در روایتی از امام رضا علیه السلام كه در آن نكتههایی تربیتی و آموزنده و هشداردهنده وجود دارد، آمده است:
وَلَمَّا جُعِلَ إِلَی عَلِیِّ بْنِ مُوسَی الرِّضَا علیه السلام وَلاَیَةُ الْعَهْدِ دَخَلَ عَلَیْهِ آذِنُهُ فَقَالَ: إِنَّ قَوْماً بِالْبَابِ یَسْتَأْذِنُونَ عَلَیْكَ یَقُولُونَ نَحْنُ مِنْ شِیعَةِ عَلِی علیه السلام . فَقَال علیه السلام : أَنَا مَشْغُولٌ فَاصْرِفْهُمْ. فَصَرَفَهُمْ. فَلَمَّا كانَ فِی الْیَوْمِ الثَّانِی جَاءُوا وَقَالُوا كَذَلِكَ مِثْلَهَا فَصَرَفَهُمْ إِلَی أَنْ جَاءُوا هَكَذَا یَقُولُونَ وَیَصْرِفُهُمْ شَهْرَیْنِ ثُمَّ أَیِسُوا مِنَ الْوُصُولِ وَقَالُوا لِلْحَاجِبِ: قُلْ لِمَوْلانَا إِنَّا شِیعَةُ أَبِیكَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِب علیه السلام وَقَدْ شَمِتَ بِنَا أَعْدَاؤُنَا فِی حِجَابِكَ لَنَا وَنَحْنُ نَنْصَرِفُ هَذِهِ الْكَرَّةَ وَنَهْرُبُ مِنْ بَلَدِنَا خَجَلاً وَأَنَفَةً مِمَّا لَحِقَنَا وَعَجْزاً عَنِ احْتِمَالِ مَضَضِ مَا یَلْحَقُنَا بِشَمَاتَةِ أَعْدَائِنَا؛ پس از آنكه امام رضا علیه السلام به ولایتعهدی مأمون برگزیده شدند، دربان آن حضرت بر ایشان وارد شد و گفت: گروهی پشت در ایستادهاند و اجازه ورود میخواهند و میگویند: ما از شیعیان علی علیه السلام هستیم. حضرت فرمود: «من كار دارم، آنها را برگردان».
دربان، آنها را بازگرداند. روز بعد آمدند و همچون روز گذشته خود را معرفی كردند و باز دربان آنها را برگرداند. آنان تا دو ماه هر روز میآمدند و دربان آنها را بازمیگرداند و اجازه دیدار نمییافتند. تا آنكه از راهیابی به محضر امام ناامید شدند و به دربان گفتند: به مولا و سرور ما بگو ما شیعیان پدر شما، حضرت علیبنابیطالب علیه السلام هستیم. اگر شما به ما اجازه دیدار ندهید، دشمنان، ما را سرزنش میكنند. ما برمیگردیم، ولی از شدت شرمندگی، از شهر و وطن خود آواره میشویم؛ زیرا دیگر نمیتوانیم سرزنش دشمنان را تحمل كنیم.
پس از آنكه امام رضا علیه السلام بهاجبار مأمون مقام ولایتعهدی را پذیرفتند، روزی گروهی از شیعیان برای دیدار با امام خویش روانه خانه آن حضرت شدند و به دربان خانه ایشان گفتند: به حضرت بگو كه گروهی از شیعیان پدرتان، علی علیه السلام اجازه ورود میخواهند. امام علیه السلام كه دارای علم لدنی و عالم به اسرار و كردار شیعیان خویش است، میدانست كه آنان در ادعای خویش صادق نیستند و در بندگی خدا و انجام وظایف خویش كوتاهی میكنند. درنتیجه به ایشان اجازه ورود ندادند. آنها رفتند و تا دو ماه هر روز آمدند و رفتند، اما امام اجازه ورود ندادند. پس از دو ماه، آنها دلشكسته و افسرده و نگران به دربان گفتند: به امام بگو: چرا به ما كه شیعیان پدرتان، علیبنابیطالب علیه السلام هستیم، اجازه ورود نمیدهید؟ مگر چه گناه و جنایتی كردهایم كه ما را شایسته این تحقیر میدانید؟ اكنون كه ما از راه دور آمدهایم و با اینهمه اصرار و پافشاری و رفتوآمد دوماهه، شما به ما اجازه دیدار نمیدهید، دشمنان، ما را سرزنش و تحقیر میكنند. ما نیز تحمل تحقیر و سرزنش دشمنان را نداریم و مجبوریم كه شهر و دیار خود
را ترك كنیم و آواره شویم. وقتی امام این سخنان را شنیدند، اجازه دادند كه ایشان وارد شوند:
فَقَالَ عَلِیُّ بْنُ مُوسَی الرِّضَا علیه السلام ائْذَنْ لَهُمْ لِیَدْخُلُوا. فَدَخَلُوا عَلَیْهِ فَسَلَّمُوا عَلَیْهِ فَلَمْ یَرُدَّ عَلَیْهِمْ وَلَمْ یَأْذَنْ لَهُمْ بِالْجُلُوسِ فَبَقُوا قِیَاماً. فَقَالُوا یَا ابْنَ رَسُولِ اللهِ مَا هَذَا الْجَفَاءُ الْعَظِیمُ وَالإِسْتِخْفَافُ بَعْدَ هَذَا الْحِجَابِ الصَّعْبِ؟ أَیُّ بَاقِیَةٍ تَبْقَی مِنَّا بَعْدَ هَذَا؛ حضرت رضا علیه السلام به دربان فرمود: «به آنها اجازه ورود ده». آنها وارد شدند و به آن حضرت سلام كردند، ولی حضرت نه پاسخ سلامشان را دادند، نه به آنها اجازه دادند که بنشینند، و آنان همچنان ایستاده بودند. پس عرض كردند: ای پسر پیامبر، این جفای بزرگ و خوار ساختن ما چیست؛ پس از دو ماه در بستن به روی ما و اجازه دیدار ندادن؟ پسازاین، چه آبرویی برای ما میماند؟
پس از دو ماه رفتوآمد، امام برای اینكه آنها را كاملاً تنبیه كنند، نه به سلامشان پاسخ میدهند، نه اجازه میدهند كه بنشینند و آنان سر پا میایستند. آنان كه سخت رنجیدهخاطر و ناراحت شدهاند میگویند: چرا این جفای بزرگ و تحقیر را درحق ما روا میدارید؟ آیا با این برخورد شما، پسازاین برای ما آبرویی میماند و آیا ما روی برگشتن به دیار خود را خواهیم داشت؟
حضرت میفرمایند:
إِقْرَؤُا: «وَمَا أَصَابَكُم مِّن مُّصِیبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَیْدِیكُمْ وَیَعْفُو عَن كَثِیر»(1)
1. شوری (42)، 30.
مَا اقْتَدَیْتُ إِلاَّ بِرَبِّی عزوجل فِیكُمْ وَبِرَسُولِ الله وَبِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِین وَمَنْ بَعْدَهُ مِنْ آبَائِیَ الطَّاهِرِین علیهم السلام عَتَبُوا عَلَیْكُمْ فَاقْتَدَیْتُ بِهِمْ. قَالُوا لِمَاذَا یَا ابْنَ رَسُولِ الله؟ قَالَ [لَهُمْ] لِدَعْوَاكُمْ أَنَّكُمْ شِیعَةُ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِب علیه السلام . وَیْحَكُمْ إِنَّمَا شِیعَتُهُ الْحَسَن وَالْحُسَیْن وَأَبُو ذَر وَالْمِقْدَاد وَعَمَّار وَمُحَمَّدُ بْنُ أَبِی بَكر الَّذِینَ لَمْ یُخَالِفُوا شَیْئاً مِنْ أَوَامِرِهِ وَلَمْ یَرْتَكِبُوا شَیْئاً مِنْ [فُنُونِِ] زَوَاجِرِه؛ این آیه را بخوانید: «و هر مصیبتی كه به شما میرسد، بهسبب كارهایی (خطاها و گناهانی) است كه دستهایتان كرده، و [خدا] از بسیاری [گناهان] درمیگذرد». من درباره شما از پروردگارم پیروی كردم و همچنین به رسول خدا و امیر مؤمنان و پدران پاكم علیهم السلام اقتدا كردم. آنها شما را سرزنش كردند؛ من نیز پیروی كردم. عرض كردند: «ای پسر رسول خدا صلی الله علیه و آله ، چرا؟» فرمود: «زیرا شما ادعا كردید كه شیعه امیر مؤمنان، علیبنابیطالب علیه السلام هستید. وای بر شما! شیعه امیر مؤمنان علیه السلام افرادی چون حسن و حسین علیهم السلام و ابوذر و سلمان و مقداد و عمار و محمدبنابیبكرند كه با هیچیك از فرمانهای او مخالفت نكردند و همچنین هیچكدام از منهیّات او را انجام ندادند».
سپس حضرت فرمودند:
فَأَمَّا أَنْتُمْ إِذَا قُلْتُمْ إِنَّكمْ شِیعَتُهُ وَأَنْتُمْ فِی أَكْثَرِ أَعْمَالِكُمْ لَهُ مُخَالِفُونَ مُقَصِّرُونَ فِی كَثِیرٍ مِنَ الْفَرَائِضِ [وَ] مُتَهَاوِنُونَ بِعَظِیمِ حُقُوقِ إِخْوَانِكُمْ فِی اللهِ وَتَتَّقُونَ حَیْثُ لا یَجِبُ التَّقِیَّةُ وَتَتْرُكُونَ التَّقِیَّةَ [حَیْثُ لابُدَّ مِنَ التَّقِیَّةِ]. لَوْ قُلْتُمْ إِنَّكمْ مُوَالُوهُ وَمُحِبُّوهُ وَالْمُوَالُونَ لأَِوْلِیائِهِ وَالْمُعَادُونَ لأَِعْدَائِهِ لَمْ أَنْكِرْهُ مِنْ قَوْلِكمْ، وَلَكنْ هَذِهِ مَرْتَبَةٌ شَرِیفَةٌ ادَّعَیْتُمُوهَا إِنْ لَم
تُصَدِّقُوا قَوْلَكمْ بِفِعْلِكمْ هَلَكتُمْ، إِلاَّ أَنْ تَتَدَارَكَكُمْ رَحْمَةٌ [مِنْ] رَبِّكم؛ اما شما میگویید كه از شیعیان آن حضرتیم، درحالیكه در بیشتر كارهای خود با او مخالفت میكنید و در بسیاری از واجبات كوتاهی میكنید. حقوق برادران دینی را سبك و كوچك میشمارید و جایی كه نباید تقیه كنید، تقیه میكنید، اما در مواردی كه چارهای جز تقیه نیست، تقیه را ترك میكنید. اگر بهجای ادعای تشیع، میگفتید كه از وابستگان و دوستان آن حضرتید و دوستان آن حضرت را دوست و دشمنانش را دشمن میدارید، من ادعای شما را رد نمیكردم و میپذیرفتم. ولی شما مقام بلندی را ادعا كردید كه اگر كردارتان این گفته شما را تصدیق نكند، نابود شدهاید؛ مگر آنكه رحمت خداوند شما را دریابد.
حضرت ویژگی بارز شیعه واقعی را اطاعت محض از خداوند، انجام وظایف الهی و پرهیز از محرمات و نافرمانی خدا و امیر مؤمنان میدانند و امام حسن و امام حسین علیهم السلام و سلمان و ابوذر و مقداد و عمار و محمدبنابیبكر را مصادیق بارز و شایسته آن برمیشمارند. آنگاه خطاب به آن جمع میفرمایند: شما ادعا دارید كه شیعه و پیرو علی علیه السلام هستید، درحالیكه با كردار و رفتارتان با آن حضرت مخالفت میكنید و سیره و روش آن حضرت را به فراموشی سپردهاید. در انجام واجبات و وظایف خود كوتاهی میكنید و در ادای حقوق بزرگی كه برادران دینی بر شما دارند، سستی میورزید. همچنین مسئله تقیه را كه یكی از وظایف و واجبات اساسی و حیاتی شیعه است رعایت نمیكنید؛ در جایی كه نباید تقیه كنید، تقیه میكنید، اما جایی كه تقیه لازم است، تقیه نمیكنید. یعنی شما در انجام دادن تقیه پیرو دستورهای شرع نیستید و به میل و خواست خویش
عمل میكنید و تشخیص خودتان را بر آنچه شرع فرمان داده است، ترجیح میدهید. بااینوصف، اگر شما میگفتید كه از دوستان علی علیه السلام هستیم و دوستان آن حضرت را دوست داریم و با دشمنان آن حضرت دشمنیم و ادعای شیعه بودن نداشتید، گفتة شما را انكار نمیكردم و با آن توبیخ و سرزنش و تحقیر روبهرو نمیشدید. اما شما مقام و مرتبهای عظیم را ادعا كردید كه هرگز از آن برخوردار نیستید و اگر چنین ادعا و سخنی را با رفتار خود تصدیق نكنید و رفتارتان با چنان ادعایی هماهنگ نباشد، نابود میشوید و شایسته كیفر و عقوبت خداوندید. آنان وقتی به اشتباه خود پی بردند، به امام گفتند:
یَا ابْنَ رَسُولِ الله فَإِنَّا نَسْتَغْفِرُ اللهَ وَنَتُوبُ إِلَیْهِ مِنْ قَوْلِنَا، بَلْ نَقُولُ كمَا عَلَّمَنَا مَوْلاَنَا نَحْنُ مُحِبُّوكمْ وَمُحِبُّوا أَوْلِیَائِكمْ وَمُعَادُوا أَعْدَائِكمْ. قَالَ الرِّضَا علیه السلام فَمَرْحَباً بِكُمْ یَا إِخْوَانِی وَأَهْلَ وُدِّی، إِرتَفِعُوا إِرْتَفِعُوا. فَمَا زَالَ یَرْفَعُهُمْ حَتَّی أَلْصَقَهُمْ بِنَفْسِهِ، ثُمَّ قَالَ لِحَاجِبِهِ: كَمْ مَرَّةً حَجَبْتَهُمْ؟ قَالَ: سِتِّینَ مَرَّةً. فَقَالَ لِحَاجِبِهِ: فَاخْتَلِفْ إِلَیْهِمْ سِتِّینَ مَرَّةً مُتَوَالِیَةً، فَسَلِّمْ عَلَیْهِمْ وَاقْرَأْهُمْ سَلامِیِ فَقَدْ مَحَوْا مَا كانَ مِنْ ذُنُوبِهِمْ بِاسْتِغْفَارِهِمْ وَتَوْبَتِهِمْ وَاسْتَحَقُّوا الْكَرَامَةَ لِمَحَبَّتِهِمْ لَنَا وَمُوَالاتِهِمْ وَتَفَقَّدْ أُمُورَهُمْ وَأُمُورَ عِیَالاتِهِمْ فَأَوْسِعْهُمْ بِنَفَقَاتٍ وَمَبَرَّاتٍ وَصِلاتٍ وَدَفْعِ مَعَرَّات؛(1) ای پسر رسول خدا صلی الله علیه و آله ، ما از پروردگار آمرزش میخواهیم و از گفته خود نزد او توبه میكنیم و همچنانكه مولایمان ما را آموخت میگوییم: ما دوستان شما و دوستان دوستان شما و دشمن دشمنان شماییم. پسازآن حضرت رضا علیه السلام فرمود: «پس خوش آمدید ای برادران و ای دوستان من، بالا بیایید، بالاتر بیایید». آنقدر آنها را بالا برد تا به
1. امام حسن عسکری علیه السلام ، التفسیر المنسوب الی الامام العسکری، ص312ـ314.
خود چسباند. سپس به دربان خویش فرمود: «چند بار اینها را از در خانه بازگرداندی؟» عرض كرد: شصت بار. فرمود: «تو نیز شصت بار پیدرپی از آنها دیدن كن و سلام مرا به آنها برسان؛ زیرا اینها با توبه و استغفارشان گناهانشان بخشوده شد و چون دوست و وابسته به ما هستند، سزاوار و شایسته احتراماند. به امور و وضع زندگی آنها و خانوادهشان رسیدگی كن و خرج زندگی و خیرات و هدایا به آنها برسان و ناراحتیها و مشكلاتشان را برطرف كن».
انسان از این داستان شگفتزده میشود كه چگونه امام رضا علیه السلام كه مظهر رحمت الهی است، پس از آنكه به مقام ظاهری ولایتعهدی رسیدهاند، با گروهی از شیعیانِ ستمدیده كه برای عرض ارادت به محضر آن حضرت شرفیاب شدهاند، چنین برخورد سرزنشبار و تحقیرآمیزی دارند. تا دو ماه شیعیان را به محضر خود راه نمیدهند و پس از شكوه آنان، وقتی اجازه ورود میدهند، پاسخ سلامشان را نمیدهند و اجازه نمیدهند كه بنشینند. این برخورد امام چنان بر آن گروه، سنگین و تحملناپذیر بود كه گفتند: ما دیگر روی برگشتن به شهر خود و تحمل سرزنش مخالفان و دشمنان را نداریم. پس آوارگی را بر حضور در شهر و دیارمان ترجیح میدهیم.
آیا آنان تنها ازاینروی كه گفتند ما شیعه علی علیه السلام هستیم و نگفتند كه از دوستان آن حضرتیم، شایسته چنین برخوردی بودند؟ آیا بین ادعای شیعه بودن و دوستی علی علیه السلام چنین تفاوتی وجود دارد؟ اینها پرسشهایی است كه با مطالعه روایت فوق در ذهن انسان پدید میآید. البته امام علیه السلام در دیگر موارد، چنین رفتار و
برخوردی با شیعیان نداشتند و این برخوردی استثنایی بوده است كه سرّی تربیتی دارد. حضرت میدانستند كه آن گروه از شیعیان در انجام تكالیف و واجبات دینی خود كوتاهی میكنند و در ادای حقوق برادران دینی خود سستاند؛ حقوقی كه اسلام بر آنها بسیار تأكید كرده است. همچنین میدانستند كه آنان با موعظه و نصیحت پند نمیگیرند و كوتاهیهای خود را جبران نمیكنند و وظایف و تكالیفشان را بهجا نمیآورند. پس این روش تربیتی را برای تنبیه آنان برگزیدند.
گاهی فردی بیمار میشود و با یكبار مراجعه به پزشك و عمل به نسخه او درمان میشود، اما گاهی بیماری چنان حاد و پیشرفته است كه بیمار ناچار میشود تا دو ماه درمان گردد و گاهی مدتی طولانی بستری شود. كوتاهیهای آن شیعیان نیز در حدی نبود كه با یك موعظه برطرف گردد. چهبسا آنان برای پذیرش كوتاهیهایشان و كوشش برای جبران آنها و توبه از گناهان آمادگی كافی نداشتند. اما این رفتار حضرت موجب شد آنان احساس كنند كه امام و مقتدایشان آنان را تحقیر كرده است. آنگاه در پی شناخت چرایی رفتار حضرت برآیند و در نهایت شرمساری به حضرت عرض كنند: ما دیگر روی بازگشت به شهر خود را نداریم. شاید اگر آنان روز سوم لب به سخن میگشودند و از برخورد امام شكوه میكردند و آمادگی خود را برای تغییر رفتار و جبران كوتاهیهایشان و توبه و استغفار از گناهان خویش بهگونهای اعلام میداشتند، امام به آن برخورد تحقیرآمیز و هشداردهنده ادامه نمیدادند. اما با چنان وضعیتی لازم بود آنان تا دو ماه اجازه حضور به محضر حضرت را نیابند و بدینوسیله آمادگی كافی را برای معالجه بیماریهای روحی و جبران كوتاهیها و گناهانشان بیابند. آنان پذیرفتند كه درقبال برادران دینی خود كوتاهی كردهاند و با توبه از رفتار گذشته خود، میكوشیدند ازآنپس در انجام وظایف خود و حقوق برادران دینیشان كوتاهی
نكنند. همچنین دریافتند تا دستیابی به منزلت و مقام والای شیعه علی علیه السلام بودن بسیار فاصله دارند و آنها را نرسد كه چنان ادعای بزرگی داشته باشند. حضرت نیز با لطف و عنایتی كه سرانجام درحقشان روا داشتند، جایگاه والای محبت به اهلبیت علیهم السلام را یادآور شدند. مقامی كه موجب شد آن دوستان اهلبیت علیهم السلام كانون عنایت و توجه امام علیه السلام قرار گیرند و ایشان در پی رفع مشكلات و گرفتاری آنها و خانوادهشان برآیند و آنان را كنار خود جای دهند و از ایشان دلجویی كنند.
در روایتی، جابربنیزید جعفی كه یكی از یاران و اصحاب سرّ ائمه اطهار علیهم السلام است و روایاتی ناب از اهلبیت علیهم السلام ، ازجمله امام صادق و امام باقر علیهما السلام نقل كرده، از امام باقر علیه السلام چنین نقل میكند:
یَا جَابِر أَیَكْتَفِی مَنِ انْتَحَلَ التَّشَیُّعَ أَنْ یَقُولَ بِحُبِّنَا أَهْلَ الْبَیْتِ؟ فَوَاللهِ مَا شِیعَتُنَا إِلاَّ مَنِ اتَّقَی اللهَ وَأَطَاعَهُ وَمَا كانُوا یُعْرَفُونَ یَا جَابِر إِلاَّ بِالتَّوَاضُعِ وَالتَّخَشُّعِ وَالأَمَانَةِ وَكَثْرَةِ ذِكْرِ اللهِ وَالصَّوْمِ وَالصَّلاَةِ وَالْبِرِّ بِالْوَالِدَیْنِ وَالتَّعَاهُدِ لِلْجِیرَانِ مِنَ الْفُقَرَاءِ وَأَهْلِ الْمَسْكَنَةِ وَالْغَارِمِینَ وَالأَیْتَامِ وَصِدْقِ الْحَدِیثِ وَتَلاوَةِ الْقُرْآنِ وَكفِّ الأَلْسُنِ عَنِ النَّاسِ إِلاَّ مِنْ خَیْرٍ وَكانُوا أُمَنَاءَ عَشَایِرِهِمْ فِی الأَشْیَاء؛ ای جابر، آیا برای كسی كه ادعای تشیع میكند همینقدر كافی است كه از محبت خانواده ما دم زند؟ به خدا سوگند، شیعه ما نیست، مگر آنكس كه از خدا بترسد و او را اطاعت كند. ای جابر، ایشان شناخته نشوند، جز با فروتنی و خشوع و امانتداری و فراوانی یاد خدا و روزه و نماز و نیكی به پدر و مادر و مراعات همسایگان فقیر و مستمند و قرضداران و یتیمان و
راستی گفتار و تلاوت قرآن و بازداشتن زبان از مردم، به جز نیكی آنها، و [اینکه] امانتدار داراییهای خویشانشان باشند.
از نگاه امام باقر علیه السلام برای كسی كه خود را شیعه میخواند و وابسته به اهلبیت علیهم السلام میداند، تنها ادعای دوستی و محبت آن خانواده كافی نیست، بلكه شیعه واقعی، پرهیزكار و مطیع بیچونوچرای خداوند است و در انجام دادن وظایف و تكالیف خود كوتاهی نمیكند. آنگاه حضرت نشانهها و ویژگیهای شیعه واقعی را برمیشمارند كه ازآنجمله تواضع است. یكی از جلوهها و نمودهای تشیّع، فروتنی دربرابر مردم است و مهمتر از آن، خشوع دربرابر خداوند است كه بهمعنای كرنش و تسلیم محض دربرابر خداوند و خاكساری در مقام بندگی است. همچنین ازجمله ویژگیهایی كه امام باقر علیه السلام به آن اشاره دارند، امانتداری شیعیان است. بدین معنا كه شیعه واقعی به درستكاری و امانتداری میان خویشان و مردم خود شهره است و همه به او اعتماد دارند؛ چنانكه اگر امانتی داشته باشند به او میسپارند.
قَالَ جَابِر فَقُلْتُ: یَا ابْنَ رَسُولِ اللهِ مَا نَعْرِفُ الْیَوْمَ أَحَداً بِهَذِهِ الصِّفَةِ، فَقَالَ: یَا جَابِر لاَ تَذْهَبَنَّ بِكَ الْمَذَاهِبُ حَسْبُ الرَّجُلِ أَنْ یَقُولَ: أُحِبُّ عَلِیّا وَأَتَوَلاَّهُ ثُمَّ لا یَكُونُ مَعَ ذَلِكَ فَعَّالاً؟ فَلَوْ قَالَ: إِنِّی أُحِبُّ رَسُولَ اللهِ، فَرَسُولُ الله صلی الله علیه و آله خَیْرٌ مِنْ عَلِی علیه السلام ثُمَّ لا یَتَّبِعُ سِیرَتَهُ وَلا یَعْمَلُ بِسُنَّتِهِ مَا نَفَعَهُ حُبُّهُ إِیَّاهُ شَیْئاً فَاتَّقُوا اللهَ وَاعْمَلُوا لِمَا عِنْدَ اللهِ لَیْسَ بَیْنَ اللهِ وَبَیْنَ أَحَدٍ قَرَابَةٌ، أَحَبُّ الْعِبَادِ إِلَی الله عزوجل [وَأَكْرَمُهُمْ عَلَیْهِ] أَتْقَاهُمْ وَأَعْمَلُهُمْ بِطَاعَتِه؛ جابر میگوید: عرض كردم: «ای فرزند رسول خدا، ما امروز كسی را دارای این ویژگیها نمیشناسیم». فرمود: «ای جابر، به راههای گوناگون مرو. آیا برای مرد كافی است كه بگوید: من علی
را دوست دارم و از او پیروی میكنم، ولی فعالیت دینی نكند؟ پس اگر بگوید: من رسول خدا را دوست دارم ـ رسول خدا صلی الله علیه و آله كه بهتر از علی علیه السلام است ـ ولی از رفتار او پیروی نكند و به سنتش عمل نكند، محبتش به پیامبر هیچ سودی به وی نرساند. پس، از خدا پروا كنید و برای آنچه نزد خداست عمل كنید. خدا با هیچكس خویشی ندارد. دوستترین بندگان خدای عزوجل [و گرامیترینشان نزد او] پرهیزگارترین و مطیعترین آنهاست».
پس از آنكه امام ویژگیهای برجسته شیعه واقعی را برمیشمارند، جابر عرض میكند: امروزه ما كسی را با این ویژگیها نمیشناسیم. شاید این گفته جابر نوعی تشكیك در سخن امام بود و میخواسته بگوید كه از میان شیعیان اهلبیت علیهم السلام ممكن است كسانی برخی از این ویژگیها را نداشته باشند؛ پس اگر ما تنها كسانی را شیعه بدانیم كه این ویژگیها را داشته باشند، كسی بهمنزله شیعه واقعی یافت نمیشود؛ چون كسی را نمییابیم كه چنین ویژگیهایی داشته باشد. امام علیه السلام در پاسخ جابر فرمودند: لا تَذْهَبَنَّ بِك الْمَذَاهِب؛ یعنی ذهنت به اینسو و آنسو نرود و مراقب باش كه فكرت مغشوش نگردد. به سخنان من توجه داشته باش. آیا برای انسان كافی است كه ادعای دوستی علی علیه السلام را داشته باشد، اما در رفتار او نشانی از پیروی آن حضرت نباشد و از سیره و شیوه ایشان پیروی نكند؟ بیشك مقام و منزلت رسول خدا صلی الله علیه و آله از علی علیه السلام بالاتر است و علی علیه السلام خود را شاگرد رسول خدا صلی الله علیه و آله میدانست. ایشان دربرابر آن حضرت با همه وجود خاضع بود و فرمود: إِنَّمَا أَنَا عَبْدٌ مِنْ عَبِید رَسُولِ الله صلی الله علیه و آله ؛(1) «همانا من بندهای از بندگان رسول خدا صلی الله علیه و آله هستم». بااینوصف، اگر كسی ادعای دوستی رسول خدا صلی الله علیه و آله را داشته
1. محمدبنیعقوب کلینی، الکافی، ج1، ص88، ح8.
باشد، اما به سیره و سنت آن حضرت عمل نكند، این محبت هیچ سودی به حالش ندارد.
توصیه آن حضرت به تقوای الهی ازآنروست كه در پرتو پرهیزگاری، قلب انسان برای دریافت محبت واقعی به اهلبیت علیهم السلام آماده میشود. مگر هركسی میتواند به علی علیه السلام محبت واقعی و خالصانه داشته باشد؟ این محبت در دل كسی جای میگیرد كه پاك باشد و پاكی و طهارت قلب در پرتو تقوا و اطاعت خدا به دست میآید. اگر دل انسان به گناه آلوده شد و انسان بر ارتكاب گناه اصرار داشت، رفتهرفته محبت خدا و دوستانش، ازجمله اهلبیت علیهم السلام از دلش خارج میشود. حضرت میفرمایند كه خداوند نزدیكی و نسبتی ویژه با كسی ندارد. هركس پرهیزگارتر باشد و بهتر و بیشتر خداوند را اطاعت كند، نزد خداوند عزیزتر است. در قرآن نیز خداوند درباره ملاك برتری افراد فرموده است:
یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن ذَكَرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوباً وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیر؛(1) ای مردم، ما شما را از یك مرد و زن بیافریدیم، و شما را شاخهها و تیرهها قرار دادیم تا یكدیگر را بازشناسید. هرآینه گرامیترین شما نزد خدا پرهیزكارترین شماست. همانا خدا دانا و آگاه است.
در پایان روایت، حضرت میفرمایند:
یَا جَابِر، وَاللهِ مَا یُتَقَرَّبُ إِلَی اللهِ تَبَارَك وَتَعَالَی إِلاَّ بِالطَّاعَةِ وَمَا مَعَنَا بَرَاءَةٌ مِنَ النَّارِ وَلا عَلَی اللهِ لأَِحَدٍ مِنْ حُجَّةٍ، مَنْ كَانَ للهِ مُطِیعاً فَهُوَ لَنَا
1. حجرات (49)، 13.
وَلِیٌ وَمَنْ كانَ للهِ عَاصِیّاً فَهُوَ لَنَا عَدُوٌّ؛ مَا تُنَالُ وَلایَتُنَا إِلاَّ بِالْعَمَلِ وَالْوَرَع؛(1) ای جابر، سوگند به خدا كه جز با اطاعت نمیتوان به خدای تباركوتعالی تقرب جست. با ما برات آزادی از دوزخ نیست و هیچكس بر خدا حجت ندارد. هركس مطیع خدا باشد دوست ماست و هركس خدا را نافرمانی كند دشمن ماست. ولایت ما جز با عمل و ورع به دست نمیآید.
حضرت میفرمایند كه ما اماننامه آزادی از آتش جهنم را نداریم كه به هركس ادعای دوستی ما را داشت بدهیم و او تنها با ادعای دوستی ما از جهنم نجات یابد و هر كاری كه خواست انجام دهد. ازسویدیگر، هیچكس بر خدا حجت ندارد كه با استناد به آن، از اطاعت خدا سرپیچی كند و به كیفر الهی گرفتار نشود. سپس حضرت ملاك محبت و ولایت خود را اطاعتِ خدا و ملاك دشمنی با خود را عصیان و نافرمانی خدا معرفی میكند و انجام دادن عمل صالح و پرهیزگاری را دستمایه ولایت و محبت خود میداند. پس ولایت و محبت واقعی اهلبیت علیهم السلام با عمل صالح و اطاعت خدا به دست میآید و كسی با سهلانگاری و نافرمانی خدا و سستی در انجام تكالیف الهی نمیتواند به ولایت آن عزیزان برسد. ادعای محبت اهلبیت علیهم السلام بهتنهایی كافی نیست، بلكه در كنار این ادعا انسان باید مطیع دستورهای خداوند باشد و دلش را از گناه پاك كند. اگر گناهی مرتكب شد نیز بیدرنگ توبه كند تا قلبش از آن لكه سیاه پاك شود. وقتی سراسر قلب از آلودگیهای گناهان پاك شد، محبت خدا و اهلبیت علیهم السلام جایگزین آن میشود.
1. محمدبنیعقوب کلینی، الکافی، ج2، ص74، ح3.