مَنْطِقُهُمُ الصَّوَاب؛ «گفتار آنان (شیعیان) درست و بهنجار است».
امیر مؤمنان علیه السلام پس از آنكه عرفان الهی و عمل به دستورهای خداوند و برخورداری از فضایل و ملكات اخلاقی را سه ویژگی اساسی و كلی و مبنایی شیعیان واقعی میشمارند، حدود 142 ویژگی كه فروع و شاخههای آن سه ویژگی اصلی به شمار میآیند، برای آنان برمیشمارند. یادآور میشویم كه بنا نداریم به طرح اجمالی آن ویژگیها بسنده كنیم و نیز نمیخواهیم بحث را چنان گسترش دهیم و از حد بگذرانیم كه خستهكننده شود، بلكه بنای ما بر شرح و تفصیل لازم آن ویژگیها و رعایت جانب اعتدال است.
در مقام تفصیل ویژگیهای شیعیان، حضرت راستگویی و درستگفتاری را نخستین ویژگی شیعیان میشمارند و بدینوسیله، بر راستگویی تأكید میورزند. در آموزههای دینی ما و سخنان اهلبیت علیهم السلام با تعابیر گوناگونی بر راستگویی و درستكاری فراوان تأكید شده است. در روایتی از امام صادق علیه السلام آمده است:
لاَ تَغْتَرُّوا بِصَلاَتِهِمْ وَلاَ بِصِیَامِهِمْ فَإنَّ الرَّجُلَ رُبَّمَا لَهِجَ بِِالصَّلَوةِ وَالصَّوْمِ حَتَّی لَوْ تَرَكَهُ اسْتَوْحَشَ وَلَكِنِ اخْتَبِرُوهُمْ عِنْدَ صِدْقِ الْحَدِیثِ وَالأَمَانَة؛(1) «فریفتة نماز و روزه آنها نشوید؛ زیرا گاهی انسان چنان به انجام نماز و روزه عادت میکند كه اگر آن را ترك كند به هراس میافتد. ولی شما آنها را به راستگویی و ادای امانت بیازمایید».
وقتی انسان به چیزی عادت كند، چه خوب باشد و چه بد، نمیتواند آن را ترك كند و اگر آن را كنار بگذارد، احساس ناراحتی میكند. وانگهی، برای خواندن نماز و انجام روزه و دیگر عبادات، انگیزههایی مانند جلب توجه و احترام مردم وجود دارد. اگر كسی نماز نخواند، از چشم مردم میافتد و جایگاه و اعتبارش را نزد همگان از دست میدهد. وجود چنین انگیزههایی كافی است كه انسان به انجام نماز و روزه مبادرت ورزد. بهاینترتیب، انجام دادن نماز و روزه، معیار كامل و همیشگی برای اثبات شایستگی و ایمان و عدالت انسان نیست. ازاینرو امام معصوم میفرماید: نماز و روزه مردم شما را نفریبد و اگر میخواهید بدانید كه آیا آنها انسانهایی شایستهاند، بهوسیله راستگویی و ادای امانت بیازمایید. انگیزههایی مانند ترس از مردم و جلب احترام آنها یا طمع به مال مردم تأثیری در تحصیل این دو ویژگی ارزشمند ندارند و عامل تحصیل آن دو، ترس از خدا و ایمان واقعی به او و ملكة عدالت و تقواست. با توجه به عظمت و والایی این دو ویژگی والای انسانی، در حدیث دیگری امام صادق علیه السلام میفرمایند: إِنَّ الله عزوجل لَمْ یَبْعَثْ نَبِیّاً إِلاَّ بِصِدْقِ الْحَدِیثِ وَأَدَاءِ الأَمَانَةِ إِلَی البَرِّ وَاْلفَاجِر؛(2) «همانا خداوند عزوجل هیچ پیامبری را مبعوث نكرد، مگر برای اینكه مردم را به راستگویی و ادای امانت به نیكوكار و بدكردار دعوت كند».
1. محمدبنیعقوب کلینی، الکافی، ج2، ص104، ح2.
2. همان، ح1.
با توجه به تأكید پیامبران و اولیای الهی بر راستگویی و درستكاری، میتوان گفت كه نیكویی راستگویی و درستكاری و ستایش آنها در فرهنگ عمومی همه جوامع بشری، میراث تربیت آن بزرگواران است. البته راستگویی و درستكاری خاستگاه فطری نیز دارد و همه فطرتها خواستار آن است، اما هواهای نفسانی و انگیزههای غیرالهی و غفلت، موجب انحراف از فطرت میشود.
غفلت نقشی اساسی در انحراف از فطرت و ارزشهای والای انسانی دارد. این غفلت گاهی براثر عادت پدید میآید؛ مانند آنكه عادت به بهرهمندی از نعمتهای الهی و برخورداری همیشگی موجب غفلت از آنها میشود. وقتی برخورداری از نعمتی برای ما عادی شود، ما به آن اهمیت نمیدهیم. برای نمونه، چشم، یكی از نعمتهای بزرگ خداست كه ما در اختیار داریم، اما از این نعمت حیاتی و ارزشمند خداوند غافلیم و بهپاس این نعمت بزرگ او را شكر نمیگوییم. همچنین به پدیدههای خداوند در آسمان و زمین و تدبیرهای حکیمانه او در عالم هستی توجهی نداریم و از آنها غافلیم. برای اینكه ما از غفلت به درآییم و توجهمان به نعمتهای الهی جلب شود، خداوند در جایجای قرآن تفكر در آفریدههای خود و آسمان و زمین، مانند ماه و خورشید را فرایادمان میآورد، تا ما با توجه به عظمت و نظم حکیمانه نهفته در آنها به بزرگی آفریدگار هستی پی ببریم و در پی بندگی خداوند برآییم. ما افزون بر آنكه درباره نعمتهای مادی و محسوس بیشمار الهی كه پیرامونمان وجود دارند نمیاندیشیم و از آنها غافلیم، از نعمتهای باطنی خداوند مانند نعمت عقل، معرفت و ایمان نیز غافلیم و به عظمت و اهمیتشان نمیاندیشیم.
یكی از نعمتهای بزرگی كه خداوند در اختیار ما نهاده، نعمتِ سخن گفتن
است. این نعمت از چنان عظمت و اهمیتی برخوردار است كه خداوند در سوره الرحمن كه عروس قرآن نام گرفته، در مقام یادآوری نعمتهای بزرگ خود، بر نعمت آموختن بیان و سخن به انسان اشاره میكند: الرَّحْمَن * عَلَّمَ الْقُرْآن * خَلَقَ الإِنسَان * عَلَّمَهُ الْبَیَان.(1)
كودك در آغاز تولد نمیتواند سخن بگوید، اما رفتهرفته و با آموزش الهی و فراهم آمدن زمینههای كافی و لازم برای شكوفا شدن این استعداد، امكان سخن گفتن برایش فراهم میشود. نتیجه آنكه در پرتو آموزش، نعمت سخن گفتن در انسان پدید میآید. بیتردید نعمت سخن گفتن از اهمیتی والا برخوردار است و اگر انسان چون حیوانات نمیتوانست سخن گوید و سخنان دیگران را بشنود، امكان رشد مادی و معنوی برایش فراهم نمیشد و نمیتوانست به سعادت اخروی برسد. دین تضمینكنندة سعادت آخرت است و آن را باید از لابهلای قرآن و سنت و با آموزشهای معلمان و علما فراگرفت. اگر امكان سخن گفتن فراهم نبود، راهی برای شناخت دین كه تأمینكنندة سعادت اخروی است، فراهم نمیشد. پیشرفتهای دنیوی و مادی بشر نیز ناشی از آموزهها و دانشهای بشر است. این علوم و دانشها ازطریق گفتار انتقال یافتهاند و برای باقی ماندن، بهصورت نوشتار درآمدهاند.
پس نوشتار، بازتاب گفتار است و اگر بشر نمیتوانست سخن بگوید، نمیتوانست بنویسد و وقتی انسان میتواند بنویسد كه بتواند سخن بگوید و الفاظی برای بیان كردن داشته باشد. بشر رفتهرفته برای واژهها و سخنانی كه ادا میكرد، خط را ساخت و برپایه قرارداد انسانها با یكدیگر، انواع خطوط ساخته شد. این خطوط، سمبل و بیانگر آن واژهها و سخنانی است كه بر زبان افراد جاری میشود.
1. رحمان (55)، 1ـ4.
ازاینرو، نوشتن بر گفتن متوقف است و اگر انسان از نعمت نوشتن و گفتن برخوردار نبود، با حیوانات تفاوتی نداشت. حتی برخی افكار بهكمك واژهها شكل میگیرند. توضیح آنكه ما وقتی میتوانیم درباره مفاهیم انتزاعی فكر كنیم و آن مفاهیم را در ذهن خود پدید آوریم كه مفاهیمی از محسوسات داشته باشیم. آنگاه برپایه آن مفاهیم برگرفته از محسوسات و با تشبیه و كنایه، امور انتزاعی را اختراع میكنیم. همچنین برای دلالت بر آن امور و مفاهیم انتزاعی، واژگانی را برپایه قرارداد معیّن میكنیم تا بر آن مفاهیم انتزاعی دلالت كنند. تبیین تفصیلی شكلگیری مفاهیم انتزاعی بر دوش كسانی است كه در روانشناسی ذهن تخصص دارند. دراینزمینه، برخی گفتهاند كه فكر كردن سخن گفتن ذهن است؛ یعنی اگر سخن نباشد، فكر كردن و سخن ذهنی نیز رخ نمیدهد. البته به نظر ما این دیدگاه قدری اغراقآمیز است و فكر كردن درباره محسوسات، بدون سخن گفتن نیز رخ میدهد. اما فكر كردن درباره مفاهیم انتزاعی و اعتباریات، بدون استفاده از الفاظ بسیار دشوار است و شاید در عمل ممكن نباشد.
بههرحال، سخن گفتن نعمتی بزرگ است و قوام انسانیت بدان است. اگر انسان نمیتوانست حرف بزند، چون دیگر حیوانات بود. همه پیشرفتهای علمی و مادی بشر و نیز پیشرفتهای معنوی مرهون سخن گفتن و پس از آن، نوشتن و انتقال مفاهیم ازاینطریق است. با توجه به اهمیت سخن گفتن برای انسان و مقوم بودن آن برای انسانیتش، در منطق قدیم در تعریف انسان گفتهاند: «الانسان حیوان ناطق». البته منظور از «ناطق»، صرف ادای الفاظ و حروف نیست، چون این كار از طوطی نیز ساخته است، اما طوطی حیوان ناطق نیست، بلكه سخن در انسان با تعقل و تفكر تلازم دارد. ازاینجهت میتوان «الانسان حیوان ناطق» را با «الانسان حیوان عاقل» مرادف دانست.
نعمت بیان و سخن، زمینه ارتباط بین افراد را فراهم میآورد و بهوسیله آن اطلاعات منتقل میشود. افراد میتوانند با بیان سخن خود، احساسات و درخواستهایشان را به یكدیگر منتقل كنند. اگر كسی بخواهد فرمان و دستوری بدهد، با سخن انشایی خود از دیگری میخواهد كاری را انجام دهد. بهاینترتیب، فرمان یا خواهش انسان با جمله انشایی به دیگری تفهیم میشود. در اخبار نیز گوینده در پی آن است كه اطلاعاتی را در اختیار شنونده قرار دهد و واقعیتی را برای او آشكار سازد و بدینترتیب، نادانی او را برطرف سازد. آگاهی جوامع بشری از رخدادهای گوناگون و دیگر مسائل، با رسانههای خبری و گفتوشنودها حاصل میگردد. اما انتقال دانستهها و اطلاعات بهوسیله سخن و بیان در صورتی انجام میپذیرد كه انسان بهدرستی از واقعیتها خبر دهد و خبر او با واقع مطابق باشد. اما اگر خبر دروغ و مخالف واقع باشد و انسان از بیان و سخن كه موهبتی الهی است سوءاستفاده كند، به خداوند كه این نعمت بزرگ را در اختیارش نهاده ستم روا داشته است؛ چون با این كار خود، هدف و مقصدی را كه برای بیان و سخن قرار داده شده، نقض كرده است. هدف سخن گفتن، آگاهانیدن مخاطب از دانستهها و اطلاعات درست و آگاه ساختنش از واقعیات است. اما كسی كه دروغ میگوید، نهتنها مخاطبش را از واقعیت آگاه نمیسازد و دانستهها و اطلاعات درست در اختیارش قرار نمیدهد، بلكه او را گمراه میسازد و نهتنها او را به حقیقت نزدیك نمیكند، بلكه بر فاصلهاش از حقیقت میافزاید. اینگونه، شخص دروغگو نعمت خدا را به نقمت تبدیل كرده و بهجای دادن اطلاعات درست به مردم، آنها را گمراه ساخته و به ایشان خیانت كرده است. كسی كه از نعمت سخن استفادة نادرست كند، خداوند او را نكوهش میكند و
مصداق این سخن او خواهد بود: أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ بَدَّلُواْ نِعْمَةَ اللّهِ كُفْراً وَأَحَلُّواْ قَوْمَهُمْ دَارَ الْبَوَار؛(1) «آیا ننگریستی به كسانی كه [سپاسِ] نعمت خدا را به كفران و ناسپاسی [یا به كفر] بدل كردند و قوم خود را به سرای هلاكت در آوردند؟»
اگر نیك بیندیشیم، درمییابیم كه با دروغ گفتن، نعمت سخن گفتن را كه خداوند در اختیار ما نهاده تا دانستههایمان را به دیگران منتقل كنیم و دربرابر از دانستههایشان استفاده كنیم، تباه میسازیم؛ زیرا با رواج دروغ در جامعه، سخن گفتن بهكلی فایده و ارزش خود را از دست میدهد. نهتنها سخن دروغ ارزش و فایدهای ندارد، بلكه موجب میشود سخنان راست نیز ارزش خود را از دست بدهند. با رواج دروغ در جامعه، مردم دیگر به سخنان یكدیگر، حتی اگر درواقع راست باشد اعتماد نمیكنند؛ چرا كه گوینده را فردی دروغگو میپندارند. خداوند بیان و امكان سخن گفتن را به ما داده تا دانستههایمان را به هم منتقل كنیم. این انتقال هنگامی انجام میپذیرد كه مردم به سخنان یكدیگر اعتماد داشته باشند. اما وقتی دروغ در جامعه رواج یافت، اعتماد مردم به یكدیگر از بین میرود و درنتیجه هدفِ سخن گفتن از بین میرود.
بنابر فطرت انسان، باید به او سخن راست گفت تا از فواید این نعمت استفاده كند. بهتعبیردیگر، انتظار شنیدن سخن راست امری ارتكازی است؛ زیرا همگان از فواید سخن راست آگاهاند و در پی آناند كه از آن فواید برخوردار شوند. اگر از خیر و منفعتی سخن به میان آمد، با آگاهی از آن میخواهند از آن بهرهمند شوند. اما اگر از زیان یا رخدادی ناگوار سخن رفت، خود را از آن حفظ كنند. برای
1. ابراهیم (14)، 28.
مثال وقتی به كسی خبر میدهند كه سیل در راه است، میكوشد از مسیر آن فاصله بگیرد. اما اگر از این خبر آگاه نشود، از آسیب سیل در امان نمیماند. یا وقتی اطلاعات بهداشتی در اختیار انسان قرار میگیرد، میكوشد با رعایت آنها و پرهیز از رفتارهای غیربهداشتی سلامت خود را حفظ كند. دربرابر، دروغگویی برخلاف فطرت است؛ یعنی خلاف انتظاری است كه انسانها بهطورطبیعی از هم دارند. انتظار انسانها از یكدیگر در زندگی اجتماعی شنیدن سخنان راست است تا از منافع آن برخوردار شوند. همه پیشرفتها و دگرگونیهایی كه در جوامع بشری پدید آمده، مرهون دادههای درستی است كه انسانها در اختیار هم نهادهاند. حال اگر سخنان انسانها برپایه دروغ و برخلاف واقع شكل گیرد، ارزش سخن از بین میرود و اساس همه تمدنها، ارزشها، اخلاق، معنویات، معارف و علوم فرو میریزد. اینگونه، دیگر آموزش و یادگیریای رخ نمیدهد و تبادل اخبار و اطلاعات انجام نمیشود و ارتباط بین انسانها از بین میرود.
آری، انسان با دروغ گفتن برای رسیدن به منافع خیالی و زودگذر و پست، نعمت عظیم سخن را به نقمت مبدل میگرداند و آن را بیارزش میسازد. اینگونه دیگران به او اعتماد نمیكنند و درنتیجه، اساس روابط درست انسانی از بین میرود. با توجه به فواید فراوان سخن مطابق با واقع و راست و ضرورت پاسداشت این ارزش متعالی و بزرگ است كه پیشوایان معصوم ما بهشدت دروغ را نكوهش كردهاند. ازجمله امام حسن عسكری علیه السلام دروغ را ریشه همه مفاسد و گناهان معرفی كرده و فرمودهاند: جُعِلَتِ الْخَبَائِثُ فی بَیتٍ وَجُعِلَ مِفْتَاحُهُ اْلكذِب؛(1) «همه پلیدیها در اتاقی قرار داده شدهاند و كلید درِ آن دروغ است».
با توجه به خطر بزرگ دروغ، بایسته است كه در محیط خانوادهها پدران و
1. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج72، باب 114، ص263، ح46.
مادران چنان دروغ را در چشم فرزندان خود زشت و پلید نشان دهند كه فرزندان از سنین كودكی باور كنند دروغ گناهی بزرگ است. در فرهنگ ما، جمله «دروغگو دشمن خداست» بهمنزله شعاری فراگیر مطرح شده است. اما وقتی به این شعار جامة عمل پوشانده میشود كه اولاً خدا را بشناسیم؛ ثانیاً معنای دشمنی با خدا و فرجام دنیوی و اخروی آن را بدانیم و تنها با زبان نگوییم كه دروغگو دشمن خداست، بلكه بكوشیم دروغ نگوییم و بزرگی این گناه را كه دشمنی با خداست، باور داشته باشیم.
مؤمن به آنچه پیامبران بدان دعوت كردهاند ایمان دارد و درنتیجه، با همه توان میكوشد به دستورهای الهی عمل كند و به ویژگیهای الهی و انسانی آراسته شود. یكی از این ویژگیهای ارزشمند، «راستگویی» است. ازاینرو، امیر مؤمنان علیه السلام در مقام بیان نخستین ویژگی رفتاری شیعیان و پرهیزكاران میفرمایند: مَنطِقُهُمُ الصَّوَاب. البته بار معنایی «صواب» از «صدق» فراتر است و معنای «بهجا» و «درست سخن گفتن» دارد كه صدق و راستگویی یكی از مصادیق آن به شمار میآید.
نكتهای كه ذهن بسیاری از مردم، بهویژه جوانان را به خود سرگرم كرده و فراوان درباره آن میپرسند، این است كه چرا با وجود روایات فراوانی كه درباره ضرورت و عظمت راستگویی و قبح و زشتی دروغگویی وارد شده، اسلام در مواردی دروغ را جایز، بلكه واجب دانسته است؟ دروغ آنقدر زشت شمرده شده و چنان بزرگ است كه در روایات از ما خواستهاند حتی بهشوخی دروغ نگوییم؛ چنانكه امیر مؤمنان علیه السلام میفرمایند: لاَ یَجِدُ عَبْدٌ طَعْمَ الإِیمَانِ حَتَّی یَتْرُكَ الْكَذِبَ هَزْلَه
وَجِدَّه؛(1) «بنده طعم ایمان را نچشد، مگر اینكه دروغ را ترك كند؛ چه شوخی باشد و چه جدی». بااینوصف چگونه در مواردی دروغ جایز و حتی واجب شمرده شده است؟
برخی از فیلسوفان اخلاقی، مانند كانت، فیلسوف معروف آلمانی، بر این باورند كه ارزشها و احكام اخلاقی همیشه، همهجا و برای همهكس ثابتاند و هیچ استثنایی ندارند. برای مثال، راستگویی ارزشی ثابت و مطلق است. ازاینرو، اگر راستگویی موجب كشته شدن هزاران انسان بیگناه شود، باز كاری نیكوست و ما وظیفه داریم كه از آن سرپیچی نكنیم. درمقابل، دروغ همواره و همهجا و برای همهكس ضداخلاق و ضدارزش است. حتی اگر دروغ موجب نجات انسانهای بیگناه گردد، ما وظیفه داریم از آن خودداری كنیم. بیشك این نظریه خلاف عقل و فطرت انسانی است و حق آن است كه حسن راستگویی و دیگر افعال اختیاری انسان را بدون توجه به نتیجه و غایت آنها نمیتوان فهمید. راستگویی هنگامی نیكوست كه مصالح واقعی و حقیقی فرد و اجتماع را در پی داشته باشد و دروغگویی هنگامی نكوهیده است كه به مفسده واقعی فرد و اجتماع بینجامد و انسان را از وصول به كمال نهایی و واقعیاش بازدارد. بنابراین، برای شناخت احكام اخلاقی افعال اختیاری، باید مصالح و مفاسد واقعی و حقیقی را شناخت. تا رابطة فعل اختیاری را با غایتش در نظر نگیریم، نمیتوانیم به خوبی یا بدی آن حكم كنیم.(2)
گرچه از دیدگاه اسلام دروغ نكوهیده و زشت است، این حكم اخلاقی مطلق نیست و استثنابردار است. در مواردی كه مصلحتی بر دروغ مترتب گردد كه اقوی
1. همان، ص249، ح14.
2. محمدتقی مصباح یزدی، نقد و بررسی مکاتب اخلاقی، ص295.
و برتر از مفسده مترتب بر آن باشد، آن دروغ نیكو خواهد بود؛ مانند جایی كه حفظ جان مؤمن یا حفظ مالی چشمگیر بر دروغ گفتن متوقف باشد. ازجمله مواردی كه در اسلام بر حكم اخلاقی قبح دروغ استثنا وارد شده، جایی است كه دروغ موجب اصلاح بین مردم شود و گرچه دروغ قبیح است، هنگامیكه مصلحت اصلاح بین مردم بر آن مترتب گردد، آن دروغ نیكو خواهد بود. برای مثال، وقتی دو نفر باهم قهرند شخص مصلحی برای آشتی دادن آن دو، نزد یكی از آنان برود و بگوید: «دیگری از تو تعریف و ستایش كرد» و بدینترتیب، زمینه ایجاد الفت بین دو مسلمان و آشتی دادن بین آن دو را فراهم میآورد.
بنابراین، حُسن صدق و راستگویی و قُبح دروغ مطلق نیست و مشروط است. بهتعبیر ابنسینا، حُسن صدق دارای قید خفی است و دروغ گفتن نیز دارای قید خفی است؛ یعنی صدق نیكوست، مگر آنكه مفسده اقوایی بر آن مترتب گردد. همچنین دروغ قبیح و بد است، مگر آنكه مصلحت اقوایی بر آن مترتب گردد. به بیان دقیقتر و روشنتر، درباره دروغ گفتن با هدف نجات جان یك مؤمن دو عنوان داریم: نخست عنوان دروغ و دیگری عنوان نجات جان مؤمن. در اینجا راست گفتن دارای حسن است و نجات مؤمن نیز كه با دروغ حاصل میشود دارای حسن است. اگر راست بگوییم، جان مؤمن كه دارای ارزش است از دست میرود و اگر دروغ بگوییم تا بهوسیله آن جان مؤمن را نجات دهیم، حسن و ارزش موجود در راستگویی را رعایت نكردهایم. درنتیجه دو ارزش، یعنی ارزش راستگویی و ارزش نجات جان مؤمن با یكدیگر تزاحم میكنند و وقتی بین آن دو جمع جبری برقرار كنیم، برآیند و حاصل این جمع صفت عمل و وظیفهای است كه ما باید انجام دهیم. برای مثال، اگر ارزش راستگویی در مثال یادشده را 4+ فرض كنیم و ارزش نجات جان مؤمن و دروغ گفتن برای
توسل بدان را 8ـ فرض كنیم، حاصل جمع 4+ 8- كه 4- است، بیانگر وجود مصلحت اقوا در نجات جان مؤمن و ضرورت ترجیح این ارزش بر ارزش راستگویی است. وقتی دو ارزش و مصلحت با یكدیگر تزاحم داشتند و یكی از آن دو قویتر از دیگری بود، با وجود آن مصلحت اقوی، برآیند رعایت مصلحت مرجوح مفسده است. وقتی دو مصلحت و ارزش با یكدیگر تزاحم داشتند، اگر یكی از آن دو قویتر بود، درصورتیكه آن مصلحت لازمالاستیفا باشد، رعایت آن واجب و اگر استیفای آن بر استیفای مصلحت دیگر رجحان داشته باشد، رعایت آن مستحب خواهد بود.
حاصل سخن اینكه یكی از اصیلترین ارزشهایی كه همه پیامبران بدان سفارش كردهاند، راستگویی است. ازاینجهت، در محیط كوچك خانواده كه شالودة محیط اجتماع را فراهم میآورد، اعضای خانواده باید بكوشند در سخن گفتن با یكدیگر، راستگویی را بهمنزله عادتی مستمر درآورند و دروغ نگویند. البته این بدان معنا نیست كه هر سخن راستی را باید گفت. برای مثال، اگر عیبی در دیگران باشد، نباید پشت سر آنان از عیبشان سخن گفت. گرچه این سخن راست باشد، چون عیبگویی از دیگران زشت و حرام است، نباید چنین سخن راستی را به زبان آورد. البته باید بكوشیم هیچگاه دروغ نگوییم. حتی برخی از فقها گفتهاند در مواردی كه در فقه دروغ جایز یا واجب شمرده شده و جزو موارد استثنای حكم دروغ به شمار میآید، احتیاط واجب رعایت توریه است؛ یعنی انسان سخنی بگوید و از آن معنایی اراده كند كه دروغ نباشد. برای مثال، اگر كسی از انسان پرسید: حسن در خانه است، او در پاسخ بگوید: اینجا نیست؛ یعنی در كنار من نیست. بدینترتیب، گرچه حسن در خانه به سر میبرد، چون آن شخص توریه كرده، دروغ نگفته است. اگر انسان به خود اجازه داد كه دروغ
بگوید، حتی در مواردی كه دروغ گفتن جایز یا واجب است، زمینه دروغ گفتن در او فراهم میآید و ممكن است دروغ گفتن برای او عادت شود. پس حتی در مواردی كه دروغ، نیكو و واجب شمرده شده، برخی از فقها احتیاطاً به توریه حكم كردهاند؛ یعنی انسان سخنی را بر زبان جاری میكند و خود از آن معنایی را قصد میكند، اما مخاطب معنای دیگری را میفهمد.