فهرست مطالب

گفتار پانزدهم: ویژگی میانه‌روی در شیعیان واقعی


 


 

گفتار پانزدهم

ویژگی میانه‌روی در شیعیان واقعی


 

وَ‌مَلْبَسُهُمُ الإِقْتِصَاد؛ «پوشش آنها میانه و معتدل است [و در پوشش زیاده‌روی نمی‌كنند]».

مفهوم اقتصاد و اعتدال

امیر مؤمنان علیه السلام یكی از ویژگی‌های پرهیزگاران و شیعیان واقعی را میانه‌روی و رعایت اعتدال در لباس و پوشش آنها معرفی می‌كنند. در جمله ملبسهمالاقتصاد مبتدا مضاف مقدر و جمله دراصل صفةملبسهمالاقتصاد است؛ چون اقتصاد مفهومی انتزاعی است كه از رفتار انسان انتزاع می‌شود و «ملبس» (پوشاك) عین خارجی است. در این صورت «الاقتصاد» خبر برای «صفة» است و معنای جمله عبارت است از اینكه ویژگی آنان در انتخاب لباس و پوشش، رعایت اعتدال و میانه‌روی است. نه لباس‌های فاخر و گران‌قیمت می‌پوشند، نه لباس‌های پاره و كثیف كه مردم آنها را تحقیر كنند.

واژه اقتصاد در زبان عرب معانی گوناگون دارد، اما در اینجا به‌معنای میانه‌روی و پرهیز از افراط‌وتفریط است. در قرآن نیز به‌معنای میانه‌روی آمده است. در

جمله فَمِنْهُم مُّقْتَصِدٌ،(1) مقتصد به‌معنای معتدل و میانه‌رو و كسی كه راه راست توحید را می‌پیماید آمده است. میانه‌روی جلوه‌ها و نمودهایی فراوان در زندگی دارد. در اینجا میانه‌روی به انتخاب نوع لباس و پوشش بازمی‌گردد و منظور از اعتدال و اقتصاد در انتخاب لباس، نپوشیدن لباس فاخر و گران‌قیمت و بسنده كردن به لباس معمولی است.

معیار تشخیص میانه‌روی در زندگی

میانه‌روی درباره لباس و دیگر نیازمندی‌ها و آنچه از شئون زندگی به شمار می‌آید، حد و سقفی ثابت ندارد و امری نسبی است كه نسبت به افراد و قشرهای اجتماعی گوناگون و موقعیت‌های مختلف زمانی و مكانی تعریف می‌شود. چنان‌كه نمی‌توان معیاری ثابت برای آن در همه افراد و همه مكان‌ها و زمان‌ها معرفی كرد. برای نمونه، نمی‌توان جنس خاصی از لباس را كه قیمتی مشخص دارد ملاك و معیار اقتصاد و اعتدال در لباس دانست. بر این مبنا، فقها در موارد گوناگون مسئلة رعایت شئون را مطرح می‌كنند؛ یعنی هركس چه در انتخاب نوع لباس و چه مسكن و دیگر شئون زندگی باید شأن و موقعیت خود را رعایت كند و دراین‌زمینه افراط‌وتفریط نكند. طبیعی است كه مسئلة شأنیت، هم در افراد و قشرهای گوناگون و هم در مكان‌ها و زمان‌های مختلف متفاوت باشد. برای نمونه، چنان‌كه نقل شده است، در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله خانه‌ها از خشت‌و‌گل ساخته می‌شد و سقف آنها را با چوب خرما می‌پوشاندند. مسجد‌النبی نیز با خشت ساخته شد و سقف آن را با چوب و لیف خرما پوشاندند. در آن زمان عرف و شأن افراد ایجاب می‌كرد كه از خشت‌و‌گل استفاده كنند و استفاده از


1. لقمان (31)، 32.

مصالح دیگر، زیاده‌روی و خروج از حد اعتدال به شمار می‌آمد و نكوهش می‌شد. ازجمله گچ‌كاری خانه‌ها تجمل و خروج از اعتدال و اقتصاد به شمار می‌آمد و در برخی روایات نكوهش شده است:

تُوُفِّیَ رَسُولُ الله عزوجل وَ‌مَا وَضَعَ لَبِنَةً عَلَی لَبِنَةٍ وَ‌لاَ قَصَبَةً عَلَی قَصَبَةٍ. وَ‌رَأَی بَعْضَ الصَّحَابَةِ یَبْنی بَیْتاً مِنْ جِصٍّ فَقَالَ مَا أَرَی اْلأَمْرَ إِلاَّ أَعْجَلَ مِنْ هَذَا، وَ‌أَنْكَرَ ذَلِك؛(1) پیامبر خدا صلی الله علیه و آله زندگی را وداع گفت، درحالی‌كه خشتی روی خشت و چوبی روی چوب نگذاشت. دید یكی از اصحاب خانه‌ای از گچ می‌سازد، پس فرمود: «من فرمان الهی و مرگ را سریع‌تر از این [کار] می‌بینم» و آن را ناپسند شمرد.

اوایل كه تازه به قم آمده بودیم، دیوار خانه‌ها اغلب از خشت و گل بود و قسمتی از دیوار برخی از خانه‌ها نیز از آجر ساخته می‌شد؛ اما خانه‌ای كه دیوار آن با سنگ نما شده باشد به چشم نمی‌خورد. اما امروزه كمتر خانه‌ای است كه در دیوارهای آن از سنگ مرمر و آجر استفاده نشده باشد؛ چه رسد به آنكه دیوار خانه‌ها با گچ اندود شده باشد. همچنین آن زمان در كمتر خانه‌ای پنكه وجود داشت و پنكه وسیله‌ای تشریفاتی به شمار می‌آمد. یكی از علمای قم برای ما نقل كرد كه ما تازه داماد شده بودیم و پنكه‌ای كوچك برای ما هدیه آوردند. یكی از استادان به منزل ما تشریف آوردند و ما برای ایشان پنكه روشن كردیم. استادمان به‌نشان اعتراض فرمودند: از بادبزن دستی نیز می‌شود استفاده كرد. اوایل كه تازه یخچال به بازار آمده بود، كمتر كسی یخچال داشت و وسیله‌ای تجملی و طاغوتی به شمار می‌آمد، اما امروزه در خانة فقیرترین مردم نیز یخچال و فریزر وجود دارد و به‌ندرت خانه‌ای پیدا می‌شود كه كولر نداشته باشد. در گذشته فقیر


1. عبدالحمیدبن‌هبةالله‌بن‌ابی‌الحدید، شرح نهج ‌البلاغة، ج19، ص329.

كسی بود كه از فراهم ساختن مقداری نان برای سیر كردن خود و خانواده‌اش عاجز بود، اما امروزه كسی كه یخچال ندارد فقیر به شمار می‌آید و باید سهمی از زكات را در اختیارش قرار داد تا برای خانه‌اش یخچال كه وسیله ضروری زندگی به شمار می‌آید، فراهم كند.

روشن شد كه میانه‌روی در پوشیدن لباس، تهیة مسكن، انتخاب وسایل خانه و اموری ازاین‌دست برحسب موقعیت زمان و مكان تفاوت دارد و در هر زمان مرجع، عرف همان زمان است. در هر زمان، تهیة آنچه امكان فراهم آوردنش برای اكثریت هر طبقه و صنف فراهم است، میانه‌روی است و فراهم ساختن بیشتر از آن زیاده‌روی است. اگر كسی توانایی ندارد آنچه را افراد هم‌شأن و هم‌صنف او دارند برای خود فراهم آورد، فقیر به ‌شمار می‌آید. پس ملاك میانه‌روی و زیاده‌روی برای هر شخص، عرف گروه اجتماعی خود اوست. ازاین‌نظر، ما طلبه‌ها برای خود شأن و موقعیت و عرفی داریم كه با شأن و عرف تجار متفاوت است. پس اگر می‌نگریم كه در برخی روایات و حتی رساله‌‌های عملیه به مصادیقی از میانه‌روی یا افراط‌وتفریط و امكانات زندگی اشاره شده است، نباید بپنداریم كه آن امور و مصادیق ثابت و تغییر‌ناپذیرند، و توجه داشته باشیم كه مرجع قضاوت درباره آن مصادیق، عرف است. آنچه ثابت و تغییر‌ناپذیر است، اصول و احكام شرعی‌اند، اما مصادیق در زمان‌ها و مكان‌های گوناگون تغییر می‌‌یابند و مرجع تشخیص آن مصادیق، عرف است. ازاین‌نظر، فقها مسئلة شأنیت را مطرح كرده‌اند.

هركس در جامعه جزو گروهی اجتماعی به شمار می‌آید كه شأن و موقعیت اجتماعی و مادی ویژه‌ای دارد و زندگی آن گروه از حدی متوسط برخوردار است كه فروتر و فراتر آن افراط‌وتفریط به شمار می‌آید. حال اگر بزرگان دین ما به

رعایت اقتصاد و میانه‌روی در هزینه‌های زندگی، مانند تهیة لباس و وسایل منزل سفارش كرده‌اند، منظور این است كه هركس به حد متوسطی كه بر‌حسب نظر عرف برای گروه و صنف او در نظر گرفته شده بسنده كند و افراط‌وتفریط نداشته باشد. پس فرمول و معیار ثابتی برای میانه‌روی معیّن نشده كه همواره افراد در هر مكان و زمان و در هر گروه اجتماعی به رعایت آن فرمول ملزم باشند. از آنچه گفتیم، به دست آمد كه یكی از مصادیق میانه‌روی، اعتدال در انتخاب و پوشش است كه امیر مؤمنان علیه السلام آن را یكی از ویژگی‌های پرهیزگاران معرفی می‌كنند. انسان درباره دیگر امور و نیازمندی‌های زندگی نیز باید میانه‌رو باشد. برای مثال، طلبه‌ای كه درآمدی مختصر دارد، نباید غذای گران‌قیمتی را كه در رستوران‌های درجة یك عرضه می‌شود مصرف كند، و‌گر‌نه زیاده‌روی كرده است.

میانه‌روی در قرآن

در قرآن دو بار از میانه‌روی در انفاق سخن به میان آمده است. در آیه‌ای خداوند به رسولش صلی الله علیه و آله می‌فرماید: وَلاَ تَجْعَلْ یَدَكَ مَغْلُولَةً إِلَى عُنُقِكَ وَلاَ تَبْسُطْهَا كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَّحْسُورا؛(1) «و دست خویش را به گردنت مبند (بخل و امساك مكن) و آن را یك‌سره مگشای (هرچه داری به گزاف و زیاده‌روی مده) كه ملامت‌شده و درمانده بنشینی».

تعبیر ادبی و زیبای وَلاَ تَجْعَلْ یَدَكَ مَغْلُولَةً إِلَى عُنُقِك، كنایه از نهایت بخل و امساك است. همان‌گونه‌كه دست به گردن پیچیده‌شده، گشوده نمی‌شود، شخص بخیل نیز دستش را برای بخشش به دیگران نمی‌گشاید. خداوند به پیامبرش سفارش می‌كند آن‌گونه بخیل نباشد كه حتی اندكی از مالش را به دیگران انفاق نكند.


1. اسراء (17)، 29.

دربرابر تعبیر وَلاَ تَبْسُطْهَا كُلَّ الْبَسْطِ كنایه از زیاده‌روی و افراط در بذل و بخشش مال است. چنان‌كه وقتی انسان دستش را كاملاً می‌گشاید، هرآنچه در آن است فرو می‌ریزد و چیزی در دستش باقی نمی‌ماند. كسی كه در بخشش میانه‌رو نیست، همه آنچه را دارد می‌بخشد و چیزی برای خودش باقی نمی‌گذارد. حد وسط این دو ویژگی، رعایت اقتصاد و میانه‌روی در انفاق است كه خداوند پیامبرش را بدان سفارش می‌كند و وی را از افراط‌وتفریط در انفاق دارایی باز‌می‌دارد.

در شأن نزول این آیة نورانی آمده است: عجلان روایت می‌كند: در محضر امام صادق علیه السلام بودیم كه فقیری آمد و حضرت برخاست و از درون ظرف خرما دو مشت خرما برداشت و به او داد. چیزی نگذشت كه فقیری دیگر آمد و حضرت مشتی خرما به او داد. آن‌گاه فقیر سومی آمد، اما حضرت به او چیزی نداد و فرمود: اللهُ رَازِقُنَا وَإِیَّاكم؛ «خدا روزی‌ده ما و شماست». سپس فرمود:

إِنَّ رَسوُلَ الله صلی الله علیه و آله كَانَ لاَ یسْأَلُهُ أَحَدٌ مِنَ الدُّنْیَا شَیْئاً إِلاَّ أَعْطَاهُ فَأَرْسَلَتْ إِلَیْهِ إِمْرَأَةٌ إِبْناً لَهَا فَقَالَتْ: إِنْطَلِقْ إِلَیْهِ فَاسْاَلْهُ فَإِنْ قَالَ لَكَ: لَیسَ عِنْدَنَا شَیْءٌ. فَقُلْ: أَعْطِنِی قَمِیصَكَ. قَالَ: فَأَخَذَ قَمِیصَهُ فَرَمَی بِهِ إِلَیْهِ وَ‌فِی نُسْخَةٍ أُخْرَی، فَأَعْطَاهُ فَأَدَّبَهُ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ‌تَعَالَی عَلَی الْقَصْد فَقَالَ: «وَلاَ تَجْعَلْ یَدَكَ مَغْلُولَةً إِلَى عُنُقِكَ وَلاَ تَبْسُطْهَا كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَّحْسُورا»؛(1) رسول خدا صلی الله علیه و آله چنان بود كه كسی از او چیزی از مال دنیا نمی‌خواست، مگر آنكه به او می‌داد. زنی فرزند خود را نزد آن حضرت فرستاد و به او گفت كه از رسول خدا درخواست كمك كن‌ و اگر آن حضرت گفت: چیزی ندارم، بگو پیراهنت را بده. [وقتی آن جوان چنان درخواستی كرد] حضرت پیراهنش را درآورد


1. محمد‌بن‌یعقوب کلینی، الکافی، ج4، ص55ـ‌56، ح7.

و به‌سویش انداخت و در نسحه دیگر آمده كه پیراهنش را به او داد. آن‌گاه خداوند آن حضرت را به رعایت میانه‌روی در انفاق تأدیب كرد و فرمود: «و دست خویش را به گردنت مبند و آن را یك‌سره مگشای كه ملامت‌شده و درمانده بنشینی».

در آیه‌ای دیگر، خداوند در توصیف عباد‌الرحمن می‌فرماید: وَالَّذِینَ إِذَا أَنفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَلَمْ یَقْتُرُوا وَكَانَ بَیْنَ ذَلِكَ قَوَاما؛(1) «و آنان كه چون انفاق كنند، نه اسراف كنند و نه تنگ می‌گیرند و میان این دو، حد وسط و میانه‌روی را بر می‌گزینند».

از این دو آیه و آیه‌های همسو با آنها به ‌دست می‌آید كه قرآن بر میانه‌روی، ازجمله در انفاق و هزینه كردن مال تأكید دارد. در روایات نیز میانه‌روی ستوده شده و افراط‌وتفریط نكوهش گردیده است. ازجمله، افراط‌وتفریط درزمینه عقاید، اخلاق و رفتار و عبادت را نكوهش كرده‌اند.

میانه‌روی در روایات

در كتاب‌های روایی ما، ازجمله در اصول كافی بابی به اقتصاد و میانه‌روی در عبادت اختصاص یافته است.(2) در روایات آن باب می‌خوانیم كه پیشوایان معصوم علیهم السلام فرزندان و شیعیان خود را از افراط‌وتفریط در عبادت بازداشته‌اند و به آنان سفارش كرده‌اند كه در عبادت نیز میانه‌روی را رعایت كنند و بر خود سخت نگیرند. ازجمله، در روایتی ابوبصیر از امام صادق علیه السلام نقل می‌كند كه حضرت فرمود:

مَرَّ بِی أَبِی وَأَنَا بِالطَّوَافِ وَأَنَا حَدَثٌ وَقَدِ اجْتَهَدْتُ فِی الْعِبَادَةِ فَرَآنِی وَأَنَا أَتَصَابُّ عَرَقاً، فَقَالَ لِی: یَا جَعْفَر یَا بُنَیَّ إِنَّ اللهَ إِذَا أَحَبَّ عَبْداً أَدْخَلَه


1. فرقان (25)، 67.

2. محمد‌بن‌یعقوب کلینی، الکافی، ج2، ص86.

الْجَنَّةَ وَرَضِی عَنْهُ بِالْیَسِیر؛(1) من در طواف بودم كه پدرم بر من گذشت. من جوان بودم و در عبادت كوشا. پدرم مرا دید كه عرق از من سرازیر است. به من فرمود: «ای جعفر، ای پسر‌جان، هرگاه خداوند، بنده‌ای را دوست بدارد، او را به بهشت درآورد و از عمل اندكش راضی شود».

پس انسان حتی در عبادت نیز نباید زیاده‌روی كند و با تحمیل عبادت بر خود، موجب رنج و خستگی خویش گردد و از دیگر وظایفش بازبماند. در فرهنگ اسلامی، میانه‌روی به‌منزله یك اصل و معیار معرفی شده است و یكی از ویژگی‌های مؤمنان و افراد آگاه، میانه‌‌روی آنان در شئون زندگی است. درمقابل، افراد نادان و ناآگاه، اهل افراط و تفریط‌اند؛ چنان‌كه امیر مؤمنان علیه السلام فرمودند: لاَ یُرَی الْجَاهِلُ إِلاَّ مُفْرِطاً أَوْ مُفَرِّطا؛(2) «دیده نمی‌شود جاهل، مگر آنكه یا افراط می‌كند یا تفریط». همچنین آن حضرت در نامة خود به مالك ‌اشتر وی را به میانه‌وری در رسیدن به حق و پرهیز از افراط‌وتفریط سفارش می‌كنند و می‌فرمایند: وَلْیَكُنْ أَحَبُّ الأُمُورِ إِلَیْكَ أَوْسَطَهاَ فِی الْحَقِّ وَأَعَمَّهَا فِی الْعَدْلِ وَأَجْمَعَهاَ لِرِضَی الرَّعْیَّة؛(3) «[ای مالك،] محبو‌ب‌ترین امور برای تو میانه‌ترین در رسیدن به حق و فراگیرترین آنها در دادگری و گسترده‌ترین در جلب خشنودی مردم باشد».

اعتدال در اخلاق و رفتار

پس از آنكه مشخص شد میانه‌روی به‌منزله یك اصل در فرهنگ ما پذیرفته شده است، این پرسش مطرح می‌شود كه معنای میانه‌روی در شئون زندگی و


1. همان، ح4.

2. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج1، باب 4، ص159، ح34.

3. نهج ‌البلاغه، نامة 53.

ویژگی‌های انسانی چیست. علمای اخلاق در كتاب‌های اخلاقی خود در معرفی اخلاق فاضله و اخلاق رذیله گفته‌اند: در همه خُلق‌های انسان، خُلق مطلوب، میانه‌روی و حد وسط بین دو خُلق نامطلوب است. برای نمونه، عفت خلقی مطلوب و پسندیده و میانه و حد وسط بین دو خُلق ناپسند شَرِه (آزمندی، طمع و شكم‌بارگی) و خمودی است. كسی كه «شره» دارد، شهوت بر او چیره است و در ارضای شهوت خود افراط دارد و این ویژگی ناپسند است. درمقابل آن، ویژگی خمودی قرار دارد كه اگر كسی بدان دچار شد، به خواسته‌های غریزی‌اش اعتنا نمی‌كند و در زندگی خانوادگی از آمیزش با همسر خویش خودداری می‌كند. همچنین به‌اندازة لازم و كافی غذا نمی‌خورد و چون مرتاضان، نیازهای غریزی‌اش را سركوب می‌كند. بی‌تردید این ویژگی نیز كه تفریط در شهوت‌جویی به شمار می‌آید نكوهیده است و میانة این دو خصلت را عفت نامیده‌اند كه مطلوب و پسندیده است. همچنین صفت مطلوب و پسندیدة شجاعت میانة تهور و ترس است. كسی كه صفت ناپسند تهور را داراست، از خطر باكی ندارد و در پی ماجراجویی است و به‌راحتی خود را با خطر و آسیب درگیر می‌كند. درمقابل، انسان ‌ترسو از ترس گرفتار شدن به خطر احتمالی و حتی خطر اندك، جرئت اقدام به هیچ‌ كاری را ندارد و از مشكلات و سختی‌های زندگی كناره‌ می‌گیرد.

برداشت و نگرش موجود در كتاب‌های اخلاقی و نظام اخلاقی ما كه در آن، صفت مطلوب و اخلاق نیكو حد وسط دو صفت نامطلوب و دو خلق ناپسند معرفی می‌‌شود، در نظام اخلاقی یونان و تعریف ارسطو از اخلاق ریشه دارد؛ چه آنكه ارسطو حد وسط صفات را ملاك مطلوبیت و نیكویی و افراط‌وتفریط را نكوهیده می‌دانست. اكنون این پرسش، فراروی ما قرار می‌گیرد كه آیا میانه‌روی و اقتصاد در شئون و امور زندگی كه در آیات و روایات بدان توصیه شده، همان

حد وسط صفات است كه فیلسوفان اخلاق پیرو مكتب اخلاقی یونان و ارسطو آن را معیار نیكویی و پسندیدگی صفات اخلاقی قرار داده‌اند؟ آیا می‌توان حد وسط را ملاك مطلوبیت قرار داد؟

بسیاری از فلاسفة اخلاق در ملاك و معیار بودن حد وسط برای مطلوبیت در صفات مناقشه كرده‌اند و گفته‌اند: مطلوبیت حد وسط صفات كلیت ندارد و چنان نیست كه در همه موارد، حد وسط مطلوب و فروتر و فراتر آن ناپسند باشد. انسان هرچه دانش تحصیل كند مطلوب و پسندیده است و چنان نیست كه حد وسط در فراگیری دانش، پسندیده و افراط در تحصیل آن، ناپسند باشد. البته برای كسی كه در پی دانش است، كوتاهی و تفریط در كسب آن ناپسند است، اما چنان نیست كه حداكثر تلاش او در كسب علم ناپسند باشد، بلكه او هرچه بیشتر دانش كسب كند، به كمال بیشتری رسیده است. یا در عرف دینی، چنان نیست كه وقتی توان انسان برای عبادت مشخص شد، بگویند حد وسط در انجام عبادت، مطلوب و افزون بر آن ناپسند است. انسان هرچه بیشتر خدا را عبادت كند، برایش پسندیده‌تر و بهتر خواهد بود. معروف است كه امیر مؤمنان علیه السلام در شبانه‌روز هزار ركعت و بنابر برخی روایات پانصد ركعت نماز می‌خواند. حال اگر كسی در شبانه‌روز حداكثر بتواند پانصد ركعت نماز بخواند، می‌توان گفت كه انجام این مقدار عبادت افراط و زیاده‌روی در عبادت است و چون ترك نماز تفریط است و ناپسند، حد وسط بین آن دو كه 250 ركعت است، مطلوب و پسندیده‌ به شمار می‌آید؟ یا برخی ثروت میلیاردی دارند، اما برخی دیگر فقیر و از مال بی‌بهره‌اند. پس آیا می‌توان بین آن ثروت میلیاردی و دارایی ناچیز و فقیرانه حد وسطی را مشخص كرد و گفت به دست آوردن این مقدار ثروت مطلوب و پسندیده و كسب كمتر و بیشتر از آن ناپسند است؟

با توجه به نمونه‌هایی كه بر‌شمردیم، نمی‌توان حد وسط را به‌معنای یاد‌شده ملاك مطلوبیت قرار داد. ازاین‌جهت بر نظریة وسطیت در صفات، اشكال‌های فراوانی وارد شده است و ما باید در پی نظریه‌ای درست درباره حد وسط باشیم كه بتوان آن را بر اعتدال و اقتصادی كه آیات و روایات بدان سفارش می‌كنند، تطبیق كرد.

معنای درست میانه‌روی در صفات و رفتار

معنای درست و معقولی كه می‌توان برای میانه‌روی و حد میانة مطلوب در صفات و رفتار ارائه داد كه دفاع‌پذیر باشد، این است كه انسان موجودی تك‌ساحتی و تك‌بعدی نیست و ابعادی گوناگون دارد. اگر انسان تنها دارای بعد معنویت و روحانیت بود، فرشته به شمار می‌آمد، نه انسان. یا اگر انسان تنها از جنبه‌های مادی و حیوانی برخوردار بود و جنبه‌های معنوی نداشت، مانند دیگر حیوانات بود. امتیاز انسان بر دیگر موجودات، بهره‌مندی او از ابعاد گوناگون است كه در تقسیمی كلان و كلی به ابعاد معنوی و مادی تقسیم می‌شوند. انسان با توجه به دارا بودن ابعاد گوناگون، در نظام تشریع، تكالیف و وظایفی یافته است كه باید به همه آنها عمل كند. او نمی‌تواند به انجام دادن برخی از وظایف بسنده كند و از انجام دیگر وظایف سر باز زند. شكی نیست كه نماز بهترین عبادت است، اما انسان نباید همه زمان خود را به خواندن نماز اختصاص دهد و به دیگر وظایف، مانند كسب علم، انجام فریضة حج یا جهاد نپردازد. وقتی انسان به كمال می‌رسد كه به همه وظایف خود بپردازد و در جهت تكمیل همه ابعاد وجودی خویش گام بردارد. یكی از وظایف مهم انسان، انفاق مال است كه خداوند درباره اهمیت آن فرمود: لَن تَنَالُواْ الْبِرَّ حَتَّى تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَ وَمَا تُنفِقُوا

مِن شَیْءٍ فَإِنَّ اللّهَ بِهِ عَلِیم؛(1) «هرگز به نیكی [راستین] دست نیابید، مگر آنكه از آنچه دوست دارید انفاق كنید و به هر‌چه انفاق كنید، خدا داناست». اگر كسی شبانه‌روز نماز بخواند، اما انفاق نكند، به آن برّی كه خداوند در این آیه از آن نام برده، دست نمی‌یابد. درنتیجه، یكی از ابعاد وجودش ناقص می‌ماند و تكمیل نمی‌شود و بخشی از وظایفش بر زمین می‌ماند. نه نماز جای انفاق را می‌گیرد و نه انفاق جای نماز را، و هریك در جای خود مهم‌اند و باید به هردو عمل كرد. همچنین نماز جای امربه‌معروف و نهی‌ازمنكر را نمی‌گیرد. همان‌طوركه انسان باید نماز بخواند، لازم است به آن وظیفة الهی و اجتماعی نیز عمل كند؛ وظیفه‌ای كه در برخی روایات از مهم‌ترین واجبات دانسته شده و امام‌ باقر علیه السلام درباره عظمت و اهمیت آن فرموده‌اند:

إِنَّ الأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ‌النَّهْیَ عَنِ الْمُنكَرِ سَبِیلُ الأَنْبِیَاءِ وَ‌مِنْهَاجُ الصَّالِحِینَ فَرِیضَةٌ عَظِیمَةٌ بِهَا تُقَامُ اْلفَرَائِضُ وَ‌تَأْمَنُ الْمَذَاهِبُ وَتَحِلُّ اْلمَكاسِبُ وَ‌تُرَدُّ اْلمَظَالِمُ وَ‌تُعْمَرُ الأَرْضُ وَ‌تُنْتَصَفُ مِنَ الأَعْدَاءِ وَ‌یسْتَقِیمُ اْلأَمْر؛(2) همانا امربه‌معروف و نهی‌ازمنكر، راه پیامبران و روش صالحان و عبادت و تكلیف عظیمی است كه بدان واجبات الهی بر‌پای می‌مانند و شرایع دین را از انحراف و بدعت باز‌می‌دارد و كسب‌و‌كارها را حلال می‌سازد و خواسته‌ها و حقوق مردم را به آنان بر‌می‌گرداند و موجب آبادانی زمین و دادخواهی از دشمنان و اصلاح و استواری امور می‌گردد.

گرچه امربه‌معروف و نهی‌ازمنكر وظیفه‌ای بزرگ است، انسان نباید تنها به این


1. آل‌عمران (3)، 92.

2. محمد‌بن‌یعقوب کلینی، الکافی، ج5، ص56، ح1.

واجب بپردازد و از دیگر وظایفش چشم بپوشد. از صبح تا شب در كوچه و بازار راه برود و امربه‌معروف و نهی‌ازمنكر كند و بگوید: من به‌جای نماز امربه‌معروف می‌كنم! انسان افزون بر این وظیفه و تكلیف، وظایفی دیگر نیز دارد كه باید به آنها هم رسیدگی كند. همچنین برای برخی تحصیل علم، تكلیف و واجب عینی است، اما او نمی‌تواند به این بهانه كه تحصیل علوم دین واجب عینی است، نماز و دیگر تكالیف خود را انجام ندهد و همه زمانش را صرف مطالعه و پژوهش كند. پس انسان باید به همه ابعاد وجودی خود توجه داشته باشد و برای تأمین و تكمیل آنها بكوشد. اما چنان نباشد كه به برخی از ابعاد بپردازد و از دیگر ابعاد غافل بماند. این مهم وقتی حاصل می‌شود كه برای هر‌یك از ابعاد و نیز وظایف خود حد و اندازه‌ای را در نظر بگیرد تا مانع پرداختن به دیگر وظایف نشود.

انسان باید برحسب ابعاد وجودی خود و متناسب با آنها، وظایفش را به‌طورمعقول و مناسب تقسیم‌بندی كند. در این تقسیم‌بندی باید موقعیت اجتماعی، روحی و شغلی افراد را در نظر داشت. این‌گونه نباشد كه انسان فرصت و حدی یك‌سان برای همه وظایف خود قرار دهد. برای مثال، در شبانه‌روز یك ساعت را به عبادت اختصاص دهد و یك‌ ساعت را به درس ‌خواندن و یك ‌ساعت را نیز برای معاشرت با همسر و فرزندان در نظر بگیرد و به همین نسبت، زمان خود را به‌طورمساوی میان دیگر امور و وظایف تقسیم كند. همچنین یك دانشجو یا طلبه نمی‌تواند درست به همان كارهایی بپردازد كه یك كارگر در كارخانه یا یك كشاورز در مزرعه انجام می‌دهد. حدی كه ما برای هریك از وظایف خود در نظر می‌گیریم، باید در حد سهم و نقشی باشد كه هریك از آنها در تكامل انسان دارند. اگر از آن حد تجاوز شود، دیگر ابعاد وجودی انسان خسارت می‌بیند.

پس میانه‌روی آن است كه انسان به نیازمندی‌های قوای گوناگون خود چنان پاسخ دهد و در جهت ابعاد وجودی خود آن‌گونه به وظایف خویش بپردازد كه سهم هریك رعایت شود و میان وظایف انسان تزاحمی رخ ندهد؛ یعنی انجام دادن برخی امور، ما را از انجام دادن امور بایستة دیگر باز‌ندارد. تشخیص این برداشت از میانه‌روی و كیفیت تطبیق آن در درجة نخست، بر عهدة عقل است. اگر عقل از تشخیص آن عاجز بود، باید سراغ شرع رفت و شرح وظایف و چگونگی انجام دادن و كیفیت جمع بین آنها و رعایت اعتدال در پرداختنشان را در قرآن و روایات جست‌و‌جو كرد. این معنا از میانه‌روی می‌تواند به‌منزله اصلی كلی در همه موارد مطرح شود. اعتدال به‌معنای حد وسط كمّی بین دو صفت در جانب افراط و تفریط، از دیدگاه ما مردود است. پس، از دیدگاه ما، تعریف معقول و درست میانه‌روی آن است كه انسان در جهت هریك از ابعاد وجودی خود به‌گونه‌ای به امور و وظایفش بپردازد كه همه ابعاد وجودی او رعایت شود و قوه و شأنی از آن مغفول نماند. تقسیم‌بندی او برای انجام وظایف و رسیدگی به شئون گوناگون زندگی به‌گونه‌ای باشد كه همه ابعاد وجودی‌اش به‌طورهماهنگ به كمال لازم خود دست یابند و نیاز هریك از قوای انسان در حد معقول برطرف گردد.