در جلسه پیش گفتیم كه از دیدگاه اسلام، ایمان به خدا اساس همه ارزشها و شرط تأثیر آنها در پذیرش اعمال انسان است. دربرابر، اساس ضد ارزشها كفر به خدا و تكذیب آیههای الهی است و این اعتقاد از ضروریات اسلام است. وقتی از عظمت و شرافت ایمان سخن میگوییم، چهبسا كسانی كه خود را مؤمن میدانند دچار غرور شوند و از این زاویه، براثر وسوسه شیطان به خود ببالند كه كافر نیستند و چون به خداوند ایمان دارند، اهل نجات و سعادتاند. همچنین وقتی انسان مینگرد كه دیگر ویژگیهای ارزشمند، مانند تقوا، بردباری و شكر در قرآن و روایات ستوده شدهاند، ممكن است خود را آراسته به آن صفات بداند و خدا را سپاس گوید كه برخوردار از بردباری و تقوا و شكرگزار خداست. یكی از راههای شایع برای وسوسهگری شیطان و گرفتار كردن به غرور، این است كه انسان مرتبهای از یك صفت ارزشمند را گاه حتی بهگونهای ضعیف داراست، یا در عین نداشتن صفتی خود را از آن برخوردار میداند، ولی ادعا میكند كه از كمال و ارزشی بهرهمند است. ازاینجهت، قرآن بر این حقیقت تأكید دارد، كسانی ادعا میكنند كه از كمال و ارزشی برخوردارند، اما درواقع بهرهای از آن
ندارند و ادعای آنها واهی و دروغین است. حتی كسانی بهدروغ و برای كسب منافع دنیوی، ادعای برخورداری از كمال و ارزشی را دارند. قرآن درباره ادعای دروغین منافقان بر شهادت به رسالت پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله میفرماید: إِذَا جَاءكَ الْمُنَافِقُونَ قَالُوا نَشْهَدُ إِنَّكَ لَرَسُولُ اللَّهِ وَاللَّهُ یَعْلَمُ إِنَّكَ لَرَسُولُهُ وَاللَّهُ یَشْهَدُ إِنَّ الْمُنَافِقِینَ لَكَاذِبُون؛(1) «چون منافقان (آنها كه دل و زبانشان یكی نیست) نزد تو آیند، گویند: گواهی میدهیم كه هرآینه تو فرستاده خدایی و خدا میداند كه تو فرستاده اویی و خدا گواهی میدهد كه همانا منافقان دروغگویند».
رسالت پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله حق است و شهادت بدان نیز حق است، اما چون منافقان، رسالت آن حضرت را باور ندارند و در باطن، او را فرستاده خداوند نمیدانند، از او پیروی نمیكنند. آنان برای برخورداری از منافع همزیستی با مسلمانان و یافتن زمینه و فرصتی برای نفوذ در آنان و ایجاد شكاف و انحراف در امت اسلامی، درظاهر به رسالت آن حضرت شهادت میدهند؛ اما چون این ادعا و شهادت آنان دروغین است، خداوند ایشان را تكذیب میكند. نظر به انحراف و فسادی كه منافقان ایجاد میكنند، خطر آنان برای امت اسلامی از خطر كفار شدیدتر و سهمگینتر است. در جایجای قرآن، ازجمله در سوره منافقون و اوایل سوره بقره، خداوند آنان را نكوهش كرده و خطر منافقان را گوشزد كرده است. ازآنجهت كه منافقان از كفار نیز پستترند، خداوند درباره جایگاه آنان در جهنم میفرماید: إِنَّ الْمُنَافِقِینَ فِی الدَّرْكِ الأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ وَلَن تَجِدَ لَهُمْ نَصِیرًا؛(2) «همانا منافقان در پایینترین طبقه دوزخاند و هرگز برای آنها یاوری نیابی».
1. منافقون (63)، 1.
2. نساء (4)، 145.
گذشته از منافقان كه تكلیف آنان روشن است، كسانی بهراستی میپندارند كه ایمان دارند، اما به حقیقت ایمان جاهلاند. همچنین بسیاری از دوستداران امیر مؤمنان علیه السلام ادعا میكنند كه شیعهاند، اما نمیدانند شیعه كیست و چه مسئولیتها و وظایفی دارد. آنان ادعا میكنند كه شیعهاند، اما امیر مؤمنان علیه السلام آنان را شیعه خود نمیشناسد. كسانی كه شیعه واقعی نیستند، وقتی از محبت خداوند به شیعیان، نزول باران و دفع بلاها به برکت وجود ایشان و بخشش گناهان و دیگر فضایل شیعیان سخن به میان میآید، به خود میبالند و خود را مشمول آن مقامات و فضایل میدانند. شیطان از این راه، آنها را میفریبد تا احساس كنند سعادتمند و نیكفرجاماند. چنان نیست كه هركس به خداوند اعتقاد دارد، مؤمن باشد؛ یا بهسبب دوستی امیر مؤمنان علیه السلام انسان، شیعه آن حضرت نمیشود و از فضایل و صفات ارزشمندی كه یك شیعه باید داشته باشد، بهرهمند نمیگردد. همه ما باید با مراجعه به آموزههای قرآن و روایات، ویژگیهای یادشده برای مؤمن و شیعه را در خویش جستوجو كنیم. چهبسا وقتی ما به روایات و سیره اهلبیت علیهم السلام مراجعه میكنیم، دریابیم كه شیعه واقعی نیستیم و با فریب شیطان ادعایی داریم كه نمیتوانیم اثبات كنیم. درواقع فضایل و صفات ارزشمند شیعه واقعی در ما یافت نمیشود.
بایسته است كه به مطالعه روایات در مجموعههای روایی مانند بحار الانوار، ذیل عنوان صفات مؤمن و شیعه بپردازیم و بنگریم آن بزرگواران چه كسانی را مؤمن و شیعه میدانند و چه خصلتهایی را برای مؤمن و شیعه برشمردهاند. بدینترتیب با عنوان شیعه، خود را فریب نخواهیم داد و خواهیم كوشید صفات یك شیعه واقعی را در خود گرد آوریم. همچنین فضای ذهنمان با آموزههای
نورانی آن بزرگواران آشنا میشود. دراینباره چهار روایت را درباره صفات شیعه از جلد 68 بحار الانوار، باب نوزدهم به شما عزیزان تقدیم میداریم.
در روایت نخست امام صادق علیه السلام میفرماید:
إِمْتَحِنُوا شِیعَتَنَا عِنْدَ مَوَاقِیتِ الصَّلَوَاتِ كَیْفَ مُحَافَظَتُهُمْ عَلَیْهَا وَإِلَی أَسْرَارِنَا كَیْفَ حِفْظُهُمْ لَهَا عِنْدَ عَدُوِّنَا وَإِلَی أَمْوَالِهِمْ كَیْفَ مُوَاسَاتُهُمْ لإِخْوَانِهِمْ فِیهَا؛(1) شیعیان ما را در سه زمینه بیازمایید: هنگام نمازها كه چگونه آنها را رعایت و محافظت میكنند؛ و درباره اسرار ما كه چگونه آنها را از دشمنانمان حفظ میكنند و درباره داراییشان كه چگونه از آنها به برادران خود کمک میکنند.
در این روایت، امام علیه السلام سه ویژگی برای شیعیان برشمرده است. نخست خواندن همیشگی نماز در اول وقت است. اولیای دین و امامانمان علیهم السلام كه ادعای دوستی و پیروی آنها را داریم، از ما انتظار دارند وقتی بانگ اذان برمیخیزد، كارهای دیگر را كنار نهیم و به مسجد برویم و نماز بخوانیم. یعنی بهگونهای برنامههای خود را تنظیم كنیم كه بتوانیم نمازمان را اول وقت بخوانیم. آنان كسانی را كه هنگام نماز اول وقت به كسبوكار میپردازند و یا خود را با سخن گفتن و یا تماشای تلویزیون و انجام دیگر كارهای پوچ و بیفایده سرگرم میكنند و در پایان وقت، نماز میخوانند، شیعه خویش نمیدانند.
1. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج68، باب 19، ص149، ح1.
مسئله حفظ اسرار ائمه اطهار علیهم السلام در زمان آن بزرگواران، بهویژه زمان امام باقر و امام صادق علیهم السلام حیاتی بود و اهمیتی ویژه داشت. بنیامیه با همه توان با اهلبیت علیهم السلام دشمنی میكردند؛ ازجمله، فاجعة كربلا و جنایات دیگری كه پس از آن درحق اهلبیت علیهم السلام انجام دادند و نامی ننگین و سیاه از خویش در تاریخ به جای گذاشتند. آنان چون دست خود را به خون فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله و اهلبیت علیهم السلام و یاران آن حضرت آغشته كردند، میان مسلمانان رسوا و خوار گشتند. سرانجام، بنیعباس با سوءاستفاده از این فرصت، برای كسب قدرت و موقعیت سیاسی و اجتماعی و بهبهانه طرفداری و حمایت از اهلبیت رسول خدا صلی الله علیه و آله علیه بنیامیه قیام كردند. آنان بهنام طرفداری از اهلبیت علیهم السلام و انتقام گرفتن از جنایتهای بنیامیه درحق ایشان و حتی با اعلام اینكه ما از اهلبیت علیهم السلام و فرزندان عباس، عموی پیامبر صلی الله علیه و آله هستیم، توانستند بسیاری از شیعیان، ازجمله شیعیان خراسان بهرهبری ابومسلم خراسانی را جذب كنند. اما وقتی با حمایت شیعیان و دشمنان بنیامیه بر اوضاع چیره شدند و حكومت را به دست گرفتند، ماهیت پلید و واقعی خود را نشان دادند و به جنایاتی درحق اهلبیت علیهم السلام دست زدند كه بنیامیه نیز بدان آلوده نگشته بود.
در زمان امام باقر و امام صادق علیهم السلام اساس تشیع با خطر جدی روبهرو شد و آن حضرات با تدبیری الهی و با توصیه و الزام شیعیان به رعایت تقیه، كیان تشیع را حفظ كردند. در آن دوران، شیعیان با رعایت تقیه، بهمنزله یك تاكتیك و تدبیر مهم سیاسی، افزون بر پایبندی به باورهای مذهبی خود و عمل به دستورهای دینی، میكوشیدند دربرابر دشمنان اهلبیت علیهم السلام اعتقادات ویژه خویش را اظهار نكنند. اگر اختلافهای عقیدتیشان با مخالفان نیز آشكار میگشت و بهمنزله
دوستان اهلبیت علیهم السلام شناخته میشدند، میكوشیدند كه نزدشان چون آنان نماز و دیگر مناسك و واجبات دینی را انجام دهند تا حساسیت برنینگیزد. برخی از مخالفان وقتی میدیدند شیعیان مانند آنان نماز و دیگر مناسك دینی را به جای میآورند، دشمنیشان را با اهلبیت علیهم السلام آشكار نمیكردند و گاهی حتی اظهار ارادت میكردند.
اما اهلبیت علیهم السلام شاگردانی خاص و اصحابی سرّی داشتند كه پنهانی، آموزهها و حقایق ناب تشیع را به آنان میآموختند و اسرارشان را در اختیار آنها میگذاشتند. ایشان تأكید میكردند كه آنها این اسرار را پنهان دارند و فاش نسازند، اما برخی اصحاب كمطاقت آن اسرار را فاش میساختند. بدینترتیب، خود و اهلبیت علیهم السلام را گرفتار میساختند. این وضعیت ادامه داشت تا آنكه در زمان آلبویه و نیز در دوران دیالمه، عضدالدوله دیلمی و دیگران در بخشهایی از ایران بهطورناقص حكومت شیعی را برپا داشتند. ازآنپس، شیعیان توانستند آزادانه به مناسك خود عمل كنند. سرانجام در زمان صفویه، حكومت شیعی بهطوركامل در سراسر ایران گسترش یافت و ازآنپس، شیعیان آزادانه عقاید خود را اظهار میداشتند و بنابر مكتب تشیع، نماز و دیگر مناسك دینی خود را بهجای میآوردند. بههرحال، در دوران خفقانی كه شیعیان زیر سلطه دشمنان قرار داشتند و شیعه بودن جرمی بزرگ بود كه تحمل زندان و شكنجههای طاقتفرسا و حتی مرگ را در پی داشت، تقیه و پنهان كردن اسرار اهلبیت علیهم السلام نقشی مهم در حفظ حیات شیعه داشت. اگر آن زمان ایشان تقیه را رعایت نمیكردند، امروز از تشیع خبری نبود؛ نه شیعهای باقی میماند، نه كسی از اهلبیت علیهم السلام چیزی میدانست. با توجه به نقش حیاتی و مهم تقیه و حفظ اسرار اهلبیت علیهم السلام در ابقای تشیع و معارف بلند اهلبیت علیهم السلام ، امام میفرمایند: یكی از صفات شیعیان، حفظ اسرار اهلبیت علیهم السلام از
دشمنان است. آنان كسانی را كه اسرار را فاش میساختند و بدینوسیله موجب ریخته شدن خون شیعیان و تهدید تشیع میشدند، شیعیان خود نمیشناختند.
امروزه، گرچه با استقرار حكومت اسلامی و شیعی و برطرف شدن خطرها و تهدیدهایی كه در زمان اهلبیت علیهم السلام وجود داشت، آن نوع تقیه و پنهان ساختن اسرار مطرح نیست، بهگونهای دیگر باید برخی از اسرار اهلبیت علیهم السلام را حفظ كرد؛ یعنی برخی از مراتب معرفت و ایمان اهلبیت علیهم السلام را از كسانی كه تاب پذیرش آنها را ندارند، كتمان كرد. چهبسا افشای آن اسرار برای مردم بدآموزی داشته باشد و موجب انحراف و برداشت نادرست آنان از معارف اهلبیت علیهم السلام شود؛ یا موجب شود كه مردم درباره اهلبیت علیهم السلام غلو كنند. جابربنعبدالله انصاری نقل میكند: وقتی امیر مؤمنان، علی علیه السلام مژده فتح خیبر را برای رسول خدا صلی الله علیه و آله آورد، ایشان به امام علیه السلام فرمود:
لَوْ لَا أَنْ تَقُولَ فِیكَ طَوَائِفُ مِنْ أُمَّتِی مَا قَالَتِ النَّصَارَى لِلْمَسِیحِ عِیسَى بْنِ مَرْیَمَ لَقُلْتُ فِیكَ الْیَوْمَ قَوْلًا لَا تَمُرُّ بِمَلَإٍ إِلَّا أَخَذُوا التُّرَابَ مِنْ تَحْتِ رِجْلَیْكَ وَ مِنْ فَضْلِ طَهُورِكَ یَسْتَشْفُوا بِهِ وَ لَكِنْ حَسْبُكَ أَنْ تَكُونَ مِنِّی وَ أَنَا مِنْكَ تَرِثُنِی وَ أَرِثُكَ وَ أَنَّكَ مِنِّی بِمَنْزِلَه هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِیَّ بَعْدِی؛(1) اگر جماعتی از امتم درباره تو نمیگفتند، آنچه را نصارا درباره عیسیبنمریم گفتند، امروز درباره تو چیزی میگفتم كه به هیچ جمعی گذر نكنی، مگر آنكه خاك زیر پایت و زیاده آب وضویت را برای شفا بردارند. همین بس كه تو از منی و
1. شیخ صدوق، الامالی، مجلس 21، ص96، ح1.
من از توام؛ تو از من ارث میبری و من از تو ارث میبرم؛ و نسبت تو به من چون نسبت هارون به موسی است، جز آنكه پس از من پیامبری نمیآید.
امام صادق علیه السلام درباره ضرورت كتمان برخی مقامات و معارف از دیگران، به نقل از پدرشان فرمودهاند: روزی در مجلس امام سجاد علیه السلام از تقیه سخن به میان آمد. آن حضرت فرمود:
وَاللَّهِ لَوْ عَلِمَ أَبُوذَر مَا فِی قَلْبِ سَلْمَان لَقَتَلَهُ وَلَقَدْ آخَی رَسُولُ اللَّه صلی الله علیه و آله بَیْنَهُمَا فَمَا ظَنُّكُمْ بِسَائِرِ الْخَلْقِ. إِنَّ عِلْمَ الْعَالِمِ صَعْبٌ مُسْتَصعْبٌ لا یَحْتَمِلُهُ إِلاَّ نَبِیُّ مُرْسَلٌ أَوْ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ أَوْ عَبْدٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلإِیمَان؛(1) به خدا سوگند، اگر ابوذر برخی از باورهای قلبی سلمان را میدانست، او را میكشت؛ درحالیكه رسول خدا صلی الله علیه و آله بین آن دو پیوند برادری برقرار كرد. پس گمان شما درباره ظرفیت و تحمل دیگر مردم چگونه خواهد بود؟ همانا علم امام علیه السلام بسیار دشوار و ژرف است كه آن را جز فرشتگان مقرب خدا، پیامبر مرسل و بنده خالصی كه خداوند قلب او را در راه ایمان آزموده، تحمل و درك نمیكنند.
وقتی ابوذر با آن مقام و منزلت متعالی، ظرفیت و تحمل درك برخی از مقامات و اسرار نهان سلمان را ندارد كه اگر آن اسرار را میدانست، سلمان را مشرك میانگاشت و میكشت، آشكار است كه افراد عادی ظرفیت درك بسیاری از مقامات اهلبیت علیهم السلام و معارف آنان را ندارند؛ یعنی اگر آن مقامات و معارف به ایشان معرفی شود برداشتی نادرست خواهند داشت و عقایدی خرافی و شركآلود مییابند. پس در این زمان، پارهای از اسرار و معارف اهلبیت علیهم السلام را
1. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج2، باب 26، ص190، ح25.
نباید در اختیار توده مردم گذاشت. اما در زمان اهلبیت علیهم السلام وضعیت بهگونهای بود كه مسائل مربوط به اصل ولایت و امامت و فضایل اهلبیت علیهم السلام نباید آشكار میشد، وگرنه دشمنان اثری از شیعه و تشیع باقی نمینهادند.
ویژگی سومی كه فرد شیعه باید داشته باشد، مواسات با برادران دینی و احسان به ایشان، بهویژه كمك به نیازمندان است. شیعه واقعی كسی است كه دیگران را در مال خویش شریك بداند و اگر آنها نیازمند بودند، بخشی از مالش را در اختیار ایشان قرار دهد؛ اگر همسایگان، دوستان، اقوام و همكیشانش به او نیاز داشتند، در پی رفع نیاز ایشان برآید؛ اگر براثر جنگ، زلزله یا هر رخداد دیگر، مردم اموال و سرمایه خود را از دست دادند، دربرابر ایشان احساس مسئولیت كند و بیاعتنا نباشد. بلكه ایشان را در مال خویش شریك سازد و برای رفع گرفتاریهایشان بكوشد. حتی بنابر مضمون برخی روایات، شیعه كسی است كه دیگران را بر خود مقدم میدارد و پیش از آنكه در پی رفع نیازهای خود برآید، میكوشد كه نیازها و گرفتاریهای دیگران را برطرف سازد.
در روایت دوم، امام باقر علیه السلام سیزده ویژگی برای شیعیان واقعی برمیشمارد:
إِنَّمَا شِیعَةُ عَلِی علیه السلام الشَّاحِبُونَ النَّاحِلُونَ الذَّابِلُونَ ذَابِلَةٌ شِفَاهُهُمْ، خَمِیصَةٌ بُطُونُهُمْ، مُتَغَیِّرَةٌ أَلْوَانُهُمْ، مُصْفَرَّةٌ وُجُوهُهُمْ. إِذَا جَنَّهُمُ اللَّیْلُ اتَّخَذُوا الأَرْضَ فِرَاشاً وَاسْتَقْبَلُوا الأَرْضَ بِجِبَاهِهِمْ، كَثِیرٌ سُجُودُهُمْ، كَثِیرٌ دُمُوعُهُمْ، كَثِیرٌ دُعَاؤُهُمْ، كَثِیرٌ بُكاؤُهُمْ، یَفْرَحُ النَّاسُ وَهُم
مَحْزُونُون؛(1) همانا شیعیان علی علیه السلام رنگ رخسارهشان پریده، لاغراندام و پژمردهاند و لبهایشان خشك و شكمهایشان به پشت چسبیده و رنگشان دگرگون و صورتهایشان زرد است. چون شب فرا رسد، زمین را بستر سازند و پیشانی بر آن نهند و زیاد سجده میكنند؛ زیاد اشك میریزند و فراوان دعا و گریه میكنند؛ و مردم شادند و آنها اندوهگین.
وقتی این ویژگیها را برای شیعیان راستین برمیشماریم، ممكن است برخی جوانان و نوجوانان كه دلی پاك دارند، بپندارند كه داشتنِ رنگِ پریده و زرد و اندامی لاغر، خود كمال به شمار میآید و در پی آن برآیند كه با گرسنگی و بیخوابی این ویژگیها را در خود فراهم سازند. حالآنكه داشتن رنگی زرد یا لاغر بودن بهخودیخود كمال و هنر نیست. آنچه در روایت بهمنزله یك ویژگی ارزشمند برای شیعه در نظر است، سحرخیزی و شبزندهداری است كه موجب رنگپریدگی و زردی رخسار میشود. همچنین گرفتن روزههای مستحبی و پرهیز از پرخوری و شكمبارگی، صفتی ارزشمند برای فرد شیعه است كه بدن او را لاغر میسازد. منظور روایت آن است كه شیعیان بهاندازه كافی از نعمتهای خدا استفاده میكنند، اما از پرخوری كه موجب چاقی و بسیاری از بیماریهاست خودداری میكنند، نه اینكه شیعیان افرادی حقیر و توسریخور و فقیرند.
سپس حضرت میفرمایند: وقتی شب، سیاهی خود را بر زمین میگستراند، شیعیان، زمین را فرش خود قرار میدهند و بستر گرم و نرم را كنار مینهند و به عبادت و راز و نیاز با خداوند میپردازند. اغلب مردم شبهنگام، اگر حوصله و توان كافی داشته باشند، به شبگردی و گردش در فضاهای مناسب و مفرح و
1. شیخ صدوق، الخصال، ج2، ص44.
استفاده از هوای لطیف شبانه میپردازند. بهویژه جوانان بسیار دوست دارند شبها در خیابانها قدم بزنند یا در پاركها به تفریح بپردازند. كسانی هم كه حوصله تفریح یا توان كافی برای گردش و قدم زدن ندارند، به تماشای برنامهها و فیلمهای تلویزیون مینشینند. سپس بهسراغ دستگاه پخش سیدی میروند و چهبسا به دیدن فیلمها و برنامههای ماهوارهای روی آورند. اما شیعیان راستین كه قدر عمر و گوهر زمان را میدانند، از فرصت شب برای عبادت و بندگی خدا استفاده میكنند و از این رهگذر، توشه خود را از سرمایههای ماندگار و جاویدان، سرشار میسازند. آنان نیمههای شب در سجدههای طولانی خود به نجوای با معبود و یاد او میپردازند. ایشان میدانند كه سجدههای طولانی و تسبیح و ستایش پیوسته خداوند، ویژگی دوستان خداست كه خداوند پیامبرش را بدان توصیه كرده و فرموده است: وَمِنَ اللَّیْلِ فَاسْجُدْ لَهُ وَسَبِّحْهُ لَیْلاً طَوِیلاً؛(1) «و در پاسی از شب، او را سجده كن (نماز بگزار) و در شب دراز، او را به پاكی بستای».
آخرین ویژگیای كه حضرت برای شیعیان واقعی برمیشمارند، این است كه مردم شادماناند، اما آنان غمگیناند؛ چون آنان در اندیشه آخرت و نگران كوتاهیها و گناهانیاند كه گاه از ایشان سر زده است. پس در این فكرند كه چگونه كوتاهیهای خود را جبران كنند. ازسویدیگر، وقتی به مشكلات اجتماعی و فرهنگی مینگرند و رویگردانی مردم از دین و تضعیف ارزشهای اسلامی را در جامعه میبینند، ناراحت میشوند.
روایت سوم را كه ترسیمگر ویژگیهای ارزشمند شیعیان است، در ادامه میخوانید:
1. انسان (76)، 26.
رُوِیَ أَنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِین علیه السلام خَرَجَ ذَاتَ لَیْلَه مِنَ الْمَسْجِدِ وَكَانَتْ لَیْلَةً قَمْرَاءَ فَأَمَّ الْجَبَّانَةَ وَلَحِقَهُ جَمَاعَةٌ یَقْفُونَ أَثَرَهُ، فَوَقَفَ عَلَیْهِمْ. ثَمَّ قَالَ: مَنْ أَنْتُمْ؟ قَالُوا: شِیعَتُكَ یَا أَمِیر َالْمُؤْمِنِین. فَتَفَرَّسَ فِی وُجُوهِهِمْ، ثُمَّ قَالَ: فَمَا لِی لا أَرَی عَلَیْكمْ سِیمَاءَ الشِّیعَةِ، قَالُوا وَمَا سِیمَاءُ الشِّیعَةِ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِین؟ فَقَالَ: صُفْرُ الْوُجُوهِ مِنَ السَّهَرِ، عُمْشُ الْعُیُونِ مِنَ الْبُكَاءِ، حُدْبُ الظُّهُورِ مِنَ الْقِیَامِ، خُمْصُ الْبُطُونِ مِنَ الصِّیَامِ، ذُبُلُ الشِّفَاهِ مِنَ الدُّعَاءِ عَلَیْهِمْ غَبْرَةُ الْخَاشِعِین؛(1) روایت شده كه امیر مؤمنان علیه السلام در شبی مهتابی از مسجد بیرون آمدند و بهسوی جبانه رفتند. گروهی كه در پی ایشان حركت میكردند به آن حضرت رسیدند. حضرت دربرابر آنها ایستاد و فرمود: شما كیستید؟ گفتند: از شیعیان شماییم ای امیر مؤمنان. حضرت در چهرة آنها نگریست و فرمود: در چهرههای شما سیمای شیعیان را نمیبینم. گفتند: ای امیر مؤمنان، سیمای شیعیان چگونه است؟ فرمود: چهرة آنها از شبزندهداری زرد شده، و دیدگانشان از گریه بسیار بر هم آمده، و پشتشان از فراوانی قیام خمیده، و شكمهای آنان از فراوانی روزه فرو رفته و به پشت چسبیده است، و لبهایشان از بسیاری گفتن ذكر و دعا خشكیده و غبار و ژولیدگی بندگان خاشع و فروتن، آنها را فراگرفته است.
در صدر اسلام، مسلمانان به خواندن نماز، هنگام فضیلت آن پایبند بودند. ازاینرو نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا را در دو زمان جداگانه میخواندند. پس از غروب آفتاب نماز مغرب را میخواندند و به منزل میرفتند و شام میخوردند و هنگام فضیلت نماز عشا به مسجد بازمیگشتند و نماز عشا را در مسجد
1. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج68، باب 19، ص150ـ151، ح4.
میخواندند. چون همهجا تاریك بود و چراغ و وسیله روشنایی نبود تا كوچهها را روشن كند، پس از نماز عشا به منزل بازمیگشتند و میخوابیدند تا هنگام سحر برای عبادت از خواب برخیزند. شبی كه هوا مهتابی بود، امیر مؤمنان علیه السلام پس از نماز عشا به محل «جَبانه» رفتند. شماری از اصحاب نیز ایشان را همراهی كردند، تا از فرصت همراهی با آن حضرت بهره برند. وقتی حضرت از آنها پرسید: كیستید؟ گفتند: ما شیعیان شماییم. معلوم میشود كه عنوان شیعه در آن زمان شناختهشده بود. حتی در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله ، این عنوان به اصحاب خاص رسول خدا صلی الله علیه و آله مانند سلمان و ابوذر نیز كه بهشدت شیفته امیر مؤمنان علیه السلام بودند، گفته میشد. حضرت به چهره آنان كه در آن شب مهتابی آشكار بود نگاه كردند و فرمودند: در چهرة شما سیمای شیعیان را نمیبینم. سپس برخی از ویژگیهای شیعیان را كه به مقام زهد، شبزندهداری، بندگی و فروتنی شیعیان واقعی ناظر است برشمردند.
روایت چهارم را كه به روایت سوم شبیه است و مضمون مطالب روایت سوم در آن نیز آمده، اصبغبننُباته نقل كرده است. با توجه به وحدت مضمون دو روایت، مشخص میشود كه هر دو روایت از یك جریان حكایت دارد و اصبغبننباته جزو كسانی بوده كه در آن شب مهتابی در پی حضرت حركت میكرده است. او همان كسی است كه در واپسین لحظههای زندگی امیر مؤمنان علیه السلام كه حضرت با فرقی شكافته در بستر بیماری منتظر شهادت بودند، با اصرار خواست كه واپسین سخنان آن حضرت را بشنود. در آن شب مهتابی نیز، وی از كسانی بود كه دربارة صفات شیعیان واقعی از آن حضرت پرسش كرد. روایت چنین است:
خَرَجَ عَلِی علیه السلام ذَاتَ یَوْمٍ وَنَحْنُ مُجْتَمِعُونَ فَقَالَ: مَنْ أَنْتُمْ وَمَا إِجْتِمَاعُكُمْ؟ فَقُلْنَا قَوْمٌ مِنْ شِیعَتِكَ، یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِین، فَقَالَ: مَالِی لاَ أَرَی سِیمَاء
الشِّیعَةِ عَلَیْكُمْ؟ فَقُلْنَا: وَمَا سِیمَاءُ الشِّیعَةِ؟ فَقَالَ صُفْرُ الْوُجُوهِ مِنْ صَلاَةِ اللَّیْلِ عُمْشُ الْعُیُونِ مِنْ مَخَافَةِ اللَّهِ، ذُبُلُ الشَّفَاهِ مِنَ الصِّیَامِ عَلَیْهِمْ غَبْرَةُ الْخَاشِعِین؛(1) اصبغبننباته میگوید: روزی ما با گروهی در جایی گرد آمده بودیم، و امیر مؤمنان علیه السلام بر ما وارد شدند و فرمودند: شما كیستید و چرا در اینجا گرد آمدهاید؟ گفتیم: گروهی از شیعیان شماییم، ای امیر مؤمنان. فرمود: در چهرة شما سیمای شیعیان را نمیبینم. گفتیم: سیمای شیعیان چگونه است؟ فرمود: چهره آنها براثر شبزندهداری و خواندن نماز شب زرد است. چشمشان براثر گریه از ترس خدا، به هم آمده است. براثر روزهداری پیاپی، لب آنها همواره خشك است، و غبار خشوع چهره ایشان را فرا گرفته است.
روایت پنجم را سلیمانبنمهران نقل میكند. او میگوید: روزی به محضر امام صادق علیه السلام رفتم. چند تن از شیعیان نزد آن حضرت بودند. شنیدم كه امام علیه السلام فرمود: مَعَاشِرَ الشِّیعَةِ كُونُوا لَنَا زَیْناً وَلاَ تَكُونُوا عَلَیْنَا شَیْناً. قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً، إِحْفَظُوا أَلْسِنَتَكُمْ وَكُفُّوهَا عَنِ الْفُضُولِ وَقَبِیحِ الْقَوْل؛(2) «ای گروه شیعیان، زینت ما باشید و برای ما ننگ و عار نباشید. با مردم، نیكو سخن گویید و زبانتان را حفظ كنید و آن را از زیادهروی در گفتار و سخنان زشت بازدارید».
امام صادق علیه السلام از شیعیان انتظار دارند كه رفتاری شایسته و همجواریای نیكو با مردم داشته باشند تا همگان با دیدن اخلاق خوش و رفتار مناسب و شایسته
1. همان، ص151.
2. شیخ صدوق، الامالی، مجلس 62، ص400، ح17.
شیعیان به آنها اعتماد كنند و ائمة اطهار علیهم السلام را بستایند كه چنین شاگردانی در مكتب ایشان تربیت یافتهاند. اما اگر شیعیان رفتار زشت و ناپسند داشته باشند، ننگ و عار و مایه سرشكستگی پیشوایان معصوم خود به شمار خواهند آمد. آنگاه حضرت به شیعیان توصیه میكنند زبانشان را حفظ كنند. این تعبیر شامل حفظ زبان از افشای اسرار و آفات گناهانی چون غیبت، دروغ و فحش است. دراینصورت، جمله كُفُّوهَا عَنِ الْفُضُولِ وَقَبِیحِ الْقَوْل كه بهمعنای بازداشتن زبان از سخنان بیهوده و بیفایده و سخنان زشت و ناپسند است، تفسیر جمله إِحْفَظُوا أَلْسِنَتَكُم به شمار میآید.