فَلَوْلاَ الآجَالُ الَّتِی كَتَبَ اللهُ لَهُمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِی أَجْسَادِهِمْ طَرْفَةَ عَیْنٍ شَوْقاً إِلَی لِقَاءِ اللهِ وَالثَّوَابِ وَخَوْفاً مِنَ الْعِقَابِ عَظُمَ الْخَالِقُ فِی أَنْفُسِهِمْ وَصَغُرَ مَادُونَهُ فِی أَعْیُنِِهِِم؛ اگر خداوند برای آنها اجلهایشان را معین و مقرر نفرموده بود (كه پیشازآن مرگشان فرانرسد) از شوق دیدار خدا و پاداش و ترس از كیفر، روح آنها حتی بهاندازة بر هم زدن چشم، در بدنها قرار نمیگرفت. آفریدگار در عمق جانشان عظیم و بلندمرتبه، و جز خدا در چشمشان حقیر و كوچك است.
برای ما كه از لقای الهی و انس با خداوند دركی نداریم، دریافتن سخن بالا بسیار دشوار است؛ اینكه اولیا و شیعیان واقعی از شوق دیدار خداوند و بهرهمندی از نعمتهای بیكران بهشت، جان در كالبدشان بیقراری میكند و اگر پروردگار اقامت آنان را در این دنیا مقرر نكرده بود، روح در بدنشان باقی نمیماند و بهسوی خداوند پر میكشید. اگر كسی دیگر جز امیر مؤمنان علیه السلام چنین سخن گفته
بود، ما آن را سخنی صرفاً ادیبانه، شاعرانه و مبالغهآمیز میدانستیم. اما وقتی امامی معصوم كه از همه حقایق آگاه است و بر مدار آن سخن میگوید، چنین جملهای را بر زبان میآورد، نمیتوان در حقانیت و اعتبار آن شك كرد. حتماً كسانی به آن مرتبه عالی دست یافتهاند كه سرآمد آنان امیر مؤمنان علیه السلام و دیگر پیشوایان معصوم ما هستند. اگر ما از دام وسوسههای شیطانی برهیم و بهراستی به سخنان خداوند و ائمه اطهار علیهم السلام ایمان یابیم، باور میكنیم كسانی هستند كه از شوق دیدار خداوند لحظهای آرام ندارند و منتظرند اجلشان فرارسد تا به مقصود خود برسند. كسانی كه به لذتها و خوشیهای دنیا دل خوش كردهاند و در منجلاب آن غوطهورند، سخن از مرگ، خاطرشان را آشفته و مكدر میسازد و خوش ندارند كه در حضورشان از مرگ یادی بشود. اما آن انسانهای رهیده از دام دنیا كه لحظههای انس با خدا شیرینترین و لذتبخشترین لحظههای عمرشان است، پیوسته به یاد مرگ و مشتاق دیدار خداوندند و نمیخواهند در این دنیا بمانند.
پس گرچه عقل ما از درك چنان حالتهایی عاجز است، اولیای خدا، بهویژه معصومان از آنها بهرهمند بودهاند. نمونههای عینی فراوانی از آن مقامات و حالات درباره امیر مؤمنان علیه السلام و دیگر ائمه اطهار علیهم السلام نقل شده است كه ما آنها را باور داریم. مراتب عالی آن حالات و مقامات به معصومان اختصاص دارد و برای دیگران دستنایافتنی است؛ اما مراتب پایینتر آن برای غیرمعصوم دستیافتنی است و سخن امیر مؤمنان علیه السلام در وصف شیعیان واقعی و آراستگیشان به چنان مقامی، خود دلیلی محكم بر این واقعیت است كه ما نیز میتوانیم به آن دست یابیم. ما نیز میتوانیم از صمیم دل، مشتاق دیدار خدا و بهشت او شویم. البته مقام معصوم برای ما دستنایافتنی است، اما میتوانیم به آنها شباهت یابیم. فضایلی كه امیر مؤمنان علیه السلام برای شیعیان واقعی برشمردهاند، گویای این حقیقت
است كه گرچه عقل ما از درك آن فضایل ناتوان است، میتوانیم به آنها آراسته شویم و اینگونه به پیشوایان معصوم خود شباهت یابیم.
پیرو فرمایش امیر مؤمنان علیه السلام درباره شوق پرهیزگاران و شیعیان واقعی به لقای پروردگار، جا دارد درباره چگونگی پدید آمدن شوق در انسان و شدت یافتن و چیرگی آن سخن بگوییم. از دیدگاه علمی، چگونگی پیدایش شوق و شدت یافتن آن، از مسائل روانشناختی به شمار میآید كه با فیزیولوژی و مغز و اعصاب انسان نیز پیوند دارد. پس سازوكار شكلگیری شوق در انسان و چگونگی شدت یافتن و چیرگی آن بر دیگر علقهها و گرایشهای انسانی و فراموش شدن آنها براثر شدت و چیرگی شوق به كسی یا چیزی خاص، با علومی گوناگون ارتباط دارد. هنوز پژوهشهای لازم و كافی دراینباره انجام نشده و بایسته است كه ابعاد این مسئله در روانشناسی و فیزیولوژی و چگونگی ارتباط تن و روان بهطوركامل بررسی شود. انتظار میرود دانشمندان ما به برکت حاكمیت اسلام و جمهوری اسلامی توفیق یابند دراینزمینهها پژوهشهای لازم را انجام دهند. اما آنچه در این مجال میتوان بدان اشاره كرد این است كه برپایه آنچه در علم اصول نیز آمده، انسان برای انجام دادن كار اختیاری، مراحلی را پشت سر میگذارد. در مرحله نخست آن كار را تصور میكند؛ سپس فایده و نتیجه آن را تصدیق میكند؛ پس از تصدیق و باور به فایده كار، حالت و میلی در انسان پدید میآید كه بدان شوق میگویند. آن شوق در آغاز ضعیف است، ولی رفتهرفته با تمركز یافتن انسان بر آن و توجه بیشتر بدان، شدت مییابد و بهاصطلاح، شوق مؤكد میشود. وقتی شوق مؤكد برای انجام دادن كار در انسان پدید آمد، تصمیم
نهایی، یا بهتعبیردیگر، اراده انجام كار در انسان پدید میآید و بیدرنگ آن را انجام میدهد. ازاینرو میگویند كه اراده محصول شوق مؤكد است.
برخی میپندارند كه همه كارهای اختیاری انسان این سازوكار را دارند و پس از تصور و تصدیق به فایده و شوق مؤكد رخ میدهند. اما كسانی كه بر مباحث عقلی اشراف دارند میدانند كه كار اختیاری و ارادی چهار قسم دارد، و آنچه گفته شد كه در پی تصور و تصدیق و شوق مؤكد انجام میگیرد، فعل قصدی است که یكی از آن اقسام چهارگانه بهشمار میآید. قسم دوم، فعل بالرضاست. این فعل را تعلق علم تفصیلی فاعل بااراده به فعلْ محقق میسازد. با در نظر گرفتن این مسئله كه آن علم تفصیلی عین فعل است و فاعل پیشازآن علم تفصیلی، علم اجمالی ذاتی به آن فعل دارد، مانند صور خیالیای كه انسان میسازد، درحالیكه علم تفصیلی به آن صور عین آنها میباشد و پیشازآن صور، انسان تنها به آنها علم اجمالی ذاتی دارد.
قسم سوم، فعل بالعنایه است كه در پی آگاهی پیشین فاعل بااراده و ایجاد صورت علمی آن فعل در ذهن فاعل به وجود میآید. بهتعبیردیگر، صورت علمی آن فعل خود منشأ صدور فعل میشود، بدون انگیزه زاید بر ذات؛ مانند انسانی كه بر شاخه بلند درختی قرار گرفته و به مجرد توهم سقوط، از بالای درخت سقوط میكند.
قسم چهارم، فعل بالتجلی است و آن فعلی است كه با علم تفصیلی پیشین فاعل بااراده به كار، انجام میشود و آن علم تفصیلی، عین علم اجمالی فاعل به ذاتش است؛ مانند نفس انسان کامل كه چون صورت اخیر نوع خویش است،
باآنكه بسیط است، مبدأ همه كمالات و آثاری است كه در ذاتش واجد آنهاست، و ازسویی علم حضوریاش به ذات خویش علم تفصیلی به همه آن كمالات است؛ گرچه میان آنها تمایزی نیست.
با توجه به اقسامی كه برای فعل برشمردیم، به خود اراده و قصد، بااینكه فعل اختیاری است، قصد و ارادهای تعلق نمیگیرد. اگر بایسته بود كه هر فعل اختیاری با قصد و اراده انجام شود، باید خود قصد و اراده كه فعل اختیاری است، با اراده و قصد باشد. همچنین اراده دوم نیز باید در پی ارادة سومی انجام گیرد كه درنتیجه، تسلسل رخ میدهد. در این صورت ثابت میشود كه صدور اراده از انسان بالقصد نیست، بلكه بالتجلی یا بالعنایه است. توضیح آنكه:
افعال اختیاری كه از نفس صادر میشود، به دوگونه است:
1. افعالی كه بهوسیله اسباب و ادوات جسمانی صادر میشود؛ مانند نوشتن و صنعت زرگری و كار ساختمانی. در اینگونه كارها، نفس در درجه اول عامل حركت است و در درجه دوم عامل آن اثری كه از حركت حاصل میشود؛ مثلاً بنّایی كه سنگ و چوب انباشته برروی همدیگر را برمیدارد و با نظم خاصی برروی هم و در كنار هم قرار میدهد تا شكل ساختمان را طبق نقشه ساخته، تحویل دهد، آنچه كه از نفس بنّا صادر شده و بدون واسطه فعل اوست، خود ساختمان نیست، بلكه همان حركتی است كه در عضلات او ایجاد شده است و بهتوسط آن حركات است كه سنگها و چوبها از محل اولیشان برداشته شده و در كنار هم
بهشكل ساختمان درآمده است. پس ساختمان ساختهشده بهواسطه حركات عضلات از نفس صادر شده و نسبتش به نفس در درجه دوم و بالعرض است، و در درجه اول نسبتش به عضلات است و كاركرد دستوپنجه بنّاست. پس در اینگونه فعل كه از نفس صادر میشود، میان نفس مجرد و فعل، واسطهها و مبدأهایی وجود دارد؛ ازقبیل تصور، عزم و تحریك عضلات؛
2. قسم دوم از افعال نفس، افعالی است كه یا بدون واسطه از نفس صادر میشود، یا اگر واسطهای باشد غیرجسمانی است؛ مانند برخی از تصورات كه تحقق و وجودش با فعالیت میباشد و نفس، آن تصور را ایجاد میكند. بلكه میتوان گفت كه همه صورتهای ذهنی و تصورات نفس، بدون واسطه انجام میگیرد و تنها خلاقیت نفس است كه آنها را ایجاد میكند؛ مانند اینكه نفس بهواسطه اشتغال به علم و صنعت آن را فرامیگیرد و سپس دراثر ممارست و پیگیری، ملكه و نیرویی در آن پیدا میشود كه آن ملكه و نیرو، خود بسیط، ولیكن تفصیلآفرین میباشد. مهندسی كه نقشههای گوناگون طرح میكند و اشكال هندسی نوینی را اختراع میكند، حاصل همان ملكه بسیط است.
بنابراین نفس انسان بااینكه اینگونه كارها را با علم و اراده و اختیار خلق میكند و فاعل آنهاست، ولی این مبادی، یعنی علم و اراده و اختیار بهطورتفصیل در نفس نیست، بدانگونهكه در قسم اول بود؛ زیرا روشن است كه نفس برای اینكه صورتی در خود بیافریند به مبادی، یعنی تصور آن صورت و تصدیق به فایدهاش و
شوق و عزم و تحریك عضلات نیازی ندارد، بلكه امكان ندارد كه این واسطهها بین نفس و صورتهایی كه میآفریند، قرار بگیرند؛ زیرا بدیهی است كه تصور نمیتواند مبدأ تصور باشد. بلكه نفس بهواسطه خلاقیتی كه دارد آن تصور را میآفریند و نفس در خلق صورتها فاعل بالعنایه است؛ یعنی تنها توجه نفس كافی است كه صورت، وجود یابد. بلكه نفس در اینگونه موارد فاعل بالتجلی است؛ زیرا نفس مجرد است و هر مجردی افعال معلول خودش را در مرتبه ذاتش داراست. پس خلاقیت نفس نیازی به تصور زاید ندارد، بلكه همان واجدیت ذاتی كه در مرتبه تجرّد ذاتی و وجودی مجرد هست، برای خلاقیت كافی است؛ همانگونهكه اراده و عزم و قصد زاید را هم لازم ندارد.
پس از روشن شدن این مطلب، بدان كه عزم، اراده، تصمیم و قصد، از افعال نفس است و مانند شوق و محبت نیستند كه از امور انفعالی باشند. پس مبدأ اراده و تصمیم، خود نفس است و این مبدائیت نه بهواسطه آلات جسمانی است كه محتاج به واسطه باشد، بلكه نفس انسان اراده محبت و قصد را بدون واسطه جسمانی ایجاد میكند و هرچیزی كه چنین باشد و بدون واسطه از نفس صادر شود، نهتنها احتیاج به اراده زاید كه میان نفس و آن چیز واسطه شود ندارد، بلكه چنین وساطتی امكانپذیر نیست و نفس با همان علم و شعوری كه در مرتبه ذاتش میباشد، اراده و قصد و تصمیم را ایجاد میكند. نفس نیز مانند همه فاعلهای الهی، اثر خودش را در مرتبه ذاتش بهگونهای برتر و شریفتر و كاملتر داراست و
نسبت به اراده نیز همین حال را دارد. منتها چون نفس مادامكه تعلق به بدن خاكی دارد و در بند زندان طبیعت است و تجرد كامل خودش را بازنیافته است، در معرض تغیرات و تبدّلات قرار میگیرد و گاهی فاعلیت دارد و گاهی ندارد و زمانی عزم و اراده دارد و زمانی ندارد.(1)
روشن شد كه شوق پس از تصور و تصدیق به فایده، كه همان لذت ناشی از كار است، به وجود میآید. آنچه ذاتاً برای انسان مطلوب است، همان فایده و لذت است و چون فعل، مقدمه رسیدن به آن است، انسان فعل را با قصد رسیدن به آن فایده و لذت انجام میدهد. البته با توجه به آنكه فواید و لذتهای ناشی از افعال گوناگون، متفاوت و دارای مراتب مختلفاند و برخی شدیدترند، شوقهایی كه با هدف رسیدن به آن لذتها در انسان پدید میآیند، متفاوت و برخی از آنها شدیدترند. پس شوق انسان به انجام كاری كه پیامد آن لذتی شدیدتر است، قویتر و شدیدتر از شوق به انجام كاری است كه لذت و فایده كمتری دارد و اگر تزاحمی بین آن دو فایده و لذت رخ دهد، شوق ضعیف بیاثر میشود و شوق قویتر فعال و برانگیزاننده انسان به انجام كاری میشود كه لذت بیشتری دارد.
نكته دیگر آنكه گاهی شوق به انجام دادن كارِ برخوردار از لذت، با ترس از فرجام آن كار تعارض دارد؛ برای مثال، كسی كه میخواهد گناهی مرتكب شود، لذت موجود در آن گناه زمینه شوق به انجامش را در او پدید میآورد؛ ولی دربرابر، ترس از گرفتار شدن به آتش جهنم، او را از ارتكاب گناه بازمیدارد. حال اگر انسان به خداوند و قیامت مؤمن باشد، ترس او از جهنم بر شوقش به
1. سیدروحالله موسوی خمینی رحمه الله ، طلب و اراده، ترجمه و شرح سیداحمد فهری، ص110ـ112.
انجام گناه چیره میشود. این تعارض و تزاحم بین خوف و شوق، در طول زندگی انسان ادامه دارد؛ چون آدمی همواره در معرض آزمایش و تضاد شوقها و خوفهاست. او با مقایسه لذت و رنج ناشی از عمل، اگر لذت عمل را مهم و برتر از رنج آن دانست، بدان اقدام میكند؛ اما اگر لذت را اندك و كمتر از رنج و خسارتی دانست كه درنتیجه عمل بدان دست مییابد، از انجام آن عمل میپرهیزد. اینجاست كه انسان مؤمن كه خود را در معرض آزمون الهی میداند، بهترین را برمیگزیند و حاضر نمیشود بهسبب لذت اندك گناه، به رنج و عذاب ابدی گرفتار آید.
وقتی انسان دانست كه فایده لذت كاری بیش از كار دیگر است، به آن شوق مییابد. اما گاهی به تصور آن كار و لذت و فایده موجود در آن بسنده میكند و بر آن متمركز نمیشود. درنتیجه شوقی برای انجامش در او پدید نمیآید. خودِ تصور كه از مقدمات اراده و شوق به شمار میآید، فعل جوانحی و درونی و دارای منشأ است و عوامل گوناگونی در شكلگیری آن دخیلاند. یكی از عواملی كه در شكلگیری تصور و توجه انسان به چیزی دخالت دارد، عادت است. وقتی انسان پیوسته از چیزی لذت برد و بدان عادت كرد، بیاختیار توجهش به آن معطوف میشود. ما به تجربه دریافتهایم كه وقتی پیوسته با دیدن، شنیدن، خوردن یا بوییدن از چیزی لذت بردیم و بدان عادت كردیم، حتی اگر بخواهیم ذهنمان را به چیزی دیگر معطوف کنیم، ناخودآگاه ذهن ما به همان چیزی كه همیشه از آن لذت میبرده توجه میكند و از غیر آن منصرف میشود. پس عادت كردن به چیزی، مانع توجه و تمركز ما بر چیز دیگر میشود.
برپایه آنچه گفتیم، اگر ما بر لذتهای جسمانی و حسی تمركز یافتیم و مقدمات و شرایط تحصیل آن لذتها برای ما فراهم بود، از تمركز بر امور فراحسی بازمیمانیم. برای مثال، اگر دیدن گلها برای ما لذتبخش بود، هنگام حضور در باغ و گلستان، نمیتوانیم به مطالعه یا كاری دیگر بپردازیم كه لذتش برای ما از لذت دیدن گلها و بوییدن آنها كمتر است. دربرابر، كسانی كه به لذتهای معنوی عادت كردهاند، برای مثال به مطالعه و پژوهش عادت دارند و عمر خود را صرف حل مسائل علمی كردهاند، بهزحمت از این كار دل میكنند و لحظههایی را به تماشای درختان و گلها میگذرانند؛ چون ذهنشان با لذتهای معنوی، مانند مطالعه انس یافته است. این انس و لذت حاصل از مطالعه، فرد را از پرداختن به امور دیگر بازمیدارد. كسی كه از مطالعه لذت میبرد، همیشه در پی آن است كه گوشهای بنشیند و مطالعه كند.
ما معتقدیم كه بهترین و لذتبخشترین نعمتهای خداوند در بهشت وجود دارد؛ نعمتها و لذتهایی كه در قرآن بهزیبایی وصف شدهاند. خداوند درباره بخشی از نعمتهای جاودانه بهشت كه مؤمنان از آن برخوردار میشوند، میفرماید:
وَبَشِّرِ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الأَنْهارُ كُلَّما رُزِقُوا مِنْها مِنْ ثَمَرَةٍ رِزْقاً قالُوا هذَا الَّذِی رُزِقْنا مِنْ قَبْلُ وَأُتُوا بِهِ مُتَشابِهاً وَلَهُمْ فِیها أَزْواجٌ مُطَهَّرَةٌ وَهُمْ فِیها خالِدُون؛(1) و كسانی را كه ایمان آورده و كارهای نیك و شایسته كردهاند مژده ده، كه ایشان را بهشتهاست كه از زیر [درختان] آنها جویها
1. بقره (2)، 25.
روان است. هرگاه میوهای از آنها روزیشان شود، گویند: «این همان است كه پیشازاین [در دنیا] روزی ما شده بود، و مانند آن [میوهها] برایشان میآورند؛ و در آنجا همسرانی پاك و پاكیزه دارند و در آنجا جاودانهاند».
در آیات دیگر، درباره جاودانگی و نامحدود بودن بهشت و نعمتهای آن میفرماید:
ادْخُلُوا الْجَنَّةَ أَنْتُمْ وَأَزْواجُكُمْ تُحْبَرُون * یُطافُ عَلَیْهِمْ بِصِحافٍ مِنْ ذَهَبٍ وَأَكْوابٍ وَفِیها ما تَشْتَهِیهِ الأَنْفُسُ وَتَلَذُّ الأَعْیُنُ وَأَنْتُمْ فِیها خالِدُون * وَتِلْكَ الْجَنَّةُ الَّتِی أُورِثْتُمُوها بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُون * لَكُمْ فِیها فاكِهَةٌ كَثِیرَةٌ مِنْها تَأْكُلُون؛(1) [به مؤمنان گفته شود:] شما و همسرانتان شادان به بهشت درآیید. كاسههایی از زر [پر از طعام] و كوزههایی [از شراب] بر آنان بگردانند، و در آن [بهشت] است هرچه دلها خواهش و آرزو كند و چشمها از دیدن آن لذت برد و شما در آنجا جاودانید، و این است بهشتی كه به پاداش آنچه میكردید به میراث میبرید. برای شما در آنجا میوههای بسیار هست كه از آنها میخورید.
گرچه ما به وجود نعمتهای بهشتی و لذت بینهایت حاصل از آنها اعتقاد و یقین داریم، چون هنوز از آنها برخوردار نشدهایم، با آنها انس نداریم. درنتیجه، نعمتهای بهشتی را نسیه میدانیم و در پی چیزی میگردیم كه نقد باشد. انس نداشتن به آن نعمتها موجب شده كه آن اعتقاد در زندگی ما كمرنگ شود و در رفتار ما تأثیری نداشته باشد، و درنتیجه، بر آن لذتها و نعمتها تمركز نداشته باشیم. معمولاً انسان در دنیا بر چیزهای محسوس تمركز مییابد. این توجه و
1. زخرف (43)، 70ـ73.
تمركز گاهی بهاندازهای شدت میگیرد كه موجب میشود حالات و رفتارهایی عجیب از انسان سر زند.
بارها پیش آمده كه كسی از رادیو، تلویزیون یا روزنامه آگاه شود كه در قرعهكشی برنده شده و جایزه بزرگی به او اختصاص یافته است. این خبر چهبسا بهاندازهای برای او لذتبخش و شوقآفرین است كه موجب میشود سكته كند یا حتی جان دهد. ارتباط میان شنیدن خبر خوشایند و سكته و مرگ، مسئلهای روانتنی است و فهم ارتباط میان شنیدن چنین خبری با آن واكنش بدنی و سكته قلبی یا مغزی به درك ارتباط روح و بدن بستگی دارد. حتی اگر ما از مباحث فیزیولوژیكی و روانشناسی نیز آگاهی نداشته باشیم، هرچند اندك چنان صحنههایی را دیدهایم. بنده خود دیدهام كه مادری پس از سالها دوری از فرزندش، وقتی چشمش به او افتاد، از شدت شوق بیهوش شد كه اگر به او رسیدگی نمیشد، چهبسا جان میداد. بیهوش شدن و حتی جان دادن براثر از دست دادن فرزند یا دیدار او پس از سالها فراق و دوری، ویژگی تمركز بر امری لذتبخش یا رنجآور است. ازآنجاكه بدن برای تحمل چنان لذت یا رنجی آمادگی ندارد، براثر شوك عصبی وارد بر آن یا اختلالی كه در جریان خون پدید میآید، از فعالیت میایستد. پس ممكن است شوق به چیزی و خوف از چیزی بهقدری شدید باشد كه براثر تمركز ذهن و فكر انسان بر آن شوق و خوف، واكنشهایی شدید در بدن ما پدید آید. ازنظر علمی نیز ثابت شده است كه تمركز شدید بر چیزی كه انسان بدان باور دارد، ممكن است موجب بیهوشی یا حتی مرگ انسان شود.
بنابر آنچه گفته آمد، حقیقت این سخن امیر مؤمنان علیه السلام درباره شیعیان واقعی كه میفرمایند از شوق لقای خداوند، نزدیك است جان دهند، روشنتر میشود؛ گرچه برای ما كه حقیقت لقای الهی را نمیشناسیم و درك و تصوری كامل از آن نداریم، فهم این سخن دشوار است. آنچه ما درباره مسائلی چون انس با خدا و لقای او میدانیم و بیان میكنیم، تنها برخی مفاهیم ذهنی است، وگرنه ما واقعیت اینگونه مسائل را نمیدانیم و تا انسان چیزی را بهدرستی درك و شهود نكند، نمیتواند به فهم واقعی آن دست یابد. بااینوصف، شوق به لقای الهی در ما پدید نمیآید. اما تحصیل شوق به نعمتهای بهشتی كه اوصاف آنها در قرآن و روایات آمده و بهگونهای به نعمتهای دنیوی شباهت دارد، ممكن است. این شوق هنگامی حاصل میشود كه ما بر آن نعمتها تمركز كنیم و با تمرین كردن، توجهمان را كاملاً بدانها معطوف سازیم؛ بهگونهایكه دیگر امور را فراموش كنیم. با فراهم آوردن زمینه و موقعیت، ما میتوانیم توجهمان را كاملاً بر ثواب و پاداش اولیای خدا در بهشت متمركز كنیم، یا توجهمان كاملاً به شدت عذابی معطوف شود كه دوزخیان بدان دچار میشوند. درنتیجه آن تمركز، روح در بدنمان بیقراری میكند و حال كسی را مییابیم كه نزدیك است روح از بدنش جدا شود.
همه این سخنان برای باورمند ساختن شوق لقای خداوند و تصویر حال كسی است كه براثر شدت شوق دیدار خدا نزدیك است روح از كالبدش خارج شود. پس سخن از امكان چنان حالتی است و تا درك واقعیت این حالت بسیار فاصله است. اما امیر مؤمنان علیه السلام از وجود كسانی خبر میدهند كه براثر شدت انس با معبود و شوق دیدار خداوند، روحشان تحمل جسمشان را ندارد و اگر اجل الهی برایشان مقدر نشده بود، براثر آن حالت جان میدادند. این حال شیفتگان دیدار
با پروردگار است كه هنگام گفتوگو با معبود و عبادت، تنها به خداوند توجه دارند و از ماسویالله غافلاند؛ حال كسانی است كه زیباترین حالات را هنگام عبادت به نمایش میگذارند و فرشتگان خدا را از نظاره حالات خود به شور و شعف میافكنند. در روایتی رسول خدا صلی الله علیه و آله درباره عظمت عبادت فاطمه زهرا علیهاالسلام و خوف و خشیت ایشان به درگاه خداوند متعال میفرمایند:
وَأَمَّا ابْنَتِی فاطمه فَإِنَّهَا سَیِّدَةُ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ مِنَ الأَوَّلِینَ والآخِرِینَ وَهِی بَضْعَةٌ مِنِّی وَنُورُ عَیْنَیَّ وَثَمَرَةُ فُؤَادِی إِذَا قَامَتْ فِی مِحْرَابِهَا ظَهَرَ نُورُهَا لِلْمَلاَئِكَةِ فَیقُولُ الله عزوجل : یا مَلاَئِكَتِی انْظُرُوا إِلَی أَمَتِی فاطمه سَیِّدَةِ إِمَائِیِ بَیْنَ یَدَیَّ وَهِیَ تَرْتَعِدُ فَرَائِصُهَا مِنْ خِیفَتِی وَقَدْ أَقْبَلَتْ بِقَلْبِهَا عَلَی عِبَادَتِی؛(1) اما دخترم فاطمه، همانا او بزرگِ زنان جهانیان از نخستین و واپسین است و او پاره تن من و نور دیدگانم و میوه دل من است. هرگاه در محراب عبادت بایستد، نورش برای فرشتگان آشكار شود. سپس خداوند عزوجل میفرماید: «ای فرشتگان من، نگاه كنید به كنیزم فاطمه، بزرگ و پیشوای كنیزهای من، كه دربرابرم ایستاده و از ترس من اندامش میلرزد و چگونه با دل و جان به عبادت و بندگیام رو آورده است».
میان علما و تربیتیافتگان مكتب اهلبیت علیهم السلام نیز كسانی هستند كه نماز و عبادتشان با خوف و خشیت از عظمت خداوند همراه است و در نماز میگریند. ازجمله آن بزرگان، مرحوم آیتالله بهجتŠ است كه در نماز حالاتی ویژه داشتند و بهسبب درك عظمت خداوند و خوف از عذاب الهی و شوق لقای پروردگار، در سراسر نماز بهشدت میگریستند. حتی هنگام سلام نماز نیز گریه به ایشان
1. حسن دیلمی، ارشاد القلوب الی الصواب، ج2، ص295.
امان نمیداد و آن ذكر را با حالتی خاص به زبان میآوردند. وقتی یكی از شاگردان مكتب اهلبیت علیهم السلام چنین معرفتی داشته باشد و هنگام عبادت و روبهرو شدن با معبود، چنین حالاتی داشته باشد، بیشك معصومان علیهم السلام كه به عالیترین و نابترین مراتب معرفت الهی دست یافتهاند، هنگام عبادت و مناجات، حالات عرفانی ویژهای داشتهاند كه حتی فهم و درك آنها برای دیگران ممكن نیست؛ چه رسد به آنكه از آن سطح عالی حالات معنوی و عرفانی برخوردار باشند.
با توجه به آنچه گفتیم روشن میشود كه وجود حالات خاص ناشی از شوق لقای الهی و خوف و خشیت از مقام پروردگار در اولیا و دوستان خدا كه به معرفت و درك عظمت او دست یافته بودند، واقعیتی انكارناپذیر است. مایه شگفتی است كه ما بهرغم باور داشتن خداوند و بهشت و نعمتهای آن، و نیز جهنم و عذابهایش، بهرهای از آن حالات نداریم. در توصیف و معرفی نعمتهای بهشت و عذابهای جهنم در آیات و روایات، ذرهای مبالغه نشده است، بلكه واقعیت حقایقی كه آیات و روایات از آنها خبر دادهاند، از آنچه به تصویر درآمده فراتر و بزرگتر است و لفظ و بیان بههیچرو نمیتواند آن حقایق و واقعیتها را بهطوركامل بازتاباند.
ما نمیتوانیم بهوسیله آیات و روایات، حقیقت نعمتهای بهشتی و سختی عذاب جهنم را، آنگونهكه هست، بشناسیم و ذهن ناقص ما با مطالعه آیات و روایات مربوط به بهشت و جهنم و دیگر حقایق فرادنیوی، تنها میتواند به تصوری ناقص دست یابد. بااینحال، اگر ما در حد فهم و درك خودمان، عظمت نعمتهای بهشت را باور كنیم ـ برای نمونه باور كنیم كه اگر قطرهای از شراب
بهشتی در آبهای دنیا بیفتد، همه آبها را شیرین و لذتبخش میسازد یا اگر قطرهای از غسلین جهنم در دنیا بیفتد، همه موجودات زنده از بوی تعفن آن نابود میشوند ـ و ذهنمان بر این باور تمركز یابد و از چیزهای دیگر فارغ شود، بعید نیست چنان حالاتی كه آن حضرت خبر میدهند در ما نیز پدید آید. اگر ما از آن حالات بهرهای نداریم، نباید بپنداریم آنچه در روایات، ازجمله در بیان نورانی امیر مؤمنان علیه السلام در ترسیم شوق شیعیان واقعی به لقای خداوند آمده، مبالغهآمیز و شاعرانه است.
چنانكه گفتیم، این سخنان بهدلیل محدودیتی كه در لفظ و سخن وجود دارد، نمیتوانند تصویری كامل از آن حقایق داشته باشند. حقیقت آنچه روایات خبر میدهند، از دریافت ما از آنها بسیار فراتر است. حضرت در پی تبیین این حقیقتاند كه در باورمندان به حقیقت لقای الهی و عظمت انس با معبود، زمینه درك و شهود لقای الهی فراهم میآید. اثر این درك و شهود، آن است كه اگر اجل حتمی مانع نمیشد، از شدت شوق به لقای خداوند روح از بدنشان پرواز میكرد. بیتردید چنین حالتی به معصومان علیهم السلام اختصاص ندارد كه اگر چنین بود، حضرت آن را بهمنزله حالت ویژه خودشان معرفی میكردند. ما مینگریم كه چنان حالت و ویژگیای را در شمار اوصاف و حالات شیعیان و پرهیزگاران برمیشمارند و این خود در افراد مستعد، انگیزه آراستگی به پرهیزگاری و كسب چنان حالات ارزشمندی را فراهم میآورد.