اندیشهها، خواستهها و آرزوهای اکثر مردم از آنچه خداوند متعال، پیامبر اكرم و اهلبیت آن حضرت علیهم السلام انتظار دارند بسیار دور است. برای اینكه با فضای ذهنی اصحاب ائمه اطهار و شیعیان واقعی آشنا شویم و دریابیم كه شیعیان واقعی از چه ویژگیهایی برخوردارند، طی جلسههای گذشته درباره ویژگیهای شیعیان واقعی روایاتی را از نظر گذراندیم. در این جلسه نیز سه روایت را بررسی میكنیم:
عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَجْلاَن قَالَ: كنْتُ مَعَ أَبِی عَبْد الله علیه السلام فَدَخَلَ رَجُلٌ فَسَلِّمَ، فَسَأَلَهُ: كیْفَ مَنْ خَلَّفْتَ مِنْ إخْوانِك؟ فَأُحْسَنَ الثَّنَاءَ وزَكیٰ وأَطْرَی. فَقَالَ: كیْفَ عِیادَةُ أَغْنِیائِهِمْ لِفُقَرائِهِمْ؟ قَالَ: قَلیلَةٌُ. قَالَ: فَكیْفَ مُواصَلَةُ اَغْنیَائِهِمْ لِفُقَرائِهِمْ فِی ذَاتِ أَیْدِیهِمْ؟ فَقَالَ: إِنَّك تَذْكرُ أَخْلاقاً ما هِیَ فِیمَنْ عِنْدَنَا. قَالَ: كیْفَ یَزْعُمُ هَؤُلاءِ أَنَّهُمْ لَنَا شِیَعة؛(1) محمدبنعجلان میگوید: نزد امام صادق علیه السلام بودم كه مردی وارد شد و سلام كرد. امام از او پرسید: برادران خود را چگونه یافتی؟ او به نیكویی به ستایش و تمجید آنها پرداخت. امام فرمود: مالداران آنها چگونه از نیازمندان
1. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج68، باب 19، ص168، ح27.
عیادت میكنند؟ آن مرد گفت: روابط ثروتمندان با نیازمندان بسیار اندك است. امام فرمود: رسیدگی و همراهی ثروتمندان با نیازمندان در دارایی خود چگونه است؟ عرض كرد: شما اخلاق و ویژگیهایی را برمیشمرید كه در مردم ما یافت نمیشود. حضرت فرمود: پس چگونه آنها میپندارند كه شیعه مایند؟
از پرسش حضرت از آن مرد، برمیآید كه ایشان او را میشناختند و میدانستند كه اهل چه منطقهای است. آن مرد در پاسخ به احوالپرسی حضرت از آشنایان و دوستانش، آنان را ستود. حضرت فرمودند: آیا كسانی كه چنین آنان را میستایی، ثروتمندانشان به نیازمندان رسیدگی میكنند و به دیدارشان میروند و آیا از ثروتی كه در اختیار دارند به فقرا كمك میكنند؟ پاسخ آن مرد منفی بود. امام فرمودند: اگر اینان به فقرا توجهی ندارند و آنان را در مال خود شریك نمیكنند، چگونه ادعا میكنند كه شیعه ما هستند. از سخن حضرت اینگونه برداشت میشود كه از برجستهترین ویژگیهای شیعه واقعی، ارتباط با یكدیگر و رسیدگی به نیازمندان و احساس مسئولیت درقبال دیگران است.
روایت دوم ازاینقرار است كه حمرانبناعین نقل میكند كه امام صادق علیه السلام فرمود:
كانَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْن علیه السلام قَاعِداً فِی بَیْتِهِ إِذْ قَرَعَ قَوْمٌ عَلَیْهِمُ الْبَابَ. فَقَالَ: یَا جَارِیَةُ انْظُرِی مَنْ بِالْبَابِ؟ فَقَالُوا قَوْمٌ مِنْ شِیعَتِك. فَوَثَبَ عَجَلاً حَتَّی كادَ أَنْ یَقَعَ فَلَمَّا فَتَحَ الْبَابَ وَنَظَرَ إِلَیْهِمْ رَجَعَ، فَقَالَ: كذِبُوا فَأَیْنَ السَّمْتُ فِی الْوُجُوهِ؟ أَیْنَ أَثَرُ الْعِبَادَةِ؟ أَیْنَ سِیمَاءُ السُّجُودِ؟ إِنَّمَا شِیعَتُنَا یُعْرَفُونَ بِعِبَادَتِهِمْ وَشَعْثِهِمْ، قَدْ قَرَحَتِ الْعِبَادَةُ مِنْهُمُ الآنَافَ وَدَثَرَتِ الْجِبَاه
وَالْمَسَاجِد؛ امام سجاد علیه السلام در خانه نشسته بود كه ناگهان گروهی در زدند. حضرت فرمود: ای كنیز نگاه كن كه چه كسی پشت در است؟ گفتند: گروهی از شیعیان شما هستیم. حضرت چنان باشتاب از جای برخاست كه نزدیك بود بر زمین افتد و چون در را گشود و به آنها نگاه كرد، برگشت و فرمود: دروغ میگویند! كجاست سیمای شیعه در چهره آنان؟ كجاست اثر عبادت و سیمای سجده در چهرة آنان؟ همانا شیعیان ما به عبادتها و چهرههای غبارآلود و ژولیدهشان شناخته میشوند (یعنی چندان به ظاهر خود پایبند نیستند و بیشتر به عبادت و امور معنوی میپردازند). بینیهای آنها براثر عبادت [و اشكهایی كه از چشمانشان جاری میشود] مجروح شده و پیشانی و جای سجدهشان پینه بسته است.
كسانی كه بسیار گریه میكنند، براثر شوری اشكی كه از چشمانشان جاری میشود، اطراف بینیشان زخم میگردد. حضرت میفرمایند: شیعیان واقعی ما از خوف خدا حین عبادت آنقدر گریه میكنند كه گونهها و بینیهایشان زخم میشود. درباره حضرت یحیی نیز آمده است، آنقدر میگریست كه گونههایش زخم میشد.
در روایتی از رسول خدا صلی الله علیه و آله درباره حضرت یحیی آمده است: آنقدر گریست كه اشك، گوشت صورتش را برد و دندانهایش نمایان شد. به مادرش خبر دادند و او نزد یحیی رفت. حضرت زكریا نیز با جمع احبار و راهبان آمدند و به وی گفتند كه گوشت گونهات از بین رفته است. وی گفت: «من از آن خبر ندارم». زكریا فرمود:
«پسرجانم، چرا با خود چنین میكنی؟ همانا من تو را از خدا خواستم تا روشنی چشمم باشی». گفت: «پدرجان تو مرا به آنچه میكنم، دستور دادی». فرمود: «پسرجانم كی؟» گفت: «تو نگفتی كه میان بهشت و دوزخ گردنهای است كه از آن نگذرند، جز كسانی كه فراوان از ترس خدا گریه میكنند؟»
حضرت زكریا هرگاه میخواست بنیاسرائیل را موعظه كند، به چپ و راست خود نگاه میكرد و اگر یحیی حاضر بود، نامی از بهشت و دوزخ نمیبرد. روزی در مجلس خود خواست بنیاسرائیل را موعظه كند. یحیی خود را در عبا پیچید و میان مردم نشست. زكریا به راست و چپ نگریست و چون یحیی را ندید، موعظه خویش را چنین آغاز كرد:
دوستم، جبرئیل، ازسوی خداوند به من گفت كه در دوزخ، كوهی است به نام سكران و در پای آن كوه درهای است به نام غضبان از غضب خداوند. در این دره چاهی است كه صد سال عمق دارد و در آن چاه، تابوتهایی است از آتش و در آن تابوتها صندوقهایی است از آتش و جامهها و زنجیرهایی از آتش و نیز در آنها غلهای آتشین است.
یحیی سر برداشت و با فغان و زاری از مجلس خارج شد و دیوانهوار سر به بیابان نهاد. زكریا از آن مجلس برخاست و نزد مادر یحیی رفت و فرمود: «برخیز و در جستوجوی یحیی باش كه بیم آن دارم او را زنده نیابی». مادر برخاست و در طلب فرزند برآمد. از كنار جوانان بنیاسرائیل كه میگذشت، به او گفتند: «ای مادر یحیی! كجا میروی؟» گفت: «میخواهم پسرم یحیی را بیابم. در حضور او سخن از آتش رفته و او سرگشته بیرون زده است». مادر به راه خود ادامه داد و جوانان نیز او را همراهی كردند، تا آنكه به چوپانی رسیدند. مادر یحیی به او
گفت: «ای شبان گوسفندان! آیا نوجوانی را با این نشانیها ندیدهای؟» گفت: «شاید در جستوجوی یحیی هستی؟» گفت: «آری، او پسر من است. در حضورش سخنی از آتش رفته و او سرگشته بیرون زده است». چوپان گفت: «هماكنون او را كنار فلان گردنه دیدم كه پاهای خود را در آب نهاده و سر به آسمان افراشته و میگوید: «ای مولای من! سوگند به عزت تو كه از این آب سرد نخواهم نوشید، تا آنكه به منزلت خود در پیشگاه تو بنگرم». مادر به آن سوی رفت و چون یحیی را دید، به او نزدیك شد و با محبت سر فرزند را به سینه نهاد و وی را به خدا سوگند داد تا همراهش به خانه بازگردد.(1)
امام سجاد علیه السلام در ادامه میفرمایند:
خُمُصُ الْبُطُونِ، ذُبُلُ الشِّفَاهِ، قَدْ هَیَّجَتِ الْعِبَادَةُ وُجُوهَهُمْ وَأَخْلَقَ سَهْرُ اللَّیَالِی وَقَطْعُ الْهَوَاجِرِ جُثَثَهُمْ. الْمُسَبِّحُونَ إِذَا سَكَتَ النّاسُ وَالْمُصَلُّونَ إِذَا نَامَ النّاسُ وَالْمَحْزُونُونَ إِذَا فَرِحَ النّاسُ یُعْرَفُونَ بِالزُّهْدِ كَلامُهُمْ الرَّحْمَةُ وَتَشَاغُلُهُمْ بِالْجَنَّة؛(2) شكمهای آنها تهی و فرورفته و لبهایشان خشك است. عبادت، صورتهای آنها را خشك كرده و بیداری شبها و تشنگی و گرمی روزها بدن آنها را فرسوده ساخته است. هنگامیكه مردم سكوت میكنند، آنان تسبیح میگویند، و هرگاه مردم به خواب روند، آنان نماز میگزارند، هرگاه مردم خوشحال گردند آنان غمگین میشوند. آنان به زهد
1. شیخ صدوق، الامالی، ص30ـ31.
2. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج68، باب 19، ص169، ح30.
معروفاند و سخنشان آكنده از رحمت و مهربانی است و به كار برای بهشت سرگرماند.
بیاعتنایی امام سجاد علیه السلام به شیعیانی كه بر درِ خانه آن حضرت آمدند، آنهم با توجه به اینكه امام سرشار از مهر و رحمت است، بهویژه در آن زمان كه بر شیعیان و اهلبیت علیهم السلام بسیار سخت میگذشت، این پرسش را در ذهن انسان پدید میآورد كه چرا امام چنان برخوردی با شیعیان داشتند؟ پاسخ این است كه شیوههای تربیتی متفاوتاند. یكی از آن شیوهها قهر و بیاعتنایی است كه اگر بهموقع و درست اعمال شود، چهبسا تأثیر آن از ساعتها اندرز و موعظه بیشتر است. اینگونه برخورد ممكن است چنان شوكی به افراد وارد سازد كه دگرگونشان كند؛ چنانكه نزد خود بگویند: ما چه كردهایم كه مستحق چنین برخوردی گشتهایم. بیشك بیاعتنایی امام به كسانی كه ادعا میكنند شیعهاند، اما بهرهای از فضایل شیعه واقعی ندارند، تأثیری شگرف بر روح آنها دارد و ایشان را متوجه این حقیقت میكند كه با آنچه اهلبیت علیهم السلام از ایشان میخواهند، فاصله دارند. البته باید توجه داشت كه این روش تربیتی ویژه نباید همواره به كار گرفته شود و اگر بهجا و با در نظر گرفتن ظرفیت افراد اعمال شود، اثر مثبت بر جای میگذارد.
روایت سوم را محمدبنحنفیه، فرزند امیر مؤمنان علیه السلام ، نقل میكند. پس از پیروزی حضرت و یارانشان در جنگ جمل بر سپاه عایشه و طلحه و زبیر، آنان وارد بصره شدند. یكی از بزرگان بصره و از دوستان حضرت به نام احنفبنقیس، پس از آنكه غذا و وسایل مهمانی را فراهم آورد، آن حضرت و اصحابشان را به
خانهاش دعوت كرد. البته طبیعی است كه امكان حضور همه اصحاب آن حضرت در مجلس مهمانی فراهم نبود و حضرت با سران و فرماندهان لشكر در آن مجلس حضور یافتند. نخست حضرت خود به منزل احنف وارد شدند و از او خواستند كه كسی را در پی یارانشان بفرستد. شاید احنف میاندیشید كه فرماندهان سپاه حضرت با جبروت و هیبتاند و لباسهایی فاخر بر تن كردهاند، اما آنها را با بدنهایی نحیف و لاغر و لباسهایی مندرس و كهنه یافت.
فَدَخَلَ عَلَیْهِ قَوْمٌ مُتَخَشِّعُونَ كَأَنَّهُمْ شِنَانٌ بَوَالی. فَقَالَ الأَحْنَفُ بْنُ قَیْس: یَا أَمیرَ الْمُؤْمِنِین مَا هَذَا الَّذِی نَزَلَ بِهِمْ؟ أَمِنْ قِلَّةِ الطَّعَامِ أَوْ مِنْ هَوْلِ الْحَرْبِ؟ فَقَالَ صلوات الله علیه: لاَ یَا أَحْنَف؛ در این هنگام، گروهی در نهایت خشوع و شكستگی، چونان مشكهایی خشكیده وارد مجلس شدند. احنف پرسید: چه بر سر اینان آمده است؟ آیا از گرسنگی و خوردن غذای اندك چنین ضعیف شدهاند یا از وحشت و هراس جنگ؟ حضرت فرمود: نه، ای احنف.
احنف با دیدن یاران حضرت كه بدنهایشان ضعیف و لباسهایشان ژولیده بود، تعجب كرد. پنداشت كه آنان مدتی گرفتار جنگ بودهاند و چون غذای كافی به ایشان نمیرسیده، براثر گرسنگی یا شدت نگرانی و هول و هراس ناشی از نبرد و درگیری با دشمن چنین شدهاند. حضرت درباره ژولیدگی و اندام لاغر اصحابشان و نیز برای به یادگار نهادن موعظه و پندی جاوید از خود، فرمودند:
یَا أَحْنَف، إِنَّ اللهَ سُبْحَانَهُ اَحبَّ أَقْوَاماً تَنَسَّكُوا لَهُ فِی دَارِ الدُّنْیَا تَنَسُّكَ مَنْ هَجَمَ عَلَی مَا عَلِمَ مِنْ قُرْبِهِمْ مِنْ یَوْمِ الْقِیَامَةِ مِنْ قَبْلِ أَنْ یُشَاهِدُوهَا فَحَمَلُوا أَنْفُسَهُمْ عَلَی مَجْهُودِهَا وَكَانُوا إِذَا ذَكرُوا صَبَاحَ یَوْمِ الْعَرْضِ عَلَی اللهِ سُبْحَانَهُ تَوَهَّمُوا خُرُوجَ عُنُقٍ یَخْرُجُ مِنَ النَّارِ یُحْشَرُ الْخَلاَئِقُ إِلَی
رَبِّهِمْ تَبَارَكَ وَتَعَالیَ وَكِتَابٍ یَبْدُو فِیهِ عَلَی رُؤُوسِ الأَشْهَادٍ فَضَائِحُ ذُنُوبِهِمْ، فَكادَتْ أَنْفُسُهُمْ تَسِیلُ سَیْلاناً أَوْ تَطِیرُ قُلُوبُهُمْ بِأَجْنِحَةِ الْخَوْفِ طَیَرَانا؛ ای احنف، همانا خدای سبحان گروهی را كه در این دنیا عبادتش میكنند دوست دارد؛ [زیرا عبادت آنها شبیه است به] عبادت كسانی كه آگاهی از نزدیك بودن قیامت به آنها هجوم آورده، پیش از آنكه آن را ببینند. ازاینجهت خودشان را به كوشش واداشتهاند. آنان آنگونه بودند كه وقتی صبح روز عرضه شدن به خدای سبحان را به یاد میآوردند، گمان میكردند كه شعله بزرگی از آتش جهنم بیرون میآید و همه آفریدگان در پیشگاه پروردگارشان گرد میآیند. [همچنین وقتی] میپنداشتند هنگام بیرون آمدن نامه اعمالشان دربرابر همه مردم، زشتیهای گناهانشان آشكار میشود، نزدیك بود جانهایشان [از ترس] ذوب شود یا قلبهایشان با بالهای ترس به پرواز درآید.
حضرت در مقام معرفی یاران پاكباخته و صفات متعالی آنها میفرمایند: خداوند، بندگانی را پذیرفته كه نزدیك شدن قیامت را باور دارند و نیز كیفرها و عذابهای سختی كه گناهكاران را در بر میگیرد باور دارند و چون نگران فرجام خویش در قیامتاند، سخت به عبادت خداوند سرگرم شدهاند و همه تلاششان را برای فراهم آوردن توشه برای آن روز سخت به كار میگیرند. خداوند نیز درباره نقش باور معاد و قیامت در بندگی خدا و درباره بندگان شایسته خود میفرماید: رِجَالٌ لاَّ تُلْهِیهِمْ تِجَارَةٌ وَلاَ بَیْعٌ عَن ذِكْرِ اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلاَةِ وَإِیتَاء الزَّكَاةِ یَخَافُونَ یَوْما
تَتَقَلَّبُ فِیهِ الْقُلُوبُ وَالأَبْصَار؛(1) «مردانی كه تجارت و دادوستد، ایشان را از یاد خدا و برپا داشتن نماز و دادن زكات بازندارد و از روزی میترسند كه دلها و دیدگان در آن روز دگرگون (سرگشته و پریشان) شود».
هنگامیکه آن بندگان صالح خدا به روزی میاندیشند كه در پیشگاه خداوند حاضر میشوند و اعمالشان مورد رسیدگی قرار میگیرد میپندارند که تودة عذابی از آتش جهنم بیرون آمده و بهسوی ایشان میآید. آنان نیك میدانند كه گریزی از آن روز نیست؛ روزی كه نامه اعمالشان دربرابر همگان به نمایش درمیآید. پس آنگاه، هم از اینكه كردار زشتشان دربرابر همگان به نمایش درآمده و كوس رسواییشان به صدا درآمده، خجالتزده و سرافكنده میشوند، و هم وحشت از عذاب الهی بندبند وجودشان را به لرزه درمیآورد؛ تو گویی از ترس، جان از بدنشان خارج میشود. یا جانهایشان چونان پرندگانی است كه بر درختی گرد آمدهاند و وقتی احساس خطر میكنند، همگی بال ترس میگشایند و پرواز میكنند تا خود را از خطر برهانند.
وُتُفَارِقُهُمْ عُقُولُهُمْ إِذَا غَلَتْ بِهِمْ مَرَاجِلُ الْمِجْرَدِ إِلَی اللهِ سُبْحَانَهُ غَلَیَاناً فَكَانُوا یَحِنُّونَ حَنِینَ الْوَالِهِ فِی دُجَی الظُلَمِ وَكَانُوا یَفْجَعُونَ مِنْ خَوْفِ مَا أوْقَفُوا عَلَیْهِ أَنْفُسَهُمْ فَمَضَوا ذُبُلَ الأَجْسَامِ حَزِینَه قُلُوبُهُمْ، كَالِحَةٌ وُجُوهُهُمْ، ذَابِلَةٌ شِفَاهُهُمْ، خَامِصَةٌ بُطُونُهُمْ، تَرَاهُمْ سُكارَی سُمَّارُ وَحْشَةِ اللَّیْلِ مُتَخَشِّعُونَ كَأَنَّهُمْ شِنَانٌ بَوَالِی؛ و خرد از سر آنها میپرد، آنگاه كه آهنگ خدای سبحان، آنان را به غلیان و جوشش آورد و مانند ناله كردن گمگشته در تاریكیهای شب، سخت نالاناند و از ترس آنچه در پیش دارند و بر آن آگاهی یافتهاند، داغدارند. آنان بدنهایی
1. نور (24)، 37.
پژمرده و لاغر و دلهایی اندوهگین و چهرههایی دگرگون و لبهایی خشكیده و شكمهایی خالی دارند. میبینیشان كه مدهوش و مستاند؛ شبها با وحشت همنشیناند (چیزهایی كه از احوال روز قیامت در شب برای خود تصویر میكنند، چنان آنان را مدهوش میسازد كه اثر آن در روز نیز باقی است)؛ مانند مشكهای كهنه و خشك، پوست آنها چروكیده شده است.
«مَرَاجِل» جمع «مِرجَل» بهمعنای دیگ و «مِجْرَد» بوته و ظرفی است كه در آن چیزهایی چون طلا را برای تصفیه كردن و جدا كردن ناخالصیها میگدازند. در جمله وتفارقهم عقولهم اذا غلت بهم مراجل المجرد الی الله سبحانه غلیانا آن بندگان پاكباخته خدا به كسانی تشبیه شدهاند كه در محضر خداوند در دیگهایی جوشان قرار داده شدهاند و ابهت خداوند و ترس از آخرت و كیفر اعمال، بدنهایشان را در آن دیگهای جوشان ذوب كرده تا آنكه عقل از سرشان میپرد و خارج میشود. این توصیف حضرت از اصحاب خویش برای صاحبخانه است تا به او بفهمانند كه رنگهای پریده و بدنهای لاغر اصحاب من ناشی از وحشت از جنگ نیست؛ چون آنها مشتاق شهادتاند و پیوسته آرزوی آن را در سر میپرورانند، بلكه ترسشان ناشی از افكار و اندیشههایی است كه پیوسته از قیامت و اهوال و خطراتش دارند.
آنان نیمههای شب، چون گمگشتهای در تاریكی شب ناله سر میدهند و از ترس آنچه در قیامت برایشان پیش میآید و گرفتاریهایی كه رخ میدهد زاری میكنند. اگر به آنان بنگری میاندیشی كه مدهوش و مستاند، اما این مدهوشی و مستی ناشی از همنشینی با وحشتی است كه در شبها دارند؛ وحشت از اندیشه قیامت و آخرت و فرجام گناهان.
قَدْ أَخْلَصُوا للهِ أَعْمَالاً سِرّاً وَعَلاَنِیَةً فَلَمْ تَأْمَنْ مِنْ فَزَعِهِ قُلُوبُهُمْ بَلْ كَانُوا كَمَنْ حَرَسُوا قِبَابَ خَرَاجِهِمْ فَلَوْ رَأَیْتَهُمْ فِی لَیْلَتِهِمْ وَقَدْ نَامَتِ الْعُیُونُ وَهَدَأَتِ الأَصْوَاتُ وَسَكَنَتِ الْحَرَكَاتُ مِنَ الطَّیْرِ فِی الْوُكورِ وَقَدْ نَهْنَهَهُمْ هَوْلُ یَوْمِ الْقِیَامَةِِ بِالْوَعِیدِ عَنِ الرُّقَاد؛ اعمال پنهان و آشكارشان را برای خدا خالص كردند. قلبهایشان از ترس خدا به ایمنی دست نیافت، بلكه همانند نگهبانان قبّه و انبار خراج و مالیات گردآمده از مردم، پیوسته مراقب و هراسان بودند. اگر آنها را در شبهایشان، هنگامیكه چشمها به خواب رفته و صداها آرام گشته و جنبوجوش پرندگان در لانههایشان ساكن گشته بنگری، خواهی دید كه ترس از روز قیامت و وعده عذاب الهی خواب را از چشمانشان ربوده است.
آن بندگان خالص خدا، در نهان و آشكار برای پروردگار كار میكنند و از ریا و خودنمایی و تظاهر بهدورند. بااینحال، چنان نیست كه این اخلاص در عمل به آنان امنیت بخشد و خاطر جمع دارند كه از عذاب الهی ایمناند؛ بلكه از عذاب الهی احساس امنیت ندارند. چونان نگهبانان كاخها و خزانههای كالاهای ارزشمند و قیمتی، سخت مراقب اعمال خویشاند و از بیم اینكه شیطان به اعمالشان دستبرد بزند، خواب از چشمشان ربوده شده است. شبها كه چشمان مردم در خواب راحت است و سروصداها خوابیده است و پرندگان در آشیانههای خود از جنبوجوش بازایستادهاند، اگر به آنها بنگری، میبینی كه از ترس عذاب و فرجام كردار بد، راحت و آرامش ندارند و لهیب عذاب الهی، آنان را بیقرار ساخته است و به خود میپیچند و زاری میكنند.
كمَا قَالَ سُبْحَانَهُ: «أَفَأَمِنَ أَهْلُ الْقُرَى أَن یَأْتِیَهُمْ بَأْسُنَا بَیَاتاً وَهُمْ نَآئِمُون»(1)
1. اعراف (7)، 97.
فَاسْتَیْقَظُوا لَهَا فَزِعِینَ وَقَامُوا إِلَی صَلاتِهِمْ مُعَوِّلِینَ بَاكِینَ تَارَةً وَأُخْرَی مَسَبِّحِینَ یَبْكُونَ فِی مَحَارِیبِهِمْ وَیَرِنُّونَ. یَصْطَفُّونَ لَیْلَةً مُظْلِمَةً بَهْمَاءَ یَبْكونَ. فَلَوْ رَأَیْتَهُمْ یَا أَحْنَفُ فِی لَیْلَتِهِمْ قِیَاماً عَلَی أَطْرَافِهِمْ مُنْحَنِیَةً ظُهُورُهُمْ. یَتْلُونَ أَجْزَاءَ الْقُرْآنِ لِصَلَوَاتِهِمْ قَدِ اشْتَدَّتْ إِعْوَالُهُمْ وَنَحِیبُهُمْ وَزَفِیرُهُم؛(1) همانگونهكه خدای سبحان فرموده: «پس آیا مردم شهرها ایمناند از اینكه شب، هنگامیكه خفتهاند، عذاب ما به آنها برسد» هراسان بیدار میشوند و درحالیكه با صدای بلند گریه میكنند، نماز به پا میدارند. گاهی گریه میكنند و گاهی تسبیح خدا را میگویند. در محراب عبادتشان گریه میكنند و ناله و فریاد برمیآورند و در شب تیرهوتار به صف میایستند و میگریند. پس ای احنف، اگر آنها را در شب، هنگامیكه به عبادت ایستادهاند، بنگری [، میبینی] كه پشتشان خم شده و بخشهایی از قرآن را در نمازشان تلاوت میكنند و صدای گریه و ناله و فریادشان بلند گردیده است.
كسانی را كه شب در هراس از بمباران دشمن به سر میبرند تصور كنید؛ بهویژه زنان و بچههایی كه صحنههای مهیب و جانخراش بمباران و موشكباران دشمن را دیدهاند. آیا از ترس و وحشت، خواب به چشم آنان میآید؟ حضرت میفرمایند: آن بندگان پاكباخته، از ترس عذاب الهی شب خواب به چشمشان نمیآید و نگران و سراسیمه از بستر خواب برمیخیزند و به نماز و راز و نیاز میپردازند و لحظهای از گریه بازنمیایستند. این وصف حال كسانی است كه خود را از عذاب الهی در امان نمیدانند و احتمال میدهند كه این عذاب بر آنان
1. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج7، باب 8، ص219، ح133.
نازل شود. احتمال میدهند كه خدا از آنها راضی نباشد و اعمال زشتشان در حضور مردم افشا شود و نزد همگان رسوا گردند. باید باور كنیم كه از عذاب الهی ایمن نیستیم و دربرابر هر گناهی كه مرتكب میشویم، ممكن است گرفتار عذابی طولانی و سخت شویم. بیتردید، همین احتمال كافی است كه آسایش و امنیت را از ما برباید و ما را وادارد كه سراسیمه به در خانة خدا پناه بریم و شبانگاه به درگاهش گریه و زاری سر دهیم؛ چونان مؤمنان خداباوری كه تَتَجَافَى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضَاجِعِ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَطَمَعاً وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُون؛(1) «پهلوهاشان از بسترها [برای نماز شب] دور میشود؛ پروردگار خویش را با بیم و امید میخوانند و از آنچه روزیشان دادهایم انفاق میكنند».
آن حضرت در معرفی اصحاب خاص خود به احنفبنقیس، تنها در پی معرفی یارانشان و توجیه وضعیت ظاهری و ژولیدگی آنان نبودند. ایشان بدینوسیله پندی جاوید در اختیار ما نهادند كه اكنون پس از حدود 1400 سال نپنداریم با خواندن چند ركعت نماز و چند كار خیر كه انجام دادهایم به قرب و كمال راه یافتهایم؛ یا با ادعای نوكری امام زمان عجل الله تعالی فرج الشرف و ادعای شیعه و ولایتی بودن، كارمان به سامان رسیده است. اولیای خدا به این اعمال اندك قناعت نمیكنند. خداوند نیز دوست دارد بندگانش در حال ضعف، نداری و خطرهایی كه تهدیدشان میكند، به یادش باشند. درست است كه خداوند ارحمالراحمین است، اما ما بندگان چنان ناسپاسیم كه اگر شخصی به ما كمكی كرد و خدمتی كوچك در حقمان انجام داد، عمری دربرابرش خاضعیم، اما خداوندی كه ما را در نعمتهای
1. سجده (32)، 16.
بیشمار غرق ساخته فراموش كردهایم و شكرش را بهجا نمیآوریم. اگر نعمتی را از دست بدهیم و به گرانی، خشكسالی یا بیكاری گرفتار شویم، لب به گله و شكوه میگشاییم، اما دربرابر نعمتهای فراوانی كه در اختیارمان است سپاسگزار نیستیم؛ بهویژه سپاسگزار نعمت امنیت و رفاهی كه در كشورمان وجود دارد نیستیم. بنگرید كه امروز كشورهای بزرگ صنعتی كه دستكم از دو قرن پیش تاكنون بهترین تخصصهای اقتصادی را در اختیار داشتهاند؛ بهترین تئوریهای اقتصادی را تجربه كردهاند؛ در اقتصاد و تجارت سرآمدند؛ و راههای استعمار ملتهای ضعیف و بهرهبرداری از ثروت دیگران را آزمودهاند، ازنظر اقتصادی با چه وضعی روبهرو شدهاند. اما ما در كشور امام زمان عجل الله تعالی فرج الشرف و به برکت عنایت اهلبیت علیهم السلام در امنیت به سر میبریم و از رفاه نسبی برخورداریم. اما قدر این نعمت را نمیدانیم و با روی نمودن مختصر كمبودی، دادوفریاد برمیآوریم. حتی اگر از خدا پروا نداشتیم، به اعتراض و شكوه از خدا نیز لب میگشودیم. اما خدا بندگانی دارد كه همواره سپاسگزار اویند و هیچگاه ناسپاسی نمیكنند.