امیر مؤمنان علیه السلام پس از بیان برنامه شبانه شیعیان واقعی (عبادت، توبه، خواندن قرآن و تسبیح و ستایش خداوند)، برنامه روزانه آنها را شرح میدهند و میفرمایند: أَمَّا النَّهَارَ فَحُلَمَاءُ عُلَمَاءُ بَرَرَةٌ أَتْقِیَاءُ بَرَاهُمْ خَوْفُ بَارِیهِمْ فَهُمْ أَمْثَالُ الْقِدَاح؛ «شیعیان واقعی و پرهیزگاران در روز دانشمندانی بردبار و نیكوكارانی باتقوا هستند. ترس پروردگارشان آنها را چنان ضعیف كرده كه همچون تیری لاغر و باریك شدهاند».
شب بهترین فرصت برای ارتباط با خداوند است. ازاینرو، شیعیان واقعی شب را به عبادت، توبه و مناجات با خدا و تسبیح پروردگار خود میپردازند. اما در روز كه باید با مردم نیز ارتباط داشته باشند، میكوشند به بهترین شكل با همگان رفتار كنند. آنان كه همواره به یاد خداوند و در پی جلب رضا و خشنودی اویند، رفتارشان با مردم، خداپسندانه و ممتاز خواهد بود. هر مسلمانی در فعالیت روزانه خود، ازجمله در ارتباط با مردم، باید از گناهان و كارهای حرام خودداری ورزد و به تكالیف واجب خود عمل كند. شیعیان واقعی ازایننظر سرآمدند و بیش از دیگران به انجام واجبات و پرهیز از محرمات پایبندند. حضرت علیه السلام به
چهار ویژگی ممتاز و برجسته شیعیان واقعی كه در برنامه روزانه آنها و ارتباط با مردم آشكار میشوند و آثاری ارزشمند بر جای میگذارند، اشاره میكنند.
نخستین ویژگی شیعیان واقعی كه در ارتباط با مردم آشكار میشود، بردباری است. انسان در زندگی اجتماعی و ارتباط با دیگران، گاه با برخوردها و مسائلی كه خلاف میل او و ناخوشایند و گاه خلاف شرع است، روبهرو میگردد و خشمگین میشود. درنتیجه این خشم، افراد متناسب با مرتبه معرفت، ادب و ایمانشان واكنشهایی گوناگون نشان میدهند كه گاه از دایرة شرع خارج است و گناه به شمار میآید. گاهی انسان از دیگری رفتاری ناپسند میبیند كه خشمگین میشود. سپس كار به پرخاشگری و گاه درگیری و توهین و فحاشی میانجامد. چنین واكنشهای زشت و غیراخلاقی ازآنروست كه انسان به زیور بردباری و پرهیزگاری آراسته نشده است. اگر انسان با تمرین و خودسازی بر نفس خود چیره شده و به گوهر بردباری دست یافته باشد، دربرابر هر رفتار ناپسند، واكنش شتابزده و غیرعاقلانه نشان نمیدهد، بلكه پس از تأمل، وظیفة خود را انجام میدهد. اگر با خاموشی و چشمپوشی از خطای دیگران مسئله پایان مییابد، همین شیوة خداپسندانه و سفارششدة خداوند را برمیگزیند: وَالَّذِینَ لا یَشْهَدُونَ الزُّورَ وَإِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِرَامًا؛(1) «[بندگان شایسته خدا] كسانیاند كه گواهی دروغ نمیدهند و چون بر بیهوده و ناپسند بگذرند با بزرگواری بگذرند».
وقتی كسی به انسان اهانت میكند یا فحش میدهد، بهترین شیوة برخورد آن است كه وانمود كند نشنیده است و بدون هیچ واكنشی، از آنجا دور شود.
1. فرقان (25)، 72.
دراینصورت، شخص توهینكننده به رفتار زشتش ادامه نمیدهد و فتنه و درگیری پیش نمیآید. اگر انسان بردبار باشد، دربرابر رفتار ناپسند دیگران خاموش میماند و آن را صبورانه نادیده میگیرد. گاهی انسان دربرابر رفتار ناپسند دیگران مجبور است پاسخی بدهد و اگر وی برآشفته شود و بر اعصاب خود چیره نباشد، چهبسا سخنی نسنجیده میگوید كه منشأ فتنه و درگیری میشود. اما اگر بردبار باشد، واكنشی شتابزده نشان نمیدهد و بدگویی و رفتار زشت دیگران را با لبخند و سخن شایسته و محبتآمیز پاسخ میگوید كه هم موجب پشیمانی شخص هتاك میشود و او را از رفتار زشت خود شرمنده میكند و هم فتنه و اختلاف رخ نمیدهد. انسان مؤمن همواره بردبار است و حتی هنگامیكه بنابر تكلیف شرع امربهمعروف و نهیازمنكر میكند، منفعلانه و شتابزده عمل نمیكند و با بردباری رفتاری سنجیده، حسابشده و پندآموز خواهد داشت. بردباری از ویژگیهای برجسته پیامبران است و خداوند در مقام ستایش از حضرت ابراهیم علیه السلام او را بردبار میخواند و میفرماید: إِنَّ إِبْرَاهِیمَ لأوَّاهٌ حَلِیم؛(1) «همانا ابراهیم بسیار غمخوار و بردبار بود».
انسان مؤمن و پیرو امیر مؤمنان علیه السلام باید مدارا و بردباری را تمرین، و رفتار خود را مدیریت كند. حتی اگر جایی لازم بود كه برخوردی تند و خشن داشته باشد یا شمشیر بکشد، باید حسابشده عمل كند و با چیرگی بر رفتارش از دایرة اخلاق و شرع خارج نشود. اگر به خشونت و برخورد قهرآمیز نیاز نبود، میكوشد با برخوردی محبتآمیز، صحنة توهین و جسارت به خود را تغییر دهد و فضای صمیمیت و دوستی را جایگزین آن سازد. درهرحال باید بكوشد بدی و دشمنی را با نیكی و خوبی پاسخ گوید، كه این سفارش خداوند است: وَلا
1. توبه (9)، 114.
تَسْتَوِی الْحَسَنَةُ وَلا السَّیِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِی بَیْنَكَ وَبَیْنَهُ عَدَاوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیم؛(1) «و نیكی و بدی برابر نیست. [بدی دیگران را] بهشیوهای كه نیكوتر است دور كن كه [اگر چنین كنی] آنگاه آنكه میان تو و او دشمنی است، همچون دوستی نزدیك و مهربان شود».
بهفرمودة خداوند، اگر ما دربرابر كسی كه با ما دشمنی میكند، به نیكویی برخورد كنیم، براثر رفتار نیكو و شایسته ما او دست از دشمنی برمیدارد و از اخلاق نیكوی ما اثر میپذیرد، و چهبسا به یكی از دوستان صمیمی ما تبدیل شود. شرط نشان دادن این برخورد نیكو آن است كه ما با تمرین، بر رفتارمان چیره شویم و به بردباری آراسته گردیم.
شاید علت اینكه امیر مؤمنان علیه السلام بردباری را نخستین ویژگی شیعیان واقعی كه در برخورد آنان با دیگران آشكار میشود، برشمردهاند و از میان ویژگیهای نیكو و پسندیدة فراوان، بر آن تأكید كردهاند، این باشد كه ما از اهمیتش كمتر آگاهیم و چهبسا آن را فضیلت به شمار نمیآوریم. ما به نقش بردباری در جلوگیری از نفوذ شیطان در انسان و پیشگیریاش از بسیاری درگیریها و اختلافها و تأثیرش در موفقیت انسان در زندگی بیتوجهیم. وقتی انسان خشمگین میشود، گاهی چنان كنترلش را از دست میدهد كه نمیفهمد چه میگوید و چه میكند. در حال خشم، شیطان كاملاً بر او چیره میشود و سخنانی بر زبانش جاری میكند كه پس از فروكش كردن خشمش، از گفتن آنها خجالتزده میشود. چهبسا باور نمیكند كه او آن سخنان را گفته است. اگر این فرد بردبار بود، عنان اختیار از كف نمیداد و بر خود چیره میشد و رفتاری نمیكرد كه پشیمانی در پی داشته باشد.
1. فصلت (41)، 34.
ویژگی دوم شیعیان واقعی كه در برنامه روزانه آنها آشكار میشود، علم و دانایی است. بسیاری از مردم كارهای خوب را میشناسند و از تكالیف و وظایف خود آگاهاند، اما نقش علم در تكامل انسان و پیشرفت جامعه و فضیلت بودن آن برای همگان روشن نیست. بهویژه كسانی كه عملگرا هستند و به رفتار بیشتر توجه دارند، كمتر به دانش و آگاهی اهمیت میدهند. آنان فضیلت افراد را به اعمال و رفتار خارجی آنان منحصر میدانند. از دیدگاه آنان هركس كمیت و حجم رفتارش بیشتر است، بافضیلتتر و باكمالتر است و در ارزیابی افراد به كیفیت رفتارشان توجه ندارند. حالآنكه علم، كلید دستیابی به فضایل و كسب مراتب كمال و تعالی است و تا انسان از فضایل انسانی و كمالات الهی آگاهی نداشته باشد، نمیتواند در جهت كسب آنها بكوشد.
سومین صفت شیعیان واقعی و پرهیزگاران در كلام امیر مؤمنانعلیه السلام نیكی كردن است كه رفتاری ظاهری به شمار میآید. بهطوركلی، رفتارهای ظاهری دو گونهاند:
1. اعمال و رفتارهای اثباتی كه باید انجام گیرند؛
2. اعمال و رفتارهای سلبی و نكوهیده كه باید از آنها پرهیز شود.
عنوان عامی كه همه رفتارهای خوب میگیرند و قرآن بر آن تأكید دارد، واژه «بر» است. این واژه معمولاً درباره رفتارهای خوب ظاهری كاربرد دارد، اما گاهی موارد استفادة آن گسترش مییابد و به رفتارهای باطنی نیز گفته میشود. خداوند درباره برخی از مصادیق بِرّ میفرماید:
لَیْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلَكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ وَالْمَلائِكَةِ وَالْكِتَابِ وَالنَّبِیِّینَ وَآتَى الْمَالَ عَلَى حُبِّهِ ذَوِی الْقُرْبَى وَالْیَتَامَى وَالْمَسَاكِینَ وَابْنَ السَّبِیلِ وَالسَّائِلِینَ وَفِی الرِّقَاب
وَأَقَامَ الصَّلاةَ وَآتَى الزَّكَاةَ وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُوا وَالصَّابِرِینَ فِی الْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ وَحِینَ الْبَأْسِ أُولَئِكَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُتَّقُون؛(1) نیكوكاری، [تنها] آن نیست كه روی خویش بهسوی خاور و باختر فرادارید، بلكه نیكوكاری آن است كه كسی به خدا و روز بازپسین و فرشتگان و كتاب و پیامبران ایمان آورد و مال را باآنكه دوست دارد [یا ازبهر دوستی خدا] به خویشاوندان و یتیمان و بینوایان و واماندگان در راه و خواهندگان و در [راه آزادی] بردگان بدهد و نماز برپا دارد و زكات بدهد، و نیز وفاداران به پیمان خویش چون پیمان ببندند و [بهویژه] شكیبایان در سختی و تنگدستی و رنج و بیماری و بههنگام كارزار. آناناند كه راست گفتند و آناناند پرهیزكاران.
ازجمله موارد نیكوكاری، نیكی كردن به پدر و مادر است كه خداوند بر آن تأكید كرده و در كنار سفارش به پرستش خویش، بدان سفارش فرموده است: وَإِذْ أَخَذْنَا مِیثَاقَ بَنِی إِسْرَائِیلَ لا تَعْبُدُونَ إِلاّ اللَّهَ وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا وَذِی الْقُرْبَى وَالْیَتَامَى وَالْمَسَاكِین؛(2) «و [به یاد آرید] آنگاهكه از فرزندان اسرائیل پیمان گرفتیم كه جز خدای را نپرستید و به پدر و مادر و خویشان و یتیمان و تهیدستان نیكی كنید».
میتوان گفت كه «بِر» با «احسان» مترادف است و طیفی گسترده از رفتارها، ازجمله واجبات را كه برای خداوند انجام میشوند، در بر میگیرد. برّ و احسان، رفتاری است كه درجهت تكامل و تعالی و نیل به سعادت انجام میشود و اگر درجهت خدمت به مردم به كار گرفته شود، با انگیزه الهی و بدون منت و
1. بقره (2)، 177.
2. بقره (2)، 83.
چشمداشت انجام میپذیرد. معمولاً افراد در خدمت كردن به یكدیگر كاسبكارانه عمل میكنند. اگر سفرة مهمانی میگسترند، كسانی را به مهمانی دعوت میكنند كه پیشتر در مهمانی آنها حاضر شدهاند؛ یا به كسانی هدیه میدهند كه پیشتر، از آنان هدیه دریافت كردهاند. وقتی كسی خانهای میخرد، میكوشند هدیهای در حد و اندازة هدیهای كه آن شخص پیشتر برایشان آورده تهیه كنند. پس در خدمت و نیكی به یكدیگر بدهبستان دارند و محاسبات مادی را از نظر دور نمیدارند. اما مؤمنان واقعی در خدمت به همنوعان خود بدهبستان ندارند و انگیزه آنها تنها الهی است. اگر تصمیم میگیرند به كسی هدیه بدهند، توجه نمیكنند كه آن شخص پیشتر به آنها هدیه داده است یا نه، و خوی تجارتپیشگی و كاسبكارانه ندارند. البته اگر كسی به انسان هدیه داد، او اولی و سزاوارتر به هدیه گرفتن است و در روایات به هدیه دادن سفارش گردیده و عامل دوستی و محبت معرفی شده است.
امام صادق علیه السلام میفرمایند: نِعْمَ الشَّیْءُ الْهَدِیَّةُ أَمَامَ الْحَاجَةِ وَقَالَ: تَهَادَوْا تَحَابُّوا فَإِنَّ الْهَدِیَّةَ تَذْهَبُ بِالضَّغَائِن؛(1) «بسیار پسندیده و نیكوست هدیه دادن پیش از اظهار نیاز، و آن حضرت فرمود: به همدیگر هدیه بدهید تا همدیگر را دوست داشته باشید؛ چراكه هدیه كینهها را از بین میبرد». اما مؤمن در احسان و خدمت به دیگران و حتی هدیه دادن در پی جلب خشنودی خداست و در پی آن نیست كه دیگران از او خوششان بیاید، و نیز تنها بر آن نیست به كسی خدمت و نیكی كند كه به او خدمت و نیكی كرده است.
مضمون برخی روایات آن است كه مؤمن باید خیرخواه همه انسانها، حتی افراد فاسد و گنهكار باشد(2) و در پی راهنمایی آنها برآید و از اینكه برخی با
1. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج75، باب 38، ص44، ح1.
2. برادران حکیمی، الحیاة، ترجمة احمد آرام، ج6، ص641.
معصیت و گناه گرفتار عذاب جهنم میشوند، ناراحت گردد. اگر حتی ناراحتیای برای افراد گنهكار پیش آمد، در پی رفع آن برآید. یا به دیدار بیماران برود و دركل از هر خدمتی که از او ساخته است درحق دیگران كوتاهی نكند. آشكار است كه نیكی به دیگران به موارد واجبْ محدود نمیشود و هرنوع خدمت به دیگران را كه برای رضای خداوند انجام میپذیرد، در بر گیرد؛ خواه واجب باشد، خواه مستحب. البته بر خدمت به برخی مانند پدر و مادر بیشتر تأكید شده است؛ تاآنجاكه حضرت عیسی علیه السلام كه پدر نداشت، وقتی با اعجاز الهی در گهواره به سخن درآمد، فرمود:
قَالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتَانِیَ الْكِتَابَ وَجَعَلَنِی نَبِیًّا * وَجَعَلَنِی مُبَارَكًا أَیْنَ مَا كُنْتُ وَأَوْصَانِی بِالصَّلاةِ وَالزَّكَاةِ مَا دُمْتُ حَیًّا * وَبَرًّا بِوَالِدَتِی وَلَمْ یَجْعَلْنِی جَبَّارًا شَقِیًّا؛(1) [عیسی به سخن آمد و] گفت: «من بنده خدایم. به من كتاب داده و مرا پیامبر ساخته است؛ و مرا هرجا كه باشم بابركت ساخته و تا زنده باشم به نماز و زكات سفارش كرده است و مرا به مادرم نیكوكار كرده و مرا گردنكشی بدبخت نگردانیده است».
پس از یادآوری ویژگی نیكوكاری كه انجام همه كارهای مثبت و ارزشمند، ازجمله خدمت و نیكی به دیگران را در بر میگیرد، حضرت به ویژگی چهارم شیعیان واقعی یعنی تقوا اشاره میكنند كه در اینجا بهمعنای پرهیز از گناه و كارهای ناشایست و ناصواب است؛ گرچه «تقوا» در لغت بهمعنای حفاظت و صیانت از وظایف و تكالیف است كه لازمه آن، پرهیز از گناه و مخالفت با دستورهای خداوند است. بهتعبیردیگر، گرچه تقوا هم عمل ایجابی و هم سلبی را در بر میگیرد، معمولاً وقتی «تقوا» در كنار «بِر» كه رفتاری ایجابی است قرار میگیرد،
1. مریم (19)، 30ـ32.
بهمعنای رفتاری سلبی و پرهیزگاری است. برای نمونه، خداوند در قرآن میفرماید: وَتَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوَى وَلا تَعَاوَنُوا عَلَى الإثْمِ وَالْعُدْوَانِ...؛(1)«و یكدیگر را بر نیكوكاری و پرهیزكاری یاری دهید و یكدیگر را بر گناهكاری و ستم بر دیگران یاری نكنید». در این آیه كه «تقوا» در كنار «بر» آمده است، تقوا به رفتار سلبی كه همان پرهیز از گناه است بازمیگردد و «بر» بهمعنای رفتار مثبت است. در ترجمة تقوا نیز اغلب آن را به پرهیزگاری و متقین را پرهیزگاران ترجمه میكنند.
در ادامه، حضرت در بیان اثر خوف از خداوند، در تشبیهی بسیار زیبا و ادیبانه میفرمایند: بَرَاهُم خَوْفُ بَارِیهِمْ فَهُمْ أَمْثَالُ الْقِداح؛ «ترس پروردگارشان آنها را چنان ضعیف كرده كه همچون تیری لاغر و باریك گشتهاند». در نهج البلاغه بهجای تعبیر بالا تعبیر زیبای قَدْ بَرَاهُمُ الْخَوْفُ بَرْیَ الْقِداح؛ «ترس از خدا آنان را چونان تیر تراشیده» به كار رفته است. پیشینیان در جنگها از تیر و كمان استفاده میكردند. تیر از چوبی مخصوص و محكم تهیه میشد كه بهراحتی نمیشكست. آن چوبها را افرادی ماهر میتراشیدند و نوكشان را تیز میكردند تا بهراحتی از كمان بگذرد و در هدف فرو رود. یك تكه چوب برای اینكه به تیر تبدیل شود، باید با حوصله و مهارت و ابزارهایی خاص تراشیده شود. پس از مدتی كه بخشهای زاید آن تكه چوب تراشیده و خراطی شد و چوب كاملاً صیقل خورد و نوكش تیز گردید، میتوان از آن در جنگ و شكار استفاده كرد. حضرت با تشبیه زیبای خود میفرمایند كه شیعیان واقعی و پرهیزگاران بدنهایشان براثر خوف مداوم از عذاب خداوند چون تیر لاغر و تكیده شده است؛ تو گویی
1. مائده (5)، 2.
بدنشان را تراشیدهاند. پس از بیان این مطلب كه خوف از خدا مؤمن را لاغر میكند، این پرسش به ذهن انسان میرسد كه آیا خوف از خدا آنقدر در نیل انسان به تعالی و سعادت نقش دارد و از چنان اهمیت و قدرتی برخوردار است كه انسان را تكیده و لاغر میگرداند؟ البته باید در نظر داشت كه این ویژگی شیعیان واقعی در قالب استعاره و تشبیه جای گرفته است، و در تشبیه، دقتهای عقلی در نظر نیست و بنای آن تنها برای برجسته كردن مشبهٌبه است. توضیح اینكه افراد تنپرور و شكمباره، پیوسته در پی فراهم آوردن لذایذ دنیوی و استفاده از غذاهای رنگارنگاند، و درنتیجه چاق میشوند؛ اما كسانی كه تنپرور نیستند و در مصرف غذا صرفهجویی میكنند، یا افراد فقیری كه به غذای كافی دسترس ندارند، بدنشان لاغر میشود.
معمولاً در اذهان مردم، خوف از خدا به خوف از عذاب خداوند تفسیر میشود؛ درصورتیكه در آیات و روایات متعلق خوف از خدا، تنها خوف از آتش جهنم نیست و متعلقهای دیگری نیز برای آن برشمردهاند. برای نمونه در برخی از آیههای قرآن، متعلق خوف، مقام الهی است؛ مانند آیه وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى * فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِیَ الْمَأْوَى؛(1) «و اما هركسی كه از ایستادن در پیشگاه پروردگار خود بیم داشته باشد و خویشتن را از آرزو و كام دل بازدارد، جایگاهش همان بهشت است».
بههرروی، در آیات و روایات فراوانی خوف از خداوند ستایش شده است و با تعبیرهایی گوناگون از آن سخن به میان آمده است. خداوند در آیهای میفرماید:
إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولَئِكَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّة * جَزَاؤُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا رَضِی
1. نازعات (79)، 40ـ41.
اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ ذَلِكَ لِمَنْ خَشِیَ رَبَّه؛(1) [و] كسانی كه ایمان آوردند و كارهای نیك و شایسته كردند، ایشاناند بهترین آفریدگان. پاداش ایشان نزد پروردگارشان بهشتهای پاینده است كه از زیر آنها جویها روان است. در آنجا همیشه جاودانه باشند. خدای از آنان خشنود است و آنان از خداوند خشنودند. این [پاداش] برای كسی است كه از پروردگار خود بترسد.
در آیه دیگر خداوند میفرماید: إِنَّمَا تُنْذِرُ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَیْبِ وَأَقَامُوا الصَّلاة...؛(2) «جز این نیست كه تو كسانی را بیم میدهی [. بیم دادن تو تنها در كسانی اثر میكند] كه از پروردگارشان در نهان میترسند و نماز را برپا داشتهاند». همچنین در جای دیگر، خداوند علم را عامل خشیت و ترس از خود معرفی میكند و میفرماید: إِنَّمَا یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاء؛(3) «از بندگان خدا تنها دانشوران (عالمان ربانی) از او میترسند».
در روایتی رسول خدا صلی الله علیه و آله ، ترس از خداوند را سرچشمه و سرآمد حكمت و دانایی معرفی میكنند و میفرمایند: وَرَأْسَ الْحِكْمَةِ مَخَافَةُ اللهِ تَعَالَی فِی السِّرِّ والْعَلاَنِیَة؛(4) «سرآمد و سرچشمة حكمت، ترس از خداست».
دربرابر كسانی كه از فرجام كار خود میترسند و ترس از خداوند و عذاب جهنم، آنها را به مواظبت بر رفتارشان وامیدارد و موجب میشود كه به وظایف و
1. بینه (98)، 7ـ8.
2. فاطر (35)، 18.
3. فاطر (35)، 28.
4. حسن دیلمی، ارشاد القلوب الی الصواب، ج1، ص73.
تكالیفی كه دین بر دوش ایشان نهاده عمل كنند، كسانی قرار دارند كه از هیچیك نمیترسند؛ حتی میكوشند زمینههای ترس را در وجود خویش از بین ببرند. در جوامع لائیك و جوامعی كه از فرهنگ اسلامی اصیل برخوردار نیستند و مشروبات الكلی فراوان مینوشند، این افراد بسیار یافت میشوند. افرادی كه درقبال آخرت بیتوجهاند و میكوشند با مصرف مشروبات الكلی غمها و ناراحتیها را از خود بزدایند و دربرابر آنچه پیرامونشان میگذرد، بیخیال و بیاعتنا باشند. منشأ فكری و شناختی زدودن ترس و نگرانی و سرمست ساختن خود، اصیل شمردن لذت است. طبیعی است كسی كه لذت و هوس، مطلوب اوست، در پی طرد آنچه نافی لذت است برمیآید و با تلقین و شادمانی و رقص و پایكوبی و نوشیدن مشروبات الكلی و استفاده از مواد مخدر، خود را از غم و ناراحتی میرهاند و بیخیال و سرمست از لذت و شهوت، در پی امیال خود و شكمبارگی برمیآید. یكی از آثار ظاهری این روحیه و رفتار بر بدن انسان، دچار شدن به چاقی است.
اساس منطق لذتپرستی و اصیل دانستن لذت، پوچ و بیهدف دانستن زندگی و نفی آخرت است. این منطق و نوع نگرش به زندگی كه طی قرنهای اخیر، برپایه آن، مكتب نیهلیسم شكل گرفت، پیشینهای بس طولانی دارد. معتقدان به آن منطق بر این باورند كه انسان چون حیوانی بیش نیست، پس تا زنده است باید از زندگیاش لذت ببرد و به كامجویی از دنیا و سرمستی بپردازد و خوش باشد. او ورای این دنیا هدف و مقصدی ندارد و هدفش تنها لذتجویی و خوشگذرانی است. دربرابر، كسانی كه ورای دنیا برای خود فرجامی قایلاند و دغدغة آخرت دارند، میكوشند به وظایف و مسئولیتهایشان عمل كنند، و پیوسته نگران سرنوشت خویشاند. ایشان بیم آن دارند كه غفلت از وظایف و
انجام دادن كارهای ناشایست موجب هلاكت و بدبختیشان شود. وقتی انسان باور كرد كه مقصد و هدفی متعالی دارد و نباید چون حیوانات، تنها به خوردن و كامجویی از دنیا بپردازد و دانست برای انسان حسابوكتابی هست كه برپایه آن بازخواست میشود، بیشتر به وظایف و مسئولیتهای خود میاندیشد. طبیعی است كه هرچه به تأمل و تفكر درباره آینده و سرنوشت خویش بپردازد، بیشتر از فرجام رفتار خود و گرفتار شدن به عذاب الهی میترسد و ترس از خدا و عذاب الهی دغدغة اصلی و همیشگیاش خواهد بود.
یكی از علما و شخصیتهای برجسته حوزوی كه بیش از هشتاد سال دارد، پس از شصت سال خدمت صادقانه و خالصانه به تشیع و روحانیت در موقعیتهای گوناگون و حساس، به من گفت: من نگرانم كه وقتی مُردم مرا به كجا میبرند. برخی دغدغة آخرت و مرگ ندارند و نگران عاقبت خویش نیستند. حتی وقتی در مجلسی از قبر و قیامت سخن به میان میآید، گوش نمیدهند و فكر كردن و سخن گفتن درباره مرگ و تنگی و فشار قبر، آنها را میآزارد. دربرابر، برخی تعمد دارند كه پیوسته نگرانی از مرگ و عالم قبر و قیامت را برای خود برجسته كنند؛ تاآنجاكه امام سجاد علیه السلام ، كه سرآمد عابدان و زاهدان بود و با زندگی معصومانة خود عالیترین قلههای كمال و تعالی را فتح كرد، میفرماید:
أَبْكی لِخُرُوجِ نَفْسِی أَبْكی لِظُلْمَةِ قَبْرِی أَبْكی لِضِیقِ لَحَدِی أَبْكی لِسُؤالِ مُنْكرٍ ونَكیرٍ إِیَّایَ أَبْكی لِخُرُوجِی مِنْ قَبْرِی عُرْیَاناً ذَلِیلاً حَامِلاً ثِقْلِی عَلَی ظَهْرِی أَنْظُرُ مَرَّةً عَنْ یمِینِی وَأُخْرَی عَنْ شِمَالِی؛(1) میگریم از هنگام جان دادن و خارج شدن روح از بدنم؛ میگریم از تاریكی قبر؛ میگریم از تنگی لحدم؛ میگریم از پرسش نكیر و منكر از من؛
1. شیخعباس قمی، مفاتیح الجنان، دعای ابوحمزة ثمالی.
میگریم از هنگامیكه برهنه و خوار و ذلیل از قبر بیرون میآیم و بار سنگین اعمالم را بر پشت گرفتهام و گاهی به طرف راست خود مینگرم و گاهی به طرف چپم.
روشن شد كه خوف از خدا و آخرت، ناشی از پوچ و بیهدف ندانستن زندگی و بیحسابوكتاب ندانستن رفتار انسان است. وقتی انسان بر این باور بود كه مقصد و هدف، زندگی آخرت است و فرجام رفتار در آخرت رقم میخورد، برای سرنوشت و فرجام خود نگران میشود. حتی اگر یقین نداشته باشد كه به عذاب جهنم گرفتار میشود و احتمال بدهد كه فرجامی بد برای رفتارش رقم میخورد، نگران میشود و از عاقبت خود بیمناك میگردد؛ چون در زندگی نیز تنها یقین به آسیبها و خطرات و بیماریها موجب ترس و نگرانی انسان نمیگردد و احتمال دچار شدن به آن امور نیز موجب ترس و نگرانی انسان و تلاش برای پیشگیری از آنها میشود. وقتی انسان احتمال داد كه به بیماری واگیرداری چون طاعون و وبا دچار میشود، در پی پیشگیری از آن برمیآید و واكسن میزند و بدینترتیب، خود را دربرابر آن بیماری بیمه میكند. دربرابر احتمال دادن رخدادی چون آتشسوزی و زلزله نیز انسان بیاعتنا نمیماند؛ بهویژه وقتی متحمل مهم باشد، تمهیدات لازم را برای پیشگیری از زیانهای مادی و جانی آن رخدادها انجام میدهد. احتمال بدفرجامی آخرت نیز انسان را از خواب غفلت بیدار میكند و دلش را با ترس و اندوه قرین میسازد. ازدیگرسو، او را وامیدارد كه مراقب رفتارش باشد و بیشازپیش به انجام وظایف و تكالیفش مبادرت ورزد.
البته نگرانی و ترس افراد مؤمن و صالح، تنها به ترس از عذاب جهنم منحصر نیست. برای كسانی كه به عالیترین مدارج تعالی و كمال دست یافتهاند، مهمتر و والاتر از ترسِ عذاب جهنم، ترس از حرمان لقای الهی در قیامت است. برای این دسته كه طعم و لذت انس با خداوند را چشیدهاند و از بارقههای محبت او بهرهمند شدهاند، بالاترین عذاب، قهر خداوند، و محروم شدن آنان از سخن گفتن با خداست. آنان میترسند نكند عنایت و محبت خداوند به آنها قطع شود و او با ایشان سخن نگوید؛ زیرا میدانند خداوند با بندگان عاصی و نافرمان سخن نمیگوید و حرمان از گفتوگو با او برای آنان بالاترین عذاب به شمار میآید:
إِنَّ الَّذِینَ یَكْتُمُونَ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ الْكِتَابِ وَیَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَنًا قَلِیلاً أُولَئِكَ مَا یَأْكُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ إِلاّ النَّارَ وَلا یُكَلِّمُهُمُ اللَّهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَلا یُزَكِّیهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیم؛(1) همانا كسانیكه آنچه را خدا از كتاب فرو فرستاده پنهان میكنند و آن را بهبهای اندك میفروشند، اینان در شكمهای خویش جز آتش نمیخورند و خداوند روز رستاخیز با آنان سخن نمیگوید و پاكشان نمیسازد، و آنان را عذابی است دردناك.
كسی كه تلخی و عذاب قهر مادر را چشیده باشد و بداند كه قهر مادر و سخن نگفتن او با فرزند از هر شكنجه و عذابی برای كودك سختتر است و نیز لذت انس با خداوند را چشیده باشد، نیك میداند كه حرمان از گفتوگوی خداوند در قیامت، از آتش جهنم سوزندهتر است. بنده پیوسته به لقای محبوب، عذاب جهنم را تاب میآورد، اما نمیتواند حرمان از نگاه محبتآمیز خداوند و
1. بقره (2)، 174.
سخن محبوب و معبود را تحمل كند. ازاینروست كه خداوند سخن نگفتن با معصیتكاران در قیامت را بالاترین عذاب خود معرفی میكند و میفرماید:
إِنَّ الَّذِینَ یَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَأَیْمَانِهِمْ ثَمَنًا قَلِیلا أُولَئِكَ لا خَلاقَ لَهُمْ فِی الآخِرَةِ وَلا یُكَلِّمُهُمُ اللَّهُ وَلا یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَلا یُزَكِّیهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیم؛(1) كسانی كه پیمان خدا و سوگندهای خود را بهبهای اندك دادوستد میكنند، در آخرت بهرهای ندارند و خدا در روز رستاخیز با آنان سخن نگوید و به آنها ننگرد و [از آلودگی گناهان] پاكشان نسازد، و ایشان را عذابی است دردناك.
در فرهنگ ما، وقتی كسی میخواهد سگی را از خود براند با گفتن «چخ» آن را از خود دور میسازد. عرب با گفتن «إِخْسَأ» سگ را از خود میراند. خداوند نیز برای تحقیر اهل جهنم و قطع سخن آنان و اصرارشان بر بخشایش و رهایی از عذاب جهنم، این تعبیر اهانتآمیز را به كار میبرد و میفرماید: قَالَ اخْسَئُوا فِیهَا وَلا تُكَلِّمُون؛(2) «[خدای] گوید: در آن [(دوزخ)] گم شوید و با من سخن مگویید».
برای كسی كه طعم انس با خداوند را نچشیده، درك عذاب حرمان از انس با خدا و لقای الهی در دنیا دشوار است؛ اما كسی كه شراب محبت الهی را نوشیده و قلب خویش را جایگاه جلوههای رحمانی انس با معبود ساخته است و برای لحظة لقای الهی و دریافت تجلیات انوار الهی در قیامت و انس با معشوق خویش لحظهشماری میكند، حرمان از انس با معبود و تماشای تجلیات الهی از هر عذابی سختتر است. بههمیندلیل، از سویدای دل مینالد و میگوید:
فَهَبْنِی یَا إِلَهِی وَسَیِّدِی وَمَوْلاَیَ وَرَبِّی صَبَرْتُ عَلَی عَذَابِكَ فَكَیْف
1. آلعمران (3)، 77.
2. مؤمنون (23)، 108.
أَصْبِرُ عَلَی فِرَاقِكَ وَهَبْنِی یَا إِلَهیِ صَبَرْتُ عَلَی حَرِّ نَارِكَ فَكَیْفَ أَصْبِرُ عَنِ النَّظَرِ إِلَی كرَامَتِك؛(1) ای خدا و سرور و مولا و پروردگار من، گیرم كه بر آتش عذاب تو صبر كنم، چگونه بر دوریات میتوانم بردبار باشم؟ خدای من، گیرم بر حرارت آتشت شكیبا گردم، چگونه میتوانم بر چشم پوشیدن از لطف و كرامتت بردباری كنم.
1. شیخعباس قمی، مفاتیح الجنان، دعای کمیل.