در گفتار چهارم روایتی را از امیر مؤمنان علیه السلام درباره ویژگیهای شیعیان به نقل از نوف بكالی بررسی كردیم. گفتیم كه نوف بكالی از اصحاب خاص و دربان امیر مؤمنان علیه السلام بوده و ارتباطی ویژه با آن حضرت داشته است. وی روایاتی ناب از آن حضرت نقل كرده كه دیگر اصحاب آن حضرت، کمتر چنین روایاتی را نقل كردهاند. البته این روایات مضامینی مشترك دارند. روایت دیگری را حنانبنسدیر از امام باقر علیه السلام و ایشان از امام سجاد علیه السلام و آن حضرت از امیر مؤمنان علیه السلام نقل میكند. آمده است كه آن حضرت به غلام آزادكرده خود، نوف شامی (بكالی) كه در پشتبام نزد آن حضرت بود فرمود: یَا نَوْف أَرَامِقٌ أَمْ نَبْهَانُ؟ قَالَ: نَبْهَانُ أَرْمُقُكَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِین. قَالَ: هَلْ تَدْرِی مَنْ شِیعَتِی؟ قَالَ: لا وَالله؛ «ای نوف، به چیزی خیره شدهای یا بیدار و هشیاری؟» عرض كرد: «بیدارم و به اعمال شما خیره شدهام، ای امیر مؤمنان». فرمود: «آیا میدانی شیعة من كیست؟» عرض كرد: «نه به خدا سوگند».
گویا در فصل تابستان علی علیه السلام با نوف بكالی در پشتبام خانه به سر میبردند. حضرت سرگرم عبادت بودند و نوف همانطوركه دراز كشیده بود، حالات و
رفتارهای آن حضرت را نگاه میكرد. وقتی حضرت متوجه شدند كه چشمان نوف باز است و نخوابیده، فرمودند: ای نوف، آیا به چیزی خیره شدهای یا بیدار و هشیاری؟ نوف عرض كرد: بیدارم و به شما نگاه میكنم. حضرت با هدف آموزش گوشهای از معارف اخلاقی به نوف كه از اصحاب خاص آن حضرت و تشنه معارف ناب بود، فرمودند: ای نوف آیا میدانی شیعه من كیست؟ یعنی آیا ویژگیهای شیعه و پیرو واقعی مرا میشناسی؟ عرض كرد: نه به خدا سوگند. آن حضرت لب به سخن گشودند و شیعه واقعی خود را اینگونه توصیف كردند:
شِیعَتِی الذُّبُلُ الشَّفَاهِ الْخُمُصُ الْبُطُونِ الَّذِینَ تُعْرَفُ الرَّهْبَانِیَّةُ وَالرَّبَّانِیَّةُ فِی وُجُوهِهِمْ رُهْبَانٌ بِاللَّیْلِ أُسُدٌ بِالنَّهَارِ. اَلَّذِینَ إِذَا جَنَّهُمُ اللَّیْلُ ائْتَزَرُوا عَلَی أَوْسَاطِهِمْ وَارْتَدَوْا عَلَی أَطْرَافِهِمْ وَصَفُّوا أَقْدَامَهُمْ وَافْتَرَشُوا جِبَاهَهُمْ تَجْرِی دُمُوعُهُمْ عَلَی خُدُودِهِمْ یَجْأَرُونَ إِلَی اللهِ فِی فَكاك رِقَابِهِمْ وَأَمَّا النَّهَارَ فَحُلَمَاءُ عُلَمَاءُ كِرَامٌ نُجَبَاءُ أَبْرَارٌ أَتْقِیَاء؛ شیعیان من، لبهایشان از گفتن ذكر خدا خشكیده و شكمهایشان خالی است. رویگردانی از دنیا و آثار توجه به خدا در چهرهشان نمودار است. راهبان شب و شیران روزند. آنان كه چون شب تار آنان را فراگیرد، لُنگی به كمر میبندند و ردایی بر دوش میافكنند و قدمها را به هم نزدیك میكنند و پیشانی بر خاك مینهند و اشك بر گونههایشان جاری میشود. در پیشگاه خداوند ناله میكنند تا از عذاب جهنم نجات یابند. اما چون روز شود، بردباران دانشمند و بزرگواران نجیب و خوبان پرهیزگارند.
شیعیان واقعی همواره ذكر خدا بر زبانشان جاری است. ازاینرو، لبهایی خشك و پژمرده دارند. آنان شكمباره نیستند و چون روزها را پیدرپی روزه
میگیرند، شكمهایشان خالی و تهی است. وقتی به چهره آنها مینگری، آثار رویگردانی از دنیا و دل نبستن به آن و نورانیت و توجه به خداوند در آن هویداست. در شب، از امور دنیا كنارهگیری میكنند و به عبادت میپردازند و روز، چون شیر با رشادت و شجاعت به انجام وظایف اجتماعی خود میپردازند.
در نسخه بحار الانوار در جمله اَلَّذِینَ إِذَا جَنَّهُمُ اللَّیْلَ اتَّزَرُوا عَلَی أَوْسَاطِهِم، واژة «اتّزروا» ضبط شده، ولی «إئتزروا» درست است. چون همزه به «تا» باب افتعال تبدیل نمیشود. درهرحال، حضرت میفرمایند كه وقتی شب پرده سیاه خود را بر زمین میپراكند و تاریكی همهجا را میپوشاند، آن بندگان سالك خدا در كمال سادگی لُنگی و پارچهای به كمر میبندند و ردایی بر دوش میكشند، یعنی لباسی ساده بر تن میكنند و به عبادت میایستند. در نماز پیوسته اشكشان جاری است و با ناله و زاری به خداوند توسل میجویند و از او میخواهند كه آنان را از قهر خود و آتش جهنم و نیز از اسارت شهوت و هوس و شیطان رهایی بخشد.
حضرت در طلیعة ویژگیهای شیعیان که در روز دیده میشود، حلم و بردباری را برمیشمارند. تقدیم این ویژگی، بهدلیل اهمیت آن در صدر اسلام است؛ زیرا در آن زمان شیعیان در اقلیت بودند و هدف توهین، آزار و ستم فراوان قرار میگرفتند. طبیعی است كه در آن اوضاع ویژه، اگر شیعیان بردبار و شكیبا نبودند، نمیتوانستند ناملائمات و نامردمیها و ستم و فشار مخالفان را تاب بیاورند و از مذهب خود دست میكشیدند. البته حلم و بردباری آنان در ارتباط با دوستان و خویشان نیز نمود مییابد، اما اهمیت این ویژگی برای شیعیان صدر اسلام بیشتر در برخورد با مخالفان و دشمنان شناخته میشود. یكی از ویژگیهایی كه حضرت
بدان اشاره میكنند، كرامت و بزرگواری شیعیان است. انسانهای پست و ضعیف به امور كوچك و حقیر اهمیت میدهند و اگر نعمتی، هرچند اندك، از ایشان گرفته شود، آرامش از كف میدهند. اما انسانهای كریم و بزرگوار، با دیگران و آنچه برایشان رخ میدهد، بزرگوارانه برخورد میكنند. حتی اگر به ایشان اهانت شود و تحقیر گردند، آن را نادیده میگیرند. قرآن نیز در وصف انسانهای كریم میفرماید: وَالَّذِینَ لا یَشْهَدُونَ الزُّورَ وَإِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِرَامًا؛(1) «و آنان كه گواهی دروغ (باطل و ناحق) ندهند [یا در مجالس باطل حضور نیابند] و بر بیهوده و ناپسند با بزرگواری بگذرند».
حضرت در ادامه میفرمایند:
یَا نَوْف شِیعَتِیَ الَّذِینَ اتَّخَذُوا الأَرْضَ بِسَاطاً وَالْمَاءَ طیِباً وَالْقُرْآنَ شِعَاراً، إِنْ شَهِدُوا لَمْ یُعْرَفُوا وَإِنْ غَابُوا لَمْ یُفْتَقَدُوا. شِیعَتِیَ الَّذِینَ فِی قُبُورِهِمْ یَتَزَاوَرُونَ وَفِی أَمْوَالِهِمْ یَتَوَاسَوْنَ وَفِی اللهِ یَتَبَاذَلُونَ. یَا نَوْفُ، دِرْهَمٌ وَدِرْهَمٌ وَثَوْبٌ وَثَوْبٌ وَإِلاَّ فَلا؛ ای نوف، شیعه من كسانیاند كه زمین را فرش خود و آب را عطر و قرآن را شعار خود ساختهاند. اگر در جمع باشند شناخته نگردند و اگر غایب شوند كسی به جستوجوی آنان برنیاید. شیعیان من در قبرستانها با یكدیگر دیدار میكنند و در اموالشان برابری دارند و در راه خدا بذل و بخشش میكنند. ای نوف، درهمی دارند و درهمی میدهند و جامهای نگه دارند و جامهای میدهند؛ اگر غیر از این باشد، شیعه نیستند.
1. فرقان (25)، 72.
در این فراز، حضرت بر سادهزیستی و دل نبستن شیعیان به دنیا و لذتها و زخارف آن تأكید دارند و میفرمایند: شیعیان من از آن باكی ندارند كه بر خاك و زمین بنشینند و آن را فرش خود قرار دهند. چون ناداری به آنان اجازه نمیدهد كه خود را با عطر خوشبو كنند، با آب، بدنشان را تمیز و خوشبو میسازند و نظافت را رعایت میكنند. شعار آنان قرآن است و پیوسته در سخنانشان از آیههای آن سود میجویند و در عمل نیز قرآن را به كار میبندند. چون آنان در پی شهرت و دست یافتن به مقامات دنیوی نیستند، میان مردم، گمنام و ناشناختهاند و اگر از محل زندگی خود خارج شوند، كسی از حالشان نمیپرسد.
درباره جمله فِی قُبُورِهِمْ یَتَزَاوَرُون، این احتمال وجود دارد كه آنان از جامعه فاسد خود كنارهگیری میكنند و محل گردهماییشان قبرستان است و در آنجا با یكدیگر دیدار میكنند. برخی گفتهاند آنان در دنیا غریباند و دوستانی ندارند كه با ایشان رفتوآمد كنند و در عالم برزخ و قبر، دوستان خود را میبینند. حضرت میفرمایند كه شیعیان در مالشان با یكدیگر مواسات میكنند و به هم میبخشند. در اغلب روایاتی كه درباره ویژگیهای شیعه یا مؤمنان وارد شده، بر مواسات و احسان شیعیان به یکدیگر تأكید شده است. از آنان خواسته شده كه به فكر برادران دینی خود باشند و اگر احساس كردند برادرانشان كمبود مالی دارند، به آنان كمك كنند. همچنین شیعیان در راه خدا و با نیت الهی بذل و بخشش میكنند. بخشش در راه خدا بدان معنا نیست كه انسان ثروت كلانی داشته باشد و آن را در راه خداوند ببخشد، بلكه منظور آن است كه هركسی در حد وسع و شأن خود ببخشد. پس اگر فقیر بود و تنها دو درهم داشت، یك درهم را برای خود بردارد و درهمی را به دیگری ببخشد. همچنین اگر دو لباس داشت كه میتوانست با یكی از آن دو،
نیاز ضروریاش به لباس را فراهم آورد، یكی از آن دو را به دیگری ببخشد. اگر شیعیان حتی از مال اندك خود نیز نبخشند، شیعه واقعی اهلبیت علیهم السلام به شمار نمیآیند. چنانكه خواندیم، حضرت بر سادهزیستی و گمنامی و بیاعتنایی شیعیان به پست و مقام تأكید ورزیدهاند. معنای سخن حضرت این نیست كه شیعه از مال بگریزد و مالی برای خود فراهم نسازد، یا بهطوركلی از مقـام كنارهگیری كند ـ حتی آنجا كه برای او واجب است مقامی را احراز كند ـ بلكه منظور آن است كه در بند مال و مقام نباشد و به آنها دلبستگی و وابستگی نداشته باشد.
شِیعَتِی مَنْ لا یَهِرُّ هَرِیرَ الْكلْبِ وَلا یَطْمَعُ طَمَعَ الْغُرَابِ وَلَمْ یَسْأَلِ النَّاسَ وَإِنْ مَاتَ جُوعاً. إِنْ رَأَی مُؤْمِناً أَكرَمَهُ وَإِنْ رَأَی فَاسِقاً هَجَرَهُ. هَؤُلاءِ وَاللهِ یَا نَوْف شِیعَتِی، شُرُورُهُمْ مَأْمُونَةً وَقُلُوبُهُمْ مَحْزُونَةٌ وَحَوَائِجُهُمْ خَفِیفَةٌ وَأَنْفُسَهُمْ عَفِیفَةٌ. اخْتَلَفَ بِهِمُ الأَبْدَانُ وَلَمْ تَخْتَلِفْ قُلُوبُهُم؛ شیعه و پیروان من چون سگ صدا نكنند و چون كلاغ طمع نورزند. از كسی چیزی نخواهند، گرچه از گرسنگی بمیرند. مؤمن را چون ببینند گرامی دارند و اگر فاسقی را ببینند از او دوری گزینند. ای نوف، به خدا سوگند آنها شیعیان من هستند كه شر ایشان به كسی نمیرسد و دلهایشان غمناك است و خواستههایشان سبك و اندك است و نفسهای ایشان عفیف است و به كسی اظهار نیاز نمیكنند. ازحیث بدن و جسم با یكدیگر اختلاف دارند، اما قلبها و دلهایشان یكی است و اختلافی در آنها نیست.
در این فراز بر اخلاق اجتماعی شیعیان تأكید شده است. در بسیاری از روایات،
ازجمله این روایت، در تبیین ویژگیهای شیعیان و مؤمنان جمله لا یَهِرُّ هَرِیرَ الْكلْبِ وَلا یَطْمَعُ طَمَعَ الْغُرَاب آمده و تأكید شده است شیعیان از این دو ویژگی نكوهیده سگ و كلاغ بهدورند. ویژگی بارز سگ آن است كه حتی اگر كسی به او آزار نرساند، پارس میكند و آماده حمله به دیگران است، اما شیعیان این ویژگی را ندارند و بیدلیل دیگران را نمیآزارند. ویژگی دوم، یعنی حرص و طمع به كلاغ مربوط است. میان مردم، بهویژه عربها معروف شده كه كلاغ حریصترینِ حیوانات است. كلاغ هر غذایی را كه بیابد، حتی اگر گرسنه نباشد، برمیدارد و زیر خاك پنهان میكند، اما محلی كه غذا و دانه را در آن پنهان كرده از یاد میبرد و هرچه جستوجو میكند آن را نمییابد. درنتیجه آن دانهها و گردوها سبز میشوند. برخی میپندارند درختان گردو كه بهطور نامرتب در باغها سبز شدهاند، خودرویند، اما این درختها از گردوهایی كه كلاغها زیر خاك پنهان كردهاند سر برآوردهاند و پس از طی مراحل رشد به درختهایی تنومند و كامل تبدیل شدهاند. حضرت میفرمایند كه شیعیان ما چون كلاغ نیستند كه حرص و طمع داشته باشند و بیش از نیازشان مال بیندوزند و در پی انباشت ثروت باشند.
ویژگی دیگر شیعیان واقعی این است كه از كسی درخواستی نمیكنند؛ حتی اگر از گرسنگی بمیرند. مضمون برخی از روایات این است كه شیعیان ما حتی اگر بمیرند، از ناصبیها و دشمنان ما چیزی درخواست نمیكنند.(1) آنچه موجب میشود كه شیعه از كسی درخواست نكند و نگذارد كسی به تنگدستی او پی
1. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج74، باب 23، ص379، ح82.
ببرد عزت نفس اوست. خداوند در قرآن درباره این ویژگی ارزشمند شیعیان تنگدست و لزوم احسان به ایشان میفرماید:
لِلْفُقَرَاء الَّذِینَ أُحصِرُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ لاَ یَسْتَطِیعُونَ ضَرْباً فِی الأَرْضِ یَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِیَاء مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُم بِسِیمَاهُمْ لاَ یَسْأَلُونَ النَّاسَ إِلْحَافاً وَمَا تُنفِقُواْ مِنْ خَیْرٍ فَإِنَّ اللّهَ بِهِ عَلِیم؛(1) [صدقهها] برای نیازمندانی است كه در راه خدا بازداشته شدهاند و نتوانند [برای جستن روزی] در زمین سفر كنند، [ولی] نادان، ایشان را بهسبب خویشتنداری توانگر پندارد. آنان را به نشان چهرهشان میشناسی، [كه] از مردم بهاصرار چیزی نخواهند؛ و هر مالی كه انفاق كنید، همانا خداوند بدان داناست.
البته باید در نظر داشت كه آنچه در روایت آمده، بنابر تعبیر شایع میان مردم است كه حتی اگر انسانی از گرسنگی بمیرد نباید بر در خانه دشمن خود برود و از او چیزی بخواهد. آنچه در روایت آمده، به اهمیت بینیازی از مردم و درخواست نكردن از آنان بازمیگردد؛ وگرنه اگر انسان غذای حلالی نیافت كه بخورد و از شدت گرسنگی در آستانة مرگ بود، حتی میتواند غذای حرام بخورد تا زنده بماند. ازاینرو، خوردن گوشت میته برای كسی كه میترسد از گرسنگی بمیرد و غذای دیگری در اختیار ندارد جایز است و این حكم قطعی و اجماعی است. برخی حتی به وجوب خوردن گوشت میته یا هر غذای حرام دیگر برای كسی حكم دادهاند كه اگر آن غذا را نخورد میمیرد. بنابراین، روایت از درخواست كمك كسی كه در آستانه مرگ است، انصراف دارد.
1. بقره (2)، 273.
ویژگی دیگر شیعیان این است كه معیار و ملاك ایشان برای حرمت نهادن یا بیاعتنایی به دیگران، ایمان و فسق است. هركس در گزینش دوست خود و نیز احترام یا بیاعتنایی به اشخاص معیارهایی دارد. معمولاً مردم به ثروتمندان و اشخاص برخوردار از پست و مقام احترام میگذارند و به تنگدستان و افراد بیبهره از پست و مقام اعتنایی ندارند. اما ملاك حرمت نهادن به دیگران نزد شیعیان واقعی، ایمان است. آنان اگر مؤمنی را ببینند، خواه ثروتمند باشد خواه فقیر، خواه دارای مقام و موقعیت باشد، خواه گمنام، از ته دل او را دوست میدارند و به او احترام میگذارند. مؤمنی كه لباس كهنه و ژولیده بر تن دارد نزد آنان عزیز و محترم است و او را بهسبب ایمانش گرامی میدارند. درمقابل، اگر با فاسقی روبهرو شوند، هرچند از ثروت و مقام برخوردار باشد، به او اعتنا نمیكنند.
شیعیان مردمانی بیآزارند و همگان از شرشان در اماناند و در كنار ایشان احساس آرامش و آسایش میكنند. آنان گرچه گشادهرو هستند و با كمال خوشرویی با مردم روبهرو میشوند، دلهایشان همواره غمگین است. البته این غم برای آخرت و بهسبب بازماندن از مقامات عالی معنوی و نرسیدن به لقای پروردگار است. شیعیان واقعی نیازها و خواستههای دنیویشان اندك است و به لقمه نانی بسنده میكنند. لباسی ساده آنان را كافی است و در پی غذاهای رنگارنگ و تشریفات زندگی نیستند. آنان عزت نفس دارند و نمیگذارند كسی به كاستیها و كمبودهای زندگیشان پی ببرد. گرچه در ظاهر بین تنهایشان فاصله افتاده است ـ بهویژه در صدر اسلام كه شیعیان كمشمار بودند و هركدام در محلهای بهدور از دیگر شیعیان و دوستان خود به سر میبردندـ دلهایشان همواره باهم است و با یكدیگر احساس وحدت و یگانگی دارند.
نوف شامی میگوید:
یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِین جَعَلَنِی اللهُ فِدَاك، أَیْنَ أَطْلُبُ هَؤُلاءِ؟ قَالَ: فَقَالَ لِی: فِی أَطْرَافِ الأَرْضِ. یَا نَوْف یَجِیءُ النَّبِی صلی الله علیه و آله یَوْمَ الْقِیَامَةِ آخِذاً بِحُجْزَةِ رَبِّهِ جَلَّتْ أَسْمَاؤُهُ، یَعْنِی بِحَبْلِ الدِّینِ وَحُجْزَةِ الدِّینِ وَأَنَا آخِذٌ بِحُجْزَتِهِ وَأَهْلُ بَیْتِی آخِذُونَ بِحُجْزَتِی وَشِیعَتُنَا آخِذُونَ بِحُجْزَتِنَا فَإِلَی أَیْنَ؟ إِلَی الْجَنَّةِ وَرَبِّ الْكعْبَة قَالَهَا ثَلاثا؛(1) ای امیر مؤمنان، خداوند مرا فدای تو گرداند، این گروه را كجا بیابم؟ فرمود: «در اطراف زمین. ای نوف، چون روز قیامت شود، پیغمبر اكرم صلی الله علیه و آله بیاید و دامن پروردگار، یعنی ریسمان دین و دامن دین پروردگار را در دست دارد، و من دامن آن حضرت را، و اهلبیت من دامن مرا، و شیعیان ما دامن ما اهلبیت را در دست دارند. به كجا میروند؟ قسم به پروردگار كعبه، بهسوی بهشت». حضرت سه بار این جمله را تکرار فرمود.
نوف بكالی وقتی آن ویژگیها را از زبان امیر مؤمنان علیه السلام درباره شیعیان میشنود، شیفته دیدار آنان میشود و به حضرت عرض میكند: آنان را در كجا میتوانم بیابم؟ حضرت میفرمایند كه آنان در گوشهوكنار زمین به سر میبرند؛ یعنی براثر ستمی كه در حقشان روا داشتهاند، از شهر و دیار خود آواره شدهاند و در غربت و گمنامی، روزگار میگذرانند. سپس میفرمایند كه در روز قیامت، پیامبر صلی الله علیه و آله دامن خداوند را میگیرد. آنگاه در تفسیر این جمله، عبارت یعنی بحبل الدّین وحجزة الدّین آمده كه احتمال میرود این جمله را راوی بهمنزله تفسیر سخن حضرت
1. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج68، باب 19، ص191ـ192، ح47.
افزوده باشد. آشكار است كه خداوند مجرد است و دامن ندارد. حس نیز او را درك نمیكند. اما تعبیر آویختن به دامن خداوند، تعبیری شایع است و معنای آن نظر داشتن به رحمت الهی و چنگ زدن به ریسمان خداوند و دین اوست. سپس حضرت میفرمایند: من دامن پیامبر را میگیرم و اهلبیتم دامن مرا میگیرند و شیعیان دامن ما اهلبیت را میگیرند و فرجام این سلسله كه مراتب طولی دارد و بههمپیوسته است، بهشت و رضوان خداوند است.
شنیدن ویژگیهای شیعیان واقعی از زبان ائمه اطهار علیهم السلام ، حتی اگر از آنها بهرهمند نباشیم، دستكم ما را با فضای فكری ائمه اطهار و شیعیان واقعیشان آشنا میكند و اینگونه درمییابیم كه از دیدگاه ایشان چه چیزهایی ارزشمند است و آنان از ما چه انتظاری دارند. آیا آنان از ما انتظار دارند كه در پی گردآوری پول و ثروت یا كسب پست و مقام و اسمورسم باشیم؟ یا آنكه از انتظار دارند خدا را بندگی كنیم و در پی كسب رضایش باشیم و خود را به ویژگیهای الهی و اخلاق نیكو بیاراییم؟