فهرست مطالب

گفتار چهارم: ضرورت گسترش آموزه‌های اهل‌بیت علیهم السلام در جامعه


 


 

گفتار چهارم
 

ضرورت گسترش آموزه‌های اهل‌بیت علیهم السلام در جامعه


 

ما در زمانه‌ای زندگی می‌كنیم كه عوامل شیطانی بیش از حد تصور فعال شده‌اند و دنیا فریبنده‌ترین جلوه‌ها و چهره‌هایش را به نمایش گذاشته است. امواج مفاسد اخلاقی از كانون مغرب‌زمین به دیگر كشورها سرازیر شده و همه‌جا را فراگرفته است و روز‌به‌روز بر دامنه آن افزوده می‌شود. متأسفانه محیط جامعه اسلامی ما نیز از آن امواج انحرافی و فاسد تأثیر پذیرفته است. اگر این روند تداوم یابد و روز‌به‌روز بر زرق‌و‌برق دنیا و عوامل گناه افزوده شود، فرهنگ دینی ما به‌شدت آسیب می‌بیند. بی‌تردید، تشدید و گسترش روز‌افزون عوامل شیطانی و ازسوی‌دیگر، سست و كم‌رنگ شدن عوامل الهی و رحمانی، از وضعیت بسیار نگران‌كننده و اسف‌بار جامعه اسلامی خبر می‌دهد. البته در جای خود باید به این موضوع پرداخت كه چه كسانی مسئول این وضعیت‌اند و نقاط ضعف و قوّت ما چیست. اما آنچه اكنون ما باید به آن بپردازیم این است كه چه كنیم تا از آن عوامل شیطانی تأثیر نپذیریم و افزون بر حفظ خود از آن امواج فتنه و فساد، نقشی مثبت در جامعه ایفا كنیم. دست‌كم بكوشیم افرادی هرچند انگشت‌شمار را از گمراهی نجات دهیم. بی‌تردید، برای در امان ماندن از امواج ویرانگر فساد و

مقابله با فرهنگ ظلمانی و الحادی غرب، راهی جز پناه‌ بردن به انوار سخنان اهل‌بیت علیهم السلام برای ما باقی نمانده است. مبادا با احساس تكلیف در كسب دیگر علوم انسانی و صَرفِ یك‌پارچه زمان در فراگیری آنها، فرصتی برای پرداختن به روایات و آموزه‌های اخلاقی پیشوایان معصوم خود نیابیم.

ویژگی‌هایی دیگر از شیعیان واقعی

ما جهت آشنایی با معارف اهل‌بیت علیهم السلام و آگاهی از فضای ذهنی آن امامان و اصحاب ویژه آنان، محور مباحث خود را طرح روایات اهل‌بیت عصمت و طهارت علیهم السلام دربارة‌ ویژگی‌های شیعیان قرار داده‌ایم.

ابی‌صباح كنانی، از شاگردان و اصحاب امام صادق علیه السلام كه در مدینه نزد حضرت رفته بود، نقل می‌كند:

قَالَ قُلْتُ لأَبِی عَبْد ِاللَّه علیه السلام ، إِنَّا نُعَیَّرُ بِالْكُوفَة فَیُقَالُ لَنَا جَعْفَرِیَّةٌ. قَالَ: فَغَضِبَ أَبُو عَبْد ِاللَّه علیه السلام ، ثَمَّ قَالَ: إِنَّ أَصْحَابَ جَعْفَرٍ مِنْكُمْ لَقَلِیلٌ، إِنَّمَا أَصْحَابُ جَعْفَرٍ مَنِ اشْتَدَّ وَرَعُهُ وَعَمِلَ لِخَالِقِه؛(1) به امام صادق علیه السلام عرض كردم: مردم كوفه ما را سرزنش می‌كنند و جعفری می‌نامند. حضرت خشمگین شدند و سپس فرمودند: بی‌شك، یاران جعفر میان شما اندك‌اند؛ چون یاران جعفر كسانی‌اند كه در نهایت پارسایی باشند و تنها برای خدا كار كنند.

بنابر این روایت، در زمان امام صادق علیه السلام شیعیانِ كوفه بسیار كم‌شمار بودند و به‌سبب‌اینكه شیعه جعفری به شمار می‌آمدند، مخالفان، آنان را تحقیر و سرزنش می‌كردند. ابی‌صباح در مدینه نزد امام صادق علیه السلام رفت و از اینكه شیعیانِ كوفه در


1. محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج68، باب 19، ص166، ح18.

انزوا قرار دارند و مخالفان، ایشان را سرزنش می‌كنند و آزار می‌دهند، شكوه كرد. شاید انتظار داشت كه حضرت او را دل‌داری دهند و بفرمایند گر‌چه شیعه ‌بودن عیب شمرده می‌شود و شیعیان از حقوق انسانی خود محروم‌اند و كانون ستم و تبعیض‌اند، نزد خداوند مقامی والا دارند و در آسمان‌ها بدیشان افتخار می‌شود. اما برخلاف انتظارش پی برد حضرت از اینكه مردمانی بی‌بهره از فضایل و صفات عالی شیعیان واقعی، خود را شیعة‌ جعفری می‌نامند و به امام صادق علیه السلام منتسب می‌دانند، خشمگین‌اند و می‌فرمایند: پیروان جعفر میان شما بسیار اندك‌اند، زیرا پیروان واقعیِ ما از عالی‌ترین مراتب پرهیزكاری و بندگی خداوند برخوردارند.

مرحوم شیخ ‌صدوق در كتاب صفات الشیعة روایاتی را درباره ویژگی‌های شیعیان واقعی گرد آورده است و مرحوم مجلسی در بحار الانوار روایات بسیاری را از آن كتاب نقل می‌كند. در روایتی، مرحوم صدوق از ابوبصیر نقل می‌كند كه امام صادق علیه السلام فرمود:‌

شِیعَتُنَا أَهْلُ الْوَرَعَ وَالإِجْتِهَادِ وَأَهْلُ الْوَفَاءِ وَالأَمَانَةِ وَأَهْلُ الزُّهْدِ وَالْعِبَادَةِ. أَصْحَابُ إِحْدَی وَخَمْسِینَ رَكعَةً فِی الْیَوْمِ وَاللَّیلَةِ الْقَائِمُونَ بِاللَّیْلِ الصَّائِمُونَ بِالنَّهَارِ یُزَكُّونَ أَمْوَالَهُمْ وَیَحُجُّونَ الْبَیْتَ وَیَجْتَنِبُونَ كُلَّ مُحَرَّم؛(1) شیعیان ما اهل پارسایی و كوشش و وفا و امانت‌داری و زهد و عبادت‌اند. مردمی هستند كه در شبانه‌روز 51 ركعت نماز می‌گزارند؛ شب را به نماز می‌ایستند و روزها روزه‌دارند؛ زكات مالشان را می‌پردازند و حج به‌جای می‌آورند و از هر عمل حرامی دورند.

مراد از «اجتهاد» كه از ویژگی‌های شیعیان در این روایت به ‌شمار آمده، معنای اصطلاحی آن نیست، بلكه معنای لغوی آن، یعنی كوشش است. شیعیان اهل وفا


1. همان، ص167، ح23.

و امانت‌داری‌اند، یعنی اگر به كسی قولی دادند یا پیمانی بستند، به آن وفادارند و رویه آنها پیمان‌شكنی و سرپیچی از قولشان نیست. آنان امانت‌دارند و در آنچه به امانت پذیرفته‌اند خیانت نمی‌كنند. این سخن حضرت كه شیعیان روزها را روزه می‌گیرند، شاید به این معنا نباشد كه آنها همه روزها را روزه می‌گیرند، بلكه معنای آن این است كه آنان در روزه‌ گرفتن می‌كوشند و این كار برایشان ارزش به‌ شمار می‌آید. آخرین ویژگی‌ای كه حضرت برای شیعیان واقعی خود برمی‌شمارند، خودداری از هر گناه و كار حرامی است.

بی‌تردید، هر‌كس همین ویژگی را در خود فراهم آورد، به همه واجبات و تكالیف خویش عمل كرده است. لازمة‌ ترك محرّمات، انجام واجبات است؛ چراكه ترك واجب حرام است و گناه به ‌شمار می‌آید و كسی كه از هر گناه و كار حرامی خودداری می‌كند، از ترك واجبات نیز می‌پرهیزد. كسی كه از حرام و گناه خودداری می‌كند، هر فعل حرامی را بزرگ و سنگین می‌شمارد؛ چون سبك‌ شمردن گناه و حرام، زمینه ارتكاب گناه را فراهم می‌آورد.

نوف‌بن‌عبدالله بكالی، یكی از اصحاب خاص و غلام و دربان امیر مؤمنان علیه السلام بوده است. وی دراصل یمنی و از طایفه بِكاله و قبیله حِمْیَر بوده است. اجداد او به شام هجرت می‌كنند و ساكن آن دیار می‌شوند. از‌این‌رو وی به نوف شامی نیز معروف شده است. وی آن‌قدر به حضرت علی علیه السلام نزدیك بوده و با ایشان حشرونشر داشته كه برخی شب‌ها در كنار بستر آن حضرت می‌خوابیده است. وی روایات پرشماری را از آن حضرت نقل كرده است كه از مضامین متعالی و معارفی ارزشمند برخوردارند. در یكی از آن روایت‌ها نوف می‌گوید:

قَالَ لِی عَلِی علیه السلام ، یَا نَوْف خُلِقْنَا مِنْ طِینَةٍ طَیِّبَةٍ وَخُلِقَ شِیعَتُنَا مِنْ طِینَتِنَا فَإِذَا كَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ أُلْحِقُوا بِنَا. قَالَ نَوْف فَقُلْتُ صِفْ لِی شِیعَتَكَ یَا

أَمِیر َالْمُؤْمِنِینَ فَبَكَی لِذِكرِی شِیعَتَه؛ امیر مؤمنان، علی علیه السلام به من فرمود: ای نوف، ما از سرشت پاك آفریده شده‌ایم و شیعیان ما از سرشت ما آفریده شدند و چون روز قیامت شود به ما بپیوندند. عرض كردم: ای امیر مؤمنان، شیعیانت را برای من توصیف كن. حضرت چون از شیعه‌اش یاد شد، گریست.

اتحاد سرشت شیعیان با سرشت اهل‌بیت علیه السلام

«طینت» اسم مصدر «طین» و به‌معنای سرشت، خلقت و خمیرمایه وجود انسان است. طینت اهل ایمان به تناسب طهارت روحشان باید پاك باشد. ازاین‌جهت، حضرت در كنار این سخن كه ما از طینت و سرشت پاك آفریده شدیم، می‌فرمایند: شیعیان و اهل ایمان نیز از سرشت ما آفریده شده‌اند و خمیرمایه وجودشان با گل وجود ما سرشته شده است؛ درنتیجه اهل سعادت و رستگاری‌اند. درباره سرشت اهل‌بیت علیهم السلام و سرشت شیعیان و سنخیت و اشتراك بین آن دو، در مجموعه‌های روایی ما روایات فراوانی وجود دارد. ازجمله، در جلد پنجم بحار الانوار، روایات فراوانی دراین‌باره وجود دارد.

تفسیرهای گوناگونی از طینت ارائه شده و درباره مادی یا غیرمادی بودن آن و نقشش در رفتار و سرنوشت انسان، فراوان بحث شده است. برخی پنداشته‌اند كه لازمه وجود طینت در انسان‌ها جبر است؛ چه اینكه هركس طینت پاك دارد، كارهای شایسته انجام می‌دهد و به بهشت می‌رود و هركس طینتش ناپاك است، كارهای بد انجام می‌دهد و به جهنم می‌رود و در‌این‌باره كسی اختیار ندارد. به شبهه جبر پاسخ‌های گوناگونی داده شده است. ازجمله، برخی در پاسخ گفته‌اند: طینت انسان مانند گلدانی است كه در آن گل قرار می‌دهند، و چون خداوند

می‌داند كه چه كسی با اختیار خود اعمال نیك انجام خواهد داد و از خداوند پیروی خواهد كرد، او را از طینت پاك و گِل زیبا و خوش‌بویی می‌آفریند كه با آن رفتار صالح متناسب باشد. اما اگر بناست اهل گناه و كفر باشد و رفتارش چون گیاهی بدبو و مسموم شود، متناسب با آن رفتار، خداوند او را از طینتی ناپاك و گِلی پست می‌آفریند. پس طینت در سعادت و شقاوت افراد تأثیر قطعی ندارد، بلكه مانند ظرف است. درهرحال، روایات طینت از شمار روایات متشابه است كه هركسی نباید به آنها وارد شود و بحث درباره آنها، به دانش و اطلاعات كافی و دقت و تعمق فراوان نیازمند است.

كسانی كه از طینت و خمیرمایه وجود ائمه اطهار علیهم السلام آفریده می‌شوند، وجودشان از طهارت و نورانیتی ویژه برخوردار است و به‌دلیل اشتراك طینتشان با معصومان، در قیامت كنار ایشان در بهشت به‌سر خواهند برد.

ویژگی‌های برجسته شیعیان در كلام علی علیه السلام

پس از آنكه نوف به طهارت سرشت شیعه و اشتراك آن با سرشت ائمه اطهار علیهم السلام پی می‌برد، علاقه‌مند می‌شود كه از زبان نورانی و دُرافشان امیر مؤمنان علیهم السلام درباره ویژگی‌های شیعیان بشنود. از‌این‌رو درخواست می‌كند كه آن حضرت، شیعه خود را توصیف كنند. آن حضرت وقتی نام شیعه خود را می‌شنوند، به گریه می‌افتند و می‌فرمایند:

یَا نَوْف شِیعَتِی وَاللَّّهِ الْحُلَمَاءُ الْعُلَمَاءُ بِاللَّهِ وَدِینِهِ الْعَامِلُونَ بِطَاعَتِهِ وَأَمْرِهِ الْمُهْتَدُونَ بِحُبِّهِ أَنْضَاءُ عِبَادَةٍ أَحْلاَسُ زَهَادَةٍ صُفْرُ الْوُجُوهِ مِنَ التَّهَجُّدِ عُمْشُ الْعُیُونِ مِنَ الْبُكَاء؛ ای نوف، به خدا سوگند شیعیان من بردباران و دانایان به خدا و دین او و عمل‌كنندگان به دستورهایش

و راه‌یافتگان به محبت اویند. آنان به‌سبب عبادت، كاهیده و لاغر گشته و با زهد خو گرفته‌اند. از بیداری در سحرها و خواندن نماز شب، چهره‌هایشان زرد و دیدگانشان از گریه بر هم آمده است.

این ویژگی‌ها، در روایات دیگر معصومان علیهم السلام یا خود امیر مؤمنان علیه السلام در فرصت‌ها و موقعیت‌های دیگر ذكر شده‌اند. به نظر می‌رسد كه گزینش بخشی از این ویژگی‌ها و بیانشان از زبان امام، به‌دلیل موقعیت و نیاز شنونده و غفلت از آن ویژگی‌ها و صفات است. از‌این‌رو، معصوم علیه السلام ضروری می‌دید كه آن صفات مهم و ارزشمند را یادآور شود، تا شیعیان آنها را بشناسند و در پی دست‌ یافتن به آنها و رعایتشان برآیند.

1. حلم و بردباری

كسانی را كه امیر مؤمنان علیه السلام شیعیان واقعی زمان خویش می‌خوانند،‌ افرادی چون سلمان، ابوذر، مقداد، عمار و محمد‌بن‌ابی‌بكرند كه در زمان خویش كم‌شمار بودند و چون باور و مرامشان با مردم آن زمان هماهنگی نداشت، جوّی سنگین بر ضدشان حاكم بود. طبیعی است كه وقتی كسانی در جامعه كم‌شمار باشند و دیگران بدیشان فشار آورند، باید اعتقادی راسخ و اراده‌‌ای محكم و استوار داشته باشند تا بتوانند برخلاف مسیر رود حركت كنند و دربرابر فشار افكار عمومی تاب آورند. انسان‌های كم‌تحمل نمی‌توانند دربرابر مخالفت و فشار اكثر مردم مقاومت كنند. كسی كه به‌دلیل اختلاف عقیده‌اش با اكثریت جامعه طرد می‌شود و موقعیتی دشوار برایش به وجود می‌آید،‌ باید تحمل و صبر فراوان داشته باشد. ازاین‌رو، حضرت در معرفی بخشی از ویژگی‌های شیعیان خود، نخست به حلم و بردباری آنان اشاره می‌كنند.

2، 3 و 4. شناخت دین، دین‌داری و محبت به خداوند

آن حضرت سپس می‌فرمایند: شیعیان ما به خداوند و دین خود عالم‌اند. آنان وظایف دینی خود را به‌خوبی می‌شناسند و درجهت اطاعت از خداوند و عمل به دستورهایش می‌كوشند. ایشان ره‌یافتگان به محبت الهی‌اند و دل در گرو عشق خدا دارند. در دل آنان جایی برای محبت به دنیا و دل‌بستگی به آن وجود ندارد. این سخن حضرت كه شیعیان ما ره‌یافتگان به محبت خدایند، یعنی محبت خدا در دسترس هركسی قرار ندارد و با توفیق، عنایت و هدایت الهی، این محبت به دل انسان راه می‌یابد. محبت خدا مطلوبی است كه همه‌كس آن را نمی‌شناسد و درك نمی‌كند و باید با ریاضت و كوشش در مسیر اطاعت خداوند، آن را شناخت و دریافت. با توجه به دشواری درك محبت خدا، حتی برخی از چهره‌های علمی گفته‌اند كه محبت به خداوند تعلق نمی‌گیرد، و منظور از محبت خدا، دوست ‌داشتن رحمت خداست. خداوند در قرآن تعبیر یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَه؛(1) «خدا آنها را دوست دارد و آنها نیز خدا را دوست دارند» را به كار می‌برد و در جای دیگر می‌فرماید: وَالَّذِینَ آمَنُواْ أَشَدُّ حُبّاً لِّلّه؛(2) «كسانی كه ایمان آورده‌اند، در دوستی خدا سخت‌ترند». این دو آیه در دوستی و محبت مؤمنان به خدا ظهور دارد و حمل این محبت بر محبت به رحمت خدا، با ظاهر آن آیات مخالف است.

دشواری فهم و تحقق محبت به خداوند

ما معصومان علیهم السلام را دوست می‌داریم؛ علی علیه السلام را كه در عدالت‌ورزی و شجاعت بی‌نظیر بود، یا حضرت عباس علیه السلام را كه فداكاری و شهامت بی‌مانندی را در یاری


1. مائده (5)، 54.

2. بقره (2)، 165.

برادرش از خود نشان داد و بدنش در راه زنده نگه داشتن دین خداوند قطعه‌قطعه شد، از صمیم دل دوست می‌داریم و به ایشان عشق می‌ورزیم؛ اما دوست ‌داشتن خدا را نمی‌توانیم كاملاً بفهمیم و از خود می‌پرسیم كه چگونه می‌توان خدا را دوست داشت. ازآن‌‌جهت كه ذهن ما از درك بلندای مقام الهی عاجز است، نمی‌توانیم از دوست ‌داشتن خدا تصور درستی داشته باشیم؛ حال‌آنكه یكی از دلایل عشق ما به رسول خدا صلی الله علیه و آله و جانشینان معصوم آن حضرت، محبت و عشق آنان به خداوند است. البته نباید از فهم‌ناپذیر بودن دوست‌ داشتن خدا نزد برخی مردم یا دوست نداشتن او در شگفت شد. در حدیث قدسی آمده است:

أَوْحَی اللَّهُ تَعَالَی إِلَی مُوسَی: حَبِّبْنِی إِلَی خَلْقِی وَحَبِّبْ خَلْقِی إِلَیَّ. قَالَ: یَا رَبِّ كَیْفَ أَفْعَلُ؟ قَالَ: ذَكِّرْهُمْ آلاَئِی وَنَعْمَائِی لِیُحِبُّونِی؛(1) خداوند متعالی به حضرت موسی علیه السلام وحی كرد: «ای موسی، كاری كن كه بندگانم مرا دوست داشته باشند و من نیز آنها را دوست بدارم». حضرت موسی فرمود: «خداوندا، چگونه این كار را انجام دهم؟» خداوند فرمود: «نعمت‌ها و احسان‌های مرا برایشان بیان كن تا دوستم بدارند».

معلوم می‌شود كه دوستی خداوند به‌راحتی به دست نمی‌آید و به‌دشواری و با كوشش فراوان قلب انسان جایگاه دوستی خداوند قرار می‌گیرد. قلب اغلب مردم جایگاه دوستی مظاهر دنیا، مانند مال و ثروت، خانه، جواهرات و زن و فرزند است و این جلوه‌های مادی در نظر آنان زینت یافته‌اند:

زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَآءِ وَالْبَنِینَ وَالْقَنَاطِیرِ الْمُقَنطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَیْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالأَنْعَامِ وَالْحَرْثِ ذَلِكَ مَتَاعُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا


1. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج2، باب 8، ‌ص4، ح6.

وَاللّهُ عِندَهُ حُسْنُ الْمَآب؛(1) دوستیِ خواستنی‌ها و خواهش‌ها، از زنان و پسران و مال‌های گرد‌آورده و برهم‌نهاده از زر و سیم و اسبان نشان‌دار و چهارپایان [از شتران و گاوان و گوسفندان] و كشت (كشتزار و باغ و بوستان) در نظر مردم آراسته شده است. اینها برخورداریِ زندگی این جهان است و سرانجامِ نیك نزد خداست.

هر دلی شایستگی و گنجایش محبت خداوند را ندارد. تنها قلب مؤمن كه براثر بندگی خالصانه خداوند و مبارزه با شیطان و هوس‌ها به عالی‌ترین مقامات الهی دست یافته، شایسته دریافت نور محبت خداست. دراین‌باره، خداوند در حدیث قدسی می‌فرماید: لاَ یَسَعُنِی أَرْضِی وَلاَ سَمَائِی وَلَكِنْ یَسَعُنِی قَلْبُ عَبْدِیَ الْمُؤْمِن؛(2) «زمین و آسمان من گنجایش نور مرا ندارد، ولی قلب بنده مؤمن من گنجایش آن را دارد».

5. پارسایی

«احلاس» جمع «حلس» به‌معنای نَمد زین شتر و نیز فرش خانه است. ازاین‌جهت كه زین همواره برروی شتر نهاده می‌شود و فرش همواره در خانه گسترده می‌شود و از لوازم همیشگی خانه به‌ شمار می‌آید، حضرت درباره پارسایی شیعیان خود از عبارت «احلاس زهاده» استفاده می‌كنند؛ یعنی شیعیان مانند گلیم و فرش، ملازم زهدند و بدان خو گرفته‌اند؛ یا به‌جهت زهد، چون فرش ملازم خانه خویش گشته‌اند و به‌دور از هیاهوها و فتنه‌های جامعه، در خانه و به‌دور از جمع به عبادت سرگرم‌اند و از شهرت و موقعیت اجتماعی می‌گریزند. آنان در


1. آل‌‌عمران (3)، 14.

2. ابن‌ابی‌جمهور احسائی، عوالی اللآلی،ج4،‌ ص7.

پی كسب رضای خداوندند و اگر رضای خدا را در دوری از موقعیت‌های اجتماعی دیدند، داخل خانه می‌مانند و در پی خودنمایی نیستند. یكی از ویژگی‌های غریزی انسان، خودنمایی و نمایاندن كمالات و ویژگی‌های مثبت خویش است، اما شیعیان واقعی كه غرایز خویش را تعدیل كرده‌اند و محكوم هوس‌های خویش نیستند، بر مدار وظیفه و رضای خدا عمل می‌كنند. پس اگر رضای خداوند اقتضا كرد كه گمنام بمانند، از صمیم دل آن را می‌پذیرند و به اینكه در جامعه گمنام باشند و كسی آنها را نشناسد و به ایشان اعتنا نكند، اهمیت نمی‌دهند. باید توجه داشت، ویژگی‌هایی كه امیر مؤمنان علیه السلام در این بیان نورانی خویش برمی‌شمارند، نمونه‌های برجسته‌ای از فضایل متعالی شیعیان واقعی به ‌شمار می‌آیند و بدین معنا نیست كه همگان باید بكوشند همه این صفات را در حد اعلا در خود فراهم آورند. هدف از برشمردن این ویژگی‌ها آن است كه انسان، دنیا و لذت‌های دنیوی و مادی را ارزشمند نداند و درجهت اطاعت از خداوند و جلب رضای او بكوشد.

حضرت در ادامه می‌فرمایند:

ذُبُلُ الشِّفَاهِ مِنَ الذِّكْرِ خُمْصُ الْبُطُونِ مِنَ الطَّوَی تُعْرَفُ الرَّبَّانِیَّةُ فِی وُجُوهِهِمْ وَالرَّهْبّانِیَّةُ فِی سَمْتِهِمْ مَصَابِیحُ كلِّ ظُلْمَةٍ وَرَیْحَانُ كُلِّ قُبِیلٍ لاَ یُثْنُونَ مِنَ الْمُسْلِمِینَ سَلَفاً وَلاَ یَقْفُونَ لَهُمْ خَلَفا؛ لب‌های آنها از فراوانی ذكر، به‌هم‌چسبیده و خشك است. شكم‌های آنها از گرسنگی براثر روزه به پشت چسبیده است و نور خدا در چهره آنها نمایان [است] و ترك دنیا در منش و رفتارشان دیده می‌شود. آنان چراغ‌های فروزان در شب‌های تاریكی و بوی خوش هر قبیله‌ای هستند. آنان مسلمانان گذشته را نمی‌ستایند و آیندگان را متهم نمی‌سازند.

6، 7و 8. یادكرد خدا، عبادت خالصانه و دوری از تعصب

شیعیان واقعی، اهل ذكرند و پیوسته نام خداوند را بر لب دارند. ازاین‌روی لب‌هایشان خشك است. آنان شكم‌باره نیستند و بسیاری از روزها را روزه می‌گیرند. به همین سبب، شكم‌های برآمده ندارند و شكم‌هایشان به پشتشان چسبیده است. وقتی به چهره ربانی و نورانی آنها نگاه می‌كنیم، به یاد خداوند می‌افتیم. رفتارشان حاكی از ناپایبندی و دل‌بستگی نداشتن به دنیاست. آنان چراغ تاریكی‌ها هستند و با نور هدایت و روشنگری‌های خود، گمراهی‌ها و بدعت‌ها را از فراروی بندگان خدا برمی‌دارند و راه درست و نورانی سعادت و هدایت را به آنان می‌نمایانند. آنان به‌سبب رفتار انسانی و سازنده‌ای كه در بین قبیله خود دارند، عزیز و كریم و به‌تعبیر حضرت، گل و سرآمد قبیله خویش‌اند و عطر دل‌انگیز مرام و منششان به زندگی دیگران طراوت و صفا می‌بخشد. شیعیان واقعی، چشم‌بسته از گذشتگان خود پیروی نمی‌كنند و چنان نیست كه همه كارهای ایشان را الگوی خویش قرار دهند. آنان تابع برهان‌اند و معیارشان حق است و كاری را كه بر حق منطبق است، انجام می‌دهند.

یكی از گروه‌های مذهبی اهل‌سنت كه سلفیون نامیده می‌شوند، معتقدند كه باید در همه حوزه‌ها و حتی در حوزه مباحات، رفتار و گفتار، هر مسلمان، پیرو اصحاب رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و مسلمانان صدر اسلام باشد. ازاین‌رو، هر كاری كه در سیره رسول خدا صلی الله علیه و آله و اصحاب آن حضرت پیشینه نداشته است، بدعت شمرده می‌شود. آنان حتی برپایی مجلس شادی برای تولد رسول خدا صلی الله علیه و آله را شرك و بدعت می‌شمرند.

پس از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله ، ابوبكر و عمر خلافت را به دست گرفتند. آنان به‌دلیل پیشینه‌ای كه در اسلام داشتند، به‌ویژه ازآن‌جهت كه هر دو، پدر دو تن از

زنان رسول خدا صلی الله علیه و آله بودند، احترامی ویژه نزد مردم سطحی و عادی داشتند؛ تاآنجاكه مردم رفتار و گفتار آنان را حجت و سند می‌دانستند و جوّ فرهنگی آن زمان ایجاب می‌كرد كه از روش و سنتشان پیروی شود. از‌این‌رو، پس از مرگ عمر، وقتی شورای شش‌نفره تعیین خلیفه كه علی علیه السلام نیز در شمار آنها بود تشكیل یافت، یكی از اعضای شورا به آن حضرت گفت: اگر بنابر قرآن و سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله و ابوبكر و عمر عمل كنی، با تو بیعت می‌كنم. آن حضرت كه سنت و خلافت آن دو خلیفه را باطل و مردود می‌شمرد، فرمود: من برپایه كتاب و سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله عمل می‌كنم. با توجه به اینكه مردم آن زمان برای عمر و ابوبكر قداست قایل بودند و جوّ فرهنگی اقتضا می‌كرد كه به روش ایشان عمل شود، موضع‌گیری حضرت موجب شد كه در آن شورا به‌منزله خلیفه برگزیده نشوند و عثمان خلیفه گردد.

شیعیان آیندگان را متهم نمی‌كنند و رفتار آنها را باطل و بدعت نمی‌شمارند. در نقطه مقابل قداست قایل‌ شدن برای پیشینیان و ستایش آنها، كسانی كه تسلیم محض ایشان و اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله بودند، به تابعان وقعی نمی‌نهادند و به نقص‌تراشی برای آنان می‌پرداختند؛ درحالی‌كه ملاك رفتارها، حق و باطل و كتاب و سنت است. نه كسی تنها به‌سبب‌اینكه از پیش‌گامان است باید ستایش شود، نه كسی به‌‌دلیل‌‌آنكه در زمره تابعین است، باید عیب‌جویی گردد.

شُرُورُهُمْ مَكْنُونَةٌ وَقُلُوبُهُمْ مَحْزُونَةٌ وَأَنْفُسُهُمْ عَفِیفَةٌ وَحَوَائِجُهُمْ خَفِیفَةٌ أَنْفُسُهُمْ مِنْهُمْ فِی عَنَاءٍ وَالنَّاسُ مِنْهُمْ فِی رَاحَةٍ فَهُمُ الْكَاسَةُ الأَلِبَّاءُ وَالْخَالِصَةُ النُّجَبَاءُ. فَهُمُ الرَّوَّاغُونَ فِرَاراً بِدِینِهِمْ، إِنْ شَهِدُوا لَمْ یُعْرَفُوا وَإِنْ غَابُوا لَمْ یُفْتَقَدُوا؛ أَولَئِكَ شِیعَتِی الأَطْیَبُونَ وَإِخْوَانِیَ الأَكرَمُونَ أَلاَ هَاهْ شَوْقاً إِلَیْهِم؛(1) مردم از شرهای آنان در امان‌اند و دل‌هایشان


1. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج68، باب 19، ص177، ح34.

همواره محزون است. دل‌های آنها پاك و خواسته‌هایشان سبك و ناچیز است. آنها خود را در سختی می‌اندازند، ولی مردم را ازجهت خویش در راحتی قرار می‌دهند. آنان زیرك و باهوش‌اند و از پاكان و برگزیدگان به ‌شمار می‌روند. برای اینكه دینشان گزند نبیند، آن را برمی‌دارند و می‌گریزند. اگر در اجتماعی شركت كنند، شناخته نمی‌شوند و اگر حضور نیابند، كسی حالشان را نمی‌پرسد. آنها شیعیان پاك من و برادران بزرگوارم هستند و من بسیار مشتاق زیارت و دیدار ایشانم.

9. گشادگی چهره و اندوه درونی

شیعیان واقعی، براثر كم‌كاری خویش یا به‌سبب فرصت‌هایی كه از دست داده‌اند، حتی به‌دلیل انحراف‌ها و گناهان دیگران، دل‌هایشان غمگین است، اما چهره‌ای شاد و بشاش دارند.

بنابر روایات فراوان، قلب مؤمن همواره غمگین است، اما آنچه در روان‌شناسی رایج توصیه می‌شود با توصیه روایات و متون دینی در تقابل است. دانش روان‌شناسی توصیه می‌كند كه انسان‌ها شاد و خندان باشند و در محیط‌های شاد تربیت شوند. در روان‌شناسی، حزن و اندوه غیرطبیعی، ناهنجار و نشانِ بیماری است. دربرابر، شادمانی نشان سلامت است و برای ایجاد آن، موسیقی و رقص به‌منزله هنجارهایی معرفی می‌شود كه مردم را بانشاط و شاد می‌سازد. درمقابل این رویكرد، در تعابیر دینی ما حزن و اندوه ستوده شده است. البته سفارش شده كه مؤمنان حزن و اندوهشان را در دل پنهان دارند و در ظاهر شادمان باشند. این حزن و اندوه، ناشی از كوتاهی‌هایی است كه گاه مؤمنان

درزمینه آخرت خود داشته‌اند یا به‌سبب دور‌ شدن ایشان از رحمت و لقای الهی است. آنان به‌سبب كمبودها و مصیبت‌های دنیای فانی اندوهی به دل راه نمی‌دهند و اگر نعمت‌های دنیوی از ایشان گرفته شود، ناراحت نمی‌گردند.

مؤمن حاضر است در آتش جهنم بسوزد، اما از دیدار خداوند و نگاه كریمانه او محروم نشود. این‌گونه است كه امیر مؤمنان علیه السلام از اندوه فراق و حرمان لقای محبوب خبر می‌دهد و می‌فرماید:

فَهَبْنِی یَا إِلَهِی وَسَیِّدِی وَمَوْلاَیَ وَرَبِّی صَبَرْتُ عَلَی عَذَابِكَ فَكیْفَ أَصْبِرُ عَلَی فِرَاقِكَ وَهَبْنِی صَبَرْتُ عَلَی حَرِّ نَارِكَ فَكَیْفَ أَصْبِرُ عَنِ النَّظَرِ إِلَی كَرَامَتِك؛(1) ای خدا و سید و مولا و پروردگار من، گیرم كه بر آتش عذاب تو صبر كنم، چگونه می‌توانم بر فراق تو صبر كنم؟ گیرم بر حرارت آتشت شكیبا باشم، چگونه می‌توانم از لطف و كرامتت چشم بپوشم؟

این حزن منفی نیست و سبب پسرفت و بازایستادن از كوشش نمی‌شود، بلكه حزنی مثبت است كه موجب كوشش بیشتر انسان در مسیر دستیابی به سعادت و قرب الهی می‌شود. اگر انسان از موقعیت خود راضی باشد و به آنچه دارد قناعت كند، از كوشش بازمی‌ایستد. درزمینه امور دنیوی و مادی، اگر ثروت و دارایی‌اش را كافی بداند، در پی تلاش و كار فزون‌تر و افزایش ثروت خود برنمی‌آید. همچنین اگر عالمی به علم خویش بسنده كند و آن را كافی بداند، در پی افزایش اندوخته‌های علمی‌ خویش برنمی‌آید. نیز اگر عابدی به عبادتش بسنده كند، در همان حد از عبادت باقی می‌ماند و پیشرفت نمی‌كند. وقتی انسان بیشتر تلاش می‌كند كه از وضعیت كنونی‌اش راضی نباشد و داشته‌هایش را ناكافی بداند و


1. شیخ‌عباس قمی، مفاتیح ‌الجنان، دعای کمیل.

ازاین‌رو غمگین نیز باشد. چنین غم و ناراحتی‌ای به‌سبب كاستی در امور اخروی، لازمه ایمان، عامل پیشرفت و تعالی و كوشش بیشتر مؤمن در بندگی خداست. البته چنان‌كه یادآور شدیم، مؤمن این حزن و اندوه را اظهار نمی‌كند و چهره‌اش خندان و بشاش است حتی گاه برای شادمان كردن مردم، با آنان شوخی می‌كند.

10، 11، 12، 13 و 14. پاك‌دامنی، قناعت، پرهیز از راحت‌طلبی، خوداتكایی و رعایت دیگران

شیعه واقعی، پاك‌دامن و عفیف است. البته منظور تنها عفت در مسائل جنسی نیست، بلكه مراد برخورداری از عزت نفس و بسنده كردن به شهوات دنیوی در حد لازم و ضروری و قرار ندادن آنها در جایگاه هدف و مطلوب واقعی است. كسی كه احكام الهی را رعایت می‌كند، به مال دیگران دست نمی‌اندازد و از ناموس مردم چشم فرومی‌پوشد، عفیف است.

شیعه واقعی زندگی‌ای ساده دارد و به كم قانع است.‌ به لقمه‌نانی بسنده می‌كند و در پی آن نیست كه زندگی مرفه یا خانه‌ای با فرش‌های گران‌قیمت و دكور زیبا داشته باشد. به‌عكسِ كسانی كه زحمت خود را به دیگران تحمیل می‌كنند تا خود راحت باشند، شیعه واقعی برای راحتی مردم، خود را به زحمت می‌افكند. در هم‌نشینی با دیگران و نزدیكانش، می‌كوشد بیشتر وظایف و كارها را خود بر دوش بگیرد، تا كار و زندگی برای دیگران آسان شود؛ نه مانند برخی كه به هر بهانه از زیر كار شانه خالی می‌كنند تا راحت باشند و دیگران از ناحیه آنها در رنج می‌باشند.

این مسئله، هم درباره مردم عادی، ازجمله دو طلبه كه در حجره‌ای به‌سر می‌برند صدق می‌كند، هم درباره كسانی كه در عالی‌ترین جایگاه‌های دنیوی و

مدیریتی كشور قرار دارند. چه‌بسا طلبه‌ای به‌سبب‌آنكه هم‌حجره‌اش شب زود می‌خوابد،‌ گر‌چه خوابش نمی‌آید، برای اینكه نور حجره مزاحم دوستش نشود، ‌او نیز زود می‌خوابد. اما برخی طلبه‌ها تنها به فكر خویش‌اند و بااینكه می‌بینند دوستشان می‌خواهد بخوابد، حاضر نمی‌شوند لامپ را خاموش كنند؛ یا با صدای بلند قرآن می‌خوانند و سحر كه از خواب بیدار می‌شوند، سروصدا می‌كنند و مزاحم خواب دوستشان می‌شوند. طلبة‌ منصف كه تنها به فكر خویش نیست، راحتی دیگران را بر راحتی خود ترجیح می‌دهد. اگر شب دوستش خواست بخوابد، او به كتابخانه می‌رود و مطالعه می‌كند. سحر آرام و بی‌سروصدا از خواب برمی‌خیزد تا برای كسی مزاحمتی فراهم نیاورد و به‌گونه‌ای برنامه‌ریزی می‌كند كه مانع استراحت دوستش نشود. چنین فردی می‌كوشد در امور حجره سهم بیشتری در انجام كارها داشته باشد. اما آن‌كه به فكر راحتی خودش است، بیشتر كارها را بر دوش دوستش می‌گذارد.

15، 16، 17 و 18. هوشمندی و خردمندی و پرهیز از ریا و شهرت‌گریزی

از منظر امیر مؤمنان علیه السلام ، شیعیان واقعی اهل خرد و باهوش و زیرك‌اند و چه در حوزه اندیشه و چه در حوزه رفتار، كسی نمی‌تواند آنان را بفریبد. البته در زمانه ما این‌گونه ترویج می‌شود كه انسان باید چند چهره داشته باشد و با هركس و در هر‌جا متناسب با منش و خواست مخاطب خود سخن گوید و رفتار كند؛ اگر با خوبان نشست، وانمود كند كه اهل خیر و صلاح است و اگر با بدان نشست، وانمود كند كه در جرگه آنان قرار دارد؛ اما شیعیان واقعی خالص و یك‌دست‌اند. آنان اهل ریا و نفاق نیستند و منششان برای همه آشكار است. اگر كسی اهل صلاح و درستی باشد، با آنان دوست می‌شود و اگر كسی اهل گناه و انحراف

باشد، از آنان دوری می‌گزیند. اگر احساس كردند كه رهزنان می‌خواهند دینشان را بربایند، از آنان دوری می‌گزینند و از جمع منحرفان خارج می‌شوند. اگر در محیطی قرار گرفتند، یا با جمعی حشر‌و‌نشر داشتند كه احساس كردند ممكن است به گناه آلوده شوند و دینشان به خطر افتد، بدون تنش و سروصدا از آن جمع فاصله می‌گیرند و دینشان را از آفت و آسیب حفظ می‌كنند. آنان در پی دست‌ یافتن به شهرت نیستند و در جامعه گمنام زندگی می‌كنند. از‌این‌رو، اگر به مجلسی وارد شوند، كسی نمی‌شناسدشان و به آنان اعتنا نمی‌كند. اگر از محل زندگی خود خارج شوند و برای مدتی یا همیشه در مجلس یا جمعی كه پیش‌تر حضور داشتند، حضور نداشته باشند، كسی از آنان سراغی نمی‌گیرد.

انسان به‌طورغریزی خواهان آن است كه دیگران به او توجه كنند. حتی بچه دوساله می‌كوشد مطرح شود و برای اینكه كانون توجه باشد، سروصدا، خراب‌كاری یا گریه می‌كند یا كاری می‌كند كه دیگران را بخنداند. پس شهرت‌طلبی به‌طورغریزی از اوان كودكی در انسان هست و دوست دارد كه از او تعریف و ستایش كنند و وقتی می‌بیند كه به او احترام می‌گذارند، روحیه می‌یابد. اما برای كسی كه در مكتب اهل‌بیت علیهم السلام تربیت شده است، خواست خدا در صدر خواسته‌های دیگر است. پس كاری را انجام می‌دهد كه خداوند از او می‌خواهد. اگر مصلحت نبود كه خود را مطرح كند و پی بُرد كه افراد شایسته و كسانی كه بر او تقدم دارند در جامعه حضور دارند، ‌از مطرح‌ كردن خود می‌پرهیزد.

در احوال یكی از علما و اهل فضل آمده كه او به شهری مهاجرت كرده بود و چون گمنام می‌زیست، مردم نمی‌دانستند كه او عالم و اهل فضل است؛ تا اینكه یكی از علما كه به آن شهر رفته بود، او را شناخت و به مردم گفت: آیا از فلانی بهره علمی می‌برید؟ مردم گفتند: مگر او عالم و اهل فضل است؟

عالمی فرهیخته مدتی گمنام در شهری به‌سر می‌برد و كسی به فضل و علمش پی نمی‌برد، درحالی‌كه برخی افراد كم‌بهره، اما پرمدعا می‌كوشند خود را عالم بخوانند و حتی خود را بهتر و اعلم از دیگران معرفی می‌كنند.

ما در دوران تحصیل و حضور در حوزه علمیه قم، افتخار آشنایی و استفاده از خوان علم شخصیتی را داشتیم كه اگر در این حوزه،‌ پنج تن از بزرگان سرآمد دیگران بودند، یكی از ایشان، آن شخصیت بزرگ بود. باوجوداین، مرحوم علامه طباطبایی رحمه الله در كمال سادگی زندگی می‌كرد و از شهرت گریزان بود. ظاهر ایشان و وضعیت سروصورت، لباس و راه ‌رفتنش به‌اندازه‌ای ساده و عادی بود كه هركس ایشان را می‌دید می‌پنداشت آخوندی دهاتی است. علامه عمامه‌ای كوچك بر سر می‌نهاد و لباسی ساده و كهنه كه بیش از ده سال بر تن كرده بود می‌پوشید. به‌آرامی راه می‌رفت و وقتی به مجلسی وارد می‌شد بی‌سروصدا در گوشه‌ای می‌نشست و كسی برای ایشان صلوات نمی‌فرستاد. هنگام درس نیز بسیار آرام سخن می‌گفت.

البته باید در نظر داشت كه حضرت به‌اقتضای وضعیت آن زمان و موقعیت مخاطبان خود، این ویژگی‌ها را برشمرده‌اند و آنها را از نكته‌ها و صفاتی كه شناخت آنها ضروری بود آگاه ساخته‌اند. حضرت گاه بر صفاتی تأكید دارند كه مردم به آنها توجه ندارند و گاه حتی نه‌تنها آنها را فضیلت نمی‌دانند، بلكه می‌پندارند كه آنها كاستی به ‌شمار می‌آیند. پس اگر حضرت از شهرت‌گریزی شیعه واقعی سخن می‌گویند، هرگز به این معنا نیست كه انسان در هر وضعیتی باید از بند نام و شهرت خارج شود. برای نمونه، مرجع تقلیدی چون حضرت آیت‌الله بروجردی رحمه الله برای همه دنیا شناخته‌شده بود و مردم فراوانی ایشان را گرامی و بزرگ می‌داشتند و دستشان را می‌بوسیدند. حتی جا داشت كه خاك پای

ایشان را برای تبرك بردارند. بی‌تردید این شهرت، به‌حق و برای اسلام بود. بنده شنیدم كه ایشان در درس فرمودند: من تاكنون به فكر مرجعیت و ریاست نبوده‌ام و این امور به من تحمیل شد و چون مجبور شدم و احساس تكلیف كردم، آنها را پذیرفتم. سخن این نیست كه انسان در گوشه‌ای به‌سر برد تا كسی او را نشناسد، بلكه منظور این است كه انسان خود برای مشهور شدن گامی برندارد ولی اگر وظیفه و تكلیف ایجاب كرد، پذیرای شهرت و اعتبار و موقعیت اجتماعی باشد.

برآیند كلی ویژگی‌های شیعیان در كلام علی علیه السلام

فضایلی كه در این روایت برای شیعیان برشمردیم، با مضامین مشابه در صدها روایت دیگر نیز آمده است. برآیند این فضایل آن است كه شیعیان واقعی، بندگان شایسته و پرهیزكار خداوندند و برجسته‌ترین ویژگی آنها نداشتن دل‌بستگی به دنیاست. آنان در حد نیاز و ضرورت و برای گذران زندگی و بهره‌مندی از مواهب اجتماعی، از امور دنیوی استفاده می‌كنند، اما به دنیا دل‌بستگی ندارند؛ چون وقتی انسان به دنیا دل ‌بست، زینت‌ها و لذت‌ها برایش جاذبه می‌یابد و در پی فراهم‌ آوردن امكانات بهتر زندگی برمی‌آید. آنچه برای او مهم خواهد بود، لوازم و وسایل پرزرق‌و‌برق دنیاست. این دل‌بستگی به دنیا چون آب شوری است كه هرقدر انسان آن را بخورد، تشنه‌تر می‌شود. از‌این‌رو، دل‌بسته دنیا می‌كوشد كه خانه مجلل، دكوراسیون نو و مدرن، لباس‌های رنگارنگ و ماشین مدل بالا تهیه كند. اما پس از مدتی كه این وسایل از مد افتادند و وسایل جدید‌تری به بازار آمدند، آنها را كنار می‌گذارد و وسایل مدرن‌تری تهیه می‌كند. او پیوسته می‌كوشد درآمد خود را صرف وسایل زندگی‌اش كند و زندگی مرفه و راحتی را برای خود فراهم آورد. درمقابل، كسی كه به دنیا دل‌بستگی ندارد، حتی اگر مال فراوانی در

اختیار داشته باشد، در حد نیاز و ضرورت از آن بهره می‌برد و بقیه را در راه خیر صرف می‌كند و در پی افزایش و انباشت ثروت نیست.

به‌طوركلی، برای رفتار شیعیان واقعی دو محور اثباتی و سلبی وجود دارد. محور اثباتی رفتار آنان، اهتمام به انجام وظایف الهی است تا بدین‌وسیله به مقام قرب الهی دست یابند. آنان برپایه دستورها و تكالیف الهی رفتار می‌كنند. چون خداوند فرموده،‌ نماز می‌خوانند و روزه می‌گیرند و برای جلب رضای او زكات می‌دهند و انفاق می‌كنند و به تهجد و سحرخیزی اهتمام می‌ورزند. اما محور سلبی رفتارشان خودداری از هر كاری است كه آنان را از انجام وظایف الهی و تحصیل علم، تقوا، انجام عبادت و خدمت به دیگران باز‌می‌دارد. به‌طوركلی، محور سلبی رفتار آنها دل‌بستگی نداشتن به دنیاست كه درنتیجه، آنان در هر وضعیتی از گناهان و كارهای حرام می‌پرهیزند؛ ‌چون می‌دانند كه این كارها نزد خداوند پسندیده نیست. در رتبه بعد، ‌از مكروهات و مشتبهات می‌پرهیزند و از انجام هر كاری كه موجب غفلت از خدا و آخرت می‌شود، خودداری می‌كنند.