گفته شد برای پدید آمدن انگیزه قوی برای توبه، از یک سو باید به زیانها و خسارتهای دنیوی و اخروی و مادی و معنوی گناهان نگریست و از سوی دیگر، توجه داشت که این زیانها و خسارتها بهوسیله توبه مرتفع میگردند. طبیعی است وقتی انسان توجه یافت که توبه جبرانگر آفات و خسارتهای گناهان است، عقل به او حکم میکند که فرصت را از دست ندهد و هرچه زودتر توبه کند. اکنون باید دید که چرا با وجود آگاهی از ضرر و عواقب زیانبار گناهان، انسان اراده و تصمیم جدی بر ترک گناه و توبه ندارد و چه عواملی مانع توبه و باعث دست یازیدن به گناه میگردند؟ بهطورکلی عوامل بازدارنده از توبه و محرک گناه را به دو دسته کلی میتوان تقسیم کرد: دسته اول وسوسههای شیطانی و شبهههایی است که شیطان در دل انسان پدید میآورد و مانع میشود از اینکه انسان به دانستههای خود جامه عمل بپوشاند. دسته دیگر به ضعف اراده انسان مربوط میشوند که حتی درصورتیکه شبههای برای انسان وجود نداشته باشد، باز ضعف اراده باعث کوتاهی در امر توبه و جبران لغزشها میگردد.
در توضیح دسته اول باید افزود که طبیعت انسان بهگونهای است که تا به مرحله رشد و تکامل انسانی دست نیافته، امور حسی بیشتر در او تأثیر دارند و آنها را بر امور معنوی مقدم میدارد و حتی در بین امور حسی، محسوساتی را که تأثیر زودهنگام دارند بر محسوساتی که اثرشان با تأخیر ظاهر میگردد ترجیح میدهد. بر این اساس، انسان لذتهای آنی و لذتهای دنیوی را بر لذتهای اخروی ترجیح میدهد و گرچه لذتهای معنوی را تصدیق میکند، اما عملاً بیشتر تحت تأثیر لذتهای حسی قرار میگیرد و حاضر نیست آنها را فدای لذتهای معنوی کند. پس تا انسان به مرحله تکامل عقلانی نرسیده و تربیت دینی صحیح پیدا نکرده، تحت تأثیر طبیعت حیوانی و شیطانی خود لذت حسی و نقد دنیا را برای رسیدن به لذت اخروی که بسیار فراتر و ارزشمندتر از لذت مادی نیز هست، از دست نمیدهد.
گاهی علاوه بر پیشزمینه گرایش به گناه و خودداری از توبه، شیطان شبهههایی را به انسان القا میکند. مثلاً به انسان چنین القا میکند که گرچه گناه کیفر و عذابی را در پی دارد و چهبسا آن کیفر سختتر و طولانیتر از لذت گناه نیز باشد، اما مگر در دنیا لذتها پیچیده به سختی و رنج نیستند و انسان برای رسیدن به لذت، ناچار نمیشود که سختیها و هزینههای آن لذت را تحمل کند؟ مثلاً یک کارگر از صبح تا غروب زحمت میکشد و عرق میریزد، برای اینکه مخارج زندگی و وسایل رفاه و آسایش خود و خانوادهاش را فراهم آورد. همچنین ما نباید لذت گناه را از ترس کیفر آن از دست بدهیم و چنانکه برای تأمین مخارج خود زحمت و سختی کار را بر خود هموار میسازیم، برای رسیدن به لذت گناه باید کیفر و عذاب آخرت را نیز بر خود هموار
سازیم و نباید خود را از لذت گناه محروم گردانیم. این شبهه ناشی از ضعف ایمان و واقف نبودن به این است که کیفر گناه قابل مقایسه با لذت گناه نیست و انسان در برابر لذت محدود و کوتاه گناه متحمل عذابی طولانی و چهبسا ابدی خواهد شد. پس برای زدودن این شبهه، انسان باید ایمان خودش را تقویت کند و به نسبت میان لذت گناه و کیفر و عذاب اخروی آن بیندیشد و به مقایسه لذتهای محدود دنیوی با لذتها و نعمتهای ابدی اخروی بپردازد. بنگرد که چگونه برای سیر کردن شکم خود و رسیدن به لذت خوردن که بیش از چند دقیقه به طول نمیانجامد، ساعتها رنج کار و تلاش را برای خود هموار میسازد، اما برای رسیدن به لذتها و نعمتهای ابدی بهشت و جهان آخرت حاضر نیست از لذت حقیر گناه صرفنظر کند!
شبهه دیگری که از دیرباز مطرح میشده این است که آیا کیفرهای سختی که برای گناهان ذکر میشود با عدالت خداوند سازگار است؟ و چگونه خداوند در برابر گناهی که بیش از چند دقیقه به طول نمیانجامد و لذت آن بسیار کوتاه است، کیفر و عذابی طولانی متوجه گنهکار میکند؟ و چرا مقدار کیفر و عذاب الاهی بیش از خود گناه است؟ چرا کافری که شصت و یا هفتاد سال خدا را نافرمانی کرده، مخلد در عذاب جهنم میگردد؟ عدالت ایجاب میکند که به میزان گناهی که انجام میپذیرد کیفر و عذابی در نظر گرفته شود و بهعنوان مثالْ شخص گنهکار در برابر هفتاد سال نافرمانی خدا، حداکثر هفتاد سال عذاب و کیفر ببیند. اساس شبهه مزبور از آنجا ناشی میشود که کیفرهای الاهی در سرای آخرت همانند کیفرهای قراردادی پنداشته شده است که قانونگذار با در نظر گرفتن اندازه جرم، کیفری برای عمل تعیین میکند. برای روشن شدن پاسخ به شبهه مزبور و شناخت رابطه گناه با کیفر اخروی آن به معرفی گونههای کیفرها میپردازیم:
1. مجازات قراردادی: کیفرها و مقررات جزایی است که در جوامع بشری بر اساس مبانی خاصّ الاهی و یا غیرالاهی وضع میگردد. این مجازاتها برای تنبیه مجرم و جلوگیری از تکرار جرم بهوسیله مجرم و یا دیگران و نیز تشفی و تسلی خاطر ستمدیده، در مواردی که از نوع جنایت در حق دیگران باشد، صورت میپذیرد. مقدار و کیفیت مجازاتهای قراردادی تابع وضع و قرارداد است و از همین روست که گاه در نظامهای مختلف، کیفرهای متفاوتی برای جرم واحد در نظر گرفته میشود. در هر صورت، در همه نظامهای قانونگذاری سعی میشود که تناسب جرم و کیفر رعایت شود و برای جرمهای متفاوت کیفرهای متفاوتی در نظر گرفته میشود، مثلاً کیفر کسی که دشنام میدهد با کیفر کسی که مرتکب قتل میگردد یکسان نیست.
2. کیفرهایی که اثر وضعی و تکوینی جرم و گناه هستند و رابطه علّی و معلولی با جرم دارند و معلول جرم و نتیجه طبیعی آن میباشند. این کیفرها قراردادی نیستند تا گفته شود باید در آنها تناسب جرم و مجازات رعایت شود. آیا در مورد کسی که یکلحظه چاقو در چشم خود فرو میبرد و برای همیشه خود را نابینا میسازد، گفته میشود که او برای یکلحظه به چنان خطایی دست زد، چرا باید برای همه عمر نابینا شود؟ یا در مورد کسی که در یکلحظه با کبریت انبار کالای خود را آتش میزند و سرمایه و دارایی خود را میسوزاند، گفته شود که چرا او باید در مقابل یک لحظه نابخردی برای همیشه از سرمایه خویش محروم گردد؟ همچنین در مورد کیفر گناهان نباید سخن از سنگینی و غیرعادلانه بودن آن به میان آید، چراکه کیفر اخروی نتیجه تکوینی و قهری گناه در دنیاست و همانطور که در دنیا آثار تکوینی و اجتنابناپذیر خوردن زهر، بیماری و مرگ است، نتیجه قهری و تکوینی ارتکاب گناه هم حرمان از رحمت الاهی و گرفتار شدن به عذاب الاهی در آخرت میباشد. چنانکه همین رابطه تکوینی و قهری و رابطه علّی و معلولی بین عمل نیک و خداپسندانه با پاداش الاهی در
آخرت برقرار است و کسی که ظرف چند لحظه کار خیری انجام میدهد، از پاداش ابدی در قیامت و آخرت برخوردار میگردد.
3. بر اساس مسئله تجسم اعمال در سرای آخرت، رابطه رفتار و جزا در آخرت نه مانند نوع اول قراردادی است و نه مانند نوع دوم رابطه علّی و معلولی بین جرم و کیفر برقرار است که کیفر اثر تولیدی خود گناه به شمار آید. بلکه بین جرم و کیفر و عذاب اخروی رابطه عینیت و اتحاد حکمفرماست و آنچه در آخرت بهعنوان پاداش و یا کیفر به نیکوکاران و بدکاران داده میشود تجسم خود عمل است. بهتعبیردیگر، اعمال ما دارای صورتی مُلکی است که فانی و موقت میباشد و در این دنیا بهصورت گفتار و کردار ظاهر میگردد و نیز دارای صورتی ملکوتی است که پس از صدور آن اعمال هرگز فانی نمیشود. در این دنیا نوع افراد چهره ملکی و ظاهری رفتار را مشاهده میکنند، اما در آخرت رفتار ما با چهره ملکوتی و دایمی خود مشاهده میشوند. اگر چهره ملکوتی رفتار ما زیبا و لذتبخش باشد نعیم ما خواهد بود و اگر زشت و کریه باشد، بهصورت آتش و عذاب تجسم مییابد. برخی آیات به مسئله تجسم اعمال و عینیت و اتحاد بین رفتار و کیفر اخروی آنان اشاره دارند؛ از جمله خداوند میفرماید: یَوْمَ تَجِدُ کلُّ نَفْسٍ مَّا عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُّحْضَرًا وَمَا عَمِلَتْ مِن سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَیْنَهَا وَبَیْنَهُ أَمَدًا بَعِیدًا وَیُحَذِّرُکمُ اللّهُ نَفْسَهُ وَاللّهُ رَؤُوفٌ بِالْعِبَادِ؛(1) «روزی که هرکسی هر کار نیکی که کرده و هر کار بدی که کرده حاضر بیابد و آرزو میکند: کاش میان او و آن [کارهای بد] فاصلهای دور بود. خدا شما را از [نافرمانی] خویش بیم میدهد و خدا به بندگان پرمهر است».
ما معتقدیم که خداوند کسانی را برای شفاعت گنهکاران معیّن کرده و از جمله اهلبیت
1. آل عمران (3)، 30.
رسول خدا(صلى الله علیه وآله) پیروان و دوستداران خود را شفاعت میکنند. همین اعتقاد ممکن است مورد سوءاستفاده قرار گیرد و بهوسیله آن شیطان انسان را وسوسه کند که نگران عاقبت گناه نباش و از گناه، لذت ببر و در نهایت مورد شفاعت قرار میگیری. یا ممکن است روایتی را که درباره فضیلت عزاداری بر امامحسین(علیه السلام) و محبت اهلبیت(علیهم السلام) وارد شده ـ از جمله روایتی که از رسـول خدا(صلى الله علیه وآله) وارد شده که حضرت میفرمایند: حُبُّ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ تَأْکلُ السَّیِّئَاتِ کمَا تَأْکلُ النَّارُ الْحَطَبَ؛(1) «دوستی علی(علیه السلام) گناهان را از بین میبرد چنانکه آتش هیزم را میسوزاند و از بین میبرد» ـ مورد سوءاستفاده شیطان قرار گیرد و ما را وسوسه کند که نگران فرجام گناه خود نباشیم و باکی از انجام گناه و نافرمانی خدا نداشته باشیم، چون با محبت اهلبیت(علیهم السلام) و شرکت در مجلس روضه سیدالشهداء(علیه السلام)و گریستن برای آن حضرت، همه گناهانمان بخشیده میشود و مورد شفاعت آن بزرگوار قرار میگیریم. درصورتیکه شفاعت شرایط خاصی دارد و هرکسی مشمول شفاعت نمیگردد و از جمله، کسی که نماز را سبک بشمارد مشمول شفاعت قرار نمیگیرد. امام صادق(علیه السلام) دراینباره میفرمایند: إِنَّ شَفَاعَتَنَا لا تَنَالُ مُسْتَخِفّاً بِالصَّلاه؛(2) «همانا شفاعت ما نرسد به کسی که نماز را سبک بشمارد».
همچنین از آیات و روایات مربوط به شفاعت استظهار میشود که شفاعت پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) در قیامت انجام میشود و در روایتی آمده است که عمروبنزید به امام صادق(علیه السلام)عرض میکند: من از شما شنیدم که فرمودید: همه شیعیان ما با هر رفتاری که در دنیا انجام داده باشند وارد بهشت میشوند. آن حضرت فرمودند:
صَدَقْتُک کلُّهُمْ وَاللَّهِ فِی الْجَنَّه قَالَ: قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاک إِنَّ الذُّنُوبَ کثِیرَه کبَارٌ فَقَالَ أَمَّا فِی الْقِیَامَه فَکلُّکمْ فِی الْجَنَّه بِشَفَاعَه النَّبِیِّ الْمُطَاعِ أَوْ وَصِیِّ النَّبِیِّ
1. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج27، باب 3، ص136، ح 135.
2. حر عاملی، وسائل الشیعه، ج4، باب6، ص25، ح6 .
وَلَکنِّی وَاللَّهِ أَتَخَوَّفُ عَلَیْکمْ فِی الْبَرْزَخِ؛(1) «سخن تو را تصدیق میکنم، به خدا قسم همه آنها وارد بهشت میشوند. راوی میگوید که به آن حضرت گفتم: جانم فدای شما باد، گناهان فراوان و بس بزرگ هستند [چگونه کسانی که آن گناهان را مرتکب شدهاند وارد بهشت میشوند؟] حضرت فرمود: اما در قیامت همه شما با شفاعت پیامبری که مورد اطاعت قرار میگیرد و یا جانشین او وارد بهشت میشوید ولکن به خدا قسم من بر شما از عالم برزخ میترسم [که شما را گریزی از کیفر گناهان نیست و در آن عالم مشمول شفاعت قرار نمیگیرید]».
بر این اساس، اگر گنهکار در قیامت مشمول شفاعت شود، در عالم برزخ که بسیار طولانی است مشمول عذاب و کیفر اعمال ناپسند خود میگردد و اگر او در دنیا توبه نکند، لااقل در عالم برزخ گریزی از عذاب الاهی ندارد. بههرروی آثار گناهان بهراحتی محو نمیشوند و نباید با تصور و تخیلات سادهلوحانه، احکام دین را سبک و بیپایه و دستورات الاهی را غیرجدی جلوه دهیم. مگر عالم و تعالیم الاهی گزاف است که هزاران گناه و جنایت با چند قطره اشک بخشیده شود و مگر هر اشک چشمی فایده دارد؟ آیا عمر سعد ملعون که، در روز عاشورا، در برابر انبوه جنایتهایی که خود و یارانش بر سیدالشهدا(علیه السلام) وارد کردند گریست، مشمول عفو قرار میگیرد؟(2)
همچنین نقل شده که بعد از شهادت امیر مؤمنان(علیه السلام) معاویه بر آن حضرت گریست!
1. کلینی، اصول کافی، ج3، ص242، ح3.
2. حمیدبنمسلم نقل میکند که وقتی سیدالشهدا? بر روی زمین افتاده بود و بر اثر انبوه جراحات توان حرکت نداشت و عدهای از سپاه عمر سعد، از جمله شمر ملعون با هر وسیلهای که در اختیار داشتند به بدن مجروح آن حضرت حمله میکردند و سنانبنانس ملعون نیزه در سینه آن حضرت و سپس در گلوی آن حضرت فرو برد و شمر نزدیک شد تا سر از بدن آن حضرت جدا کند، زینب سراسیمه بهسوی قتلگاه آمد و فرمود: ای کاش آسمان به زمین فرو میافتاد، ای عمر سعد، آیا اباعبدالله? کشته میشود و تو [ایستادهای و] به او مینگری؟ ناگاه اشک چشم عمر سعد بر روی صورتش جاری شد و او صورتش را از زینب برگرداند (محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج45، باب37، ص55).
بیتردید این گریه برای او فایده و ثمری نخواهد داشت. دراینباره در بحار الانوار آمده است که: ضراربنحمزه بر معاویه وارد شد و معاویه از او خواست که علی(علیه السلام) را برای او توصیف کند. ضرار از آن کار عذر خواست، اما معاویه عذر او را نپذیرفت و ضرار برخی از فضایل و ویژگیهای آن حضرت را برشمرد و از جمله گفت:
فأشهد بالله لقد رأیتُه فی بعضِ مواقفهِ وقد أرخَى اللیلُ سدولَهُ ... وهو قائمٌ فی محرابه قابضٌ على لحیته یتململ تململَ السلیم، ویبکی بکاءَ الحزینِ، فکأنی الآنَ أسْمَعُه وهو یقول: "یا دنیا أ بی تَعَرَّضْتِ أم إلیَّ تَشَوَقْتِ؟! هیهاتَ، هیهاتَ غُرّی غیری، لا حاجه لی فیک قد بِتْتُک ثلاثاً لا رجعه لی فیها، فعُمْرُک قصیرٌ وخَطَرُک یسیرٌ وأمَلُک حقیرٌ آه آه مِن قِلّه الزادِ وبُعْدِ السَفرِ ووَحشه الطریقِ وعِظَمِ الْمَوْرِد". فَوَکفَتْ دموعُ معاویه على لِحْیِتَهِ فَنَشَفَها بِکمِّه؛(1) «خدا را شاهد میگیرم که با چشمهایم او را در موقعیتهایی دیدم که پرده سیاه شب همه جا را گسترده بود و او در محراب عبادت ایستاده درحالیکه محاسن خویش به دست گرفته مانند مارگزیده به خود میپیچید و اندوهگنانه میگریست و گویا اکنون نیز میشنوم که میفرمود: "ای دنیای پست و حقیر، آیا میخواهی مرا به خود مشغول داری، یا شیفته من شدهای؟ هرگز مباد، غیر مرا بفریب که مرا به تو نیازی نیست و تو را سه طلاقه کردهام تا بازگشتی نباشد که زندگانیات کوتاه است و ارزشت اندک و آرزویت حقیر. آه از کمی توشه و درازی راه و دوری سفر و سختی منزل". در این هنگام اشکهای معاویه بر محاسنش جاری شد و او با آستینش آنها را پاک کرد».
پاداشها و منزلتهایی که برای محبت اهلبیت(علیهم السلام) و پذیرش ولایت آنها و شادمان
1. همان، ج21، باب 107، ص120ـ121، ح 28.
گشتن در ایام سرور آنها و اندوهگین گشتن در ایام ماتم آنها وارد شده همه حق و صحیحاند، اما باید در نظر داشت که باید زمینهها و شرایط دستیابی به این پاداشها را فراهم آورد. بهعنوان تشبیه در کتابهای پزشکی برای داروهای گوناگون فوایدی ذکر شده و برای علاج و درمان دردهای گوناگون معرفی شدهاند، اما اگر کسی برای درمان خویش از داروی مناسبی هم استفاده کند ولی شرایط و دستورالعمل مصرف آن دارو را رعایت نکند، نتیجهای نمیگیرد و آن دارو بیماری او را برطرف نمیسازد. همچنین در صورتی به پاداش محبت به اهلبیت(علیهم السلام) و گریه بر سیدالشهدا(علیه السلام) دست مییابیم که شرایط لازم را فراهم کنیم، و اگر بنا بود که گریه بر آن حضرت بهصورت مطلق تأثیر میگذاشت و حتی گریه فاسقترین و بدترین مردم بر امام حسین(علیه السلام) باعث بخشیده شدن گناهان او میگشت، دین بازیچه تلقی میشد و دستاویز منحرفان و هوسآلودگان قرار میگرفت. ما بهحق معتقدیم که محبت و ولایت اهلبیت(علیهم السلام) دژ مصونیت از قهر و عذاب الاهی است، اما کسی وارد این دژ مستحکم الاهی میگردد که شرایط محبت و ولایت اهلبیت(علیهم السلام) را در خود فراهم آورده باشد و به لوازم محبت و ولایت آنان ملتزم باشد. چنانکه استفاده از دژ مستحکم توحید مشروط به ولایت اهلبیت(علیهم السلام) است.
امام رضا(علیه السلام) در مسیر خراسان به نیشابور رسیدند، وقتی خواستند از آن شهر خارج شوند، علما و راویان حدیث از آن حضرت خواستند که حدیثی را برایشان ذکر کنند. آن حضرت از طریق پدرانشان از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) روایت کردند که آن حضرت فرمودند:
سَمِعْتُ جَبْرَئِیلَ(علیه السلام) یَقُولُ سَمِعْتُ اللَّهَ جَلَّ وَ عَزَّ یَقُولُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِی فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ مِنْ عَذَابِی فَلَمَّا مَرَّتِ الرَّاحِلَه نَادَانَا بِشُرُوطِهَا وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا؛(1) «از جبرئیل(علیه السلام) شنیدم که فرمود: از خداوند شنیدم که فرمود: «لا اله الا الله» دژ من است و هرکسی داخل دژ من شود از عذابم ایمن
1. همان، ج49، باب 11، ص123، ح4.
میگردد. اما چون قافله به حرکت در آمد آن حضرت خطاب به ما فرمودند: با رعایت شرایط آن و [ولایت] من از جمله آن شرایط است».
بر اساس روایت فوق ولایت اهلبیت(علیهم السلام) شرط ورود در دژ الاهی و مصون گشتن از عذاب خداوند است، اما مصونیت از عذاب الاهی در گرو التزام به لوازم ولایت اهلبیت(علیهم السلام) و پیروی صادقانه از آن حضرات است.
در هر صورت، راه دفع شبهات شیطانی که مانع توبه و باعث اصرار بر انحراف و گناه میگردند، فرا گرفتن صحیح معارف الاهی است که در پرتو چنین شناختی انسان میتواند از دام شبهات رها گردد و به این باور برسد که گناه هرچند کوچک، خسارت عظیمی برای انسان دارد و ما را از سعادت محروم میگرداند. با توجه به اهمیت و نقش بارز این عامل شناختی است که در آموزههای دینی ما تأکید فراوانی بر فراگیری معارف دین شده و فضیلتهای بزرگی برای آن ذکر گردیده است، از جمله در روایتی از امام کاظم(علیه السلام) وارد شده است که: عَالِمٌ یُنْتَفَعُ بِعِلْمِهِ أَفْضَلُ مِنْ سَبْعِینَ أَلْفَ عَابِدٍ؛(1) «عالمی که مردم از علمش بهرهمند گردند، از هفتاد هزار عابد و پارسا بهتر است».
علاوه بر تأمین عامل شناختی و دفع شبهات و وسوسههای فکری و شیطانی که مانع توبه میگردند و انجام گناه را موجه میسازند، باید عامل روانی و انگیزشی را نیز فراهم آورد. چون برای انجام کارهای اختیاری در کنار عامل شناختی، باید عامل روانی نیز فراهم آمده باشد. چنانکه قبلاً نیز متذکر شدیم منظور از عامل روانی همان اراده و تصمیم جدی است. ازاینروی باید موانع پیش روی تحقق عامل روانی را بازشناخت و درصدد رفع آنها کوشید. برای توضیح این معنا مثالی ذکر میکنیم: گاهی با اینکه انسان بر اهمیت
1. کلینی، اصول کافی، ج1، ص33، ح 8.
سحرخیزی واقف است و تصمیم هم دارد که سحر از خواب برخیزد و به عبادت مشغول شود و برای این منظور ساعت را کوک میکند، اتفاقاً سحر هم از خواب بیدار میشود، اما با این اندیشه که چند دقیقه دیگر به عبادت مشغول میشود، مجدداً میخوابد و توفیق عبادت و نماز شب را از دست میدهد. از جمله عواملی که چنین توفیقاتی را از انسان سلب میکنند و مانع تحقق اراده و تصمیم جدی برای توبه و انجام عبادت و سحرخیزی میشوند، فسادهای فرهنگی نظیر رمانهای فاسد، فیلمها و برنامههای آلوده و فاسدی است که از طریق اینترنت در اختیار همگان قرار میگیرد.
طبیعی است وقتی انسان فیلمهای تأثیرگذار و دارای جاذبه را ببیند، به مرور به مشاهده چنین فیلمهایی عادت میکند و همانند معتاد به مواد مخدر که توانایی ترک مصرف آن مواد را ندارد، او نیز نمیتواند از مشاهده آن فیلمها صرفنظر کند و اگر شبی چنین فیلمهایی را نبیند از ناراحتی خوابش نمیبرد و بیتردید صحنههای آلوده و محرک این فیلمها او را منحرف و آلوده میسازند و از توفیقات معنوی محرومش میگردانند. وجود این عادتهای نوخاسته و نوظهور، در جهان امروز، و گرفتاریها و مشکلات روانی که فراهم ساختهاند، روانشناسان غربی را به تکاپو واداشته است و آنان برای علاج اعتیاد به اینترنت و فیلمها بیمارستانهای مخصوصی را در نظر گرفتهاند. بههرحال، فراگیر گشتن ماهواره و اینترنت و فیلمهای مبتذل، امروزه مسلخ ارزشها و پاکیها گشته است و جوامع انسانی و بهخصوص جوانان را با فاجعهای دردناک و جبرانناپذیر مواجه ساخته است و با گستراندن جاذبههای گناه و فساد و ایجاد هیجانات کاذب راهی برگشتناپذیر بهسوی تباهی فراروی آنها قرار داده است.
کسی که هیجان خاصی را تجربه کرده میتواند تشخیص دهد که هیجانی که برای دیگران به وجود آمده و در افق تجربه او قرار نگرفته، چه تأثیری بر روی آنان دارد. مثلاًً وقتی کسی به انسان توهین و بیاحترامی کرد تا هیجان غضب در انسان برانگیخته نشده،
انسان میتواند خود را کنترل کند و واکنشی نشان ندهد، اما وقتی متناسب با سطح تحمل انسان، هیجان غضب در او برانگیخته شد، نمیتواند خود را کنترل کند و در مواردی حتی ناخواسته دست به کاری میزند که در شرایط عادی تصور انجام آن نیز به ذهنش خطور نمیکرد. با مثال مزبور میتوان دریافت جوانی که چشمش به منظرههای تحریکآمیز و پرجاذبه افتاده و به دنبال چشم، دلش نیز گرفتار شده و در نتیجه هیجان جنسی در او برانگیخته شده است، به چه عاقبت و فرجام شومی گرفتار میآید.
بنابراین، با توجه به آنکه با غلبه یافتن هیجانات نفسانی در انسان، عقل و اندیشه رخت برمیبندند و حتی آموزههای اخلاقی و شرعی نیز تأثیری در انسان نمیبخشند و مقاومت در برابر هیجانات برای نوع افراد، بسیار دشوار است، باید بکوشیم که عوامل برانگیزاننده و تقویت کننده هیجانات و احساسات در ما راه نیابد و سعی کنیم در محیط و شرایطی قرار نگیریم که هیجانات تحریک و تقویت شوند. چون اگر هیجانات و احساسات، در انسان، به نقطه اوج خود رسیدند، او نظیر کسی است که در سراشیبی میدود و وقتی سرعت گرفت، دیگر نمیتواند خود را کنترل کند و در نتیجه سقوط میکند. برای اینکه کسی بهوسیله مشاهده فیلم مبتذل منحرف نگردد باید قبل از آنکه چنین فیلمی در اختیارش قرار گیرد، از محیط گناه و دوستان آلوده و فاسدی که فیلمهای فاسد را توزیع میکنند دوری کند. برای اینکه به گناهان و مفاسد اخلاقی مبتلا نگردد، از معاشرت با افراد فاسد خودداری کند و الا اگر انسان اقدامات پیشگیرانه را انجام نداد و به مشاهده فیلم فاسد پرداخت و یا بر اثر معاشرت با افراد آلوده به دام گناه و فساد گرفتار شد، دیگر نمیتواند خود را کنترل کند و به گناه و فساد خود را نیالاید. برای این منظور شایسته است با کسانی که به مسائل اخلاقی و روانشناختی آشنایی
دارند مشورت کند و از تجربیات دیگران استفاده برد. همچنین اگر بر اثر کوتاهی و غفلت به گناه و فساد آلوده شد، تا زمینه توبه و هدایت در او باقی است و کاملاً در منجلاب گناه و فساد غرق نگشته، ارتباطش را با دوستان ناباب قطع کند و فیلمها و ابزار فاسدی که او را به فساد و گناه وامیدارند، از بین ببرد و سعی کند وقت خود را با انجام کارهای مثبتی نظیر مطالعه و تحقیق پر سازد و برای اوقات فراغت خود، تفریحات سالم و معاشرت با دوستان شایسته را در نظر بگیرد.
بهتعبیردیگر برای انسان بهخصوص جوانی که عوامل شیطانی و انحرافی فراوانی، نظیر معاشرتهای ناسالم و گذران وقت به سخنان پوچ و مزاحها و شوخیهای فرصتسوز، فیلمها و نوارهای مبتذل و آلوده که احساس و هیجان بر گناه را در او برمیانگیزانند و مقاومت در برابر گناه را از او سلب میسازند، دو عامل بازدارنده وجود دارد: عامل اول که عامل سلبی بهحساب میآید عبارت است از دوری از محیط و افراد آلوده و سایر عواملی که شهوت و غضب را در او برمیانگیزانند و گرایش به انحرافات را در او تقویت میکنند. عامل دوم ایجابی است که زمینه اتخاذ اراده مثبت و تصمیم سازنده را در انسان تقویت میکند. نظیر معاشرت با افراد شایسته، قرائت قرآن و مطالعه کتابهای روایی و اخلاقی، شرکت در مجالس وعظ و حضور یافتن در جلسات دعا و مناجات و مهمتر از همه تلاش برای تحصیل انس با خداست، چون اگر انسان طعم انس با خداوند را چشید و لذت گفتوگوی و مناجات با معشوق و معبود خود را پیدا کرد، همه جاذبههای غیرالاهی در برابرش حقیر و کوچک جلوه میکنند و حتی برای لحظهای حاضر نیست شیطان را به حریم دل خود راه دهد.