ادعیه و مناجات پیشوایان ما در برگیرنده معارف بلند، حکمتهای بینظیر و نکات عرفانی ناب است که نوعاً مورد غفلت قرار گرفتهاند و کمتر بدانها پرداخته شده است. عدم توجه به آن دُرهای یگانه و بیمثال و عدم غور در دریای بیانتهای معارف اهلبیت(علیهم السلام) در درجه اول جفای به آن حضرات و سخنان نورانی آنان، و در درجه دوم جفای به خود ماست که خود را از آن سرمایههای ماندگار و جاودانه محروم ساختهایم. در خلأ حرمان از عرفان ناب اهلبیت(علیهم السلام) است که شیادان فرصتطلب، با ترویج عرفانهای دروغین، جوانان محروم از زمزم ناب معارف راستین توحیدی را فریب داده مایع مسموم فراهم آمده از افکار پوچ و انحرافی خود را در کام ایشان میریزند. ازاینروی، ما گرچه قادر به فهم حقیقت آن معارف ناب نیستیم، اما بایسته است که درباره آنها به گفتوگو پردازیم و از ارائه برداشتهای هرچند ناقص خود از آن سخنان نورانی دریغ نورزیم، تا بدینوسیله سهمی در انتقال معارف اهلبیت(علیهم السلام) به نسلهای آینده داشته باشیم و بستر را برای استعدادهای بالنده و دلهای نورانی فراهم آوریم؛ تا آنچه را ما قادر به درک و فهم آن نبودیم، آنان در پرتو استعداد و ظرفیت خود و
بهخصوص با توفیق الاهی به درک و فهمش نایل گردند و از این گذر، ثواب و پاداشی نصیب ما نیز گردد. رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
نَصَرَ اللَّهُ عَبْداً سَمِعَ مَقَالَتِی فَوَعَاهَا وَ بَلَّغَهَا مَنْ لَمْ یَسْمَعْها، فَرُبَّ حَامِلِ فِقْهٍ غَیْرِ فَقِیهٍ، وَرُبَّ حَامِلِ فِقْهٍ إِلَى مَنْ هُوَ أَفْقُهُ مِنْهُ؛(1) «خدا یاری کند بندهای را که سخن مرا بشنود و به خاطر سپارد و حفظ کند و به کسانی که نشنیدهاند برساند، چهبسا حامل (رساننده) علمی که خود دانا نیست و چهبسا حامل علمی که به داناتر از خود رساند (یعنی چهبسا شنوندگانی پیدا شوند که معنای سخن را از رساننده و ناقل آن بهتر درک کنند)».
گرچه قدرت استنباط و فقاهت محدثان به پایه قدرت استنباط و فقاهت بزرگانی چون مرحوم شیخ انصاری، رضوان الله علیه، نمیرسید، اما حفظ مآثر اهلبیت و انتقال آنها به سایر نسلها بستر را برای فقهایی چون آن بزرگوار فراهم آورد تا با ژرفنگری در روایات و تفقه در آنها به دستاوردهای عظیم فقهی دست یابند. در راستای چنین رسالت بزرگی است که ما به بررسی مناجاتهای امام سجاد(علیه السلام) نشستهایم.
و اینک در پی آن هستیم که به بررسی مناجات المریدین، یعنی مناجات خداخواهان بپردازیم. باشد که با این تلاش بهرهای بیشتر از معارف ناب عرفانی آن امام همام برگیریم و در ارائه آن معارف به دیگران سهمی داشته باشیم. آن حضرت در فراز اول آن مناجات میفرمایند:
سُبْحانَک ما اَضْیَقَ الْطُّرُقَ عَلى مَنْ لَمْ تَکنْ دَلیلَهُ، وَما اَوْضَحَ الْحَقَ عِنْدَ مَنْ هَدَیْتَهُ سَبیلَهُ. اِلهى، فَاسْلُک بِنا سُبُلَ الْوُصُولِ اِلَیْک، وَسَیِّرْنا فى اَقْرَبِ الطُّرُقِ لِلْوُفُودِ عَلَیْک، قَرِّبْ عَلَیْنَا الْبَعیدَ، وَسَهِّلْ عَلَیْنَا الْعَسیرَ الشَّدیدَ؛ «منزهی ای پروردگار، چقدر تنگ و دشوار است راهها برای کسی که تو راهنمایش
1. کلینی، اصول کافی، ج1، ص403، ح 1.
نباشی و چه روشن و هویداست حق برای کسی که تو راه را به او بنمایانی. خدایا، ما را در راههای نیل و وصول به خویش بدار، و در نزدیکترین راهها برای ورود به پیشگاهت رهسپار گردان. دور را برای ما نزدیک گردان و سخت و دشوار را برای ما آسان ساز».
از جملات آغازین مناجات استفاده میشود که مناجات کننده در پی وصول به خداوند و تقرب به اوست و درصدد یافتن راهی است که او را به خداوند برساند و برای رسیدن به این مقصود، به دعا و درخواست از خداوند توسل میجوید و میگوید خدایا، کسی که تو راه را به او ننمایانی در مسیری تنگ، ناهموار و پرفراز و نشیب قرار گرفته و راه به جایی نمیبرد و از مقصود باز میماند. اما کسی که تو از بین راههای گوناگون نزدیکترین و کمخطرترین راه را به او بنمایانی، در پرتو هدایت و راهنمایی تو راه روشن را مییابد و به مقصد میرسد و بهوضوح حق را از باطل باز میشناسد و فراز و نشیب مسیر هدایت باعث نمیگردد که او دچار ابهام، شک و تردید گردد. البته در هر راه و مسیری سختیهایی وجود دارد و بهخصوص اگر آن راه به هدفی عالی و نفیس بینجامد، سختیها و دشواریهایش بیشتر است و رهسپار آن راه باید آن سختیها را تحمل کند و با آگاهی و بینش لازم تلاش خود را مصروف رسیدن به هدف کند. انسان جاهل و فاقد آگاهی و معرفت نمیتواند مسیر تعالی و کمال را بپیماید و به اعوجاج و انحراف از مسیر دچار میگردد و جهل، شبهه و تردید باعث میشود که به پیروی نابجا از رهزنان طریق سعادت پردازد و به دنبال هر صدا و فراخوانی حرکت کند و در نهایت از سعادت و کمال بازماند: مَنْ لَمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُورًا فَمَالَهُ مِنْ نُورٍ؛(1) «و هرکه را خدای نوری نداده او را هیچ نوری نیست». بدتر از آن، کسی
1. نور (24)، 40.
است که دچار جهل مرکب است و راه شقاوت را برگزیده و میپندارد که در مسیر سعادت قدم برمیدارد. خداوند درباره چنین کسانی میفرماید: قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکمْ بِالأخْسَرِینَ أَعْمَالا * الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیَاه الدُّنْیَا وَهُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعًا؛(1) «بگو آیا شما را به زیانکارترین [مردم] در کردار آگاه کنیم؟ آنهایند که کوشش آنان در زندگی این جهان گم و تباه شده و خود میپندارند که کار نیکو میکنند».
پرواضح است که حیرتها، گمراهیها و کجرویها، عقوبت و کیفر اعمال ناپسندی است که انسان آگاهانه انجام میدهد و خداوند به کسی ظلم نمیکند و این انسان است که به خود ظلم میکند و با رفتار ناپسند خود زمینه خذلان و حرمان از سعادت خویش را فراهم میآورد.
از فراز اول مناجات که بدان پرداختیم استفاده میشود که هدف نهایی انسانْ وصولْ به خداوند متعال است و انسان باید خواهان وصول به معبود باشد و مناجات مریدین ناظر به کسانی است که خداجو هستند و اراده وصول به معبود را دارند. مطلب دوم اینکه راههای گوناگونی برای وصول به خداوند وجود دارد و انسان باید از خداوند بخواهد که نزدیکترین و کمخطرترین راه را به او بنمایاند.
از آموزههای قرآنی و روایی استفاده میشود که آنچه در این عالم است در حال سیر و حرکت هستند و مقصد و غایت حرکت آنها خداوند میباشد. خداوند با تعابیر گوناگونی به این حقیقت اشاره دارد؛ از جمله میفرماید:
1. أَلا إِلَى اللَّهِ تَصِیرُ الأمُورُ؛(2) «آگاه باشید که همه کارها به خدا باز میگردد».
1. کهف (18)، 103ـ104.
2. شوری (42)، 53.
2. وَلِلَّهِ غَیْبُ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَإِلَیْهِ یُرْجَعُ الأمْرُ کلُّهُ...؛(1) «و نهان آسمانها و زمین از آن خداست و تمام کارها به او بازگردانده میشود».
3. إِنَّ إِلَى رَبِّک الرُّجْعَى؛(2) «همانا بازگشت [همه] بهسوی پروردگار توست».
خداوند متعال اشاره میفرماید به اینکه گنجینههای نامحدود هرآنچه در این عالم وجود دارد در نزد خداست میفرماید: وَإِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلا عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ؛(3) «و هیچ چیزی نیست مگر آنکه گنجینههای آن نزد ماست، و آن را جز به اندازه معلوم فرونمیفرستیم».
جمله و ما منزله الا بقدر معلوم مشعر به آن است که خزینهها و گنجینههای موجودات امکانی نامحدود است. چون خداوند و آنچه در نزد اوست نامحدود میباشد و خداوند اندازه وحد معیّن و محدودی از آن گنجینهها را به این عالم که توأم با محدودیتها است فرومیفرستد. به دیگر سخن، خاصیت این عالم که ما و سایر موجودات در آن به سرمیبریم وجود محدودیتهاست و در نتیجه، هر آنچه در آن وجود دارد محدود و دارای حد و اندازه مشخص و معینی است. اما همه این موجودات محدود در نزد خدا دارای گنجینههای نامحدود میباشند که خدای متعالی پدیدههای این جهان را از آن گنجینهها نازل میفرماید و مجدداً آنچه در این عالم نازل شده است بهسوی خداوند باز میگردد.
در آیه دیگر خداوند درباره تدبیر امور این عالم و بازگشت آن امور بهسوی خویش میفرماید: یُدَبِّرُ الأمْرَ مِنَ السَّمَاءِ إِلَى الأرْضِ ثُمَّ یَعْرُجُ إِلَیْهِ فِی یَوْمٍ کانَ مِقْدَارُهُ أَلْفَ سَنَه مِمَّا تَعُدُّونَ؛(4) «کار [جهان] را از آسمان تا زمین تدبیر میکند، سپس [آن کار] بهسوی او بالا میرود در روزی که اندازه آن هزار سال است از آنچه شما میشمرید».
1. هود (11)، 123.
2. علق (96)، 8.
3. حجر (15)، 21.
4. سجده (32)، 5.
بههرحال، همه آنچه در این عالم است، در قوسی نزولی از سوی خداوند بهسوی این دنیا فرستاده میشود و سپس در قوسی صعودی بهسوی خداوند و عالمی دیگر صعود میکند که بر اساس آیهای که ذکر کردیم هر روز آن بهاندازه هزار سال دنیا امتداد دارد و بر اساس آیه دیگر(1) هر روز آن پنجاه هزار سال به طول میانجامد. انسان نیز بهعنوان جزیی از اشیاء و موجودات این عالم دارای این دو سیر نزولی و صعودی است و آیات مربوط به حشر انسان و رجوع او بهسوی خدا و ملاقات او با پروردگار عالم، ناظر به سیر صعودی انسان است. از این شمار آیات، خداوند درباره ملاقات عمومی بندگان با خویش میفرماید: یَا أَیُّهَا الإنْسَانُ إِنَّک کادِحٌ إِلَى رَبِّک کدْحًا فَمُلاقِیهِ؛(2) «ای انسان، همانا تو بهسوی پروردگارت سخت کوشنده و روندهای، پس او را دیدار خواهی کرد».
خطاب در آیه متوجه همه انسانهاست و اختصاص به مؤمنان ندارد و در نتیجه منظور از حرکت در این آیه حرکت تکوینی و ملاقات عمومی و رجوع همگان بهسوی خداوند است و از این نظر، این ملاقات امتیاز و فخری برای کسی بهحساب نمیآید. همانطور که همه موجودات و از جمله انسان جبراً و بدون اختیار به این عالم آمدند، بدون اختیار بهسوی خداوند رجوع خواهند داشت و او را ملاقات خواهند کرد. اما انسان علاوه بر این حرکت تکوینی، دارای سیر و حرکت اختیاری نیز هست که باعث امتیاز انسان و جن بر سایر موجودات گردیده و اگر انسان از این سیر و حرکت اختیاری کمال استفاده را ببرد، مقام و رتبهاش از ملائکه نیز فراتر میرود و اگر در این حرکت راه صواب نجوید و سوءاستفاده کند، به پستترین درجه انحطاط و حضیض سقوط میکند. این سیر اختیاری و تکاملی مخصوص مؤمنان و کسانی است که به
1. تَعْرُجُ الْمَلائِکه وَالرُّوحُ إِلَیْهِ فِی یَوْمٍ کانَ مِقْدَارُهُ خَمْسِینَ أَلْفَ سَنَه؛ «فرشتگان و روح در روزی که مقدارش پنجاه هزار سال است بهسوی او بالا میروند» (معارج، 4).
2. انشقاق (84)، 6.
خداوند ایمان و باور دارند، و کسانی که به خداوند ایمان ندارند، از این سیر اختیاری تکاملی بهرهای ندارند.
لازمه اینکه هدف و مقصد سیر اختیاری و تکاملی انسان خداست این است که در آغاز، انسان از خدا دور است و با آن سیرْ فاصلهاش را با خدا کم میکند و وقتی به نهایت سیر رسید کاملاً به خداوند نزدیک میگردد. چنانکه وقتی انسان از شهری به شهر دیگر مسافرت میکند، با حرکت و سفر بهسوی آن شهر از فاصله او با آن شهر کاسته میشود و در نهایت، وقتی به آن شهر رسید آن فاصله از بین میرود. مؤمنی که در تلاش برای رسیدن به خداست، باید رفتار و عباداتش رنگ خدایی داشته باشند و قصد تقرب داشته باشد و قصد تقرب به خداوند لازمه ایمان و دارای مطلوبیت ذاتی برای مؤمن است. هرکسی که به الله اعتقاد دارد، هرچند به لوازم این اعتقاد پایبند نباشد، در پی تقرب و رسیدن به خداوند میباشد. او ممکن است راه نادرستی را برای آن مقصود برگزیند و بیهوده بپندارد که آن راه او را به خداوند میرساند؛ چنانکه بتپرستها به خیال باطل خود میکوشیدند که از طریق تمسک و توسل به بتها و پرستش آنها به خداوند نزدیک گردند و آنها را واسطه بین خود و خداوند میدانستند؛ خداوند دراینباره میفرماید:
أَلَا لِلَّهِ الدِّینُ الْخَالِصُ وَالَّذِینَ اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ أَوْلِیَاء مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى إِنَّ اللَّهَ یَحْکمُ بَیْنَهُمْ فِی مَا هُمْ فِیهِ یَخْتَلِفُونَ إِنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی مَنْ هُوَ کاذِبٌ کفَّارٌ؛(1) «آگاه باشید که دین پاک مخصوص خداست و آنان که جز او دوستان و سرپرستانی دیگر برگزیدند، [گویند] ما آنها [بتها] را نمیپرستیم مگر برای اینکه ما را به خدا نزدیک سازند؛ همانا خدا میان
1. زمر (39)، 3.
آنان [مشرکان و موحدان] درباره آنچه اختلاف دارند [شرک و توحید] داوری میکند. خدا کسی را که دروغگو و کافر و ناسپاس است هدایت نمیکند [و بهمقصد نمیرساند]».
همه مؤمنان خواهان قرب و وصول الی الله هستند، اما این قرب برای برخی دارای مطلوبیت ذاتی است و برخی آن را مطلوب بالغیر و به تعبیر دقیقتر مطلوب بالعرض میدانند؛ به این معنا که غرض آنان از تقرب به خداوند بهرهمند گشتن از نعمتهای بهشتی، رحمت الاهی، حور و قصرهای بهشتی است که از لوازم و آثار تقرب به خداوند بهحساب میآیند. این دسته چون میدانند که در سایه تقرب به خداوند به آن نعمتها دست مییابند، درپی تقرب به خدا هستند که اگر بنا نبود که در پی تقرب به خدا به آن نعمتهای جاودانه اخروی نایل گردند، به جستوجوی قرب الاهی برنمیآمدند. اما کسانی که تقرب به خداوند را مطلوب ذاتی خویش میدانند، اگر بهشتی نیز در کار نبود، باز در پی تقرب به خداوند میبودند، حتی اگر خواست و رضای خداوند بر آن بود که گرفتار جهنم شوند و هزاران سال در آتش جهنم بسوزند، آنان بدان رضا میدهند و آن را بر آنچه خلاف خواست خداست ترجیح میدهند. ازاینروی خداوند، در حدیث معراج، از قول روح سالک واصل به رضوان حق نقل میکند که میگوید:
إِلَهِی عَرَّفْتَنِی نَفْسَک فَاسْتَغْنَیْتُ بِهَا عَنْ جَمِیعِ خَلْقِک، وَعِزَّتِک وَجَلَالِک لَوْ کانَ رِضَاک فِی أَنْ أُقَطَّع إِرْباً إِرْباً وَأُقْتَلَ سَبْعِینَ قَتْلَه بِأَشَدِّ مَا یُقْتَلُ بِهِ النَّاسُ لَکانَ رِضَاک أَحَبَّ إِلَیَّ؛(1) «خدایا، تو خود را به من شناساندی و در پی معرفت تو از همه آفریدگانت بینیاز گشتم. به عزت و جلالت سوگند، اگر
1. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج77، باب 2، ص27، ح6.
رضای تو در آن باشد که قطعهقطعه شوم و هفتاد بار به بدترین و سختترین وضعی که ممکن است کسی کشته شود، کشته شوم و رضای تو در آن باشد، رضای تو در نزد من از همهچیز بهتر و محبوبتر است».
برای تسهیل فهم مطلوبیت ذاتی و عرضی تقرب به خداوند و اینکه برخی تقرب به خداوند را برای رسیدن به نعمتها و بهشت او میخواهند و برای برخی تقرب به خداوند و جلب رضای او اصالت دارد و در این راستا نظری به بهشت و جهنم و نعمتهای خدا ندارند، متذکر میشویم که آن دو نوع ارتباط و قرب در ارتباطات عاطفی انسانی نیز مشهود است: گاهی کسی برای رفع نیازهای خود و رفع کمبودهای خود به سراغ دوستش میرود و برای او بهرهمند گشتن از نعمتها و غذاها و وامی که دوستش در اختیارش میگذارد اصالت دارد بهگونهایکه اگر این امور محقق نمیگشت، انگیزهای برای ملاقات با دوست خود نمیداشت. اما گاهی چنان ارتباط انسان با دوستش عمیق گشته که برای رفع دلتنگی به دیدار دوستش میرود و برای او اصل ملاقات و گفتوگو و خلوت با دوست اصالت دارد و برای او فرقی نمیکند که دوستش کمکی به او بکند یا نکند، از او پذیرایی به عمل آورد یا نیاورد. برای او پذیرایی و غذایی که در اختیارش قرار میگیرد، ازآنروی خوشایند و لذتبخش است که از سوی دوست به وی رسیده. حتی اگر دوستش غذایی شور و یا تلخ در اختیار او قرار دهد، با ولع و اشتها میخورد و از آن لذت میبرد و آن غذا را که از دوست به وی رسیده بر بهترین غذاها ترجیح میدهد.
کسی که سودای لقای الاهی دارد و در تبوتاب دیدار محبوب به سر میبرد و در جستوجوی رضا و خشنودی معبود است، حتی اگر رضای معبود را در سوختن در آتش جهنم بیابد با همه وجود بدان تن میدهد و حاضر است که هزاران بار در آتش جهنم بسوزد. البته خداوند هرگز دوستان خود را گرفتار جهنم نمیسازد و به بهترین وجه از آنها در بهشت پذیرایی میکند و نعمتهای جاودانه و بیمانند بهشتی را در
اختیارشان مینهد. غرض از آنچه گفته شد بیان پایه معرفت دوستان خاص خداست که فقط به قرب خداوند و جلب رضایت او میاندیشند و نعمتهای خدا را ازآنروی دوست دارند که از معبود به آنها رسیده است.
روشن شد که همه مؤمنان خواهان قرب به خدا هستند، اما برخی قرب خدا را بهدلیل بهرهمندی از لوازم آن و نعمتهای الاهی خواهانند و درواقع، قرب به خدا مطلوب عرَضی آنان است و در مقابل، کسانی که به عالیترین مراتب معرفت خدا دست یافتهاند، قرب به خدا را مطلوب ذاتی خویش میدانند و بهرهمندی از لوازم آن، مطلوب عرَضی آنان است. این مرتبه عالی از تقرب به خدا در دعاها و مناجات معصومین و از جمله در این مناجات درخواست شده و بر این اساس، در این مناجات سخنی از بهشت و جهنم به میان نیامده، بلکه حضرت در آخر مناجات، خداوند را نعمت و بهشت خود معرفی میکنند که حاکی از محو شدن در جمال الاهی است. البته برای کسانی که در ردههای پایینتر معرفت قرار دارند، طمع در بهشت و ترس از آتش جهنم بسیار کارساز است و انگیزه و عزم بر بندگی خدا و انجام تکالیف الاهی را در آنان پدید میآورد و باید در برخورداری از این سطح از معرفت، خداوند را شاکر باشند و نبود این سطح از معرفت ناشی از ضعف ایمان و نفاق میباشد.
همچنین روشن شد که علاوه بر سیر تکوینی همه موجودات و از جمله انسانها بهسوی خداوند، انسان دارای سیر اختیاری بهسوی خداوند نیز هست که این سیر باعث کمال و تعالی اوست. البته برخی با زحمت فراوان و تلاش گسترده به فهم معنای سیر الی الله و قرب به خداوند نایل میگردند و البته باید خداوند را بهپاس رسیدن به چنین باوری شاکر باشند. اما کسانی که از فهم معنای قرب به خدا بازماندهاند، درصدد توجیه تعابیر
حاکی از قرب الی الله در قرآن برآمدهاند و گفتهاند که در آن تعابیر مضاف و متعلق قرب محذوف است و برگردان قرب الی الله، قرب الی رحمه الله است و یا جمله انّ الی ربّک المنتهی(1) در اصل انّ الی رحمه ربک المنتهی بوده است. این ازآنروست که نمیتوانستند تصور کنند که چیزی غیر از رحمت و نعمتهای اخروی برای انسان مطلوب باشد. ما باید خدا را شاکر باشیم که شناختی هرچند ناقص از قرب الی الله و مطلوب ذاتی بودن تقرب به خدا پیدا کردهایم، و معتقدیم که باور حقیقی آن مختص پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) و ائمه اطهار(علیهم السلام) و اصحاب و تربیت شدگان خاص مکتب آنان است.
نکته سومی که به تبیین آن پرداختیم این است که برای رسیدن به قرب الاهی راههای خاصّی وجود دارد و تنها از طریق پیمودن آن راهها میتوان به خدا رسید و چنان نیست که هرکس با ذوق و سلیقه خود راهی را برای وصول به خداوند اختراع کند. پس باید درصدد شناخت راههای وصول به خدا و بهخصوص نزدیکترین راه قرب الی الله برآمد که رسیدن به این شناخت و باور آن، توفیق و نعمتی بزرگ بهحساب میآید که خداوند در اختیار مؤمنان و دوستان خود مینهد. ممکن است کسانی با مطالعه قرآن و روایات راههای قرب به خدا و یا آثار و برکات عبادت خدا و اعمال خیر را بشناسند، اما به این باور نرسند که در این صورت عزمی و همتی برای عمل به مقتضای شناخت خود ندارند. آنچه عزم و همت بر اقدام و عمل به مقتضای شناخت آن حقایق را فراهم میآورد، باور آن حقایق است که انسان را به تکاپوی پیمودن مسیر قرب به خدا و عبادت خالصانه معبود و انجام اعمال خیر وامیدارد. اگر کسی باور کند که نماز اول وقت چقدر ثواب دارد، در رعایت آن کوتاهی و اهمال نمیکند و نمازش را به تأخیر نمیاندازد. اما وقتی به این باور نرسید، فرقی بین نماز اول وقت با نماز آخر وقت نمیگذارد و در نتیجه از فضیلت و ثواب نماز اول وقت محروم میگردد.
1. نجم (53)، 43.