پس از آنکه انسان دریافت که خداوند نعمتی را در اختیارش نهاده و نیازش را برآورده ساخته است، بهطور طبیعی واکنشها و حالات خاص روانی در وی پدید میآید. اگر چیزی در اختیار انسان قرار گیرد که فایده فوری داشته باشد، مثلاً آب خنکی در اختیار فرد تشنهای قرار گیرد و او توجه داشته باشد که خداوند آن نعمت را به او عطا کرده است، از نوشیدن آن آب و بهره بردن از آن نعمت لذت میبرد و به دنبال احساس لذت، احساس سرور و شادمانی و حالت انبساط خاصی در انسان پدید میآید که بیتردید این احساس غیر از لذتی است که ابتدائاً از آشامیدن آب خنک یا استفاده از هر نعمتی پدید میآید. در پی این حالت انبساط و سرور، انسان گشادهرو میگردد و با روی باز با دیگران برخورد میکند و با آنان سخن میگوید: در مقابل، کسی که نعمتی را از کف داده، حالت انقباض و گرفتگی در او پدید میآید و مغموم و ناراحت میگردد و حال و حوصله سخن گفتن با دیگران را نیز ندارد.
حالت سومی که به هنگام برخورداری از نعمت به انسان دست میدهد، حالت رضایت و خشنودی از خداوند و یا کس دیگری است که چیزی را در اختیار انسان
نهاده است. وقتی کسی به دیگری خدمتی میکند و نیازی از او برطرف میسازد، علاوه بر التذاذ و انبساط خاطر در کسی که نیازش برطرف شده، وی نسبت به کسی که به او خدمت کرده و نیازش را برطرف ساخته احساس خوشایندی پیدا میکند که به آن احساس رضایت گفته میشود. برخلاف آن دو حالت و احساس قبلی که متعلق نداشتند، این احساس و حالت نسبی است و متعلق دارد و متعلق آن کسی است که چیزی را در اختیار انسان قرار داده و نیازی را از او برطرف ساخته است. این احساسِ رضایتْ فطری و طبیعی است و در انسانهایی که بر مدار انسانیت هستند پدید میآید و در پی این حالت، انسان نسبت به کسی که خدمتی به او کرده و متناسب با ارزش آن خدمتْ احترام و حرمت خاصی را منظور میدارد.
پس از آنکه احساس احترام نسبت به کسی که خدمتی به انسان کرده پدید آمد، انسان میکوشد که آن احساس احترام درونی را بهوسیله جوارح و اندام خود بروز دهد و متناسب با آداب و رسوم عرف و جامعه خود و به انحای گوناگون، افراد آن حالت را بروز میدهند. اولین واکنش رفتاری در مقام سپاسگزاری و قدردانی از دیگران، سپاس و تشکر بهوسیله زبان است که این اولین واکنش رفتاری در برابر خدمتی است که به انسان شده است. پس از آن، متناسب با آداب و رسوم جوامع گوناگون حرکتها و رفتار خاصی بهعنوان قدردانی و سپاسگزاری انجام میپذیرد. برخی در این مقام، دست بر سینه مینهند، برخی از مردم و جوامع سرشان را خم میکنند و برخی از مردم کف دو دست را در مقابل سینه روی هم میگذارند، و برخی تا زانو خم میشوند. در شرع مقدس نیز نهایت ادب و حالت قدردانی و سپاس از خداوند به افتادن بر خاک و نهادن صورت بر آن محقق میگردد. امام صادق(علیه السلام) دراینباره فرمودند:
إِذَا ذَکرَ أَحَدُکمْ نِعْمَه اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ فَلْیَضَعْ خَدَّهُ عَلَى التُّرَابِ شُکراً لِلَّهِ. فَإِنْ کانَ رَاکباً فَلْیَنْزِلْ فَلْیَضَعْ خَدَّهُ عَلَى التُّرَابِ، وَإِنْ لَمْ یَکنْ یَقْدِرُ عَلَى النُّزُولِ
لِلشُّهْرَه فَلْیَضَعْ خَدَّهُ عَلَى قَرَبُوسِهِ، وَإِنْ لَمْ یَقْدِرْ فَلْیَضَعْ خَدَّهُ عَلَى کفِّهِ ثُمَّ لْیَحْمَدِ اللَّهَ عَلَى مَا أَنْعَمَ عَلَیْهِ؛(1) «هرگاه یکی از شما نعمت خداوند را به یاد آورد، باید برای شکرگزاری از خدا چهره روی خاک نهد و اگر سوار است باید پیاده شود و چهره روی خاک گذارد و اگر از بیم شهرت نتواند پیاده شود چهره روی کوهه زین گذارد، و اگر نتواند چهره بر کف دست گذارد. سپس خدا را بر نعمتی که به او داده حمد کند».
بر اساس این روایت، علاوه بر شکر زبانی در قبال نعمتهای خدا، ادب شرعی و ادب عبودیت ایجاب میکند که وقتی انسان به یاد نعمت خدا میافتد، به خاک افتد و صورت خود را بر خاک بگذارد.
گذشته از آنچه گفته شد و فراتر از آن، یکی از نمودها و مظاهر برجسته شکرگزاری از خداوند این است که انسان از نعمت خدا استفاده شایسته ببرد و آن نعمت را در مسیری که مطلوب و مورد رضایت خداوند است به کار گیرد. وقتی انسان مینگرد که خداوند نعمتی را در اختیار او نهاده که استفاده بهجا و شایسته از آن، نتایج همیشگی و دایمی در پی دارد، عقل سلیم حکم میکند که از آن نعمتْ استفاده صحیح و مطلوبْ صورت پذیرد و مورد سوءاستفاده قرار نگیرد، تا در نتیجه ضرر و خسارتی متوجه انسان نگردد. وقتی دوستی چیزی را در اختیار ما مینهد، در درجه اول انتظار دارد که از آن سوءاستفاده نکنیم و در درجه دوم انتظار دارد که بهگونهای از آن استفاده کند که نفعی نیز عاید او شود. مثلاً وقتی کسی لباس زیبایی به ما هدیه میدهد انتظار دارد که ما آن را بپوشیم تا او ببیند و لذت ببرد، یا وقتی انگشتری به ما هدیه میدهد، توقع دارد که از آن استفاده کنیم. طبیعی است که خداوند در قبال نعمتی که به ما داده، به دنبال نفع و لذتی نیست، چون او غنی و بینیاز است. پس او از ما میخواهد که از نعمتش
1. کلینی، کافی، ج2، ص98، ح25.
سوءاستفاده نکنیم و از نعمتهای او بهخصوص نعمتهای معنوی، چون عقل، در مسیر رسیدن به تکامل و سعادت ابدیمان بهرهبرداری کنیم. بهتعبیردیگر، خداوند از ما میخواهد که نعمتش را در راه حرام و معصیت به کار نبندیم و آن را در جهت عبادت و اطاعت خدا و تکامل خودمان به کار گیریم.
اگر کسی نعمت خدا را در راه حلال به کار گیرد و استفاده مباح از آن ببرد و آن را در راه حرام و معصیت به کار نگیرد تا گرفتار عذاب و کیفر الاهی گردد و بهتعبیردیگر نعمت خدا را به نقمت تبدیل نکند و کفران نعمت نداشته باشد، مرتبهای از شکر نعمت خدا را به جا آورده است. اما اگر علاوه بر استفاده حلال و مباح از نعمت الاهی آن را در راه عبادت خدا به کار گیرد، مرتبه بالاتری از شکر خدا را به جا آورده است.
آنگاه با توجه به مراتب عبادات بندگان که پایینترین مرتبه آن عبادت از ترس آتش جهنم است و مرتبه بعدی عبادت به جهت نیل به ثواب و پاداش است و مرتبه عالی و نهایی آن عبادت برای تحصیل رضوان الاهی و نیل به قرب معبود میباشد، هرچه انگیزه انسان در عبادت خدا فراتر رود مرتبه شکرگزاری انسان از نعمت الاهی نیز افزایش مییابد. با توجه به آنچه گفته شد، در قبال نعمتی که خداوند در اختیار انسان مینهد، اولین مرتبه شکر نعمت خدا که فطرت انسانی اقتضای آن را دارد، این است که انسان با زبان شکر خداوند را بگوید و سپاس او را به جا آورد. دومین مرتبه آنکه سجده شکر به جا آورد و صورت بر خاک نهد، سومین مرتبه آنکه نعمت خدا را در راه گناه و معصیت مصرف نکند، چهارمین مرتبه شکر نعمت این است که آن را در راه عبادت خدا به کار گیرد و در این مرتبه هرچند قصد و نیت او در عبادت خالصانهتر و کاملتر باشد، به مرتبه عالیتری از کمال و شکرگزاری خدا نایل میگردد.
گاهی انسان انگیزه سپاسگزاری و شکرگزاری از خداوند را ندارد، ازاینروی این سؤال مطرح میشود که چگونه انگیزه شکرگزاری از خداوند در انسان پدید میآید؟ گرچه انسان فطرتاً به کسی که نعمتی را در اختیارش نهاده احترام میگذارد و از او تشکر میکند، اما گاهی انسان توجه ندارد که نعمتهایی را که دارد خداوند در اختیار او نهاده است. ثانیاً، اگر توجه هم داشته باشد، گرفتاریها و مشکلات مانع شکرگزاری از خداوند میگردد. یا آنکه در مقام شکرگزاری به گفتن «الحمدلله» یا «شکراً لله» بسنده میکند و مراتب کامل شکرگزاری از نعمتهای خدا را به جا نمیآورد. پاسخ این است که برای یافتن انگیزه جهت انجام هر کار اختیاری، باید به منافع آن کار اندیشید که اگر منافع و نتایج آن کار برای انسان ارزشمند و مهم باشند، انسان به انجام آن اقدام میورزد.
صرفنظر از موانعی که ممکن است سر راه انجام کار خیر به وجود آید، در شرایط طبیعی و عادی عدم باور و عدم توجه به منافع کار خیر یا غفلت از آنها باعث میگردد که انسان به انجام کار خیرْ مبادرت نورزد. پس برای ایجاد انگیزه جهت انجام کار خیر و از جمله شکرگزاری از خداوند، در مرحله اول انسان باید به منافع و فواید آن کار توجه کند. اولین فایده توجه به نعمتها برای انسان و حتی برای کسی که اعتقادی به دین ندارد، این است که از داشتن آنها لذت میبرد و احساس خشنودی و رضایت میکند. وقتی انسان به داراییها و امکانات خود توجه میکند، چه بر این باور باشد که آن داراییها را خداوند در اختیار او نهاده و چه باور نداشته باشد، احساس شادمانی و رضامندی میکند. صرفنظر از اینکه ما به خداوند ایمان داریم و معتقدیم که وجود و جوارح و اعضای بدن ما از خداست و خداوند به تدبیر آنها میپردازد، اگر به اعضای بدن خود، نظیر گوش و چشم خود بنگریم درمییابیم که چه سرمایههای کلانی در اختیار ماست و قدر آنها را نمیدانیم. اگر چشم کسی کور شود حاضر است همه ثروت خود را
بدهد و در مقابل چشمش بینا گردد. یا اگر قلب، کبد و دیگر اعضای او آسیب ببیند، از صرف هر هزینهای برای به دست آوردن سلامتی آنها دریغ نمیورزد. حال وقتی انسان به این سرمایههای کلانی که خداوند به رایگان در اختیارش نهاده است میاندیشد، احساس شادمانی و رضایت میکند و وجود پارهای از کمبودها او را نگران نمیسازد.
فایده دیگر توجه به نعمتها این است که انسان درمییابد که محبوب کسی است که آن نعمتها را در اختیارش نهاده است. یکی از بزرگترین نیازهای روانی انسان محبوب گشتن در نزد دیگران است. در روانشناسی ثابت شده است که اگر انسان در شرایطی قرار گیرد که احساس کند هیچکس او را دوست ندارد و از چشم همگان افتاده است، در بدترین وضعیت روحی که کمتر برای کسی رخ میدهد قرار میگیرد و ممکن است در آن شرایط دیوانه شود یا ممکن است اقدام به خودکشی کند. پس نیاز به دوست داشتن، یک نیاز ضروری روانی است و وقتی انسان دریابد که چون خداوند او را دوست میدارد آنهمه نعمت را رایگان در اختیارش نهاده، اطمینان خاطر و آرامش روحی پیدا میکند و به شکر نعمتهای الاهی میپردازد. آنگاه وقتی انسان توجه مییابد که ممکن است آن نعمتها از بین بروند، اما اگر شکر آنها را به جا آورد دوام پیدا میکنند، انگیزه او برای شکرگزاری تشدید میگردد. همچنین وقتی درمییابد که با شکرگزاری از خدا، نه فقط نعمت دوام پیدا میکند بلکه آن نعمت افزایش مییابد و کاملتر میگردد. همچنین وقتی دریابد که با شکرگزاری از خدا، خداوند ثواب و نعمتهای ابدی اخروی را در اختیارش مینهد، با همه وجود درصدد شکرگزاری از نعمتهای الاهی برمیآید. نعمتهای دنیوی که انسان به آنها دل میبندد و مثلاً وقتی نعمت سلامتی او در خطر قرار میگیرد، با صرف هر هزینهای میکوشد که سلامتی خود را باز یابد، زودگذر هستند و بالاخره روزی میرسد که همه آن نعمتها و از جمله نعمت عمر از انسان ستانده میشود. اما نعمتهای اخروی ابدی و جاودانه و از
نظر کیفیت و تأمین نیازهای معنوی انسان و جلب شادمانی و رضامندی انسان نیز قابل مقایسه با نعمتهای دنیوی نمیباشند. از این نظر جا دارد که انسان اهتمام بیشتری برای کسب نعمتهای معنوی و ابدی پیدا کند و یکی از راههای جلب آن نعمتها، شکرگزاری از خداوند است. پس غفلت از نتایج شکرگزاری خدا عامل اصلی نداشتن انگیزه برای شکرگزاری است. عدم توجه به اینکه توجه به نعمت و شکر آن باعث آرامش یافتن روح و روان و شادمانی انسان و عدم توجه به پارهای از کمبودها و همچنین باعث دوام، افزایش نعمت و بالاتر از همه باعث دریافت ثواب و پاداش اخروی که نعمتی ابدی است میگردد.
گذشته از آنکه توجه به نعمتهای الهی ایجاب میکند که انسان از روی سپاسگزاری و ادب اسلامی و با خشوع و خضوع سر بر خاک بگذارد، این عمل که با انگیزه شکرگزاری از خداوند انجام پذیرفته عبادت خالصانه نیز محسوب میگردد. جا دارد که به واکاوی انگیزه چنین عبادتی بپردازیم. آن انگیزه میتواند امید به دوام و افزایش نعمت باشد، و میتواند انگیزه آن احساس تکلیف و محبوب بودن آن عبادت در نزد خدا باشد، بدون چشمداشت افزایش و دوام نعمت و حتی ثواب و پاداش اخروی. بسیاری از مردم با انگیزه رسیدن به ثواب و پاداش به عبادت میپردازند و اگر از آنها سؤال شود که چرا عبادت میکنید؟ میگویند: برای کسب پاداش و ثواب و رهایی از آتش جهنم. اما انگیزه کسانی که به تعالی و کمال دست یافتهاند و توانستهاند نیت و رفتارشان را برای خداوند خالص گردانند، احساس تکلیف و جلب رضایت خداوند است. اگر خداوند پاداشی به آنها عطا نکند هم به عبادت و شکرگزاری از خداوند میپردازند. آنان خود را مدیون خداوند و نعمتهای او میدانند و تا شکرگزاری نکنند آرامش نمییابند و حداقل با شکرگزاری از خداوند میکوشند که در حد توانْ دَیْن خود را به خداوند ادا کنند. در روابط بین مردم نیز مشاهده میشود که
وقتی کسی خدمتی به همنوع خود میکند، کسی که خدمت را دریافت کرده، خود را رهین کسی مییابد که به او خدمت کرده و میکوشد که حداقل با زبان به جبران آن خدمت و سپاسگزاری بپردازد و با تشکر و عذرخواهی میکوشد از بار مسئولیت و دَیْن خود بکاهد. اگر به واکاوی این سطح از انگیزه نیز بپردازیم، در مییابیم که در آن به نوعی توجه به خویش نهفته است، چون احساس ناراحتی از عدم شکر نعمت و در نتیجه، آرامش و اطمینان یافتن دل و وجدان محرک شکرگزاری گردیده است. اما دوستان خاص خدا که به عالیترین مراتب کمال و اخلاص دست یافتند، چنان غرق در عظمت، محبت و ولایت الهی هستند که خود را فراموش میکنند و انگیزههای نفسانی، محرک آنان برای عبادت خداوند نمیگردد.
بههرروی انسان حتی برای جلب بیشتر نعمت و دوام آن و نیل به ثواب اخروی هم که شده باید به شکرگزاری خداوند بپردازد و چنانکه گفتیم درک ضرورت سپاس و شکرگزاری از خداوند، متوقف بر شناخت نعمتهای خداست و پر واضح است که انسان از درک گستره نعمتهای خداوند عاجز است و حتی اگر ما تمام وقت خود را به شکرگزاری بپردازیم، نمیتوانیم حق سپاس از همه نعمتهای خدا را به جا آوریم. پس برای اینکه ناسپاسی و کفران نعمت نکرده باشیم، باید در حد امکان قدری از وقت خود را در شبانهروز به شکر نعمتهای خدا اختصاص دهیم. بهتر آن است که هر چند روز دعاهایی را که مربوط به شکر نعمتهای خداست بخوانیم. نظیر مناجات شاکرین و دعای دیگری که در صحیفه سجادیه درباره شکر وارد شده و در آن به کوتاهی در ادای شکر خدا اعتراف شده است. دراینباره یکی از بهترین و مؤثرترین دعاها که در آن کراراً از نعمتهای خدا یاد شده است و بزرگان تأکید دارند که آثار
دنیوی و معنوی فراوانی دارد، دعای جوشن صغیر است که شایسته است انسان هفتهای یکبار و لا اقل ماهی یکبار آن دعای شریف را بخواند، تا بدینوسیله به یاد نعمتهای بزرگی بیفتد که گاهی انسان از آنها غافل میگردد. در فرازی از آن دعای شریف آمده است:
اِلهى، وَکمْ مِنْ عَبْدٍ اَمْسى وَاَصْبَحَ فى کرْبِ الْمَوْتِ وَحَشْرَجَه الصَّدْرِ، وَالنَّظَرِ اِلى ما تَقْشَعِرُّ مِنْهُ الجُلُودُ، وَتَفْزَعُ لَهُ القُلُوبُ، واَنَا فى عافِیَه مِنْ ذلِک کلِّهِ... فَلَک الْحَمْدُ یا رَبِّ مِنْ مُقْتَدِرٍ لا یُغْلَبُ، وَذى اَناه لایَعْجَلُ، صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ، وَاجْعَلْنى لِنَعمآئِک مِنَ الشَّاکرینَ، وَلِألائِک مِنَ الذَّاکرینَ، اِلهى، وَکمْ مِنْ عَبْدٍ اَمْسى وَاَصْبَحَ سَقِیماً مَوْجِعاً فى اَنَّه وَعَویلٍ، یَتَقَلَّبُ فى غَمِّهِ لا یَجِدُ مَحیصاً، وَلا یُسیغُ طَعاماً وَلا شَراباً، وَاَنَا فى صِحَّه مِنَ الْبَدَنِ وَسَلامَه مِنَ الْعَیْشِ، کلُّ ذلِک مِنْک ... اِلهى، وَکمْ مِنْ عَبْدٍ اَمْسى وَاَصْبَحَ خآئِفاً مَرْعُوباً مُشْفِقاً، وَجِلاً هارِباً طَریداً، مُنْجَحِراً فى مَضیقٍ وَمَخْبَاَه مِنَ الْمَخابىءِ، قَدْ ضاقَتْ عَلَیْهِ الْأرْضُ بِرُحْبِها، لایَجِدُ حیلَه وَلا مَنْجى، وَلا مَاْوى وَاَنَا فى اَمْنٍ وَطُمَاْنینَه وَعافِیَه مِنْ ذلِک کلِّهِ؛ «خدایا، چه بسا بندهای که شب و روزش میگذرد، درحالیکه با خطر مرگ مواجه است و دلتنگ و اندوهناک است و مرگ را که بدنها از آن لرزان و دلها از آن ترسان میباشند، به چشم مینگرد و من از این بلاها مصون هستم... خدایا، چهبسا بندهای که شب و روزش با بیماری سخت و درد و رنج میگذرد و فریاد میکند و با غم و اندوه در بستر بیماری به خود میپیچد، نه گریزگاهی مییابد و نه خوراک و نوشیدنی بر او گوارا میگردد، و من با تندرستی و سلامت بدن و آسودگی و آسایش زندگی میکنم؛ همه اینها از فضل و کرم توست... خدایا، چهبسا بندهای که شب و روزش با ترس و هراس و
اضطراب سپری میگردد و بیمناک از دشمن به هر سو میگریزد و در هر سوراخی میخزد و در پی دخمهای است که در آن پنهان شود و زمین با همه فراخی و گستردگی بر او تنگ گشته و چارهای نمییابد و پناه و جایگاهی ندارد، و من از همه این رنج و بلاها ایمن و آسوده خاطر و سلامت هستم».
در ادامه دعا آمده است:
اِلهى وَسَیِّدى، وَکمْ مِنْ عَبْدٍ اَمْسى وَاَصْبَحَ مَغْلُولاً مُکبَّلاً فِى الْحَدیدِ بِاَیْدِى الْعُداه، لایَرْحَمُونَهُ، فَقیداً مِنْ اَهْلِهِ وَوَلَدِهِ، مُنْقَطِعاً عَنْ اِخْوانِهِ وَبَلَدهِ یَتَوَقَّعُ کلَّ ساعَه بِاَىِّ قَِتْلَه یُقْتَلُ، وَبِاَىِّ مُثْلَه یُمَثَّلُ بِهِ، وَاَنَا فى عافِیَه مِنْ ذلِک کلِّهِ، ... ، اِلهى وَکمْ مِنْ عَبْدٍ اَمْسى وَاَصْبَحَ یُقاسِى الْحَرْبَ، وَمُباشَرَه الْقِتالِ بِنَفْسِهِ، قَدْ غَشِیَتْهُ الْأعْدآءُ مِنْ کلِّ جانِبٍ بِالسُّیُوفِ وَالرِّماحِ وَآلَه الْحَرْبِ، یَتَقَعْقَعُ فِى الْحَدیدِ قَدْ بَلَغَ مَجْهُودَهُ، لا یَعْرِفُ حیلَه وَلا یَجِدُ مَهْرَباً، قَدْ اُدْنِفَ بِالْجِراحاتِ، اَوْ مُتَشَحِّطاً بِدَمِهِ تَحْتَ السَّنابِک وَالْأَرْجُلِ، یَتَمَنّى مَشرَبَه مِنْ مآءٍ، اَوْ نَظْرَه اِلى اَهْلِهِ وَوَلَدِهِ لا یَقْدِرُ عَلَیْها وَاَنَا فى عافِیَه مِنْ ذلِک کلِّهِ؛(1) «خدایا و سید من، چه بسا بندهای که شب و روزش سپری گردد درحالیکه دشمن غل و زنجیر بر او افکند و بدو رحم نکند و جدا از کسان و فرزندان و دور از برادران و وطن به سر برد. هر ساعت در انتظار آن است که او را چسان خواهند کشت و چگونه بدنش را قطعهقطعه میکنند، و من از این بلاها محفوظ و سالم هستم... خدایا، چهبسا بندهای که شب و روزش در میدان جنگ میگذرد و با رنج و سختی و دشمن روبهروست و از هر طرف دشمنان با شمشیر و نیزه و تیر و سنان او را احاطه کردهاند و او در
1. مفاتیح الجنان، دعای جوشن صغیر.
میان آهن و فولاد و با نعره و فریاد و در نهایت رنج و گرفتاری میکوشد، اما چاره و گریزگاهی نمییابد. بدنش زخم فراوان برداشته و در خونش در زیر سم اسبان و پاهای جنگجویان غوطهور گشته و آرزوی جرعهای آب و یا دیدار مجدد زن و فرزندان را میکشد و به خواستهاش نمیرسد و جان میسپرد و من از این بلاها و رنجها محفوظ و سالم میباشم».
در مقام شکرگزاری گاهی انسان بهاجمال و یکجا شکر همه نعمتهای خداوند را به جا میآورد، ولی شایستهتر آن است که نعمتهای خدا دستهبندی شوند و به تفصیل هر بخش از نعمتها نام برده شوند و شکر آنها به جا آورده شود. مثلاً انسان جداگانه نعمتهای موجود در بدن، نعمتهای روانی و روحی، نعمت ایمان و هدایت، نعمت خانواده، نعمت فرزند سالم مؤمن، نعمت خویشان، نعمت رفیق شایسته و نعمت استاد را در ذهنش مرور کند و یا بر زبان آورد و در قبال هریک از آنها خداوند را شکر گزارد. همچنین به نعمتهای اجتماعی و بهخصوص نعمت حکومت اسلامی که در رأس آن نایب امام زمان(عجل الله فرجه الشریف) قرار گرفته توجه یابد و بهپاس این نعمت بزرگْ حمد و سپاس خداوند را به جا آورد. نعمتی که در سایه آن برکات فراوان مادی و معنوی و عزت و سرفرازی نصیب ما گشته است و ما با کمال آسایش و بدون مزاحمت در کشور اسلامی خود و در نظام ولایت فقیه میتوانیم به وظایف دینی و اجتماعی خود بپردازیم.
در دوران پهلوی و حاکمیت رژیم ستمشاهی وضع بهگونهای بود که دانشجویان مذهبی جرئت نداشتند در محیط دانشگاه نماز بخوانند، چون مورد استهزا و تمسخر
دیگران قرار میگرفتند. حتی کارگزاران آن نظام درصدد بودند که در محیط دانشگاه حجاب را ممنوع سازند. محیط شهر و اجتماع فاسد و آلوده بود و مراکز فساد، قمارخانهها و مغازههای مشروبفروشی فراوان بود و شمار مشروبفروشیها بسیار بیشتر از کتابفروشیها بود. تا اینکه با مجاهدتهای رهبر انقلاب اسلامی، حضرت امام خمینی(رحمهَ الله) و پیروان صادق ایشان، آن نظام سرنگون گشت و حکومت اسلامی جایگزین آن گردید و مراکز فساد تعطیل شد و فرهنگ اسلامی گسترش یافت و مردم در کمال آسایش و امنیت به وظایف فردی و اجتماعی خود میپردازند. ما باید این حکومت و نظام اسلامی را که با رهبری داهیانه حضرت امام، و جانفشانیهای شهیدان سرفراز به وجود آمده، مقایسه کنیم با دولتها و حکومتهایی که در همسایگی کشور ما قرار دارند و یا سایر حکومتهایی که غرق فساد هستند و مسئولان آن حکومتها به فکر عیاشی و خوشگذرانی و انباشت ثروت و سرمایه و سوءاستفاده از درآمدهای ملی میباشند. بنگریم به شرایط ناامن کشورهای افغانستان و عراق که هر روز عدهای هدف بمبارانها و عملیات انتحاری قرار میگیرند و جانشان را از دست میدهند و فرصت زندگی همراه با امنیت و رشد اقتصادی از مردم گرفته شده است. ما باید خداوند را سپاس گوییم که در مملکتی به سر میبریم که امنیت حاکم بر آن در دنیا بینظیر است.
چندی پیش چند نفر مسیحی ساکن در یکی از کشورهای غربی که مدتی برای کسب معارف اسلامی در قم به سر بردند، در مصاحبه با خبرنگاران گفتند که ایران از امنیت بسیار بالایی برخوردار است و ما در هیچ کشوری چنین امنیتی را مشاهده نمیکنیم. آنان گفتند که در کشور ما که از کشورهای بسیار پیشرفته به شمار میآید، زنها جرئت نمیکنند که پس از غروب آفتاب از خانه خارج شوند و در خیابانها قدم زنند. چندی پیش در روزنامه خواندم که در کشور آلمان رانندگان زن برای اینکه مورد
تجاوز قرار نگیرند، مجسمه نیمتنه انسانی را در کنار خود قرار میدهند، تا افراد فاسد تصور کنند آن رانندگان زن همراه دارند و از فکر تجاوز به آنها منصرف گردند. بنگرید با اینکه در کشوری چون آلمان همه لذتهای مادی و حیوانی فراهم است، اما چون خوی حیوانصفتی و شهوتپرستی افراد فاسد سیریناپذیر است، از آن لذتهای حیوانی که در اختیارشان قرار دارد سیر نمیگردند و به فکر تجاوز و تعرض جنسی به دیگران میافتند و در نتیجه امنیت جنسی و روانی جامعه را سلب میگردانند.