محور فراز دوم از مناجات شکایتکنندگان، شکایت از شیطان است و ما قبل از بررسی سخنان امام سجاد(علیه السلام) در این فراز، مروری خواهیم داشت بر ماهیت و رفتار شیطان. «شیطان» مفهوم وصفی دارد و بر هر عامل شری اطلاق میگردد و بهصورت عام، هر موجودی که مبدأ شرارت است، شیطان بهحساب میآید. بر این اساس، لفظ شیطان هم بر شیطان مشخص (ابلیس) اطلاق میگردد و هم بر غیر او. در قرآن شواهد فراوانی بر اطلاق لفظ شیطان بر غیر ابلیس وجود دارد؛ از جمله در برخی از آیات، شیطان بر انسانهایی اطلاق میگردد که به دشمنی با پیامبران الاهی میپردازند:
وَکذَلِک جَعَلْنَا لِکلِّ نِبِیٍّ عَدُوًّا شَیَاطِینَ الإِنسِ وَالْجِنِّ یُوحِی بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا وَلَوْ شَاء رَبُّک مَا فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَمَا یَفْتَرُونَ؛(1) «و همچنین هر پیامبری را [مانند تو] دشمنی از شیطانهای آدمی و پری قرار دادیم که برخیشان به برخی دیگر
1. انعام (6)، 112.
با گفتار آراسته و فریبنده پیام نهانی میفرستند تا فریب دهند و اگر پروردگار تو میخواست چنین نمیکردند. پس آنان را با آنچه برمیبافند واگذار».
پس با توجه به مفهوم وصفی شیطان و آنچه از آیه شریفه استفاده میشود، انسانهایی که دیگران را به گناه وامیدارند و باعث انحراف آنان از مسیر انبیا میگردند و به تخریب و تشکیک در اعتقادات و باورهای دینی آنها میپردازد و نیز آن دسته از جنیان که به شر و فساد در زمین میپردازند، در زمره شیاطین به شمار میآیند.
«ابلیس» عَلَم و اسم شخص شیطانی است که از جنس جنیان است و از آتش آفریده شده است و هزاران سال قبل از خلقت آدم در صف ملائکه به عبادت خدا مشغول بوده تا آنجا که ملائکه او را از جنس خودشان میپنداشتند. اما در نهایت عَلَم طغیان و سرپیچی از فرمان خداوند برافراشت و به فساد در بین بندگان و انحراف و فریب آنان پرداخت. او با وسوسههای خود بندگان خدا را از سعادت و هدایت بازمیدارد و به تیرهروزی و هلاکت میکشاند. خداوند درباره ماهیت شیطان و دلیل رانده شدنش از درگاه خود میفرماید:
وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِکه اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ کانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ أَفَتَتَّخِذُونَهُ وَذُرِّیَّتَهُ أَوْلِیَاء مِن دُونِی وَهُمْ لَکمْ عَدُوٌّ بِئْسَ لِلظَّالِمِینَ بَدَلًا؛(1) «و [یاد کن] آنگاه که به فرشتگان گفتیم: آدم را سجده کنید، پس سجده کردند مگر ابلیس که از پریان بود و از فرمان پروردگارش بیرون شد. پس آیا او و فرزندانش را بهجای من دوستان و سرپرستان [خود] میگیرید و حال آنکه شما را دشمناند؟ [و ابلیس] ستمکاران را جایگزین بدی [بهجای خداوند] است».
1. کهف (18)، 50.
امیر مؤمنان(علیه السلام) درباره مدت عبادت شیطان و علت انحطاط و راندهشدنش از درگاه خداوند میفرماید:
فَاعْتَبِرُوا بِمَا کانَ مِنْ فِعْلِ اللَّهِ بِإِبْلِیسَ إِذْ أَحْبَطَ عَمَلَهُ الطَّوِیلَ وَ جَهْدَهُ الْجَهِیدَ، وَکانَ قَدْ عَبَدَ اللَّهَ سِتَّه آلَافِ سَنَه لَا یُدْرَى أَ مِنْ سِنِی الدُّنْیَا أَمْ مِنْ سِنِی الْآخِرَه عَنْ کبْرِ سَاعَه وَاحِدَه؛(1) «پس پند گیرید از آنچه خداوند با ابلیس کرد و کردارهای فراوان و تلاشهای پیگیر او را بیثمر ساخت، درحالیکه او شش هزار سال خدای را پرستیده بود، آن هم دانسته نیست که از سالهای دنیاست یا از سالهای آخرت، تنها بهخاطر یک لحظه خودبزرگبینی و تکبر».
شیطان شش هزار سال به عبادت پرداخت که بنابر فرموده حضرت در فراز فوق برای مردم مشخص نیست [والّا خود حضرت به حقیقت امر واقف بودند] که آن سالها از سالهای دنیاست یا سالهای آخرت که بر اساس برخی از آیات قرآن هر روزش به اندازه هزار سال دنیاست.(2) اما خداوند بهوسیله خوی تکبر و خودبزرگبینی که در درون شیطان وجود داشت او را آزمود و همین عامل باعث انحطاط و سقوط شیطان و به هدر رفتن هزاران سال عبادت او گشت. وجود کبر و خودبزرگبینی در درون شیطان، هم زمینه امتحان شیطان را فراهم آورد تا مشخص شود که چنین عاملی شیطان را به کفر و انحطاط میکشاند و هم زمینه امتحان فرزندان آدم را فراهم آورد تا مشخص شود کمال و تعالی آنها در خشکاندن کبر و خودبزرگبینی است و این ویژگی منفی زمینه سقوط و انحطاط آنها را فراهم میآورد.
1. نهج البلاغه، خطبه 192.
2. وَإِنَّ یَوْمًا عِندَ رَبِّک کأَلْفِ سَنَه مِّمَّا تَعُدُّونَ؛ «و همانا یک روز نزد پروردگار تو چون هزار سال است از آنچه میشمارید». (حج، 47).
از آیات و روایات استفاده میشود که شیطان عامل فساد و شر است و با وسوسههایی که در دل انسانها ایجاد میکند زمینه انحراف آنها را فراهم میآورد. این موجود شریر چون از جن است و از آتش آفریده شده، برای ما قابل مشاهده نیست و نمیتوان آن را حس و لمس کرد. اما شیطان همه انسانها را میبیند و زیر نظر دارد و مترصد فرصت است تا زمینه انحراف آنها را فراهم آورد. ازاینروی خداوند در مقام هشدار به بندگان خود و پرهیز دادن آنها از فریب شیطان میفرماید:
یَا بَنِی آدَمَ لاَ یَفْتِنَنَّکمُ الشَّیْطَانُ کمَا أَخْرَجَ أَبَوَیْکم مِّنَ الْجَنَّه یَنزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا لِیُرِیَهُمَا سَوْءَاتِهِمَا إِنَّهُ یَرَاکمْ هُوَ وَقَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لاَ تَرَوْنَهُمْ إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیَاطِینَ أَوْلِیَاء لِلَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ؛(1) «ای فرزندان آدم، مبادا شیطان فریبتان دهد [و شما را از راه راست بیرون برد] چنانکه پدر و مادرتان را از بهشت بیرون کرد درحالیکه جامهشان را از آنها برمیکند تا شرمگاهشان را بدیشان بنماید. او و گروه او از جایی که آنها را نمیبینید شما را میبینند. ما شیطانها را دوستان و سرپرستان کسانی ساختهایم که ایمان نمیآورند».
در گذشته پذیرش و اثبات موجودی که قابل رؤیت نیست و افکاری را به انسان القا میکند و انسان را مورد وسوسههای خود قرار میدهد دشوار بود، اما با پیشرفتی که در علوم و بهخصوص صنعت ارتباطات و رسانه جهت انتقال تصاویر، پیامها به وجود آمده که بهوسیله آنها تصاویر و پیامها و سخنانی که با امواج نامرئی ارسال میشوند دریافت میگردند، پذیرش و اثبات چنان موجودی آسان گردیده است. دهها سال قبل کسی باور نمیکرد که بشود صدا و تصویر کسی که در آن سوی کره زمین به سر میبرد را دریافت کرد، اما امروزه بهوسیله رادیو، تلویزیون و تلفن بهراحتی صدا و تصویر کسانی که در مناطق دیگر به سر میبرند امکانپذیر گشته است. بااینحال گرچه امکان اثبات و پذیرش
1. اعراف (7)، 27.
وجود شیطان فراهم آمده، اما نه با تجربه حسی و از طریق مشاهده و لمس و قوه شنوایی وجود شیطان برای ما قابل درک گردیده است و نه میتوان برای وجود شیطان برهان عقلی ارائه کرد. چه اینکه برهان عقلی و فلسفی بر وجود موجودات خاص و اشخاص و از جمله شیطان بهعنوان موجودی که مبدأ شر است اقامه نمیگردد و تنها راه اثبات وجود شیطان نقل است. ما از طریق کتابهای آسمانی و از جمله قرآن و کلمات اهلبیت(علیهم السلام) به وجود شیطان پی میبریم و در این منابع دینی آمده است که شیطان هزاران سال قبل از خلقت حضرت آدم خلق شده بود و به عبادت خدا میپرداخت و وقتی نوبت به خلقت حضرت آدم رسید، خداوند به ملائکه امر کرد که به حضرت آدم سجده کنند، به جز شیطان همه ملائکه فرمان خداوند را اجابت کردند و در برابر حضرت آدم به سجده افتادند، اما شیطان از اطاعت فرمان خداوند سرپیچی کرد و در این آزمون بزرگ الاهی ناموفق گشت و خود وسیلهای گشت برای آزمایش میزان ایمان و تسلیم بندگان در برابر دستورات الهی. کبر و حسادت شیطان در حق انسان باعث گشت که به حضرت آدم سجده نکند، خداوند دراینباره میفرماید: قَالَ مَا مَنَعَک أَلاَّ تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُک قَالَ أَنَاْ خَیْرٌ مِّنْهُ خَلَقْتَنِی مِن نَّارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِینٍ؛(1) «[خدای] گفت: چه باز داشت تو را که سجده نکنی آنگاه که به تو فرمان دادم؟ گفت: من از او بهترم، مرا از آتش آفریدی و او را از گل».
با تخطی شیطان از فرمان خداوند مشخص گردید که ایمان او ناقص بوده است درحالیکه تنها ایمان مطلق و تسلیم محض و بدون قید و شرط در برابر خداوند است که باعث کمال و تقرب به خداوند میگردد، شیطان گرچه شش هزار سال در جرگه ملائکه به عبادت خداوند پرداخت، اما به دلیل خودخواهی و کبر و عدم اطاعت محض از خداوند، عبادات ناخالص و آمیخته با خودپرستی و خودخواهی او تباه گشت و فایدهای در پی نداشت.
1. همان، 12.
شیطان تا جایی به اطاعت خدا میپرداخت که آن را موافق میل خود میدید و وقتی اطاعت خدا را موافق پسند و میل خود نیافت از آن سر برتافت و به آن فرجام شوم و نکبتبار مبتلا گردید، این داستانْ هشدار بزرگی است به ما که پیوسته خودمان را بپاییم و بنگریم ایمان ما مطلق است یا مشروط؟ آیا در مقام بندگی خدا بهگونهای هستیم که از هرچه خداوند به آن فرمان داد اطاعت کنیم و تحت هر شرایطی از خداوند تبعیت و فرمانبرداری داشته باشیم؟ البته امتحان انسانها متفاوت است و هرکس در حد ظرفیتی که دارد مورد امتحان خدا قرار میگیرد و همه انسانها طاقت و تحمل هر امتحانی را ندارند. درعینحال نصابی برای امتحان همگان وجود دارد که همه در آن حد مورد امتحان قرار میگیرند. کسانی که از مراتب عالی معرفت و ظرفیتهای وجودی بالا برخوردارند، با امتحانات بسیار دشوار و بلایا و مصیبتهایی مواجه میشوند که بههیچوجه برای افراد عادی قابل تحمل نمیباشند. اما موفقیت در این آزمونها و بلاها آنها را به عالیترین درجات کمال و شرافت میرساند، تا آنجا که حتی پس از هزار سال از مرگشان خاک قبر آنان بیماران ناعلاج را شفا میدهد. از شمار کسانی که از عالیترین مراتب معرفت و بالاترین ظرفیت وجودی برخوردار هستند حضرت ابراهیم(علیه السلام) است که در امتحان و آزمونی سخت مأمور گشت فرزند زیبا و رشیدش را در پیشگاه خداوند قربانی کند و هم وی و هم فرزندش در برابر فرمان خدا سر تسلیم فرود آوردند و با رضایت تمام و بدون کوچکترین مخالفتی درصدد اجرای فرمان معبود خویش برآمدند و در این آزمون بزرگ سربلند و سرافراز گشتند. خداوند در توصیف این آزمون بزرگ میفرماید:
وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّی جَاعِلُک لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِن ذُرِّیَّتِی قَالَ لاَ یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ؛(1) «و [به یادآر] آنگاه که ابراهیم را
1. بقره (2)، 124.
پروردگار وی به اموری چند بیازمود و او آنها را به انجام رسانید. [خدای] گفت: تو را پیشوای مردم خواهم کرد، [ابراهیم] گفت: و از فرزندان من [نیز پیشوایان قرار ده]، گفت: پیمان من به ستمکاران نرسد».
شیطان با این آزمون الاهی مواجه گشت که در برابر حضرت آدم سجده کند، اما او از فرمان خدا سرپیچی کرد و در این آزمون شکست خورد و از خداوند خواست که او را از این تکلف معاف کند تا در مقابل، خداوند را بهگونهای که هرگز کسی او را چنان عبادت نکرده عبادت کند. امام صادق(علیه السلام) دراینباره میفرمایند:
أمر إبلیس بالسجود لآدم فقال: یا ربِّ وعزّتِک إن أعفیتَنی من السجود لآدَم لأعبُدَنّک عباده ما عبدَک أحدٌ قطّ مثلها. قال الله جلّ جلاله: إنّی أحبُّ أن أُطاعَ مِن حیثُ أرید؛(1) «شیطان مأمور گشت که به آدم سجده کند. او گفت: پروردگارا، به عزتت سوگند اگر مرا از سجده به آدم معاف کنی تو را بهگونهای عبادت میکنم که هرگز کسی بدانسان تو را عبادت نکرده است. خداوند فرمود: من دوست دارم آنچنان که خود میخواهم عبادت شوم».
کبر و حسادت شیطان نسبت به آدم باعث گشت که در برابر فرمان خدا سرسختی نشان دهد و از اطاعت خداوند خودداری کند. او آگاهانه و با اختیار به عصیان و مخالفت با خداوند پرداخت و در آزمون الاهی مردود گشت و در نتیجه از درگاه خداوند رانده شد و از آن پس درصدد برآمد که بندگان خدا را چون خود گمراه سازد: قَالَ فَبِعِزَّتِکَ لأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ* إِلاَّ عِبَادَک مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ؛(2) «گفت: پس به عزت تو سوگند که البته همه آنها را گمراه میکنم، مگر بندگان ویژه و برگزیدهات از آنان [که مرا بر ایشان راهی نیست]».
1. مجلسی، بحار الانوار، ج2، باب32، ص262، ح5.
2. ص(38)، 82، 83.
بر اساس آیه فوق که سخن شیطان را گوشزد میکند، بهجز بندگان مخلَص و برگزیده خدا که شیطان خود میدانست نمیتواند آنان را منحرف کند و ازاینجهت طمعی در گمراه کردن آنان نداشت، سایر بندگان خداوند در معرض وسوسههای شیطان قرار میگیرند و شیطان تلاش میکند که آنان را بفریبد و از مسیر حق منحرف و گمراه سازد. در آیه دیگر از قول شیطان دراینباره چنین نقل شده است: قَالَ أَرَأَیْتَک هَـذَا الَّذِی کرَّمْتَ عَلَیَّ لَئِنْ أَخَّرْتَنِ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَه لأَحْتَنِکنَّ ذُرِّیَّتَهُ إلاَّ قَلِیلاً؛(1) «گفت: خواهی دید این کسی که بر من برتری دادی، اگر مرا تا روز رستاخیز مهلت دهی، هر آینه فرزندان او را از بیخ و بُن برکنم [به گمراهی و هلاکت کشانم] مگر اندکی را».
نباید از نظر دور داشت که این جهان محل امتحان است و همه ما در معرض امتحان هستیم و هرکس بهگونهای امتحان میشود. یکی بهوسیله مالش امتحان میشود و یکی بهوسیله مقام و یکی بهوسیله علم مورد امتحان قرار میگیرد و همه نعمتهای خداوند وسیله امتحان هستند و باید مواظب باشیم که در این امتحانات موفق گردیم و نگذاریم شیطان با وسوسههای خود ما را گمراه سازد. چه اینکه خداوند حجتش را بر ما تمام کرده و ما را از قدرت انتخاب برخوردار ساخته است و شیطان بر ما سلطه ندارد تا ما را بر انحراف و گمراهی مجبور سازد و ما میتوانیم در برابر شیطان مقاومت کنیم و اگر با اختیار فریب شیطان را خوردیم و گمراه شدیم، عذری در پیشگاه الاهی نخواهیم داشت. ازاینروی، خداوند عذر گنهکاران را که انحراف و انحطاط خود را به گردن دیگران میاندازند و خود را بیتقصیر معرفی میکنند نمیپذیرد. قرآن مواجهه و نزاع گنهکاران با یکدیگر را چنین حکایت میکند:
قَالَ ادْخُلُواْ فِی أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِکم مِّن الْجِنِّ وَالإِنسِ فِی النَّارِ کلَّمَا
1. اسراء (17)، 62.
دَخَلَتْ أُمَّه لَّعَنَتْ أُخْتَهَا حَتَّى إِذَا ادَّارَکواْ فِیهَا جَمِیعًا قَالَتْ أُخْرَاهُمْ لأُولاَهُمْ رَبَّنَا هَـؤُلاء أَضَلُّونَا فَآتِهِمْ عَذَابًا ضِعْفًا مِّنَ النَّارِ قَالَ لِکلٍّ ضِعْفٌ وَلَـکن لاَّ تَعْلَمُونَ؛(1) «[خدای] فرماید: با گروههایی از پریان و آدمیان که پیش از شما بودهاند در آتش دوزخ روید؛ هرگاه که گروهی درآید گروه همکیش خود را نفرین کند، تا چون همگی در آن به هم رسند، گروه پسین [پیروان] درباره گروه پیشین [رهبران خود] گویند: خداوندا، اینان ما را گمراه کردند، پس آنها را دوچندان عذاب آتش بده. [خدای] گوید: هرکدام را [عذاب] دوچندان است ولیکن نمیدانید».
آنگاه وقتی دوزخیان سراغ شیطان میروند و او را سرزنش میکنند و به او میگویند که تو ما را گمراه کردی و باعث گشتی که از بهشت و سعادت محروم گردیم و گرفتار عذاب ابدی شویم، شیطان در پاسخ میگوید:
وَقَالَ الشَّیْطَانُ لَمَّا قُضِیَ الأَمْرُ إِنَّ اللّهَ وَعَدَکمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَوَعَدتُّکمْ فَأَخْلَفْتُکمْ وَمَا کانَ لِیَ عَلَیْکم مِّن سُلْطَانٍ إِلاَّ أَن دَعَوْتُکمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی فَلاَ تَلُومُونِی وَلُومُواْ أَنفُسَکم مَّا أَنَاْ بِمُصْرِخِکمْ وَمَا أَنتُمْ بِمُصْرِخِیَّ إِنِّی کفَرْتُ بِمَآ أَشْرَکتُمُونِ مِن قَبْلُ إِنَّ الظَّالِمِینَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ؛(2) «و چون کار [حسابرسی در رستاخیز] به انجام رسید، شیطان [به دوزخیان] گوید: خدا به شما وعده داد، وعده راست و من به شما وعده دادم و با شما خلاف کردم و مرا بر شما هیچ تسلطی نبود جز اینکه شما را خواندم و مرا پاسخ دادید، پس مرا سرزنش مکنید و خود را سرزنش کنید؛ نه من فریادرس شمایم و نه شما فریادرس من؛ من به اینکه پیش از این [یعنی در دنیا]
1. اعراف (7)، 38.
2. ابراهیم (14)، 22.
مرا [با خدا] شریک میگرفتید بیزار و کافرم. همانا ستمکاران را عذابی است دردناک».
پس خداوند شیطان را بر کسی مسلط نگردانیده و فریبخوردگان شیطان نمیتوانند در پیشگاه خداوند عذر بیاورند که شیطان ما را مجبور کرد که به فسق و فجور بپردازیم و طریق کفر و شرک پیشه خود سازیم. البته کسانی که فسق و گناه در قلبشان ریشه میدواند و از فضیلت و کمال تهی میگردند، کارشان به جایی میرسد که کاملاً فرمانبردار شیطان میگردند و با همه وجود ولایت شیطان را میپذیرند و درصدد اجرای وسوسههای او برمیآیند و خود را مَرکب شیطان میسازند و شیطان آنان را به هر سو و هرکجا که خود بخواهد میبرد. آنان به اختیار و میل خود سلطه شیطان را پذیرفتهاند: إِنَّمَا سُلْطَانُهُ عَلَى الَّذِینَ یَتَوَلَّوْنَهُ وَالَّذِینَ هُم بِهِ مُشْرِکونَ؛(1) «تسلط او تنها بر کسانی است که او را دوست و سرپرست خود گرفتهاند و بر کسانی که به او [خدا] شرک میورزند».
شیطان بسیار خوشحال میشود که کسانی ولایتش را بپذیرند و طوق بندگی و نوکری او را بر گردن خود افکنند و حاضر شوند که مَرکب او گردند و علاوه بر اینکه خود گمراه میگردند، ابزار و وسیله شیطان برای گمراه ساختن دیگران گردند و در نتیجه و به تعبیر قرآن «شیاطینالانس» شوند و به نیابت از شیطان در بین بندگان خدا به انتشار شبهات و وسوسهها و ایجاد انحراف بپردازند و عامل شرارت و گمراهی بین بندگان خدا گردند.
برای افراد سطحی و کسانی که با فلسفه آفرینش و حکمت نهفته در تدبیر الاهی آشنا
1. نحل (16)، 100.
نیستند و از معارف بلند توحیدی و تعالیم الاهی بهرهای ندارند کراراً این سؤال مطرح میشود که چرا خداوند شیطان را آفرید تا مردم را به گمراهی بکشاند؟ پاسخ این است که خداوند عالم را آفرید و در آن نظام اسباب و مسببات را جاری ساخت و وجود اسباب، ناشی از حکمت الاهی و فلسفه وجود عالم است. بر این اساس، همه کارها و حتی کاری خرد و کوچک نیز بیسبب انجام نمیپذیرد. بهعنوان مثال، ما نیاز به غذا داریم و در معارف دینی تصریح شده که روزیِ همگان با خداوند است و برای خداوند زحمتی نداشت که روزیِ ما را آماده در اختیارمان بنهد. اما بر اساس نظام اسباب و مسببات و حکمت الاهی، کارگر باید کار کند و در قبال آن مزد دریافت کند و کشاورز باید زراعت کند و گندم و سایر مواد غذایی فراهم آورد و هرکسی به طریقی تلاش کند تا احتیاجات مردم تأمین گردد. در فرایند کار و تلاش و تأمین روزی، زمینههای فراوانی برای آزمایش ما و تکالیف متعددی برای ما و کسانی که با ما در ارتباط هستند فراهم آورده است که در نتیجه آنها، انسان در هر قدمی که به پیش مینهد یا بهشت را برای خود فراهم میآورد و یا جهنم را، یا به ثواب میرسد و یا به عقاب: اینکه کشاورز در زمین خود کشت میکند، یا در زمین غصبی؟ آیا آب حلال به زراعت خود میدهد و یا آب غصبی؟ آیا زکات محصولش را میدهد و یا نمیدهد و آیا مزد کارگر را کامل پرداخت میکند و یا نه؟ آیا نانوا نان سالم تحویل مردم میدهد و یا نان سوخته و نپخته تحویل مردم میدهد؟ آیا کاسب کمفروشی میکند و یا نه؟ پس برای اینکه شکم انسان سیر شود و زندگیاش گذرانده شود، تکالیف فراوانی پیش روی اوست که زمینه رشد او را فراهم میآورند. چه اینکه هدف و غایت انسان تعالی و رشد است و این مهم در سایه اطاعت خدا فراهم میآید و اطاعت خدا نیز در زمینه اوامر و نواهی الاهی فراهم میآید و هر قدر تکالیف الاهی فزونتر باشند، زمینه تکامل انسان بیشتر و گستردهتر خواهد بود.
گرچه هواهای نفسانی که انسان را به تمایلات و امیال دعوت میکند خود عامل امتحان انسان است که با موافقت با آنها انسان درصدد دامن زدن به شهوات و خواستههای نفس و بازماندن از تعالی و کمال برمیآید و در مقابل، در صورت مخالفت با آن هواها و عمل به مقتضای عقل و فطرتْ زمینه تعالی و شکوفایی استعدادهای ملکوتی و معنوی خود را فراهم میآورد. اما در بسیاری از موارد، هر دو عامل از هر دو سو، ضعیف هستند و برای اینکه زمینه امتحان عمیقتر و قویتر گردد، نیازمند تحریک و تقویت میباشند و دراینبین شیطان نقش تقویت و تحریک هواهای نفسانی را ایفا میکند.
بر اساس وسوسه و تحریک شیطان است که کراراً خواستههایی در درون ما شکل میگیرند و رفتارهایی از ما سر میزنند که تعجبمان را برمیانگیزانند. مثلاً انسان تصور میکند که فلان غذای حرام لذتش بیشتر از غذای حلال است و وقتی آن را مصرف کرد، درمییابد که گرفتار توهم شده و آن غذا فاقد لذتی بود که تصور میکرد. اما در کمال شگفتی بار دوم نیز با این توهم که آن غذا لذتبخشتر است بدان تمایل مییابد و چندین بار این وضعیت تکرار میگردد و هر بار انسان متوجه میشود که به خطا رفته است و مجدداً وسوسه شیطان باعث میگردد که خطای پیشین را تکرار کند و وقوف بر تجربههای ناموفق سودی به حال او نمیبخشد. یا اینکه انسان تصور میکند که نگاه کردن به نامحرم لذتبخش است و لذت فوقالعادهای دارد، اما پس از آنکه نگاهش به نامحرم جلب گردید و پس از تأمل و تفکر درمییابد که آن رفتار چندان هم لذتبخش نبود. بااینوجود روز دیگر در پی آن برمیآید که به نامحرم نگاه کند و به آن لذت موهوم دست یابد. بههرروی، انسان از تکرار رفتارهای ناصواب و غیرمفید تعجب میکند که چرا پیوسته فریب میخورد و مجدداً به کاری که بر بیثمر و ناصواب بودنش واقف گردیده بود دست مییازد. قرآن عامل فریب خوردنهای مکرر را شیطان معرفی
میکند و لذتبخش قلمداد کردن گناه را ناشی از وسوسه و آراستگی گناه از سوی شیطان میداند و دراینباره میفرماید: قَالَ رَبِّ بِمَآ أَغْوَیْتَنِی لأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الأَرْضِ وَلأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ؛(1) «[شیطان] گفت: خداوندا، به سبب آنکه مرا به راه هلاکت افکندی هرآینه در زمین [باطل را] در نظرشان میآرایم و همگیشان را گمراه میکنم».
بهطورکلی تصرفات و کارهای شیطان به دو دسته تقسیم میشوند:
1. تصرف و دخالت در شناختها و باورهای انسان بهوسیله القائات و وسوسههای خود. در این راستا گاهی شیطان با وسوسه و تشکیک یقین انسان را تبدیل به شک میکند و باعث تردید انسان در امر یقینی میشود. مثلاً به انسان چنین القا میکند که چنانکه پیشتر درباره فلان امر به خطا رفتی، ممکن است در این امری که یقینی میپنداری نیز خطا کرده باشی. حتی شیطان گاهی در یقینی و بدیهیترین کارها که از سوی هیچ انسان عاقلی قابل انکار نیست، انسان را به تردید وامیدارد و باعث میگردد که انسان در آن امر بدیهی نیز شک کند.
2. تصرفات شیطان در رفتار انسان که بهوسیله آراستن و زیبا نشان دادن رفتاری، انسان را به سمت انجام آن سوق میهد و با القا و ایجاد توهم وجود لذت فوقالعاده در کار زشتی، انسان را به انجام آن وامیدارد و پس از آنکه انسان به موهوم و غیرواقعی بودن آن لذت پی برد، دوباره با ترفند و حیلهای جدید انسان را فریب داده و به انجام همان گناه وامیدارد و پیدرپی انسان را اسیر وسوسهها و فریفته لذتهای موهوم میسازد. از جمله دخالتها و تأثیرات شیطان در انسان این است که ترس و بیم از انجام و امتثال تکلیف واجب الاهی را در انسان برمیانگیزاند و بدین وسیله مانع انجام
1. حجر (15)، 39.
تکالیف الاهی میگردد. نمونه بارز آن خودداری از پرداخت خمس است که گاهی افرادی پولهای گزافی صرف تفریح، شبنشینیها و امور غیرضروری و گاه بیفایده و بیثمر میکنند، اما حاضر نیستند بخشی از آن پول را بهعنوان خمس و جهت عمل به تکلیف و وظیفه الاهی پرداخت کنند؛ چون میترسند که با پرداخت خمس فقیر و نیازمند گردند. خداوند درباره دسیسه شیطان در بازداشتن انسان از انجام تکالیف مالی خود میفرماید: الشَّیْطَانُ یَعِدُکمُ الْفَقْرَ وَیَأْمُرُکم بِالْفَحْشَاء وَاللّهُ یَعِدُکم مَّغْفِرَه مِّنْهُ وَفَضْلاً وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ؛(1) «شیطان شما را از تهیدستی بیم میدهد و به زشتکاری [بخل و منع صدقات] فرمان میدهد و خدا شما را به آمرزش و بخشش خویش نوید میدهد؛ و خداوند گشایشبخش و داناست».
بنابراین، شیطان چون نمیتواند به زور انسان را به گناه وادارد و مانع انتخاب و اختیار انسان گردد، با شگردها و ترفندهای گوناگون درصدد فریب دادن انسان برمیآید. گاهی با جلوهگری و زیبا جلوه دادن گناهی انسان را به آن دعوت میکند و گاهی با ایجاد ترس و بیم در دل انسان، او را از انجام تکلیف الاهی وامیدارد و هر بار که انسان پس از انجام هر گناهی پشیمان میگردد و پی به فریب شیطان میبرد، مجدداً با نیرنگی دیگر همان گناه را در نظر انسان میآراید و وی را به انجام آن وامیدارد. شیطانهای آدمنما نیز برای به انحراف کشاندن جوانان همین شیوه را به کار میگیرند. برای اینکه جوان خام و بیتجربهای را به مجالس فساد دعوت کنند، با ردیف کردن سخنان راست و دروغ به توصیف آن مجالس میپردازند و بالأخره آن جوان را به شرکت در چنان مجالسی تحریک و تشویق میکنند و پس از آنکه آن جوان به پوچ بودن آن توصیفات و بیثمر و بلکه زیانبخش بودن آن مجالس پی برد، مجدداً شب دوم با شگرد و حیلهای جدید او را فریب میدهند تا آنکه او را آلوده به فساد و شرکت در مجالس عیش و نوش کنند.
1. بقره (2)، 268.
بههرروی، شیطان از هواهای نفسانی که نقطه ضعف انسان است سوءاستفاده میکند و با زیبا جلوه دادن گناهان و مفاسد، انسان را بهطرف آنها سوق میدهد و کار انسان را به جایی میرساند که با همه وجودْ تسلیم وسوسههای شیطانی میگردد و عنان اختیار خویش را به دست شیطان میسپارد و به هرکجا و هر سو که شیطان بخواهد او را میبرد.
در فراز دوم مناجات که به بهانه آن مباحثی را طرح کردیم، امام سجاد(علیه السلام) میفرمایند:
إِلهى اَشْکو اِلَیْک عَدُوّاً یُضِلُّنى، وَشَیْطاناً یُغْوینى، قَدْ مَلَأَ بِالْوَسْواسِ صَدْرى، وَاَحاطَتْ هَواجِسُهُ بِقَلْبى، یُعاضِدُ لِىَ الْهَوى، وَیُزَیِّنُ لى حُبَّ الدُّنْیا، وَیَحُولُ بَیْنى وَبَیْنَ الطَّاعَه وَالزُّلْفى؛ «خدایا، به تو شکایت میکنم از دشمنی که گمراهم میکند و شیطانی که فریبم میدهد و از وسوسههایش سینهام را پر ساخته است و اوهام و خیالات باطلش قلبم را احاطه کرده است. هوا و هوس مرا دستیار است و دوستی دنیا را در نظرم میآراید و میان من و طاعت و مقام قرب تو جدایی میافکند».
انسان همواره با دو دشمن خطرناک روبهروست: یکی نفس امّاره که دشمن درونی است، و دیگری شیطان که دشمن بیرونی است. درباره شدت دشمنیِ نفس امّاره، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در سخن هشدارگونه خود فرمودند: أعدى عدوِّک نَفْسُک التی بَیْنَ جَنْبَیْک؛(1) «بدترین دشمنان تو نفسی است که بین دو پهلوی تو قرار گرفته است».
اما درباره دشمنیهای شیطان در حق انسان، یکی از لطفهای بزرگ قرآن در حق ما این است که بهصورتهای گوناگون دشمنیهای شیطان را گوشزد میکند و به ما هشدار میدهد که در دام این دشمن خطرناک که فرجامی اندوهبار و حسرتآلود برای
1. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج70، باب 45، ص64، ح1.
ما رقم میزند نیفتیم. در یکی از آیات نورانی قرآن خداوند میفرماید: إِنَّ الشَّیْطَانَ لَکمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا إِنَّمَا یَدْعُو حِزْبَهُ لِیَکونُوا مِنْ أَصْحَابِ السَّعِیرِ؛(1) «همانا شیطان دشمن شماست، پس او را دشمن گیرید. جز این نیست که گروه خویش را میخواند تا از دوزخیان باشند».
از منظر قرآن دشمن انسان تنها کسی نیست که مال و جان انسان را در خطر افکند و آسایش و راحتی دنیا را از او سلب گرداند، بلکه شیطان نیز که عاقبت انسان و زندگی جاودانه وی را تباه میسازد دشمن انسان است و بلکه با توجه به خسارت سهمگین و جبرانناپذیری که شیطان به ما وارد میکند، از هر دشمنی خطرناکتر است و بنابراین، ما باید به این حقیقت که شیطان دشمن ماست باور داشته باشیم و بکوشیم که با او انس پیدا نکنیم و او را به حریم دل خویش راه ندهیم. در فراز مزبور، حضرت ضمن گوشزد کردن دشمنی شیطان در حق انسان، دشمنیهای او را اینسان برمیشمارند:
1. گمراه ساختن انسان: یکی از شگردهای دشمن در عرصه کارزار استفاده از اصل غافلگیری است و در این راستا میکوشد تا دشمن خود را به بیراهه بکشاند و گمراه کند تا در فرصتی مناسب با حملهای حساب شده او را غافلگیر کند و ضربه نهایی را بر او وارد سازد. دشمن درون نیز با نقشههای گوناگون میکوشد که انسان را به بیراهه بکشاند و از خواستههای حقیقی و اصلی و مقصد نهایی باز دارد و روح و جسم انسان را اسیر خود سازد. همچنین شیطان همواره انسان را در معرض لغزش و خطا قرار میدهد. او پیمان بسته است که با دسیسهها و وسوسههای خود چشم دل انسان را از نگریستن به حقایق و دل را از توجه به سعادت و هدایت باز دارد و انسان را از صراط مستقیم و راه فطرت باز داشته و در منجلاب نکبت و هلاکت غوطهور سازد.
1. فاطر (35)، 6.
2. ایجاد وسوسه و خطورات قلبی در دل انسان: واژه «وسوسه» در اصل به معنای صدای آهستهای است که از به هم خوردن زینتآلات به وجود میآید. آنگاه به هر صدای آهسته وسوسه گفته میشود و به خطورات و افکار بد و نامطلوبی که در دل و جان انسان مینشیند نیز وسوسه میگویند. توضیح آنکه دل انسان همواره در معرض خواطر و واردات قلبی است که آنها را به واردات ربانی، مَلکی، نفسانی و شیطانی تقسیم کردهاند: در گونه اول هرگز خطا راه نمییابد و گونه دوم باعث کارهای نیک میشود و الهام نیز نامیده میشود. خواطر نفسانی وسوسههایی است که بر دل میگذرد و نفس از آنها لذت میبرد و به آن «هواجس» نیز گفته میشود. خواطر شیطانی انسان را بهسوی مخالفت با حق فرامیخواند و ازاینروی، هر خاطرهای که بهوسیله شیطان به دل وارد شود و دعوت به بدی کند «وسوسه» نامیده میشود. در آیات مِن شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاس * الَّذِی یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاس؛(1) «[پناه میبرم به پروردگار مردم] از شر وسوسهگر نهانی [شیطان که به گناه وسوسه میکند و پنهان میگردد] آنکه در سینههای مردم وسوسه میکند» خداوند تأثیر شیطان در انسان را بهصورت وسوسهها و هیجاناتی معرفی میکند که در سینه انسان به حرکت درمیآیند و با خود دل را به اینسووآنسو میکشانند و باعث تزلزل آن میگردند. این وسوسهها و خطورات شیطانی گاه چنان بر قلب انسان احاطه مییابند که دل انسان راهی برای نجات و رهایی از آنها نمییابد. گستره نفوذ وسوسههای شیطانی، حوزه ادراک و حوزه تصمیمسازی و اراده انسان است و در این راستا، با نفوذ به حوزه شعور و ادراک انسان، در معرفتها و ادراکهای یقینی انسان تزلزل ایجاد میکنند و باعث میگردند معرفتهای یقینی انسان متزلزل گشته و به ظن و حتی به شک تبدیل گردند. اما در حوزه تصمیمسازی و اراده، وسوسههای شیطانی انسان را از اتخاذ تصمیمات صحیح و مثبت بازمیدارند؛ مثلاً وقتی انسان تصمیم میگیرد
1. ناس (114)، 4، 5.
نمازش را اول وقت بخواند، باعث تزلزل در این تصمیم و صرفنظر از آن میگردند. در مقابل، زمینهها و شرایط اتخاذ تصمیمات ناروا و ناصحیح و انجام گناه را فراهم میآورند و موانع روانی مسیر انحطاط و گمراهی را از فراروی انسان برمیدارند. میتوان خطورات و وسوسههای شیطانی را که تفکر و گرایشهای صحیح را در انسان میمیرانند به میکروبهای بیماریزا تشبیه کرد که در جسمهای ناتوان و ضعیف نفوذ میکنند، اما جسمهای قوی و نیرومند این میکروبها را از خود دفع میکنند. در نتیجه، تنها راه نجات از آلودگیهای وسوسهها و خواطر شیطانی و نفسانی، تقویت و استحکام درون با سرمایه تقوا و مراقبت بر رفتار و افکار و توجه به خویشتن و پناه بردن به خداوند و ترس از عذاب و کیفر ناسپاسی و مخالفت با فرامین الاهی است.
3. شیطان از هوای نفس استفاده میکند: بهصورت طبیعی هوای نفس میل به گناه دارد و دل انسان به جلوهها و لذتهای دنیوی گرایش دارد. آنگاه شیطان از وجود این زمینه درونی در انسان بهره میگیرد و بهوسیله آن، وسوسهها و خواستههای خود را تقویت میکند و انسان را گرفتار گناه و عصیان میکند.
4. شیطان، دوستی دنیا را در نظر انسان میآراید: انسان بهطور طبیعی به دنیا علاقهمند است. چون او فرزند طبیعت است و از طبیعت به وجود آمده است و در این طبیعت رشد میکند و خوردنیها، آشامیدنیها، وسایل آسایش و راحتی خود را دوست دارد. حتی اولیای خدا نیز از غذای خوب و سایر نعمتهای دنیا، مثل معاشرت با همسر لذت میبرند و بر این اساس خداوند فرمود:
قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَه اللّهِ الَّتِیَ أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالْطَّیِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِی لِلَّذِینَ آمَنُواْ فِی الْحَیَاه الدُّنْیَا خَالِصَه یَوْمَ الْقِیَامَه کذَلِک نُفَصِّلُ الآیَاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ؛(1) «بگو: چه کسی آرایشی را که خدا بر بندگان خود پدید آورده و
1. اعراف (7)، 32.
روزیهای پاکیزه را حرام کرده است؟ بگو: اینها در زندگی دنیا برای مؤمنان است [ولی کفار نیز از آنها بهرهمندند] درحالیکه در روز رستاخیز ویژه ایشان است. بدینگونه آیات [سخنان خود] را برای گروهی که بدانند به تفصیل بیان میکنیم».
پس منظور از «دنیای نکوهیده» دشت و دمن و مخلوقات و نعمتهای الاهی نیست، چون اینها آیات الاهی هستند، و منظور از آن عشق ورزیدن، شیفتگی و دلباختگی به لذتهای دنیوی و مقدم داشتن آنها بر رضایت و خواست خداوند است که در نتیجه آن انسان به طغیان، عصیان و مخالفت با خداوند میپردازد و از اهداف اساسی و کمالات انسانی بازمیماند. مراد از دنیای نکوهیده، جلوههای کاذبی است که شیطان در لذتهای طبیعی و حرام به وجود میآورد و آنسان آنها را میآراید که انسان بدانها تمایل مییابد و حتی آنها را بر لذتهای حلال مقدم میدارد و حتی به هوای رسیدن به حرام حاضر میگردد که از لذتهای ابدی و غیرقابل توصیف اخروی چشم پوشد. خداوند خود در آیه بعد درباره زینتهای حرام و نکوهیده میفرماید:
قُلْ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّیَ الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَالإِثْمَ وَالْبَغْیَ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَأَن تُشْرِکواْ بِاللّهِ مَا لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَانًا وَأَن تَقُولُواْ عَلَى اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ؛(1) «بگو: همانا پروردگارم زشتکاریها را، چه آشکارا و چه پنهان، و گناهکاری و ستم و سرکشی به ناحق را حرام کرده است و اینکه چیزی را با خدا شریک سازید که بدان حجتی فرو نفرستاده، و اینکه بر خدا آنچه نمیدانید بگویید».
وقتی هوسهای سرکش نفس همراه با وسوسههای شیطانی انسان را اسیر خویش ساختند، پردهای بر نیروی تشخیص انسان میافکنند و حقایق را در نظر او دگرگون
1. همان، 33.
جلوه میدهند و گناهان و اعمال زشت را چنان در نظر او زینت میدهند، که با همه وجود درصدد انجام آنها برمیآید و باکی از رسوایی در دنیا و آخرت ندارد.
5. جدایی انداختن بین انسان و طاعت و تقرب به خدا: شیطان رهزن طریق سعادت و کمال و نیل به قرب الاهی است و وقتی انسان به اطاعت خدا راغب است و درصدد برمیآید که طریق سلوک بهسوی خدا را بپیماید و سیر معنوی خود را برای رسیدن به مقام قرب و رضای الاهی آغاز کند و کمالات انسانی و ارزشهای الاهی را برای خود فراهم آورد، شیطان با بهره گرفتن از نفس امّاره مانع این سیر و حرکت میگردد و انسان را به خواستههای حیوانی و لذتهای دنیوی مشغول میکند و از لذتهای اخروی و کمالات انسانی بازمیدارد.