پیوست | اندازه |
---|
موضوع سخن ما در سه جلسه پیشین مناجات امیدواران بود و در این ارتباط درباره رجا و امید مباحثی را طرح کردیم. به این نتیجه رسیدیم که امید به خداوند در رسیدن به هر خیری مطلوب است، خواه خیر دنیا باشد و خواه خیر آخرت؛ خواه خیر مادی باشد و خواه خیر معنوی. البته به این شرط که امید انسان صادق باشد؛ یعنی از یکسو اطمینان و باور داشته باشد که خداوند متعال بندگان خویش را رهین لطف خود میسازد و به آنان خیر میرساند، و از سوی دیگر در انجام آنچه در توان دارد برای رسیدن به خیری که از خداوند درخواست کرده کوتاهی نکند. گفتیم که در ارتباط با امید اخروی به خداوند، نباید امید و درخواست ما از خداوند تنها معطوف به آمرزش گناهان و نجات از عذاب آخرت باشد، گرچه آمرزش گناهان برای مؤمن در درجه اول اهمیت قرار دارد و او بیش از هر چیز باید تلاش کند که در آخرت به عذاب ابدی گرفتار نگردد. ازاینروی در آیات و روایات و دعاها، درخواست آمرزش گناهان و نجات از عذاب الاهی ضروریترین و مهمترین درخواست انسان از خداوند معرفی شده است؛ قرآن کریم میفرماید:
إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَاخْتِلاَفِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ لآیَاتٍ لِّأُوْلِی الألْبَابِ *الَّذِینَ یَذْکرُونَ اللّهَ قِیَامًا وَقُعُودًا وَعَلَىَ جُنُوبِهِمْ وَیَتَفَکرُونَ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذا بَاطِلاً سُبْحَانَک فَقِنَا عَذَابَ النَّار*رَبَّنَا إِنَّک مَن تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَیْتَهُ وَمَا لِلظَّالِمِینَ مِنْ أَنصَارٍ؛(1) «همانا در آفرینش آسمانها و زمین و آمدوشدِ شب و روز خردمندان را نشانههاست؛ همان کسان که ایستاده و نشسته و بر پهلوها خفته خدای را یاد میکنند و در آفرینش آسمانها و زمین میاندیشند [و گویند:] پروردگارا، این را به گزاف و بیهوده نیافریدی، تو پاکی [از اینکه کاری به گزاف و بیهوده کنی] پس ما را از عذاب آتش دوزخ نگاه دار. پروردگارا، هرکه را تو به آتش درآوری بهراستی خوار و رسوایش کردهای، و ستمکاران را یاورانی نیست».
همچنین در دعای مربوط به هنگام گشودن قرآن در مقابل خویش در شب قدر که شب تقدیر و سرنوشت و درخواست مهمترین خواستهها از خداوند است، رهایی از عذاب الاهی، برجستهترین دعا و درخواست انسان از خداوند قلمداد شده است:
اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُک بِکتابِک الْمُنْزَلِ وَما فیهِ، وَفیهِ اسْمُک الْأَکبَرُ وَاَسْمآؤُک الْحُسْنى، وَما یُخافُ وَیُرْجى اَنْ تَجْعَلَنى مِنْ عُتَقآئِک مِنَ النَّارِ؛(2) «خدایا، از تو درخواست میکنم به حق قرآن نازل شده از سوی تو و آنچه در آن است و در آن اسم اکبر تو و نامهای نیکوی توست و به چیزهایی که مایه خوف و امید هستند، که مرا در زمره رهاشدگان از آتش دوزخ قرار دهی».
1. آل عمران (3)، 190ـ192.
2. مفاتیح الجنان، اعمال شب قدر.
شکی نیست که برای مؤمن رهایی از عذاب الاهی بسیار اهمیت دارد و برای او عمری که سراسر به خوشی و کامجویی بگذرد، اما فرجام آن عذاب ابدی باشد هیچ ارزشی ندارد. در ارتباط با آخرت نیز اگر کسی بناست به عذاب ابدی گرفتار شود، هرگز او به درجات بهشت و همنشینی با نیکان در بهشت نمیاندیشد، چون میداند که در جهنم با پستترین و بدترین موجودات همنشین میگردد. اما پس از آنکه با توبه واقعی و استغفار از خدا و با اطمینان و حسن ظن به خدا، امیدوار به رهایی از عذاب الاهی گشت، امید و درخواست خود را معطوف به عالیترین مقامات بهشت میگرداند. مؤمن باید همتش عالی باشد و به رهایی از عذاب جهنم و برخورداری از نعمتها، لذتها و خوردنیهای بهشت بسنده نکند و در رأس خواستههای او رسیدن به مقام قرب الاهی باشد. البته او اگر در رجا و امید خود به قرب الاهی صادق باشد، باید تمام تلاش خود را بهکارگیرد و از آنچه در این عرصه از او برمیآید کوتاهی نورزد.
در ادامه مناجات، حضرت علاوه بر درخواستهای دنیوی، درخواستهای معنوی و اخروی و مقامات الاهی را مطرح میکنند و در فرازی از آن مناجات، مقامات عالی معنوی و اخروی را از خداوند درخواست میکنند و میفرمایند:
کیْفَ اَنْسیک وَلَمْ تَزَلْ ذاکرى، وَکیْفَ اَلْهُو عَنْک وَاَنْتَ مُراقِبى، اِلهى بِذَیْلِ کرَمِک اَعْلَقْتُ یَدى، وَلِنَیْلِ عَطایاک بَسَطْتُ اَمَلى، فَاَخْلِصْنى بِخالِصَه تَوْحیدِک، وَاجْعَلْنى مِنْ صَفْوَه عَبیدِک؛ «[خدایا،] چگونه تو را فراموش کنم درحالیکه تو همیشه به یاد من هستی؟ و چگونه من به خود سرگرم شوم و از تو غافل گردم درحالیکه تو همواره مراقب من هستی؟ خدایا، دستم را به دامن لطف و کرم تو آویختهام و برای بهرهمندی از عنایات و
بخششهای تو دست امید و آرزویم را گشودهام. پس مرا با توحید خالصت از شرک ظاهر و باطن خالص گردان و در شمار بندگان خاص و برگزیدهات قرارم بده».
همچنانکه هدایت عام خداوند شامل همه موجودات و انسانها میشود همه موجودات از یاد و توجه عام خداوند نیز بهرهمند میباشند و خداوند آنان را فراموش نمیکند. اما یاد و توجه تشریفی خاص خداوند که آمیخته با عنایت و رحمت خاص خداست و باعث تکامل و تقرب انسان به معبود میگردد، بسان هدایت خاص خدا مخصوص کسانی است که درصدد بندگی خدا برآمدهاند و همواره به یاد خدا هستند و از این گذر خود را لایق بهرهمندی از عنایت و توجه خاص خدا ساختهاند. این یادْ حاکی از ارتباطی متقابل بین عبد و خالق و در رهگذر یادکرد خدا از سوی بنده حاصل میگردد؛ ازاینروی خداوند فرمود: فَاذْکرُونِی أَذْکرْکمْ وَاشْکرُواْ لِی وَلاَ تَکفُرُونِ؛(1) «پس مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم و مرا سپاس گزارید و ناسپاسی من نکنید».
از این ارتباط متقابل بین خالق و مخلوق در آیات قرآن فراوان یاد شده و از جمله درباره مقام محبت و رضا، خداوند محبت خاص و رضای خویش را متوجه کسانی میداند که صادقانه به خداوند عشق و محبت ورزند و از او راضی گردند، در جایی درباره دوستان واقعی خود که آنان را از محبت خویش سرشار ساخته میفرماید:
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ مَن یَرْتَدَّ مِنکمْ عَن دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَهُ أَذِلَّه عَلَى الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّه عَلَى الْکافِرِینَ یُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَلاَ یَخَافُونَ لَوْمَه لآئِمٍ ذَلِک فَضْلُ اللّهِ یُؤْتِیهِ مَن یَشَاء وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ؛(2) «ای کسانی که ایمان آوردهاید، هرکس از شما از دین خود برگردد، بهزودی
1. بقره (2)، 153.
2. مائده (5)، 54.
خداوند گروهی را بیاورد که ایشان را دوست دارد و ایشان او را دوست دارند، با مؤمنان نرم و خاکسارند و بر کافران سخت و گردنفراز، در راه خدا جهاد میکنند و از سرزنش هیچ سرزنشکنندهای نمیترسند. این برتری و بخششِ خداست که آن را به هرکه بخواهد میدهد و خداوند گشایشبخشی داناست».
در برخی از روایات آمده است که آیه فوق درباره امیر مؤمنان علی(علیه السلام) نازل شده است و قسمت اول آیه خطاب به آن دسته از اصحاب رسول خدا(صلی الله علیه و آله) است که خلافت و حق اهلبیت(علیهم السلام) را غصب کردند و از دینشان برگشتند و فَسَوْفَ یَأْتِی اللّهُ بِقَوْمٍ ... تا آخر آیه درباره حضرت ولی عصر(عجل الله فرجه الشریف) و اصحاب آن حضرت نازل شده است. در روایت دیگری نیز آمده است که چون از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) درباره آیه سؤال شد، آن حضرت دست بر شانه سلمان(علیه السلام) نهادند و فرمودند: منظور آیه این شخص و قوم او هستند و سپس فرمودند: اگر دین به ستاره ثریا آویخته شده باشد، مردانی از فارس بدان دست مییابند.(1)
همچنین خداوند درباره رضایت متقابل بنده از خدا و خداوند از بنده خویش میفرماید:
قَالَ اللّهُ هَذَا یَوْمُ یَنفَعُ الصَّادِقِینَ صِدْقُهُمْ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا رَّضِیَ اللّهُ عَنْهُمْ وَرَضُواْ عَنْهُ ذَلِک الْفَوْزُ الْعَظِیمُ؛(2) «خدای گفت: این روزی است که راستگویان را راستیشان سود دهد، ایشان را بهشتهایی است که از زیر [درختان] آنها جویها روان است، همیشه در آن جاویداناند. خدا از آنان خشنود است و آنان از خدا خشنودند. این است کامیابی و رستگاری بزرگ».
1. حویزی، تفسیر نور الثقلین، ج 2، ص252ـ253، ح 247، 248 و 250.
2. مائده (5)، 119.
در آیه دیگر، درباره بندگان برگزیده و رهیافته به رضای خویش میفرماید:
یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّه * ارْجِعِی إِلَى رَبِّک رَاضِیَه مَّرْضِیَّه * فَادْخُلِی فِی عِبَادِی * وَادْخُلِی جَنَّتِی؛(1) «ای جان آرام [آرامش و اطمینانیافته]، بهسوی پروردگارت بازگرد، درحالیکه تو از او خشنودی و او از تو خشنود است. پس در میان بندگان [ویژه] من درآی، و در بهشت [ویژه] داخل شو».
توجه به ارتباط متقابل بین بنده با خدا تأثیر شگرفی بر او میگذارد و انگیزه و آمادگی او را برای مناجات، گفتوگوی و یاد خدا استحکام و گسترش میبخشد. طبیعی است که وقتی بنده باور داشته باشد که خداوند به یاد اوست، بیشتر برای اصلاح رفتار و باورهای خود و گسترش و عمق بخشیدن به یاد و توجهاش به خداوند تلاش میکند.
در جملات اِلهى بِذَیْلِ کرَمِک اَعْلَقْتُ یَدى، وَلِنَیْلِ عَطایاک بَسَطْتُ اَمَلى استعاره تخیلی به کار رفته است؛ یعنی انسان پیش خود فرض میکند که خداوند پردهای از رحمت و کرم خود را از آسمان بهسوی زمین آویخته است و بنده محتاج به رحمت و کرم الاهی گوشه آن پرده را میگیرد و با التماس و زاری از خداوند درخواست رحمت و بخشش میکند. برای کسانی که به مکه مشرف میشوند، با مشاهده پرده کعبه چنین احساسی رخ میدهد و برای برخوردار شدن از لطف و عنایت الاهی به پرده کعبه چنگ میزنند و میگویند: «خدایا، دستم را به پرده کرم تو آویختم و درخواست میکنم که مرا از لطف و کرم خود محروم نسازی». همچنین با این تصور که عطایا و بخششهای الاهی در حال ریزش است، دست نیاز و دامن آرزو و امید خود را میگشایند تا در حد ظرفیت و لیاقت خود از عطایا و بخششهای الاهی بهرهمند گردند.
1. فجر (89)، 27ـ30.
اعتقاد و باور به «توحید خالص» که حضرت در مناجات خود از خداوند درخواست کردهاند، عالیترین مقام اولیای خداست و عالیترین خواستهای است که پس از رهایی از عذاب الاهی انسان میتواند از خداوند درخواست کند. این مقام برای کسانی حاصل میگردد که همه شائبههای شرک و توجه به ماسوی الله را از درون خویش خارج کنند و جز به خداوند توکل نکنند و تنها او را مالک و حاکم هستی بشناسند و تنها به او امید داشته باشند و تنها از او خوف و ترس داشته باشند و تنها خداوند را دوست داشته باشند و دیگر دوستیها و محبتهای آنها جلوههای محبت به خداوند و در امتداد آن محبت اصیل و متعالی باشد. پس توحید خالصْ توحید در استعانت، توکل، توحید در خوفورجا و توحید در محبت و بالاتر از همه «توحید در وجود استقلالی» است، یعنی موحد به مرحلهای میرسد که هستی مستقل و همه شئون هستی را مخصوص خداوند مییابد و این حقیقت را تنها با مفاهیم ذهنی و در پرتو برهان عقلی درنمییابد، بلکه با علم حضوری شهود میکند و در نتیجه علاقه استقلالی به غیر خداوند نخواهد داشت: اَنْتَ الَّذى اَشْرَقْتَ الْأَنْوارَ فى قُلُوبِ اَوْلِیآئِک حَتّى عَرَفُوک وَوَحَّدُوک، وَاَزَلْتَ الْأَغْیارَ عَنْ قُلُوبِ اَحِبَّائِک، حَتّى لَمْ یُحِبُّوا سِواک؛(1) «تو کسی هستی که انوار خود را در دلهای اولیائت تاباندی تا آنکه تو را شناختند و به یکتایی تو باور کردند و اغیار و بیگانگان را از دلهای دوستانت زدودی تا آنکه آنان غیر تو را دوست ندارند».
رهیافته به چنین مقامی انسان ایدئال از نظر اسلام و قرآن است که با نور الاهی وحدانیت خدا را میبیند و تعلق به غیرخدا را از دل برمیکند و اصالتاً خدا را دوست میدارد و به او عشق میورزد و هرچیز ازآنجهت که به او منسوب است، محبوب او خواهد بود.
1. مفاتیح الجنان، دعای عرفه.
از منظر قرآن، اکثر کسانی که ایمان آوردهاند، ایمانشان آغشته و آمیخته با شرک است: وَمَا یُؤْمِنُ أَکثَرُهُمْ بِاللّهِ إِلاَّ وَهُم مُّشْرِکونَ؛(1) «و بیشترشان به خدا ایمان نمیآورند جز اینکه [با او چیزی را] شریک میگیرند».
هرچه بر معرفت و مراتب ایمان مؤمن افزوده شود، از شرک او کاسته میشود و به توحید خالص نزدیکتر میگردد و کفه ایمانش سنگینتر از کفه شرکش میگردد و در این سیر کمالی به جایی میرسد که باور و اعتقاد راستین به توحید خالص پیدا میکند و همه شائبههای کفر و شرک از دلش زدوده میشود و عبد خالص خدا میگردد و رسیدن به توحید خالص و عبودیت محضْ عالیترین درجه مراتب کمالی و نهایت سیر انسان بهسوی الله است و ازاینروی خداوند درباره اشرف بندگان و سرآمد اولیا و دوستان خود که وی را به معراج خویش سیر و بار داد فرمود: سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِّنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الأَقْصَى الَّذِی بَارَکنَا حَوْلَهُ لِنُرِیَهُ مِنْ آیَاتِنَا إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ البَصِیرُ؛(2) «منزه است آن [خدایی] که بندهاش را شبانگاهی از مسجدالحرام بهسوی مسجدالاقصی که پیرامون آن را برکت دادهایم، سیر داد، تا از نشانههای خود به او بنمایانیم که او همان شنوای بیناست».
شاید بشود ادعا کرد که واژه «عبد» برترین وصفی است که خداوند برای رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در قرآن به کار برده است و ما هر روز در تشهد نمازهایمان میخوانیم: اشهد انّ محمداً عبده و رسوله که در آن ویژگی عبودیت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در درجه اول اهمیت و قبل از ویژگی و مقام رسالت ایشان ذکر گردیده است. امام سجاد(علیه السلام) نیز از خداوند میخواهند که ایشان را در زمره خالصترین بندگان خویش قرار دهد. بندگی خدا گاهی آمیخته به بندگی غیرخداست و آن در صورتی است که انسان در کنار توجه به خدا، به
1. یوسف (12)، 106.
2. اسراء (17)، 1.
غیرخداوند نیز توجه داشته باشد و نتواند محبت غیرخدا را از دل خارج سازد. وقتی انسان بنده خالص میگردد و دلش زلال و پاک و عاری از حجاب و کدورتهای دنیوی و علاقههای غیرالاهی میگردد که وجودش سراسر بندگی خدا گردد و برای غیرخدا شأنی قائل نباشد. زبان حالش این باشد که خدایا، مرا چنانکه خود میخواهی و دوست داری قرار ده. آنسان که رفتار و اندیشههایم و حالاتم چنان باشد که تو میخواهی و کاری را جز برای رضای تو انجام ندهم و هیچچیز مرا از یاد و توجه به تو باز ندارد.
خداوند درباره بندگان خالص خود که به غیر از بندگی خدا، برای خود و غیرخود شأنی نمیشناسند میفرماید:
رِجَالٌ لَّا تُلْهِیهِمْ تِجَارَه وَلَا بَیْعٌ عَن ذِکرِ اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلَاه وَإِیتَاء الزَّکاه یَخَافُونَ یَوْمًا تَتَقَلَّبُ فِیهِ الْقُلُوبُ وَالْأَبْصَارُ؛(1) «مردانی که نه تجارت و نه دادوستدی آنان را از یاد خدا و برپاداشتن نماز و دادن زکات بازنمیدارد و به خود مشغول نمیسازد و از روزی میترسند که دلها و دیدگان در آن روز دگرگون [سرگشته و پریشان] شود».
حضرت پس از درخواست رهایی از عذاب الاهی و درخواست مقامات معنوی و توحید خالص، به ستایش خداوند و ذکر اسما و صفات وی میپردازند و درخواستهای دیگر از جمله درخواستهای دنیوی خود را مطرح میکنند و میفرمایند:
یا مَنْ کلُّ هارِبٍ اِلَیْهِ یَلْتَجِئُ، وَکلُّ طالِبٍ اِیَّاهُ یَرْتَجى، یا خَیْرَ مَرْجُوٍّ وَیا اَکرَمَ مَدْعُوٍّ، وَیا مَنْ لا یَرَدُّ سآئِلََهُ، وَلا یُخَیِِّبُ آمِلَُهُ، یا مَنْ بابُهُ مَفْتُوحٌ لِداعیهِ، وَحِجابُهُ مَرْفُوعٌ لِراجیهِ، اَسْئَلُک بِکرَمِک اَنْ تَمُنَّ عَلَىَّ مِنْ عَطآئِک بِما تَقِرُّ بِهِ عَیْنى، وَمِنْ رَجآئِک بِما تَطْمَئِنُّ بِهِ نَفْسى، وَمِنَ الْیَقینِ بِما تُهَوِّنُ
1. نور (24)، 37.
بِهِ عَلَىَّ مُصیباتِ الدُّنْیا، وَتَجْلُو بِهِ عَنْ بَصیرَتى غَشَواتِ الْعَمى، بِرَحْمَتِک یا اَرْحَمَ الرَّاحِمینَ؛ «ای خدایی که هرکس از جایی فرار کند به او پناه میآورد و هرکس هرچه بخواهد از او امید بخشش آن را دارد. ای بهترین کسی که به او امید میتوان داشت و ای کریمترین کسی که از او میتوان درخواست کرد، و ای خدایی که درخواستکننده از خویش را رد نمیکند و از خویش مأیوس نمیگرداند و امیدوار به خویش را ناامید نمیسازد. ای خدایی که همواره درگاهش به روی سائلان و خوانندگان او باز است و حجابش را از برابر امیدواران برداشته است. به پاس کرمت از تو درخواست میکنم که بر من منّت نهی و از عطا و بخششت که چشمم را روشن کند به من ببخشایی، و از امیدت آنقدر مرا سرشار سازی که دلم بدان آرامش و اطمینان یابد، و به من یقینی ببخش که رنج و مصیبتهای دنیا را بر من آسان سازد و بدان پردههای جهل و ظلمت را از برابر چشم بصیرتم بردار. به رحمت بیپایانت، ای مهربانترین مهربانان».
تداوم حیات و زندگی انسان در گرو تأمین نیازمندیهای دنیوی اوست و انسان بدون بهرهمندی از غذا، سلامتی، پوشاک و سایر نیازهای مادی و نعمتهای دنیویِ خداوندْ فرصت زندگی، و مهمتر از آن فرصت عمل به وظایف و تکالیف و حرکت در مسیر رضای الاهی را از دست میدهد. با توجه به ضروری و حیاتی بودن نیازهای مادی و نعمتهای دنیوی، حضرت از خداوند درخواست بخششهایی را دارند که روشنیبخش چشم و دیدگان است.
پرواضح است که در جمله اَسْئَلُک بِکرَمِک اَنْ تَمُنَّ عَلَىَّ مِنْ عَطآئِک بِما تَقَرُّ بِهِ عَیْنى حضرت از خداوند درخواست بخششهای عینی، دنیوی و خارج از وجود خویش را دارند و گرچه «عطایا» عام است و شامل امور معنوی، نظیر ایمان و محبت و نیز شامل امور مادی میگردد ولکن از اینکه درخواست در جمله فوق در مقابل درخواستهای معنوی حضرت در جملات پیشین قرار گرفته، به دست میآید که حضرت درخواست عطایای عینی مادی، اما مهم و روشنیبخش چشمان را دارند. طبیعی است که نیازهای مربوط به شکم، لباس و شهوت و نیازهایی ازاینقبیل که یکسان در اختیار مؤمن و کافر قرار میگیرند، نمیتوانند روشنیبخش چشم مؤمن باشند و خداوند تأمین این قبیل نیازمندیها را برای همگان ضمانت کرده است. نعمتی روشنیبخش چشم مؤمن است که باعث تکامل او و کسب رضایت خداوند گردد و باعث شود که او بیشتر به بندگی خدا بپردازد و به گسترش بندگی خدا و عبودیت او همت گمارد.
مؤمن به این حقیقت باور دارد که خداوند جهان را برای انسان آفریده است و انسان را خلق کرده که با رفتار اختیاری خود به کمالی دست یابد که هیچ موجودی جز او لایق دستیابی به آن کمال و رحمت خاصی که خداوند برای انسان اختصاص داده است نمیباشد. او وقتی دید که خداوند اراده کرده که موجودی به نام انسان آفریده شود که لایق رحمت خاص و کمال و تعالی است، وقتی چشمش روشن میشود که خود را وسیله و مجرای تحقق اراده الاهی و آفرینش فرزند صالحی بیابد که بهوسیله او هدف از خلقت یعنی عبودیت خدا تأمین گردد. طبیعی است که تأمین این خواسته و برخوردار شدن از فرزند صالح، جز از طریق گزینش همسر صالح میسور نمیگردد. از این نظر داشتن همسر و فرزند صالح روشنی چشم انسان مؤمن است و بر این اساس خداوند از قول بندگان صالح خود میفرماید: وَالَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا
وَذُرِّیَّاتِنَا قُرَّه أَعْیُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَامًا؛(1) «و آنان که گویند: پروردگارا، از همسرانمان و فرزندانمان ما را روشنی چشمها ببخش و ما را پیشوای پرهیزگاران گردان».
حضرت پس از درخواست بخششهای عینی روشنیبخش چشمان، از خداوند میخواهند که به ایشان آرامش درونی و اطمینان نفس عنایت کند. اطمینان نفس و مقام یقین که حضرت از خداوند درخواست کردهاند، از بخششها و نعمتهای درونی و متعالی است که خداوند به بندگان موحد خود عنایت میکند. از بدترین حالات روحی و روانی انسان، حالت وانهادگی و سرگردانی است که بر اثر آن انسان احساس میکند که کسی او را دوست ندارد و برایش دل نمیسوزاند. احساس میکند که همه، حتی پدر، مادر، فرزندان و خویشان او را وانهادهاند و به حال خود رها کردهاند و او را از یاری و کمک خویش محروم ساختهاند؛ او حتی از خداوند نیز ناامید میگردد. وقتی این حالت سرخوردگی از دیگران تشدید گردید، در انسان حالت افسردگی شدید پدید میآید که بر اثر آن حتی ممکن است دست به خودکشی بزند. شاید آیه 15 سوره حج ناظر به همین حالت باشد:
مَن کانَ یَظُنُّ أَن لَّن یَنصُرَهُ اللَّهُ فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَه فَلْیَمْدُدْ بِسَبَبٍ إِلَى السَّمَاء ثُمَّ لِیَقْطَعْ فَلْیَنظُرْ هَلْ یُذْهِبَنَّ کیْدُهُ مَا یَغِیظُ؛ «هرکه میپندارد که خدا او را در این جهان و آن جهان هرگز یاری نخواهد کرد، باید ریسمانی به آسمان [سقف و هرچه بر فراز سر آدمی است] کشد [و خود را حلقآویز کند] سپس [آن را] ببرد، و آنگاه بنگرد که آیا این ترفند و نیرنگش خشم او را از میان میبرد؟»
1. فرقان (25)، 74.
بسیاری از مفسران گفتهاند که آیه شریفه درباره رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نازل شده است و ضمیر در لن ینصره الله به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) برمیگردد. چون مشرکین مکه میپنداشتند دینی که وی آورده دروغین و نوظهور است و اساس محکمی ندارد و بهاینجهت دعوتش منتشر نمیشود، نزد خدا هم منزلتی ندارد تا او را یاری کند. ولی وقتی آن حضرت به مدینه مهاجرت فرمود و خدا نصرتش داد و دینش عالمگیر شد و آوازهاش همهجا پیچید، این حادثه غیرمنتظره سخت ایشان را به خشم آورد. ازاینروی، در این آیه آنان را نکوهش میکند و میفرماید که یاور او خداست و چون یاور او خداست خشم ایشان پایان نمیپذیرد گرچه خود را خفه کنند.(1)
ولی با توجه به آنکه از آغاز سوره تا آیه مورد نظر نامی از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) برده نشده بعید است که ضمیر در لن ینصره الله به آن حضرت برگردد و احتمال قویتر آن است که ضمیر به «من» و خود اشخاص برمیگردد(2) و بر این اساس منظور آیه این است که هرکس از خداوند ناامید گشته و گمان دارد که خداوند او را به خود وانهاده و در دنیا و آخرت یاریاش نمیکند، طبیعی است که حالت وانهادگی و افسردگی شدید در او پدید میآید و از معاشرت با دیگران و ایفای نقش مثبت در جامعه خودداری میورزد و حالت بدبینی و خشم شدید او را فرا میگیرد. شکی نیست که او نباید از خداوند ناامید گردد و باور داشته باشد که هیچگاه خداوند او را به خود وانمینهد. بنابراین، او باید حالت وانهادگی، افسردگی و خشم ناشی از آن حالتهای نکوهیده روانی را از درون خویش بزداید و در پرتو امید به خداوند روحیه نشاط، آرامش و اطمینان را در خود زنده کند. در غیر این صورت برای فرونشاندن خشم خود، خویشتن را حلقآویز کند و بنگرد که بدینوسیله خشم او فرو مینشیند و آیا علاج آن خشم غیرمنطقی و بیهوده در این است که خود را نابود کند؟
1. علامه طباطبایی، المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی همدانی، ج14، ص523.
2. این احتمال از سوی برخی از مفسران نیز مطرح گردیده است. ر.ک: جمعی از نویسندگان، تفسیر نمونه، ج 14، ص41.
بدترین حالت برای انسان ناامیدی، بهخصوص ناامیدی از خداست که به دنبال آن انسان دچار حالت وانهادگی و افسردگی میشود. در مقابل، حالت امید بهخصوص امید به خداوند باعث سرزندگی و نشاط میگردد. وقتی انسان به خداوند امید داشت و باور داشت که سروکارش با خداست و به قدرت و رحمت بینهایت او متصل است و هر گرفتاری و مشکلی برای او پیش آید، خداوند میتواند آن را برطرف سازد، غم و اندوه از دلش زدوده میگردد و از هیچکس و هیچچیز جز خدا هراس نخواهد داشت؛ ازاینروی خداوند فرمود: أَلا إِنَّ أَوْلِیَاء اللّهِ لاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ؛(1) «آگاه باشید که بر دوستان خدا نه بیمی است و نه اندوهگین میشوند».
ولایت، یعنی ارتباط و وابستگی به خدا و پذیرش تدبیر و حاکمیت مطلق خداوند بر وجود خویش. اولیای خدا کسانی هستند که با خداوند ارتباط و اتصال واقعی دارند و خود را کاملاً وابسته به خداوند میدانند و به او اتکال دارند و ازاینروی از غیرخدا نمیترسند، چون باور دارند که همه قدرتها در برابر قدرت لایزال الاهی حقیر و کوچکاند. امام خمینی(رحمهَ الله) در اوایل نهضت و در ارتباط با حوادث سهمگینی که رخ میداد قسم میخوردند که من نترسیدم و وقتی در سال 42 ایشان را دستگیر کردند و به تهران بردند، میفرمودند که اندکی ترس و نگرانی نداشتم، اما افسری که در ماشین کنار من نشسته بود، از ترس میلرزید! برای ما که بارها ترس را در زندگیمان تجربه کردهایم، آن صلابت و روحیه مستحکم و عدم ترس از حوادث و اتفاقاتی که امکان داشت برای ایشان رخ دهد شگفتانگیز و باور نکردنی است که چطور کسی که در چنگ دشمن اسیر گشته و احتمال میدهد که مورد شکنجههای سخت و طاقتفرسا قرار گیرد و حتی احتمال میدهد که او را اعدام کنند، خم به ابرو نمیآورد و هیچ ترس و نگرانی از آنچه ممکن است رخ دهد ندارد؟ آن آرامش و اطمینان خاطر ناشی از
1. یونس (10)،62.
توکل به خدا و امید به اوست و با وجود چنان امیدی که بهحق نعمتی بزرگ بهحساب میآید، و با وجودی که انسان تسلیم خواست و مشیت خدا گشته و تنها اراده و مشیت الاهی را مؤثر بر هستی میداند، طبیعی است که توجهای به ماسوی الله نداشته باشد و ترسی از غیرخدا به خود راه ندهد.
شکی نیست که زندگی انسان همراه با مصیبتها، سختیها و گرفتاریهاست و این مصیبتها و سختیها باعث میگردد که انسانهای عادی طاقت و تحمل را از کف بدهند و بیتابی کنند و اضطراب و اندوه و غصه بر دلشان سایه افکند. خداوند درباره روحیه ناشکیبایی انسان میفرماید: إِنَّ الْإِنسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا * إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا * وَإِذَا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعًا؛(1) «همانا آدمی ناشکیبا آفریده شده، چون بدی [و رنجی] به او رسد بیتابی کند و چون خیری به او رسد بخل ورزد».
شاید ما تصور کنیم که انسانهای مرفه و کاخنشینها سختی، نگرانی و غم و غصهای ندارند، اما واقعیت این است که ناراحتیها، نگرانیها و مشکلات روانی آنها بهمراتب بیشتر از سایرین است. امروزه بیشترین داروهای آرامبخش اعصاب و روان در کشور آمریکا مصرف میگردد که از مرفّهترین و سرمایهدارترین کشورهای جهان بهحساب میآید و بیش از هر کشور دیگری در آن کشور بیمارستانها و کلینیکهای خاص بیماران روانی دایر گردیده است. این ازآنجهت است که ناراحتیها، نگرانیها، افسردگیها و مشکلات روانی و روحی مردم آن کشور بیش از مردم سایر کشورهاست. این ناراحتیها و نگرانیها وقتی از بین میرود که ایمان به خدا در دل رسوخ یابد و انسان تسلیم مقدرات الاهی گردد و یقین کند که همه امور در دایره
1. معارج (70)، 19ـ21.
قضا و قدر الاهی و با اراده و مشیت حکیمانه خداوند انجام میپذیرد؛ چنانکه خداوند فرمود:
مَا أَصَابَ مِن مُّصِیبَه فِی الْأَرْضِ وَلَا فِی أَنفُسِکمْ إِلَّا فِی کتَابٍ مِّن قَبْلِ أَن نَّبْرَأَهَا إِنَّ ذَلِک عَلَى اللَّهِ یَسِیرٌ* لِکیْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَکمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکمْ وَاللَّهُ لَا یُحِبُّ کلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ؛(1) «هیچ مصیبتی در زمین [چون تنگدستی و سختی و قحطی] و نه در جانهایتان [چون بیماری و اندوه] نرسد، مگر پیش از آنکه آن را پدید آوریم در کتابی [نوشته شده] است؛ این بر خدا آسان است، تا بر آنچه از دست شما رفت اندوه مخورید و بدانچه به شما داد شادمان نشوید، و خدا هیچ گردنکش خودستا را دوست ندارد».
مؤمن به این حقیقت باور دارد که آنچه رخ میدهد بیحساب و کتاب و بدون حکمت نیست و همه امور و حتی ناراحتیها و مشکلاتی که برای افراد رخ میدهد و نیز خوشیها همه مقدرات الاهی است و دارای حکمت میباشند. بنابراین، اگر مصیبتی به او رسید، اندوهگین نمیشود و آن را از جانب خدا و ناشی از خواست حکیمانه معبود خویش میداند و ازاینروی، تسلیم خواست خدا و راضی به قضا و قدر الاهی میگردد. همچنین اگر نعمتی به او رسید، سرمست نمیگردد، چون باور دارد که آن خیر و نعمت وسیله امتحان و آزمایش اوست و نباید بهوسیله آن از دایره بندگی و اطاعت خداوند خارج گردد و بلکه باید از خیر و نعمتی که خداوند حکیم بدو عنایت کرده در راه خیر و کمال خویش بهرهبرداری کند. وقتی چنین باوری بر سرحد کمال رسید، بر آن یقین اطلاق میکنند. روایات فراوانی درباره حقیقت یقین و ویژگیهای آن وارد شده است؛ از جمله امیر مؤمنان علی(علیه السلام) میفرمایند:
1. حدید (57)، 22ـ23.
لَا یَجِدُ عَبْدٌ طَعْمَ الْإِیمَانِ حَتَّى یَعْلَمَ أَنَّ مَا أَصَابَهُ لَمْ یَکنْ لِیُخْطِئَهُ وَأَنَّ مَا أَخْطَأَهُ لَمْ یَکنْ لِیُصِیبَهُ وَأَنَّ الضَّارَّ النَّافِعَ هُوَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ؛(1) «هیچ بندهای مزه ایمان را نچشد، تا آنکه بداند آنچه به او رسیده، از او نمیگذشت و او را گریزی از آن نبود و آنچه از او گذشته است به او نمیرسید، و اینکه زیانبخش و سودرسان تنها خداوند عزّ و جلّ است».
مؤمن رهیافته به مقام یقین باور دارد که خداوند قادر، حکیم و مهربان بر جهان حکومت میکند و بخششها و عطایای خویش را بر اساس مصلحت و استعداد افراد تقسیم میکند و نیز بر اساس حکمت و مصلحت خویش افراد را با سختیها و مصیبتها مواجه میگرداند. ازاینروی، اگر مصیبتی بر او وارد شود و چیزی را از دست بدهد ناراحت نمیشود؛ چون میداند که مدبر عالم از روی حساب و حکمت چنان تقدیری را برای او رقم زده است و آنچه رخ داده به صلاح اوست. ناراحتی و نگرانی او از آن است که نکند به جهت کوتاهی و گناهی که از او سرزده و یا به جهت آنکه حق کسی را ضایع ساخته خداوند آن مصیبت و گرفتاری را برای او پدید آورده است. اگر کسی با مصیبتی مواجه گردید، مالی را از دست داد و خسارتی بر او وارد آمد، نباید بیتابی و ناشکیبایی کند؛ بلکه به وارسی رفتار خود بپردازد و اگر اشتباه و کوتاهی از او سرزده به جبران آن بپردازد و از خداوند طلب بخشش کند. اگر اشتباه و کوتاهی از او سرنزده، باور داشته باشد که خداوند بهوسیله آنچه بر او وارد آمده، او را امتحان و آزمایش کرده است، پس بکوشد که سربلند از آزمایش الاهی خارج شود و ناشکیبایی نکند و راضی به خواست خدا باشد.
دل مرکز احساسات، عواطف و ادراک است و بیم و امید به دل مربوط میگردند. از منظر
1. کلینی، اصول کافی، ج 2، ص58، ح 7.
فرهنگ قرآنی، علاوه بر چشم ظاهری، دل انسان نیز چشم دارد که از آن به «چشم بصیرت» تعبیر میشود و گاهی روی چشم دل حجابها و پردههایی میافتد و در نتیجه کور میگردد و آن در صورتی است که انسان به غفلت و فراموشی حق مبتلا گردیده است. حضرت با توجه به این فرهنگ قرآنی، از خداوند درخواست میکنند که به ایشان یقینی عطا کند که پردههای جهل و ظلمت را از برابر چشم دل بردارد. خداوند ضمن توصیه و سفارش به گردش در زمین و تفکر در مخلوقات الاهی و تأثیر آن در گسترش بصیرت انسان و وقوف بر حقایق و زیباییهای هستی، به کور گشتن چشم دل و چشم بصیرت انسان اشاره میکند و میفرماید:
أَفَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَتَکونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِهَا أَوْ آذَانٌ یَسْمَعُونَ بِهَا فَإِنَّهَا لَا تَعْمَى الْأَبْصَارُ وَلَکن تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُور؛(1) «آیا در زمین به گردش و تماشا نرفتند تا دلهایی داشته باشند که با آن [به هشیاری پند را] دریابند یا گوشهایی که با آن [اندرز را] بشنوند؟ زیرا چشمها[ی سر] نابینا نمیشود، بلکه [چشمِ] دلهایی که در سینههاست کور و نابینا میشود».
در جای دیگر درباره کورگشتن چشم بصیرت کافران و غافلان از خدا میفرماید:
إِنَّ الَّذِینَ کفَرُواْ سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ أَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ * خَتَمَ اللّهُ عَلَى قُلُوبِهمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَه وَلَهُمْ عَذَابٌ عظِیمٌ؛(2) «همانا کسانی که کافر شدند برایشان یکسان است که بیمشان دهی و یا بیمشان ندهی، ایمان نمیآورند. خداوند بر دلهایشان و بر گوشهایشان مهر نهاده و بر دیدگانشان پردهای است و آنان را عذابی است بزرگ».
در برخی از آیات قرآن برتافتن و اعراض از ذکر و یاد خدا عامل کوری چشم دل و
1. حج (22)، 46.
2. بقره (2)، 6ـ7.
قرین گشتن با شیطان معرفی شده است؛ در آیهای خداوند میفرماید:وَمَن یَعْشُ عَن ذِکرِ الرَّحْمَنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطَانًا فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ؛(1) «و هرکه از یاد خدای رحمان روی برتابد [یا چشم بپوشد و بگردد] شیطانی برای او برگماریم که او را دمساز و همنشین باشد».
در جای دیگر میفرماید:
وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَه ضَنکا وَنَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَه أَعْمَى * قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِی أَعْمَى وَقَدْ کنتُ بَصِیرًا * قَالَ کذَلِک أَتَتْک آیَاتُنَا فَنَسِیتَهَا وَکذَلِک الْیَوْمَ تُنسَى؛(2) «و هرکس از یاد من روی بگرداند، پس زندگی تنگ و سخت خواهد داشت و روز رستاخیز او را نابینا محشور میکنیم. میگوید: پروردگارا، چرا مرا نابینا محشور کردی با آنکه بینا بودم؟ میفرماید: همانطور که نشانههای ما بر تو آمد و آن را به فراموشی سپردی، امروز همان گونه فراموش میشوی».
وقتی انسان از یاد خدا و دستورات الاهی غافل گشت و به مرورْ غفلت در دل او ریشه دواند و دیرپای گشت، به مرحلهای میرسد که منافذ هدایت و نور به روی دلش بسته میشود و نه فقط اعتنایی به یاد خدا و قیامت ندارد، بلکه کاملاً از آنها اعراض میکند و روی برمیگرداند، بهگونهای که اگر پیش او از خدا، قیامت و مرگ سخن گفته شود ناراحت میگردد. وقتی از دنیا سخن به میان میآید و میشنود که فلان کالا ارزان شده و یا زمین و کالایش گران شده و در صورت فروش آن و خرید و انباشت چیزی که ارزان گشته بر ثروتش افزوده میشود، خوشحال میگردد و همواره در تکاپوی استفاده بیشتر از امکانات دنیوی و کامجویی از لذتهای دنیوی است و پیوسته از دنیا سخن میگوید و بدینوسیله سرور و نشاط مییابد. اما وقتی از شب اول قبر، نکیر و
1. زخرف (43)، 36.
2. طه (20)، 124ـ126.
منکر، عذاب الهی، قیامت و حتی از خداوند سخنی میشنود، ناراحت میگردد و چهره درهم میکشد: وَإِذَا ذُکرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَه وَإِذَا ذُکرَ الَّذِینَ مِن دُونِهِ إِذَا هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ؛(1) «و چون خداوند به یگانگی یاد شود دلهای کسانی که به آن جهان ایمان ندارند برَمد، و چون آنان که جز او هستند [معبودهایشان] یاد شوند ناگاه شادمان گردند».
گرچه سرسپردگان به دنیا و رویبرتافتگان از خدا و معنویت چنان مینمایانند که در رفاه و آسایش به سر میبرند و دیگران نیز خیال میکنند که آنان شادمان و سرخوش از لذتها و کامجویی از دنیا هستند، اما حقیقت آن است که اعراض از یاد خدا و گسستن از مبدأ فیض و هستی، زندگیِ سخت و غیرقابل تحملی را برای آنان رقم زده و آنان در تنگنای بیهویتی و بیکسی و به خودوانهادگی به سر میبرند و وسیلهای برای آرامش حقیقی خود نمییابند. در آخرت نیز کر و کور محشور میشوند و به تعبیر قرآن همچنانکه آنان در دنیا خدا را فراموش کردند، در آن سرا نیز خداوند آنان را فراموش میکند و بهرهای از نعمتها و عطایای بیشمار و بینهایت بهشتی خویش به آنان نمیرساند و پیوسته با لهیب آتش قهر خویش جسم و جانشان را میآزارد.
1. زمر (39)، 45.