در جلسه قبل گفتیم که وقتی موجود شعورمندی کمک و خدمتی به موجود شعورمند دیگر میرساند، در دریافت کننده خدمتْ احساس رضامندی و قدردانی پدید میآید و در پی این احساس، با رفتار خود مراتب قدردانی و تشکر خود را به جا میآورد. از جمله، در برابر نعمتهایی که خداوند به ما ارزانی داشته است، فطرتاً حالت قدردانی و تشکر از خدا در ما پدید میآید و متناسب با آن حالت، با زبان و یا رفتار خود به شکرگزاری خدا میپردازیم. شکرگزاری از دیگران نه فقط خصلت فطری انسانی ماست بلکه خصلت فطری حیوانات پیشرفته نیز هست.
باید افزود که در قرآن خداوند نیز خود را شاکر و شکرگزار معرفی کرده است و چنانکه ما شکر خداوند را به جا میآوریم، در برخی از آیات قرآن آمده است که خداوند نیز از بندگانش شکرگزاری میکند. در چهار آیه قرآن خداوند «شکور» معرفی شده است(1) و در دو آیه قرآن نیز خداوند «شاکر» معرفی شده است.(2) همچنین در دو آیه
1. فاطر (35)، 30 و 34؛ شوری (42)، 23؛ تغابن (62)، 17.
2. بقره (2)، 158؛ نساء (4)، 147.
قرآن نیز آمده است که سعی و تلاش بندگان مورد ستایش و سپاس خداوند قرار میگیرد. در آیه اول خداوند میفرماید: وَمَنْ أَرَادَ الآخِرَه وَسَعَى لَهَا سَعْیَهَا وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولَئِک کانَ سَعْیُهُم مَّشْکورًا؛(1) «و هرکس خواهان آخرت است و برای آن کوششی درخور آن کند و مؤمن باشد، پس کوشش آنان سپاس داشته خواهد شد».
در آیه دوم خداوند میفرماید: إِنَّ هَذَا کانَ لَکمْ جَزَاء وَکانَ سَعْیُکم مَّشْکورًا؛(2) «این برای شما پاداشی است و کوشش شما [پذیرفته و] سپاس داشته شده است».
روشن شد که خداوند نیز از بندگان خود شکر و سپاس میکند، اما مسلماً کیفیت شکرگزاری خداوند با شکرگزاری انسان متفاوت است و خداوند برخی حقایق را در قالب الفاظ و اصطلاحات رایج بین ما انسانها بیان میکند تا برای ما قابل فهم گردد و در این نوع استعمال و انتقال مرادات و معانی، به نوعی مجاز راه یافته است. صرفنظر از آنکه الفاظ و مفاهیمی که دلالت بر ذات، صفات و افعال خداوند کنند، ازآنجاکه آن حقایق را به ما نمینمایانند خالی از مجاز نیستند، در مواردی کاربرد مجاز در ارائه حقایق خیلی واضح و روشن است و از عمد برخی از حقایق و معانی تنزل داده میشوند تا انگیزه کافی برای عمل به مقتضای آنها در انسانها پدید آید. بهعنوان نمونه، در مواردی انفاق مال واجب است، نظیر پرداخت زکات و خمس، و در مواردی نیز انفاق مال مستحب است. همچنین قرض دادن مال به کسی که برای تأمین نیازمندیهای زندگی خویش درخواست قرض کرده است مستحب میباشد و حتی در برخی از روایات، ارزش و فضیلت قرض دادن فراتر از بخشش و صدقه معرفی شده است: عن الصادق(علیه السلام): لَأَنْ أُقْرِضَ قَرْضاً أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ أَنْ أَتَصَدَّقَ بِمِثْلِهِ؛(3) «امام صادق(علیه السلام) فرمود: اینکه مالی را قرض دهم، در نزد من بهتر است از آنکه آن را ببخشم».
1. اسراء (17)، 19.
2. انسان (76)، 22.
3. حر عاملی، وسائل الشیعه، ج18، ص329ـ330، ح23783.
در مورد قرض یک طرف بخشی از مالش را قرض میدهد و دیگری آن قرض را دریافت میکند تا بدان نیازش را تأمین کند. پس چه در مورد قرض و چه زکات و خمس، دریافت کننده انسان نیازمند است. اما خداوند برای ترغیب و تشویق مردم به قرض دادن به همدیگر مجازاً خودش را دریافت کننده قرض معرفی میکند و میفرماید: مَّن ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللّهَ قَرْضًا حَسَنًا فَیُضَاعِفَهُ لَهُ أَضْعَافًا کثِیرَه وَاللّهُ یَقْبِضُ وَیَبْسُطُ وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ؛(1) «کیست که به خدا وام نیکویی دهد تا خدا آن را برای او چند برابر بیفزاید؟ و خدا [روزی را] تنگ و فراخ میکند، و بازگشت شما بهسوی اوست».
مالک حقیقی همه هستی خداوند است و ما و آنچه در اختیار ماست از خداوند است و مالکیت ما بر سرمایه و داراییمان اعتباری است. حال وقتی ما مالمان را انفاق میکنیم و یا آن را قرض میدهیم، دریافت کننده آن شخصی است که نیازمند انفاق و یا قرض است. اما خداوند به جهت لطفی که به ما دارد، مجازاً خود را در حدّ انسانی نیازمند تنزل میدهد و میفرماید که در برابر قرضی که میدهید، چندین برابر در آخرت به شما میبخشم، تا بدینوسیله اهمیت کمک به دیگران و قرض دادن را برای ما روشن سازد و انگیزه انجام چنین کار خیری را در ما برانگیزاند.
اکثر بیانات قرآنی و روایی درباره جزا، پاداش و کیفر رفتار بهگونهای است که رابطه جعلی و قراردادی بین عمل صالح و پاداش نیکو و عمل بد و کیفر را به ذهن میآورد. نظیر قراردادی که بین موجر و مستأجر بسته میشود و مستأجر در قبال منفعتی که از مال موجر میبرد به او اجاره پرداخت میکند، خداوند نیز در قبال کارهای نیک بندگان به آنان پاداش عنایت میکند. با این تفاوت که پاداش و اجر اخروی بسیار فراتر از
1. بقره (2)، 245.
پاداش دنیوی رفتار است. این تعابیر که برای سهولت تفاهم و رعایت حال اکثریت مردمی است که ذهنشان با اینگونه مفاهیم آشناتر میباشد اعتباری است و در آنها فرض شده که بندگان برای خداوند کاری انجام میدهند و خداوند دریافت کننده منافع رفتار آنان است و در قبال آن به آنان مزد و پاداش میدهد و یا در قبال اعمال نیک آنان بخشی از گناهانشان را میبخشد. ولی چنانکه از برخی از آیات و روایات استفاده میشود، رابطه بین اعمال انسان و ثواب و عقاب اخروی فراتر از یک رابطه قراردادی و جعلی است، بلکه بین اعمال انسان و ثواب و عقاب رابطه تکوینی و تولیدی برقرار است. بر اساس این رابطه تکوینی، اعمال اختیاری انسان دارای صورتهای ملکوتی گوناگونی است که بهعنوان نتیجه و بازتاب اعمال در عالم برزخ و قیامت ظاهر میشوند.
اینک نمونهای از آیات را که دلالت بر وجود رابطه حقیقی بین اعمال انسان و نتایج اخروی آنها و بهعبارتدیگر دلالت بر تجسم اعمال دارند ملاحظه میکنیم:
وَأَقِیمُواْ الصَّلوه وَآتُواْ الزَّکوه وَمَا تُقَدِّمُواْ لأَنفُسِکم مِّنْ خَیْرٍ تَجِدُوهُ عِندَ اللّهِ إِنَّ اللّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ؛(1) «و نماز را برپا دارید و زکات بدهید و هر نیکی که برای خود پیش فرستید، آن را نزد خدا باز یابید که خدا بدان چه میکنید بیناست».
یَوْمَ تَجِدُ کلُّ نَفْسٍ مَّا عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُّحْضَرًا وَمَا عَمِلَتْ مِن سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَیْنَهَا وَبَیْنَهُ أَمَدًا بَعِیدًا وَیُحَذِّرُکمُ اللّهُ نَفْسَهُ وَاللّهُ رَؤُوفٌ بِالْعِبَادِ؛(2) «روزی که هرکسی هر کار نیکی که کرده حاضر یابد و نیز هر کار بدی که کرده، دوست دارد که کاش میان او و کارهای بدش فاصلهای دور
1. بقره (2)، 110.
2. آلعمران (3)، 30.
بود. خدا شما را از [نافرمانی] خویش بیم میدهد و خدا با بندگان مهربان است».
إِنَّ الَّذِینَ یَأْکلُونَ أَمْوَالَ الْیَتَامَى ظُلْمًا إِنَّمَا یَأکلُونَ فِی بُطُونِهِمْ نَارًا وَسَیَصْلَوْنَ سَعِیرًا؛(1) «همانا کسانی که مالهای یتیمان را به ستم میخورند جز این نیست که در شکمهای خود آتشی میخورند و بهزودی به آتش افروخته دوزخ درآیند».
از آیه اخیر استفاده میشود که صورت باطنی خوردن مال یتیم، خوردن آتش است و هنگامی که در جهان دیگر حقایق ظاهر میشود، خورنده مال یتیم خواهد دید که باطن آن غذا آتش بوده و سوزش درونش را خواهد یافت و به او گفته خواهد شد: آیا این آتش جز همان مال حرامی است که خوردهای؟
بنابراین، چنانکه بسیاری از آیات و روایات دلالت دارند و از دلایل عقلی نیز استفاده میشود، بین اعمال ما و ثواب و عقاب رابطه تکوینی برقرار است و آنچه ما در این جهان انجام میدهیم در جهان دیگر به صورتی متناسب با آن جهان نمودار گردیده و تجسم مییابد. بهعبارتدیگر، پاداشها و کیفرها بازنمود و حقیقت اعمال دنیوی انسانهاست که در حیات اخروی خود را نشان میدهند. هر کرداری که انسان انجام میدهد، یک صورت دنیوی دارد که ما آن را مشاهده میکنیم و یک صورت اخروی دارد که هماکنون در دل و نهادِ عملْ نهفته است و عمل در روز رستاخیز و پس از تحولاتی که در آن رخ میدهد، شکل کنونی و دنیوی خود را از دست داده و با واقعیت اخروی خود جلوه میکند و باعث لذت و فرح و یا آزار و اندوه انسان میگردد. بر این اساس، پاداشها و حتی بخشش گناهان نتیجه تکوینی اعمال و بلکه تجسم آنها در عالم آخرت است و برخی از کارهای نیک از چنان نورانیتی برخوردارند که ظلمت و
1. نساء (4)، 10.
تاریکی برخی از گناهان را از بین میبرند. البته چون نوع مردم از درک این حقایق عاجزند و ذهن آنها با مفاهیم و تعابیر اعتباری خو گرفته است، در آیات و روایات از تعابیری نیز استفاده شده که ظهور در رابطه قراردادی بین اعمال انسان و ثواب و عقاب دارند و این تعابیر مجازی و اعتباری برای سهولت فهم نوع مردم به کار رفته است. در راستای این تعابیر مجازی، در برخی آیات، از جهاد با مال و جان در راه خدا به تجارت و معامله با خدا تعبیر شده و خداوند خریدار جان و مال معرفی گردیده که در قبال آن بهشت را به فروشنده آن ارزانی میکند: إِنَّ اللّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّه...؛(1) «خداوند از مؤمنان جانها و مالهایشان را بخرید به بهای آنکه بهشت برای آنان باشد».
در آیه دیگر ایمان به خدا و پیامبر(صلی الله علیه و آله) و جهاد در راه خدا، تجارت و دادوستد با خداوند اطلاق گردیده است:
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّکمْ عَلَى تِجَارَه تُنجِیکم مِّنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ*تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِکمْ وَأَنفُسِکمْ ذَلِکمْ خَیْرٌ لَّکمْ إِن کنتُمْ تَعْلَمُونَ؛(2) «ای کسانی که ایمان آوردهاید، آیا شما را بر تجارتی راه نمایم که شما را از عذابی دردناک برهاند؟ به خدا و پیامبر او ایمان آورید [بر ایمان به خدا و پیامبر او استوار باشید] و در راه خدا با مالها و جانهای خویش جهاد کنید، این برای شما بهتر است اگر میدانستید».
تعبیر تجارت و دادوستد جان و مال با خدا تنزلی در بیان حقیقت بهمنظور تشویق ما به انجام کار خیر و دریافت ثواب و پاداش است و چنان نیست که ما مالک جان و مالمان باشیم و در قبال فروش آنها به خداوند، چیزی دریافت کنیم و یا چیزی را که
1. توبه (9)، 111.
2. صف (61)، 10ـ11.
خداوند فاقد آن هست در اختیار او بگذاریم و در عوض از او پاداش دریافت کنیم. بلکه مالک حقیقی جان و مال ما خداست و خداوند آنها را به امانت در اختیار ما قرار داده و هروقت اراده کند از ما باز میستاند.
با توجه به نمونههایی که بیان کردیم، عبادت ما اعتباراً خدمت به پیشگاه خداوند محسوب میگردد و گذشته از بذل مال و جان در راه خدا و رفتار محسوسی که بهعنوان عبادت خدا انجام میگیرند، توجه و ذکر قلبی نیز خدمت به پیشگاه خداوند و مطلوب وی محسوب میگردد. مطلوبیت عبادت و اعمال خیر برای خداوند نه ازآنروست که خداوند نیازمند آنهاست و بهوسیله آنها نقص خود را برطرف میکند، بلکه ازآنروست که در پرتو آنها ما به کمال لایق خویش و مقام قرب الاهی نایل میگردیم. ما در پرتو عبادت و تضرع به درگاه او لایق دریافت رحمت بیکران او میگردیم و خداوند چون دوست میدارد که رحمتش را بر بندگان خویش بگستراند، آن بخش از رفتار بندگان که زمینه نزول رحمت و برکات الاهی را فراهم میآورد، مطلوب و محبوب اوست. تمام تعابیر مجازی که در روایات و آیات درباره معامله با خدا و جزا و پاداش وارد شده برای این است که ما به ارتباط با خداوند واقف گردیم و سعی کنیم کارهایی که محبوب و مطلوب خداست انجام دهیم تا به کمال حقیقی نایل گردیم و کارهایی که در راستای تعالی، کمال و نیل به رضوان الاهی انجام میگیرد، مجازاً خدمت به خداوند محسوب میگردد و ازاینروی، امیر مؤمنان(علیه السلام) در دعای کمیل میفرمایند:
یا رَبِّ، اَسْئَلُک بِحَقِّک وَقُدْسِک، وَاَعْظَمِ صِفاتِک وَاَسْمآئِک، اَنْ تَجْعَلَ اَوْقاتى مِنَ اللَّیْلِ وَالنَّهارِ بِذِکرِک مَعْمُورَه، وَبِخِدْمَتِک مَوْصُولَه، وَاَعْمالى عِنْدَک مَقْبُولَه، حَتّـى تَکـونَ اَعْمالـى وَاَوْرادى کلُّها وِرْداً واحِـداً، وَحـالى
فـى خِدْمَتِک سَرْمَداً؛(1) «خدایا، از تو درخواست میکنم به حق و ذات مقدّست و صفات و اسماء بس بزرگ و مبارکت که اوقات مرا در شب و روز به یاد خود آباد گردانی و پیوسته به خدمت بندگیات بگذرانی و اعمالم را مقبول درگاهت گردانی تا کردار و گفتارم یکپارچه و خالص برای تو باشد و حالم تا ابد به خدمت تو مصروف گردد».
در مقابل خدمت ما به پیشگاه خداوند و انجام عباداتی که مطلوب و مقبول پیشگاه پروردگار است، ذات پروردگار از ما تشکر و قدردانی میکند و قدردانی و تشکر او در افزایش نعمت و بار دادن به رضوان خود تمثل پیدا میکند. خداوند فرمود: وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکمْ لَئِن شَکرْتُمْ لأَزِیدَنَّکمْ... ؛(2) «و هنگامی که پروردگارتان به شما آگاهی داد که اگر سپاس گزارید، [نعمت] شما را افزون خواهم کرد».
شکر نعمتهای خداوند عبادت و مطلوب خداوند است و خداوند در قبال آن و بهعنوان تشکر و قدردانی از بنده خویش هم نعمتهای موجود را باقی میدارد و هم بر آنها میافزاید و نیز بر کمالات و مراتب قرب بندگان شاکر به درگاه خویش میافزاید.
در جلسه پیشین گفتیم در صورتی انسان به شکرگزاری از خداوند میپردازد که بداند آنچه در اختیارش قرار گرفته برای او سودمند و نافع است و نیز بداند که خداوند آن را در اختیارش نهاده است. کسانی که به حقایق عالم و آنچه در آن میگذرد و نعمتها و امکانات ارزندهای که در اختیارشان هست توجهی ندارند، از معرفت خالق و مدبّر هستی بینصیب هستند و در نتیجه به شکرگزاری خداوند نمیپردازند. گذشته از این گروه، برخی
1. مفاتیح الجنان، دعای کمیل.
2. ابراهیم (14)، 7.
به خداوند اعتقاد دارند، اما چون نظرشان معطوف به لذتها و نعمتهای مادی نظیر خانه، همسر، غذا و لباس است، از خداوند به پاس ارزانی کردن آن نعمتها شکرگزاری میکنند و از آن فراتر نمیروند. اما کسانی که به نعمتهای معنوی واقفاند و ارزش و اهمیت عقل، ایمان، ولایت، معرفت و محبت خداوند را درک میکنند، بیش از هرچیز در قبال آن نعمتهای بزرگْ خداوند را سپاس میگزارند. بزرگترین و عظیمترین نعمتهای الاهی فرجام نیک و حسن عاقبت و برخورداری از رحمت و رضوان الاهی در سرای آخرت است و ما باید خود را در معرض این نعمتهای بزرگ قرار دهیم و زمینه برخورداری از آنها را در خود فراهم کنیم و بهپاس آن نعمتهای بزرگ از خداوند تشکر کنیم.
فهم انسانها از نعمتهای الاهی متفاوت است و تازه آنان که به فهم و معرفت فزونتری از نعمتهای الاهی دست یافتهاند، شناختشان از گستره نعمتها و عظمت آنها ناچیز است. بسیاری از افراد نمیدانند که خداوند چه نعمتهایی در بدن آنها قرار داده و در پرتو آشنایی به دانشهای آناتومی و فیزیولوژی شناخت انسان به نعمتها و اجزا و عناصر تشکیل دهنده بدن و کارکرد و پیچیدگیهای آنها افزایش مییابد. در طب و علم تشریح قدیم مطرح میشد که بدن انسان دارای سیصدوشصت رگ است. اما با پیشرفتهای جدید در علم پزشکی، ثابت شده که تنها در چشم انسان که اندام کوچکی از بدن به شمار میآید میلیاردها سلول از طیفهای گوناگون وجود دارد که با فعالیت آنها و ارتباطی که بین آنها برقرار است، چشم میتواند ببیند. حال آیا انسان قادر است که تنها شکر نعمت چشم را به جا آورد؟ بهراستی آیا به سلسله عواملی که دستبهدست هم دادند تا ما به وجود آییم و از بدن و اندام سالمی برخوردار گردیم، اندیشیدهایم؟ گاهی بر اثر ناکارآمد گشتن برخی از وسایط، نظیر عقیم بودن پدر و یا مادر امکان انعقاد نطفه و در نتیجه تولد انسان فراهم نمیگردد و یا انسان با اندام و یا عضوی ناقص و یا فاقد عقل به دنیا میآید. پس هر قدر شناخت انسان به گستره نعمتهای خدا افزایش یابد، مرتبه شکرگزاریاش از خدا فراتر میرود.
از سوی دیگر، معرفت افراد درباره استناد امور به خداوند متفاوت است. برخی خداوند را علهالعلل و سرسلسله عوامل میدانند و تأثیر خداوند را در پیدایش و تحوّل پدیدهها در همین حد میشناسند و دسته دوم کسانی هستند که فراتر از دسته اول، در کنار عوامل و اسباب، برای خداوند نیز نقش قائل هستند و بهتعبیردیگر، خداوند را به نوعی شریک با آن عوامل و دخیل در پیدایش امور و پدیدهها میدانند. مثلاً وقتی غذا میخورند و سیر میگردند، سیر شدن خود را به غذا نسبت میدهند و میگویند غذا ما را سیر کرد و یا بهبودی از بیماری را ناشی از دارو میدانند و نقش خداوند را در تأثیر بخشیدن به غذا و دارو در سیر گشتن و سلامتی انسان و جلوگیری از موانع تأثیر آنها میدانند. دسته سوم به حدی از معرفت دست یافتهاند که تأثیر اصلی و استقلالی را برای خداوند قائل هستند و عوامل و اسباب را صرفاً بهعنوان ابزاری میشناسند که خداوند بهوسیله آنها اراده و خواست خود را تحقق میبخشد. نظیر خطاطی که عامل اصلی در پیدایش خط است و قلم و کاغذ ابزار کار او بهحساب میآیند و هیچگاه خط به آن قلم و کاغذ نسبت داده نمیشود. فراتر از همه معرفتها، معرفت اولیای خداست که بهمرتبهای از توحید افعالی دست یافتهاند که خداوند را تنها مؤثر حقیقی در وجود میدانند و توجهشان تنها معطوف به خداوند است و هیچ توجهی به اسباب و ابزار ندارند و نقشی مستقل برای آنها قائل نمیباشند. با توجه به این معرفت ناب توحیدی، حضرت ابراهیم(علیه السلام)، فرمود: وَالَّذِی هُوَ یُطْعِمُنِی وَیَسْقِینِ*وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفِینِ؛(1) «و آنکس که طعام میدهد و سیرابم میسازد، و چون بیمار شوم بهبودم بخشد».
طبیعی است به تناسب معرفت افراد به خداوند و نقشی که آنان برای خداوند در پیدایش امور و پدیدهها قائل هستند، مرتبه شکرگزاری آنان نیز متفاوت میگردد. کسی که بر آن است که با تلاش و پیگیری و زحمت خود پولی به دست آورده و البته معتقد
1. شعراء (26)، 79ـ80.
است که خداوند نیز به او کمک کرده، مرتبه شکرگزاریاش فروتر از شکرگزاری کسی است که نقش و تأثیر اصلی را از آن خدا میداند و برای خود نقشی مستقل قائل نیست. برخی نیز که در حضیض انحطاط قرار گرفتهاند و منکر تأثیر و نقشآفرینی خداوند هستند و آنچه را به دست آوردهاند صرفاً ناشی از تلاش، هوش و تدبیر خود میدانند؛ چنانکه خداوند درباره قارون نقل میکند که گفت:
قَالَ إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلَى عِلْمٍ عِندِی أَوَلَمْ یَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهْلَک مِن قَبْلِهِ مِنَ القُرُونِ مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّه وَأَکثَرُ جَمْعًا وَلَا یُسْأَلُ عَن ذُنُوبِهِمُ الْمُجْرِمُونَ؛(1) «گفت: همانا آنچه به من داده شده بنابر دانشی است که نزد من است. آیا ندانست که خدا پیش از او نسلهایی را نابود کرد که نیرویشان از او فزونتر و فراهم آوردنشان [از مال دنیا] از او بیشتر بود؟ و مجرمان را از گناهانشان نپرسند [یعنی آنان را بیحساب به دوزخ برند]».
گذشته از کسانی که خداوند را مؤثر در امور نمیدانند، چنان که گفتیم کسانی که خداوند را مؤثر میدانند، از نظر اندازه و حدی که برای تأثیر اراده و مشیت الاهی قائلاند متفاوت میباشند و این اختلاف ناشی از مراتب معرفت بندگان به خداوند و توحید است که حتی یک درجه تفاوت در مراتب معرفت، دو فرد را از حیث رفتار و باورهای قلبی کاملاً متمایز میسازد. تا آنجا که امام سجاد(علیه السلام) درباره سلمان و ابوذر، رضوانالله علیهما، که هر دو از بهترین اصحاب رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و امیرمؤمنان(علیه السلام) بودند، فرمودند: وَاللهِ لَوْ عَلِمَ ابوذرٍّ ما فی قلبِ سلمانَ لَقَتَلَه و لَقَدْ آخا رسولُالله(صلی الله علیه و آله) بینَهما؛(2) «به خدا سوگند، اگر ابوذر به آنچه در دل سلمان بود اطلاع داشت او را میکشت، با اینکه رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بین آندو پیمان برادری برقرار کرد».
1. قصص (28)، 78.
2. کلینی، کافی، ج1، ص401، ح2.
مسلماً اختلاف مراتب معرفت افراد به خداوند و توحید، مراتب شکرگزاری آنان را متفاوت میگرداند و مرتبه شکرگزاری کسی که ده درصد تأثیر برای خداوند قائل است بسیار فروتر از مرتبه شکرگزاری کسی است که صددرصد تأثیر برای خداوند قائل است و همه امور را به خداوند نسبت میدهد. تازه وقتی انسان به انتساب امور به اراده الاهی باور داشت و بر آن بود که باران را خداوند نازل میکند و گیاهان را خداوند میرویاند و همچنین سایر پدیدهها و امور با اراده الاهی تحقق مییابند، برای اینکه انگیزه قوی برای شکرگزاری پیدا کند باید باور کند که خداوند اراده کرده که او از خیرها و نعمتهایی که فرو میفرستد برخوردار گردد. خداوند باران را برای او نازل کرد و نسیم و باد را فرستاد تا او از خنکای آن بهرهمند گردد. به دیگر سخن، برای شکرگزاری از خداوند دو باور در انسان باید پدید آید، باور اول اینکه همه امور و از جمله نعمتها، نزول باران و باد با اراده و مشیت الاهی تحقق مییابند و حتی حرکت برگ درختان با اراده خداوند انجام میپذیرد. و خداوند به همه امور و حقایق عالم غیب و عالم شهود آگاه است. خداوند دراینباره میفرماید:
وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَیْبِ لاَ یَعْلَمُهَا إِلاَّ هُوَ وَیَعْلَمُ مَا فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَمَا تَسْقُطُ مِن وَرَقَه إِلاَّ یَعْلَمُهَا وَلاَ حَبَّه فِی ظُلُمَاتِ الأَرْضِ وَلاَ رَطْبٍ وَلاَ یَابِسٍ إِلاَّ فِی کتَابٍ مُّبِینٍ؛(1) «و کلیدهای غیب نزد اوست، جز او کسی آنها را نمیداند، و آنچه را در خشکی و دریاست میداند، و هیچ برگی [از درخت] نیفتد مگر آنکه آن را میداند، و هیچ دانهای در تاریکیهای [درون] زمین و هیچ تر و خشکی نیست، مگر آنکه در کتابی روشن [ثبت] است».
1. انعام (6)، 59.
در آیه دیگر میفرماید:
وَمَا تَکونُ فِی شَأْنٍ وَمَا تَتْلُو مِنْهُ مِن قُرْآنٍ وَلاَ تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ إِلاَّ کنَّا عَلَیْکمْ شُهُودًا إِذْ تُفِیضُونَ فِیهِ وَمَا یَعْزُبُ عَن رَّبِّک مِن مِّثْقَالِ ذَرَّه فِی الأَرْضِ وَلاَ فِی السَّمَاء وَلاَ أَصْغَرَ مِن ذَلِک وَلا أَکبَرَ إِلاَّ فِی کتَابٍ مُّبِینٍ؛(1) «و در هیچ حالی و کاری نباشی و از قرآن هیچ [آیهای] نخوانی و [شما مردم] هیچ کاری نمیکنید مگر اینکه آنگاه که به آن میپردازید ما بر شما گواهیم، و از پروردگارت همسنگ ذرهای در زمین و در آسمان پوشیده نیست و نه کوچکتر از آن و نه بزرگتر، مگر آنکه در کتابی روشن [لوح محفوظ ثبت] است».
پس از باور به اینکه تدبیر عالم به دست خداست و اوست که نعمتها را نازل میکند، باید باور داشت که خداوند میداند که چه موجوداتی از خیرات و نعمتهای او بهرهمند میگردند و نیز هرکس باید باور داشته باشد که خداوند میداند که او نیز از آن نعمتها بهرهمند میگردد. در غیر این صورت علم خداوند ناقص و محدود خواهد بود و محدودیت و نقص و جهل به ساحت خداوند راه ندارد. وقتی خداوند خیر و نعمتی را فرو میفرستد، ممکن نیست نخواهد که ما از آن خیر و نعمت برخوردار شویم و بیتردید خداوند آنچه به خیر و صلاح ماست در اختیارمان نهاده و مینهد. وقتی ما چیزی را نمیخواهیم، یا ازآنروست که به ارزش آن و نفعی که برای ما دارد واقف نیستیم و چون درک کافی نداریم و جاهلیم، آن را درخواست نمیکنیم. یا ازآنروست که احتیاجی به آن نداریم و اگر احساس نیاز به چیزی در ما پدید آید انگیزه حرکت و تلاش برای به دست آوردن آن در ما نیز پدید میآید. ساحت خداوند از جهل منزّه است و دارای علم نامحدود میباشد و هیچچیز از علم خداوند پنهان نمیماند. همچنین خداوند کمال مطلق است و ممکن نیست که نیاز و احتیاجی به چیزی داشته باشد، چون نیاز و احتیاج ناشی
1. یونس (10)، 61.
از نقص و محدودیت وجودی است و خداوند غنی مطلق و عاری از نقص و محدودیت است. پس اگر خداوند خیر و نعمتی را در اختیار موجودات قرار میدهد، نه ازآنروست که نفعی و سودی برای خود در نظر گرفته و در پی آن است که در عوض استفادهای از آن موجودات عاید خود سازد، بلکه ازآنروست که او دارای رحمت بینهایت است و در پی آن است که با افاضه رحمت خود، موجودات به کمال برسند و از برکات و رحمت الاهی بهرهمند گردند. او چون میداند که موجودات از باران و نور آفتاب بهرهمند میگردند و این دو نعمت بزرگ از شمار نعمتهای بینهایت الاهی، به نفع موجودات و از جمله انسانهاست و او هرچه را خیر و صلاح بر مخلوقات است از آنان دریغ نمیکند، آن دو نعمت را به وفور در اختیارشان مینهد.
وقتی انسان باور کرد که همه عالم خیر است و همه آنچه در گذشته بوده و اکنون هست و در آینده به وجود خواهد آمد در وجود ما مؤثر است و به نفع ما میباشد. بهتعبیردیگر وقتی باور کرد که خداوند همهچیز را برای او آفریده، لحظهای از شکرگزاری نعمتهای بیکران الاهی غافل نمیگردد. البته چنان باوری در هرکس منافات با آن ندارد که خداوند عالم را برای دیگران نیز خلق کرده باشد، چون تدبیر و اراده الاهی چنان است که همزمان هریک از مخلوقات از زنجیره امکانات و نعمتهای عالم برخوردار میگردند و استفاده انبوه مخلوقات، خلل و رخنهای در قابلیتها و ظرفیتهای نامحدود نعمتهای الاهی وارد نمیسازد. با توجه به تأثیر متقابل مخلوقاتْ در یکدیگر و ارتباط سیستمی عناصر عالم با یکدیگر، برخی از بزرگان گفتهاند که انسان اگر نیک بیندیشد به این واقعیت و حقیقت پی میبرد که خداوند همه عالم را برای شخص او آفریده است و درعینحال آن عالم و آن شخص را برای شخص دیگر آفریده است!