توجه به گناهان، خوف و ترس از عذاب الاهی را در انسان برمیانگیزاند، اما ازآنروی که امکان جبران رفتار ناپسند و زشت فراهم است و انسان میتواند با توکل بر خداوند و توفیق او و با امید به رحمت بیکران الاهی، به تدارک رفتار ناپسند و ناشایست خود بپردازد و از حرکت و گام نهادن در مسیر شیطان باز ایستد و دامهای وسوسههای شیطانی را بگسلد و در مسیر تعالی و کمال قرار گیرد و راه هدایت الاهی را بپیماید، در دعاها و مناجات پیشوایان معصوم ما در کنار اظهار خوف و پشیمانی، امید به رحمت و بخشش بینهایت الاهی بهصورت برجسته مطرح گردیده است. در این راستا، امام سجاد(علیه السلام) در طلیعه مناجات خائفین بهگونهای سخن میگویند که حس ترحم مخاطب و شنونده برانگیخته میشود، اما ازآنروی که در خداوند تغییر حالات متصور نیست، اینگونه سخن گفتن درواقع، باعث دریافت فزونتر رحمت الاهی میگردد.
حضرت در فراز اول مناجات خائفین میفرمایند:
اِلهى اَتَراک بَعْدَ الْأیمانِ بِک تُعَذِّبُنى،اَمْ بَعْدَ حُبّى اِیَّاک تُبَعِّدُنى، اَمْ مَعَ رَجآئى لِرَحْمَتِک وَصَفْحِک تَحْرِمُنى، اَمْ مَعَ اسْتِجارَتى بِعَفْوِک تُسْلِّمُنى، حاشا لِوَجْهِک
الْکریمِ اَنْ تُخَیِّبَنى؛ «خدایا، آیا باور کردنی است که مرا پس از آنکه به تو ایمان آوردهام عذاب میکنی؟ یا مرا پس از آنکه تو را دوست داشتهام، از خویش دور میسازی؟ یا با آنکه به رحمت و بخشایشت امید دارم، محرومم میسازی؟ یا با آنکه به عفو تو پناه آوردهام، مرا تسلیم عذاب و عقاب میکنی؟ حاشا از ذات بزرگوار و کریم تو که ناامیدم گردانی».
این فراز حاکی از آن است که ترس از عذاب الاهی شدیداً گوینده را متأثر و نگران ساخته و وی درصدد متعادل ساختن ترس خود از عذاب الاهی است. چه اینکه اگر ترس کاملاً بر دل انسان غالب شود و به افراط گراید، باعث یأس از رحمت خدا میشود، پس بایسته است که چون حالات دیگر، انسان حالت ترس را در خود متعادل و کنترل سازد و در کنار ترس از خدا و عذاب او، به رحمت و مغفرت الاهی نیز نظر داشته باشد که در این صورت ترس از خدا همراه با امید به رحمت او، باعث تحرک، پویایی، تصحیح رفتار و گام نهادن در مسیر تعالی و خودسازی میگردد. این شیوه مناجات با خدا و اظهار ترس از عذاب الاهی در کنار چشمداشت به رحمت و مغفرت الاهی در سایر دعاها و مناجاتها نیز مشاهده میشود؛ بهعنوان نمونه امام سجاد(علیه السلام)در دعای ابوحمزه ثمالی، بهرهمندی از مهر و رحمت الاهی در مقام مناجات با او را مایه تسکین دل از خوف خدا میداند و میفرماید: یا مَوْلاىَ بِذِکرِک عاشَ قَلْبى، وَبِمُناجاتِک بَرَّدْتُ اَ لَمَ الْخَوْفِ عَنّى؛(1) «مولای من، با یاد تو دلم حیات و طراوت یافته و با مناجات تو درد ترس [از عذاب و فراق تو] را تسکین و کاهش دادم».
وقتی ترس در وجود انسان شعلهور میگردد، انسان فطرتاً میکوشد که آن را تسکین بخشد و در نتیجه، سراغ کسی میرود که آن ترس را در درون او ایجاد کرده و میکوشد که با سخنان خود او را بر سر مهر آورد. فرض کنید فرزندی نسبت به پدر
1. مفاتیح الجنان، دعای ابوحمزه ثمالی.
خود و یا دوستی نسبت به دوست خود خیانت و یا کوتاهی کرده باشد، وی در مقام عذرخواهی ضمن اعتراف به کوتاهی و تقصیر خود میکوشد با ذکر خوبیهایی که در حق پدر و یا دوستش روا داشته، دل او را به دست آورد و از کدورت و ناراحتی او نسبت به خویش بکاهد. همچنین بنده گنهکار که عذاب و کیفر الاهی را فرا روی خود میبیند، با زبان استرحام و با ذکر کارهای ارزشمند و خداپسندانه خود میکوشد توجه خداوند را به خویش جلب کند و زمینه بهرهمندی خود از رحمت و مهر الاهی را فراهم آورد. بیتردید باارزشترین و گرانقدرترین ویژگی و رفتار انسان ایمان به خداست که در آیات و روایات فراوان از آن ستایش شده و مؤمن برخوردار از آن را از چنان عظمت و منزلتی برخوردار میسازد که امام صادق(علیه السلام)، میفرمایند: المُؤمِنُ أعظَمَ حُرمَه مِنَ الکَعبَه؛(1) «حرمت و ارزش مؤمن فراتر از کعبه است».
آنگاه امام(علیه السلام) با توجه به ارزشی که سرمایه ایمان در پیشگاه خداوند دارد، در مقام مناجات با معبود خود متذکر ایمان خویش که شریفترین و عزیزترین خصلت و رفتار مؤمن در پیشگاه خداوند به شمار میآید میگردد و میفرماید چگونه کسی را که به تو ایمان آورده عذاب میکنی؟
یکی از ثمرات ایمان و معرفت به خداوند محبت است و کسی که به ساحت ربوبی معرفت داشت و سراسر وجود خود را تحت مالکیت او یافت و بر این باور بود که همه نعمتهای مادی و معنوی مواهب الاهی است، سعی میکند با همه وجود به معبود و مالک هستی عشق ورزد و در نتیجه به خواست محبوب و معشوق خود عمل کند، تا ازاینطریق محبت و توجه معبود را به خود جلب کند. چه اینکه دوری و بُعد از ساحت قرب معبود، بلای عظیمی است که عارفان و محبان حق را به وحشت افکنده است، بلایی که برای کسی که لذت قرب به حق و محبت او را چشیده از عذاب الاهی
1. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج68، باب15، ص16، ح20.
و حتی حرمان از بهشت شدیدتر است. ازاینروی حضرت با توجه به آنکه از تلخی و شکنجه بُعد از محبوب خبر دارد میفرماید که خدایا، چگونه کسی را که به تو محبت دارد از خود دور میکنی. خدایا، چگونه مرا که به رحمت و گذشت تو امید بستهام، محرومم میکنی. از مکارم اخلاق این است که وقتی کسی به دیگری امیدوار گشته، هرچند او لیاقت و استحقاق یاری و مساعدت نداشته باشد، ناامیدش نگرداند. حال چگونه ممکن است خداوند که منبع کرم و بزرگواری است کسانی را که به رحمت و مغفرت او چشم دوختهاند و امید آن دارند که از آنها درگذرد، ناامید سازد، هرچند آنان لیاقت بهرهمندی از رحمت الاهی را نداشته باشند.
هرکس با خطر مواجه میگردد و حیوان درنده و یا دشمنی او را تهدید میکند، به دنبال پناهگاهی میگردد که او را از خطر برهاند و در پناه آن آرامش و آسایش یابد. شکی نیست که بدترین دشمن انسان که آخرت و عاقبت انسان را خراب میسازد گناهان و شیطان میباشد و برای رهایی از شر این دشمن خطرناک انسان باید به خداوند و دریای عفو او پناه آورد. خداوندی که کریم و بزرگوار است و حتی اگر دشمنش به او پناه آورد و با احساس پشیمانی از او بخواهد که از او درگذرد و از شر شیطان و گناهان و جهنم نجاتش دهد، به او پناه میدهد و مشمول عفو خود میسازد، چگونه ممکن است به دوست خود پناه ندهد و او را از شر خطاها، گناهان و شیطانی که با وسوسههای خود او را از حق باز میدارد حفظ نکند؟
در ادامه مناجات، حضرت حالت و احساس کسی را مینمایانند که در کمال درماندگی و شرمندگی در درگاه خداوند قرار گرفته و نمیداند که عاقبت او به خیر و سعادت میانجامد و یا به شقاوت، بدبختی و حرمان از رحمت الاهی مبتلا میگردد، نظیر
مجرمی که برای محاکمه فرا خوانده شده و نمیداند که آیا حکم اعدام او را صادر خواهند کرد و یا حکم آزادیاش را، حضرت میفرمایند:
لَیْتَ شِعْرى، اَلِلشَّقآءِ وَلَدَتْنى اُمّى اَمْ لِلْعَنآءِ رَبَّتْنى، فَلَیْتَها لَمْ تَلِدْنى وَلَمْ تُرَبِّنى، وَلَیْتَنى عَلِمْتُ اَمِنْ اَهْلِ السَّعادَه جَعَلْتَنـى، وَبِقُـرْبِک وَجـِوارِک خَصَصْتَنى، فَتَقَِرَّ بِذلِک عَیْنى، وَتَطْمَئِنَّ لَهُ نَفْسى؛ «ای کاش میدانستم که مادرم مرا برای بدبختی زایید یا برای ذلت و رنج تربیتم کرد؟ پس [در این صورت] ای کاش او مرا نمیزایید و پرورشم نمیداد. و ای کاش میدانستم که مرا از اهل سعادت مقرر داشتهای و برای مقام قرب و جوار رحمتت مخصوص گردانیدهای تا چشمم روشن و قلبم آرام و مطمئن گردد».
«شقاء» به معنای بدبختی و حرمان از چیزی است که سبب کمال و لذت است و «عناء» به معنای پستی و زبونی میباشد. جمله «لیت شعری» در مقام حیرت و سرگردانی از پیشامدی نامعلوم به کار میرود و حاکی از آن است که بنده خود را در خوفورجا میبیند و درعینحال نگران عاقبت و فرجامی است که اطلاعی از آن ندارد. حضرت در بیان خود، بیش از هرچیز از عاقبت و فرجام خویش اظهار نگرانی میکند. این ازآنروست که بر دل متقین و عاشقان خدا، بیش از هرچیز ترس از بدعاقبتی و شقاوت سایه افکنده و این ترسْ دل آنان را پریشان و مضطرب میگرداند و همیشه در این اندیشهاند که آیا در علم ازلی حق در زمره سعادتپیشگاناند یا در زمره شقاوتمندان. گرچه در ظاهر همه انسانها طالب سعادتاند و سعادتطلبی امری بدیهی است، اما از یکسو مکاتب فکری برداشتهای مختلفی درباره سعادت و ضد آن، یعنی شقاوت دارند و بر این اساس، هرکس به تناسب بینش و جهانبینی خاص خود به دنبال سعادت و گریزان از شقاوت است. از سوی دیگر، بر فرض تشخیص درست سعادت و شقاوت، چون انسان موجودی مختار است، گاهی بر اثر حسن انتخاب راه هدایت را میپوید و به سعادت میرسد و گاهی بر اثر سوءانتخاب،
راه ضلالت و گمراهی را پیش میگیرد. ازاینروی، کسانی که اهل بصیرتاند همواره از شقاوت و بدبختی خایف و ترساناند و با دعا و تضرع از خداوند میخواهند که آنان را از شقاوت دور دارد و برای دستیابی به سعادت ابدی راهنمایی و دلالت فرماید. مؤمن طالب سعادت پیوسته خود را بین خوف و رجا میبیند و به نوعی این دو صفت زمینه و بستر نیل به سعادت را برای او هموار میسازند. عارف بزرگ مرحوم ملکی تبریزی درباره ارتباط خوف و رجا با سعادت مینویسد:
«و کدامین سعادت نزد مؤمن مثل لقای پروردگار و انس با اوست و این جز با تحصیل محبت او حاصل نشود و تحصیل محبت او جز پس از معرفت نصیب انسان نگردد و معرفت جز به دوام فکر به دست نیاید و دوام فکر غالباً جز با ذکر و یاد خدا حاصل نمیشود. ذکر و فکر جز به دور ساختن خویش از مشاغل دنیایی و قطع الفت و دوستی شهوات و خواستههای نفسانی فراهم نشود و این جز به کندن محبت دنیا و خواستههای دنیایی از دل به دست نمیآید و برکندن ریشههای محبت دنیا و شهوات آن جز به صبر در مقابل آنها حاصل نمیشود و صبر هم جز با خوف و رجا تحقق نمیپذیرد».(1)
نکته لطیفی که بیانگر نهایت ادب در مقام دعا و مناجات میباشد این است که شقاوتمندی به خود بنده نسبت داده شده، با اینکه میتوان شقاوتمندی بنده را نیز به خداوند نسبت داد و این فرجام را ناشی از اراده و مشیت او دانست، چنانکه سعادتمندی انسان به خداوند انتساب دارد و ناشی از اراده و مشیت اوست. در برخی از
1. میرزاجواد ملکی تبریزی، اسرار الصلوه، ص199.
آیات قرآن، ضلالت و گمراهی و شقاوتمندی بندگان همانند سعادت آنان به خداوند نسبت داده شده است؛ نظیر آیه:
وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کثِیرًا مِّنَ الْجِنِّ وَالإِنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَّ یَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لاَّ یُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لاَّ یَسْمَعُونَ بِهَا أُوْلَئِک کالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَـئِک هُمُ الْغَافِلُونَ؛(1) «و هرآینه بسیاری از جنیان و آدمیان را برای دوزخ پدید آوردیم، [زیرا] دلهایی دارند که به آن [حق را] درنمییابند و چشمهایی دارند که بدان [حق را] نمیبینند و گوشهایی دارند که به آن [حق را] نمیشنوند. اینان بسان چهارپایاناند، بلکه گمراهترند؛ آنان همان غافلانند».
همین ادب را حضرت ابراهیم(علیه السلام) نیز در سخن خود رعایت کرده و با اینکه هم بیماری و هم شفاء از سوی خداست، اما آن حضرت بیماری را به خود نسبت داده و شفاء را به خداوند، و میفرماید: وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفِینِ؛(2) «و چون بیمار شوم شفایم بخشد».
اِلهى، هَلْ تُسَوِّدُ وُجُوهاً خَرَّتْ ساجِده لِعَظَمَتِک، اَوْ تُخْرِسُ اَلْسِنَه نَطَقَتْ بِالثَّنآءِ عَلى مَجْدِک وَجَلالَتِک، اَوْ تَطْبَعُ عَلى قُلُوبٍ انْطَوَتْ عَلى مَحَبَّتِک، اَوْ تُصِمُّ اَسْماعاً تَلَذَّذَتْ بِسِماعِ ذِکرِک فى اِرادَتِک، اَوْ تَغُلُّ اَکفّاً رَفَعَتْهَا الْأمالُ اِلَیْک رَجآءَ رَاْفَتِک، اَوْ تُعاقِبُ اَبْداناً عَمِلَتْ بِطاعَتِک حَتّى نَحِلَتْ فى مُجاهَدَتِک، اَوْ تُعَذِّبُ اَرْجُلاً سَعَتْ فى عِبادَتِک. اِلهى، لا تُغْلِقْ عَلى مُوَحِّدیک
1. اعراف (7)، 179.
2. شعراء (26)، 80.
اَبْوابَ رَحْمَتِک، وَلا تَحْجُبْ مُشْتاقیک عَنِ النَّظَرِ اِلى جَمیلِ رُؤْیَتِک؛ «خدایا، آیا چهرههایی را که در آستان عظمتت به سجده افتادهاند سیاه میگردانی؟ یا زبانهایی را که به ثناگویی بزرگی و جلالتت گویا بودهاند لال میسازی؟ یا بر دلهایی که با عشق و محبت تو درهم پیچیده است مهر تیرگی مینهی؟ یا گوشهایی را که با شنیدن یاد تو در ارادت به تو لذت بردهاند کر میسازی؟ یا آن دستهایی را که با آرزو و امیدواری و به امید مهر و رأفت تو به درگاهت بلند شدهاند، به زنجیر میکشی؟ یا بدنهایی را که به طاعت تو پرداختند و با تلاش و کوشش در عبادتت لاغر شدند عقاب میکنی؟ یا پاهایی را که در راه بندگی تو سعی کردهاند عذاب میکنی؟ خدایا، درهای رحمتت را بر یکتاپرستان خود مبند، و مشتاقان خود را از نظر به دیدار جمالت محجوب نفرمای».
جملات این فراز که در قالب استفهام انکاری و از درد درون سرچشمه میگیرد، حاکی از امیدواری به رأفت و رحمت الاهی است. امیدی که همواره در دل مؤمن فروزان است و نقص و خُردی عملْ آن را کمفروغ نمیسازد. امیر مؤمنان(علیه السلام) در مناجات شعبانیه میفرمایند: اِلهى اِنْ کانَ صَغُرَ فى جَنْبِ طاعَتِک عَمَلى، فَقَدْ کبُرَ فى جَنْبِ رَجآئِک اَمَلى؛(1) «اگر عمل و کردارم پیش اطاعت و فرمانبرداری از تو کوچک و ناچیز است، آرزویم پیش امید به تو بزرگ است».
حضرت در این فراز از مناجات، بر این نکته تأکید دارند که با همه اعضا و جوارح خود در جهت بندگی خداوند میکوشند و هیچکدام را از اطاعت خدا بیبهره نمیسازند، این ازآنروست که بنده مؤمن اعضا و جوارح خود را از نعمتهای الاهی میداند و بر این باور است که مواهب و نعمتهای الاهی را باید در راهی که مرضیّ
1. مفاتیح الجنان.
اوست به کار گرفت و نباید آنها را در نافرمانی از خدا و انجام کارهای ناپسند به کار بست. چنانکه انسان دست خویش را به آتش نزدیک نمیکند چون میداند که میسوزد، مؤمن دست خود را به گناه نمیآلاید چون میداند که گناه آتشی است که روح انسان را میسوزاند و نابود میگرداند. شکرگزاری ادب بندگی است و شکرگزاری از نعمت اعضا و جوارح این است که آنها در مسیر اطاعت و عبادت خدا به کار گرفته شوند و بیتردید اولیای خدا در این مسیر سرآمد مؤمنان و سالکان بودند و نمونه برجسته آنان سیدالساجدین(علیه السلام) است که همواره بدن خود را برای عبادت و سجده فراوان در پیشگاه خداوند به رنج و سختی میافکندند و میفرمودند:
یَا إِلَهِی لَوْ بَکیْتُ إِلَیْک حَتَّى تَسْقُطَ أَشْفَارُ عَیْنَیَّ، وَ انْتَحَبْتُ حَتَّى یَنْقَطِعَ صَوْتِی، وَ قُمْتُ لَک حَتَّى تَتَنَشَّرَ قَدَمَایَ، وَ رَکعْتُ لَک حَتَّى یَنْخَلِعَ صُلْبِی، وَ سَجَدْتُ لَک حَتَّى تَتَفَقَّأَ حَدَقَتَایَ، وَ أَکلْتُ تُرَابَ الْأَرْضِ طُولَ عُمُرِی، وَ شَرِبْتُ مَاءَ الرَّمَادِ آخِرَ دَهْرِی، وَ ذَکرْتُک فِی خِلَالِ ذَلِک حَتَّى یَکلَّ لِسَانِی، ثُمَّ لَمْ أَرْفَعْ طَرْفِی إِلَى آفَاقِ السَّمَاءِ اسْتِحْیَاءً مِنْک مَا اسْتَوْجَبْتُ بِذَلِک مَحْوَ سَیِّئَه وَاحِدَه مِنْ سَیِّئَاتِی؛(1) «خدایا، اگر در پیشگاه تو چنان بگریم که پلکهای چشمانم بیفتد و چنان با صدای بلند بنالم تا صدایم قطع گردد، و آنقدر در مقابلت بایستم تا پاهایم ورم کند، و آنقدر برایت رکوع کنم تا استخوان پشتم از جا کنده شود، و آنقدر برایت سجده کنم که چشمانم از حدقه درآید و تمام عمرم را جز خاک چیزی نخورم و جز آب خاکستر چیزی نیاشامم و در طول این مدت آنقدر تو را ذکر گویم تا زبانم از گفتن باز ایستد و از حیا و شرمساری از تو به آسمان نگاه نکنم، مستوجب محو و بخشایش گناهی از گناهانم نمیگردم!»
1. صحیفه سجادیه، دعای شانزدهم.
حضرت همچنین از گشوده بودن درهای رحمت خدا به روی موحدان و جویندگان رحمت واسعه الاهی سخن میگویند و بدین طریق امید به رحمت و مهر الاهی را در دل بندگان خدا زنده میدارند. چه اینکه این باور باعث نشاط و سرزندگی انسان و تحرک او میگردد و امکان جبران کوتاهیها و تلاش برای رسیدن به تعالی و کمال را برای او فراهم میآورد. وقتی انسانِ جویای سعادت و کمال، بر این باور بود که همواره درهای رحمت الاهی که تسهیل کننده کمال و سعادت انساناند به روی او گشوده است، میکوشد با کنار نهادن موانع و عوامل بازدارنده و توبه از گناهان که سد راه کمال و سعادت هستند، مسیر دستیابی به سعادت و کمال را هموار سازد.
اصمعی نقل میکند که شبی به طواف بر گرد خانه خدا میپرداختم که جوانی نیکوچهره و باریکاندام (امام زینالعابدین(علیه السلام)) را دیدم که به پرده کعبه چنگ زده و میگویند:
نَامَتِ الْعُیُونُ وَ عَلَتِ النُّجُومُ وَ أَنْتَ الْمَلِک الْحَیُّ الْقَیُّومُ غَلَّقَتِ الْمُلُوک أَبْوَابَهَا وَ أَقَامَتْ عَلَیْهَا حُرَّاسَهَا وَ بَابُک مَفْتُوحٌ لِلسَّائِلِینَ جِئْتُک لِتَنْظُرَ إِلَیَّ بِرَحْمَتِک یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِین؛(1) «(ای آقا و مولای من،) دیدگان به خواب رفتهاند و ستارگان برآمدهاند، و تو پادشاه زنده و پایدار هستی، سلاطین و ملوک درهای کاخهای خود را بستند و نگهبانان را به حراست و نگهبانی از آن گماردند، ولی باب تو برای درخواست کنندگان گشوده است. من به در خانه تو آمدهام تا از روی رحمت نظری به من بیفکنی، ای مهربانترین مهربانان».
امام زینالعابدین(علیه السلام) همچنین در فراز پیشین، از خداوند مشاهده جمالش را درخواست میکنند و در بیان خود واژه «مشتاقیک» را به کار میبرند؛ یعنی کسانی که اشتیاق وصال به معشوق را دارند و این شوق آنان را در فراق حقتعالی بیقرار ساخته
1. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج46، باب5، ص80، ح75.
و به ابراز سوز و گداز درون واداشته است. شکی نیست که منظور از «رؤیت» و مشاهده خداوند، مشاهده حسی نیست و خداوند جسمانی و مادی نیست تا بشود با چشم سر او را مشاهده کرد. ازاینروی، در شرح آیات وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ نَّاضِرَه * إِلَى رَبِّهَا نَاظِرَه؛(1) «آن روز چهرههایی تازه و خرم است و به پروردگار خود مینگرند». نانسبنمالک از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) روایت میکند که فرمودند:یَنْظُرُونَ إلَی رَبِّهِمْ بِلا کَیُفَیِّه وَلا حَدٍّ محْدُودٍ وَلا صِفَه مَعْلُومَه؛(2) «آنها به پروردگارشان مینگرند بدون آنکه پروردگارشان کیفیت و حد و حدود و صفت مشخصی داشته باشد».
پس منظور مشاهده پروردگار با چشم دل و شهود و معرفت حضوری به صفات جلال و جمال اوست و این معرفت و شهود وقتی حاصل میشود که حجابهای مادی و تعلقات دنیوی برطرف گردد و صفای کامل و نورانیت و روحانیت خالص برای روح حاصل گردد. در ارتباط با این رؤیت معنوی از امام صادق(علیه السلام) روایت شده که شخصی خدمت امیر مؤمنان(علیه السلام) رسید و گفت:
یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ، هَلْ رَأَیْتَ رَبَّک حِینَ عَبَدْتَهُ؟ قَالَ: فَقَالَ: وَیْلَک مَا کنْتُ أَعْبُدُ رَبّاً لَمْ أَرَهُ. قَالَ: وَکیْفَ رَأَیْتَهُ؟ قَالَ: وَیْلَک لَا تُدْرِکهُ الْعُیُونُ فِی مُشَاهَدَه الْأَبْصَارِ، وَلَکنْ رَأَتْهُ الْقُلُوبُ بِحَقَائِقِ الْإِیمَانِ؛(3) «ای امیر مؤمنان، آیا پروردگارت را هنگام عبادت دیدهای؟ فرمود: وای بر تو، من خدایی را که ندیدهام نمیپرستم. عرض کرد: چگونه او را دیدهای؟ فرمود: وای بر تو، دیدگان به هنگام نظر افکندن او را درک نکنند، ولی دلها با حقایق ایمان او را دیدهاند».
1. قیامت (75)، 22ـ23.
2. محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج20، ص117.
3. محمدبنیعقوب کلینی، اصول کافی، ج1، ص98، ح6.
حضرت در پایان این مناجات میفرمایند:
اِلهى نَفْسٌ اَعْزَزْتَها بِتَوْحیدِک کیْفَ تُذِلُّها بِمَهانَه هِجْرانِک، وَضَمیرٌ انْعَقَدَ عَلى مَوَدَّتِک، کیْفَ تُحْرِقُهُ بِحَرارَه نیرانِک. اِلهى، اَجِرْنى مِنْ اَلیمِ غَضَبِک وَعَظیمِ سَخَطِک، یا حَنَّانُ یا مَنَّانُ، یا رَحیمُ یا رَحْمنُ، یا جَبَّارُ یا قَهَّارُ، یا غَفَّارُ یا سَتَّارُ، نَجِّنى بِرَحْمَتِک مَنْ عَذابِ النَّارِ وَفَضیحَه الْعارِ، اِذَاامْتازَ الْأَخْیارُ مِنَ الْأَشْرارِ، وَحالَتِ الْأَحْوالُ وَهالَتِ الْأَهْوالُ، وَقَرُبَ الْمُحْسِنُونَ وَبَعُدَ الْمُسیئُونَ، وَوُفّیَتْ کلُّ نَفْسٍ ما کسَبَتْ وَهُمْ لا یُظْلَمُونَ؛ «خدایا، چگونه کسی را که به توحید خود عزیز و آبرومند ساختی به پستیِ دوری از خود خوار میگردانی؟ و چگونه دلی را که در کمند عشق و محبت خود بربستی در آتش قهرت میسوزانی؟ خدایا، مرا از غضب دردناک و عظمت خشم و سخطت پناه ده، ای پر محبت و رأفت، ای احسان کننده به بندگان، ای بخشنده، ای مهربان، ای جبران کننده کمبودها، ای قهر کننده، ای آمرزنده گناهان، ای پردهپوش عیبها، به پاس رحمت بیانتهایت مرا از عذاب آتش نجات بخش، و از رسوایی و ننگ محفوظ بدار، در روزی که نیکان از بدان جدا میشوند و حالتها دگرگون میگردند و ترسها آشکار میگردند و نیکوکاران به قرب تو نایل میگردند و بدکاران از آن دور میشوند و هرکس به آنچه به دست آورده است میرسد و به هیچکسی ستمی نخواهد شد».