از بررسی فرازهای پیشین مناجات المریدین به دست آمد که فراتر از هدفهایی که عموم مردم در مناجاتها و دعاهای خود در پی رسیدن به آنها هستند، هدفی والاتر به نام قرب به خداوند متعال وجود دارد که اولیاء و دوستان خاص خدا در صدد دستیابی به آن هستند. عموم مردم در آرزوی رسیدن به منافع و شادکامیهایی در آخرت هستند که نمونه آنها را در دنیا درک کردهاند و چشیدهاند و درخواست رهایی از عذابها و رنجهایی در آخرت را دارند که در دنیا نیز به نوعی از آنها احتراز میجویند. آنان برای رسیدن به ثواب و نعمتهای بهشتی و نجات از عقاب الاهی و عذاب جهنم به انجام تکالیف و وظایف خویش مبادرت میورزند و از اینکه هدفی فراتر از آنها به نام قرب الاهی وجود دارد که از مطلوبیت ذاتی برخوردار میباشد غافل هستند. در این راستا، حضرت در مناجات خود به معرفی خداجویانی میپردازند که اراده رسیدن به قرب الاهی را دارند و برای رسیدن به این هدف متعالی و از بین راههای گوناگونی که برای دستیابی به آن وجود دارد، از خداوند میخواهند که راه کوتاهتر و کمخطرتر را به آنان بنماید، تا زودتر به هدف غایی خویش دست یابند. سومین نکتهای که در مناجات
حضرت بدان پرداخته شده است، نیاز به الگو و پیشگام جهت سیر و سلوک و پیمودن مسیر پرخطر و پرفراز و نشیب تعالی و تکامل است. چه اینکه در هر حرکتی بهخصوص در سیر و حرکت معنوی، وجود الگو نقش اساسی در موفقیت انسان دارد و اگر انسان در سیر و حرکت خود از رفیقی شایسته و آشنای به مسیر نیل به معبود برخوردار باشد، با سرعت و اطمینان بیشتری راه را میپیماید. بر این اساس، حضرت به معرفی اوصاف پیشگامان مسیر سیر و سلوک و نیل به قرب الاهی پرداختند.
نکته چهارم که مد نظر حضرت قرار گرفته، شناسایی توجه و عنایتی است که حضرت معبود به سالک راه خویش دارد. چه اینکه پس از شناسایی طریق و مقصد و همراهان راه قرب الاهی، اگر انسان بداند که چسان خداوند به او عنایت و توجه دارد و مشتاق تقرب بنده به خویش است، عزم سالک بر پیمودن طریق قرب الی الله افزونتر و راسختر میگردد و بر این اساس، حضرت در تبیین این نکته فرمودند:
فَیا مَنْ هُوَ عَلَى الْمُقْبِلینَ عَلَیْهِ مُقْبِلٌ، وَبِالْعَطْفِ عَلَیْهِمْ عآئِدٌ مُفْضِلٌ، وَبِالْغافِلینَ عَنْ ذِکرِهِ رَحیمٌ رَؤُفٌ، وَبِجَذْبِهِمْ اِلى بابِهِ وَدُودٌ عَطُوفٌ؛ «ای خدایی که به آنان که رو بهسوی تو آرند اقبال و توجه میکنی و با فضل و احسان بیکرانت آنان را بهسوی خود میکشی و جذب میکنی و با غافلان از یاد خود رئوف و مهربان هستی و با عاطفه و لطف و جذبه محبتت آنان را به درگاهت میکشانی».
در این فراز از مناجات، لطف، عنایت، فضل و احسان خداوند به بندگان مطیع و فرمانبردار خویش و رحمت و رأفت وی در حق غافلان بهعنوان صفات ویژه خداوند مورد توجه قرار گرفته است. ذکر این ویژگیها ازآنروست که اگر انسان با کسی سخن
گوید که اعتنایی به او ندارد، سخت آزردهخاطر میگردد. اما اگر بداند کسی که مخاطب سخنان او قرار گرفته، به او عنایت و توجه دارد و علاوه بر آن، او را مورد لطف خویش قرار میدهد و حتی مهر و رحمت خود را از غافلان و کسانی که از درگاه وی روی برتافتهاند دریغ نمیورزد و مقدمات و وسایل جذب و توجه آنان به خویش را فراهم میآورد، اراده و انگیزه مضاعفی برای توجه و گفتوگوی با چنان مخاطبی در او پدید میآید. شناخت و آگاهی به عنایت و توجه خداوند به بندگان، زمینه درک تجلیات صفات جلال و جمال الاهی را فراهم میآورد و نقش مؤثری در شتاب یافتن حرکت انسان بهسوی خدا و رسیدن به قرب الاهی ایفا میکند.
برای درک معانی بلند مربوط به ساحت الهی و از جمله عنایت و لطف او در حق بندگان، ما ناچاریم مطلب را در سطح نازلتر و در سطح روابط بین افراد عادی تنزل دهیم تا از رهگذر تبیین نمونههای قابل فهم، بهتدریج امکان فهم مفاهیم و نمونههای متعالیتر و لطیفتر را در خود فراهم آوریم. ازاینروی، چنین مینگاریم: اگر انسان بخواهد با کسی ارتباط برقرار کند، خواه انگیزه او استفاده از مال و علم او باشد و یا انگیزه او بسترسازی برای رسیدن به جاه و مقام باشد و یا انگیزه او انس یافتن و ایجاد صمیمیت و دوستی بین خود و او باشد، باید کاری کند که توجه طرف را معطوف به خود سازد. مثلا اگر دانشآموز و یا دانشجویی میخواهد که نظر استاد را به خود جلب کند تا بیشتر از محضر او استفاده کند، باید حرکت و رفتاری را از خود بروز دهد تا استاد را علاقهمند به خود سازد. گاهی انسان با برخوردهای اولیه میتواند توجه طرف مقابل را به خود معطوف سازد، که در این صورت کار را برای خود آسان ساخته است و زود به نتیجه خوشایند خود دست خواهد یافت. اما گاهی انسان سالها تلاش میکند تا توجه کسی را به خود جلب کند. مثلا جوانی خواهان ازدواج با دختری است و برای جلب نظر آن دختر و خانوادهاش مدتها تلاش میکند و حتی دیگران را واسطه قرار
میدهد و سعی میکند که تقاضاها و خواستههای آنان را انجام دهد، تا در نتیجه به مطلوب خود دست یابد.
در سایر امور دنیایی نیز مواردی یافت میشود که انسان پس از تلاش و صرف وقت فراوان موفق به جلب نظر دیگران و رسیدن به خواسته خود میگردد. اما عظمت عنایت و لطف خداوند در حق انسان چنان است که به مجرد ارتباط یافتن با او و توجه یافتن به آن معبود بیهمتا، انسان را مشمول توجه و عنایت خود میسازد و هیچ فاصلهای بین انسان و او وجود ندارد و بهراحتی انسان میتواند به خلوت انس او بار یابد و از سوی خدا مانعی برای بندگان فراهم نمیآید، و فقط، خودخواهیها، هواهای نفسانی و وسوسههای شیطانی است که انسان را از ارتباط با خداوند محروم میسازد، و اگر انسان بر رها کردن این موانع توفیق یابد، میتواند با خداوند ارتباط برقرار کند و به دنبال آن، عنایت و لطف بینهایت خداوند را متوجه خود سازد.
آیا ارزش و افتخاری بالاتر از این میتوانیم برای خود تصور کنیم که خداوند خودش ما را بهسوی بزرگترین سرمایه وجودی که همان سعادت ابدی و قرب به خویش است فرا میخواند و ما را به نزدیکترین راه وصول به این هدف متعالی رهنمون میسازد و موانع دستیابی به آن را از فرارویمان برمیدارد؟ برای اغلب مردم درک مقام قرب الاهی و انس با خدا دشوار است و اگر انسان با زحمت و خودسازی و البته با توفیق الاهی توانست به درک این مقام و عظمت آن دست یابد و آن را بهمثابه بالاترین و نهاییترین هدف خود بشناسد و آنگاه آن را با اهداف دنیوی مقایسه کند، درمییابد که انسان برای رسیدن به چنین هدفی جا دارد که صدها سال زحمت کشد و وقت صرف کند؛ زحمت و تلاشی که عملاً از او ساخته نیست. پس همچنانکه انسان برای رسیدن به مقاصد دنیوی تلاش میکند و هرچه آن مقصد بزرگتر باشد، تلاش او گسترش مییابد، برای رسیدن به این هدف متعالی و ارزنده اخروی نیز باید تلاش
فراوان داشته باشد و جا دارد که انسان عمر خود را صرف رسیدن به این هدف متعالی کند. اما خداوند بهقدری رئوف، مهربان و بندهنواز است و ارتباط و توجه بندگان به خویش را دوست دارد و در پی آن است که به هر بهانهای چتر رحمت خود را بر سر بندگان خود بگستراند که به محض توجه بنده به او و با کمترین زحمتی که بنده برای ارتباط با خدا متحمل میگردد، توجه و عنایت خود را معطوف به آن بنده میسازد و او را در کمند احسان، انعام و فضل بیکران خود قرار میدهد. بالاتر از آن، بندگان غافلی را که جاذبههای دنیا، هواهای نفسانی، جاهطلبیها و وسوسههای شیطانی آنان را از یاد خدا غافل ساخته است، نیز از رحمت و رأفت او محروم نمیسازد.
خداوند دو دسته عوامل و وسایل را برای توجه دادن غافلان به مظاهر جمال و جلال خود فراهم ساخته است: دسته اول، عوامل و اسباب تشریعی هستند که نزول کتابهای آسمانی و از جمله قرآن و ارسال پیامبران در شمار این عوامل جای میگیرند.
دسته دوم عوامل و اسباب تکوینی هستند که این طیف از عوامل از چنان تنوع و گستردگی برخوردارند که شاید نتوان همه آنها را شناخت و شمرد. البته به مدد راهنماییهای قرآن کریم و کلمات اهلبیت(علیهم السلام) میتوان شناخت محدودی از این عوامل به دست آورد و به دستهبندی انواع و گونههایی از تدبیرهای الهی برای متوجه ساختن بندگان به خویش پرداخت. یکی از آن تدبیرهای الاهی، رشحات و جلوههای لطف و رحمت او است که در درون حیوانات و انسانها قرار داده و در پرتو آن، عواطف و مودت بین آنها شکل میگیرد. اگر انسان در دام خودپرستی و غرور نیفتد و توجه افراطی به لذتهای دنیوی دل او را نمیراند و از دلی بیدار و خالی از قساوت و وجدانی آگاه برخوردار باشد، وجود آن عواطف و محبتها او را به مبدأ رحمت و
رأفت الاهی رهنمون میسازد و به این حقیقت پی میبرد که خداوند چسان بندگانش را دوست میدارد که دل آنها را کانون محبت و مهرورزی به یکدیگر قرار داده است.
نابترین، بیشائبهترین، خالصانهترین و عمیقترین آن عواطف، عاطفه و محبت پدر و مادر به فرزند خویش و بهخصوص محبت و عاطفه مادر به فرزند است که اگر کسی ادعا کند فقدان آن محبت و عاطفه در مادر نسبت به فرزند خویش، انقراض نسل انسان را در پی دارد، سخنی به گزاف نگفته است. وجود آن مهر و محبت ابزار و وسیلهای برای درک و شناخت محدود رحمت و رأفت بینهایت خداوند است که در پرتو محبت به مخلوقات و بندگان خویش، رشحهای از محبت خویش را در دل بندگان و مخلوقات و بهخصوص در دل مادران و پدران قرار داده تا از این طریق شادمانی و شادکامی آنان برقرار بماند و نیازهای حیاتی عاطفی و روحی تامین شود. بیتردید تفکر و تأمل در مهر و عطوفت پدر و مادر به فرزند خویش انسان را به مهر و محبت بیکران الاهی و در نتیجه شکرگزاری از درگاه آن معبود بیهمتا رهنمون میسازد.
با توجه به طریقیت محبت پدر و مادر برای شناخت محبت الاهی و نعمتهای بیکران اوست که خداوند قدردانی و شکرگزاری از خود را در ردیف شکرگزاری از پدر و مادر قرار میدهد و همگان را به آن دو فرمان میدهد و میفرماید:
وَوَصَّیْنَا الْإِنسَانَ بِوَالِدَیْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْنًا عَلَى وَهْنٍ وَفِصَالُهُ فِی عَامَیْنِ أَنِ اشْکرْ لِی وَلِوَالِدَیْک إِلَیَّ الْمَصِیرُ؛(1) «و انسان را درباره پدر و مادرش سفارش کردیم؛ مادرش او را با ناتوانی روی ناتوانی حمل کرد [بههنگام بارداری هر روز رنج و ناراحتی تازهای را متحمل میشد] و پس از دو
1. لقمان (31)، 14.
سال از شیر بازگرفته میشود. [به او سفارش کردیم] که شکرگزار من و مادرت باش که بازگشت [همه] بهسوی من است».
سرّ تربیتی سفارش به شکرگزاری از پدر و مادر در کنار شکرگزاری از خداوند در آیه شریفه این است که اگر انسان قدر نعمت پدر و مادر را نداند و از آنها غافل گردد و به سپاسگزاری از پدر و مادری که همیشه در کنار او بودهاند و او را از خدمتها و محبتهای خود برخوردار ساختهاند نپردازد، ناسپاس بار میآید و از دیگران و نیز سایر نعمتهایی که در اختیار او قرار میگیرد سپاسگزاری نمیکند. توجه به عواطف و محبتهای پدر و مادر وسیله و ابزاری است برای شناخت محبت خداوند به انسان. توجه به لطف و محبت معبودی که رشحهای از دریای بیکران محبت خود را در دل مادر قرار داده که در پرتو آن حاضر است هستی خود را فدای فرزند خود کند. حال اگر ما همه محبتهای مادران عالم از بدو پیدایش انسان تا پایان جهان را بر روی هم گرد آوریم بهاندازه قطرهای از دریای بیکران محبت خدا نیز بهحساب نمیآید. حال آیا سزد که انسان در قبال نعمتها و محبتهای چنین خدایی ناسپاسی کند و شانه از زیر بار بندگی او خالی کند؟ مادری که اندکی از محبت خدا در دلش راه یافته وقتی فرزندش کار ناشایستی مرتکب میشود، بهخصوص اگر خطا و لغزش او از روی عناد نباشد و ناشی از غفلت باشد، او را از خود نمیراند و در آن حال نیز مهر و محبتش را از او دریغ نمیدارد و او را بهسوی خود جذب میکند؛ آیا متصور است که خداوند بندگان غافل را از خویش براند و لطف و محبت خود را از آنان دریغ کند؟
یکی دیگر از نمودها و مظاهر محبت خداوند، محبت و مودت زن و شوهر به یکدیگر است که خداوند درباره آن میفرماید:
وَمِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکم مِّنْ أَنفُسِکمْ أَزْوَاجًا لِّتَسْکنُوا إِلَیْهَا وَجَعَلَ بَیْنَکم مَّوَدَّه وَرَحْمَه إِنَّ فِی ذَلِک لَآیَاتٍ لِّقَوْمٍ یَتَفَکرُونَ؛(1) «و از نشانههای او این است که برای شما از [جنس] خودتان همسرانی بیافرید تا بدیشان آرام گیرید و میان شما دوستی و مهربانی نهاد، هرآینه در این کار برای مردمی که بیندیشند نشانهها و عبرتهاست».
محبت بین دو همسر نشانهای از محبت الاهی و تدبیر الاهی است برای اینکه کانون خانواده از مودت، مهربانی و آرامش سرشار گردد و از این طریق، هم نسل انسانها تداوم یابد و هم صفا و صمیمت بین آنان نهادینه شود و بستر شکوفایی استعدادها فراهم آید. چه اینکه در محیط آکنده از صمیمیت و محبت و برخوردار از آرامش، آسایش و امنیتْ ظرفیتهای نهفته انسانها به بار مینشیند و استعدادها شکوفا میگردد. وجود این محبت بین زن و شوهر که ودیعهای الاهی در فطرت انسان است خود ابزاری برای توجه به محبت و عنایت خداوند به بندگان است و نباید در کنار درک چنین محبتی که عامل اساسی تداوم زندگی و بقای نسل انسان است، از محبت و لطف بیکران معبود مهرآفرین غافل گردیم که رشحهای از محبت او باعث گردید دو انسان بیگانه از هم، با عقد و پیوند زناشویی سرشار از محبت به یکدیگر گردند. همچنین محبت دوستان به یکدیگر، محبت جاری بین معلم و شاگرد و سایر محبتها و عواطفی که بین انسانها برقرار است و همگی خاستگاه فطری دارند، ضمن آنکه تدبیرهای الاهی برای حفظ روابط بین انسانهاست، ابزاری برای توجه به مبدأ رحمت، محبت و عطوفت و تدبیرهای خداوند برای جذب انسانها بهسوی خویش است.
صد افسوس که انسان از این تدبیرهای خداوند غافل است و توجه به نعمتها و
1. روم (30)، 21.
محبتهای رایج بین انسانها او را متوجه منعم و مبدأ رحمت و محبت بیکران نمیسازد. او خیلی هنر داشته باشد به تکریم پدر و مادر و کسانی که به او محبت و توجه دارند میپردازد و بدانها احترام میگذارد، اما از خداوندی که دلها را به یکدیگر مهربان ساخته است و همه محبتهای انسانی قطرهای از محبت بیکران او بهحساب نمیآید غافل است. گاهی کار به جایی میرسد که نه فقط بر استفاده از نعمتهای الاهی متوقف میماند و نقش ابزاری آنها را فراموش میکند و از طریق بهرهبری از آنها جذب خداوند و رحمت بیکران او نمیگردد، بلکه از یاد و ذکر خداوند فراری میگردد و حالت رمیدگی و دلزدگی از یاد خدا به او دست میدهد و از مجلسی که در آن از خدا و بندگی و اطاعت او سخن به میان میآید میگریزد و در مجلسی شرکت میکند که در آن فرصت بهرهمندی از لذتجوییهای مادی فراهم است. (تازه اگر در آن مجلس لذتهای حلال و مشروع مورد استفاده قرار گیرد که در این صورت حرجی بر او نیست و اگر حریم احکام الاهی را بشکند و مرتکب حرام گردد و خود را به لذتهای حرام مشغول سازد باید مورد سرزنش و مذمت قرار گیرد). اما خداوند این بندگان غافل و رمیده از یاد خود را به خود وانمیگذارد و اگر آیات رحمت و عطوفت الاهی آنان را متوجه خداوند نساخت، تدبیرها و راههای دیگری را پیش روی آن بندگان غافل قرار میدهد تا آنان جذب رحمت الاهی گردند و از لطف بیکران خداوند در حق خویش بهرهمند شوند. البته مادام که انسانها بر پیمان بندگی خود با خداوند باقی هستند و چراغ ایمان کاملاً در دلشان بیفروغ نگشته مشمول رحمت و محبت خداوند هستند و خداوند با تدبیرهای خود غفلت را از دل آنان میزداید و آنان را متوجه الطاف و رحمت بیکران خود میسازد. اما اگر نور ایمان از دلشان برتافت و جای آن را کفر و عناد با خداوند گرفت و به دشمنی با خداوند و اولیای او پرداختند، مشمول غضب و خشم الاهی میگردند و در مرحله اول خداوند بر دل و دیدگان آنها
مهر مینهد تا راه هدایت را نجویند و کماکان در مسیر ضلالت و گمراهی و سقوط در منجلاب عصیان و کفر غوطهور گردند، تا بدینسان عقوبت آنان در دنیا رقم خورد؛ در آخرت نیز عذاب و قهر الاهی گریبان آنها را میگیرد. خداوند درباره این کفرپیشگان برتافته از حق میفرماید:
إِنَّ الَّذِینَ کفَرُواْ سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ أَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ * خَتَمَ اللّهُ عَلَى قُلُوبِهمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَه وَلَهُمْ عَذَابٌ عظِیمٌ؛(1) «کسانی که کافر شدند برایشان یکسان است که آنان را بیم دهی و یا بیم ندهی، آنان ایمان نمیآورند. خداوند بر دلهاشان و گوشهاشان مُهر نهاده و بر دیدگانشان پردهای است و آنان را عذابی است بزرگ».
آری، خداوند بندگان غافل خود را به حال خود رها نمیکند و عنایت و رحمت بیکران خود را از آنان دریغ نمیدارد. آنان که فریفته زیباییها و جلوههای دنیا شدهاند و فریب وسوسههای شیطانی را خوردهاند، بر این باورند که پست و مقام و محبوب گشتن نزد مردمْ مهم و ارزشمند است و ازاینروی میکوشند که نزد مردم موقعیتی به هم زنند؛ غافل از آنکه انسان باید نزد کسی محبوب و عزیز گردد که مالک و همهکاره هستی است نه نزد کسانی که مانند خود او فقیر و تهیدستاند. وقتی که ارائه آثار لطف و رحمت الاهی و مظاهر جلال و جمال الاهی آنان را جذب رحمت بیکران الاهی نکرد و آنان کماکان در توجه به مظاهر دنیا و کامجویی از لذتهای دنیا غوطهور ماندند، به امر و اراده خدا آنان در همان راه انحرافی و غلطی که در پیش گرفتهاند باقی میمانند، تا در نهایت به بنبست برسند و سرشان به سنگ بخورد؛ و چون نهایت دنیاپرستی و انحراف از مسیر حق بنبست است و هیچ راهی
1. بقره (2)، 6ـ7.
جز راه حق انسان را بهمقصود نمیرساند. شاید بتوان آیات مربوط به ضلالت غافلان از یاد حق و حرمان آنان از هدایت الاهی را بر این راه که خداوند در پیش روی غافلان نهاده تا در نهایت آنان را متوجه رحمت خود کند حمل کرد. مثلاً وقتی خداوند در قرآن میفرماید: إِنَّ اللّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظّالِمِینَ(1) منظور از هدایت در فرموده خداوند، هدایت عام الاهی نیست، چون مؤمن و کافر و همه بندگان از هدایت عام الاهی برخوردارند، بلکه منظور هدایت خاص الاهی است و در پی این حرمان از هدایت خاص الاهی، افراد به بنبست میرسند و راهی را فراروی خود نمییابند و درمییابند که مسیر باطلی را پیمودهاند و عمری را در گمراهی سپری ساختهاند. در پی این تدبیر الاهی که غافلان به مرز ناامیدی، سرخوردگی و به بنبست میرسند و احساس میکنند که دری به روی آنان گشوده نیست و کسی نیست که آنان را راه نماید، بر اثر نور ایمانی که هنوز در دل آن غافلان باقی مانده و در اوج اضطرار و ناامیدی آنان از اسباب و وسایل مادی، خداوند به آنان پناه میدهد و با کمک و مدد خویش آنان را از نابودی و هلاکت ابدی میرهاند و آنان را متوجه خویش میکند. خداوند در ترسیم این تدبیر الاهی میفرماید: فَإِذَا رَکبُوا فِی الْفُلْک دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذَا هُمْ یُشْرِکونَ؛(2) «و چون در کشتی سوار شوند خدای را با اخلاص بخوانند، و چون آنان را بهسوی خشکی رساند و نجاتشان داد، بناگاه شرک میورزند».
شاید مثلی که خداوند در آیه شریفه بدان اشاره کرده است محسوسترین و عینیترین تجربهای است که انسان در زندگی با آن روبهرو میگردد. چنانکه وقتی گروهی سوار بر کشتی در وسط اقیانوس با امواج کوهپیکر مواجه میگردند و کشتی
1. مائده (5)، 51.
2. عنکبوت (29)، 65.
غرق میگردد و آنان هیچ وسیلهای را برای رهایی خود نمییابند، بناگاه به خداوند توجه پیدا میکنند و از او یاری میخواهند، در زندگی برای هرکسی صحنههایی پیش میآید که انسان در اوج گرفتاری، از همهکس و همهچیز ناامید میگردد و کسی را نمییابد که به او کمک کند و در اوج ناامیدی و درماندگی، ناگاه به خداوند توجه مییابد و بارقه امید و رهایی از گرفتاری و مشکلات در دل او میتابد. خداوند بهوسیله این تدبیر مؤثر بندگان خود را که راههای دیگر به رویشان مسدود گردیده، بهسوی خود جذب میکند و رحمت بیکران خود را به آنان مینمایاند.
خلق را با تو بد و بدخو کند تا تو را ناچار رو آن سو کند
آری، گاهی خداوند شرایطی را پیش میآورد که انسان به هر راهی که برود و هر دری را بکوبد ناامید گردد و در انتهای راه و در اوج ناامیدی و سرخوردگی فریاد «یا الله» سرمیدهد و از خداوند میخواهد که او را دریابد. در آن شرایط، او سخت محتاج رحمت و لطف خداست و خیلی خوب لذت لطف و عنایت خدا را درک میکند. چنانکه وقتی انسان سخت تشنه شده است، طعم آب گوارا را درک میکند و از نوشیدن آن لذت میبرد. یا وقتی که سخت گرسنه گردیده، مزه غذای خوشگوار را احساس میکند و از خوردن آن لذت میبرد. همچنین وقتی سخت نیازمند محبت گردیده، لذت نوازش دست محبتآفرین را میفهمد و قدر آغوش مهر و عطوفت را میشناسد. کودک در شرایط عادی که پیوسته مهر و محبت مادر بر او میبارد و رنج حرمان از محبت را نچشیده و پیوسته مادر دست بر سر او میکشد، آنسان که باید لذت محبت را درک نمیکند. بهخصوص کودکانی که بازیگوش و نافرماناند و لوس بار آمدهاند که هرچه بیشتر مورد نوازش مادر قرار گیرند، جسورتر و بیپرواتر میگردند. اما وقتی آن کودک مورد بیاعتنایی قرار گرفت و به هرکس رو انداخت توجهی به او نکرد و سرخورده گردید، قدر محبت را میشناسد و لذت دست
نوازشگری که بر سر او کشیده میشود خوب میفهمد. مرحوم علامه طباطبایی(رضوان الله علیه) به نقل از مرحوم آیتالله قاضی طباطبایی(رضوان الله علیه) میفرمودند: گاهی خداوند بندهای را سالها به فقر یا بیماری و سختی مبتلا میکند تا یک «یا الله» بگوید. پس این توجه به خدا و نورانیتی که به دنبال آن در انسان پدید میآید بهقدری ارزشمند و مفید است که میارزد انسان سالها متحمل سختی، رنج و گرفتاری گردد و پس از آنکه از همهچیز و همهکس ناامید شد، این توجه به لطف و رحمت الاهی در دل او پدید آید.