گفتار بیست و سوم

گفتار بیست و سوم

(نسـیم رحمت الهـی (2))

قبض و بسط دل

چنان‌که در مباحث پیشین گذشت، لحن سخن امام سجاد(علیه السلام) در آغاز مناجات ‌الراغبین متناسب با حال کسی است که به عواملی که خشم و غضب الاهی را برمی‌انگیزاند و عذاب الاهی توجه یافته است و ناگاه به صفات رحمت الاهی توسل می‌جوید تا حالات روانی خود را متعادل سازد و توازنی بین خوف از عذاب الاهی و امید به رحمت الاهی و آمرزش گناهان برقرار سازد. پس از آن مرحله و در نتیجه توجه به رحمت بی‌کران خداوند، افق روشنی را فراروی خود می‌یابد و انوار عظیم و خیره‌کننده تجلیات الاهی که سراسر هستی را فرا گرفته‌اند مشاهده می‌کند و از خود‌بی‌خود می‌گردد و عالی‌ترین احساس و آرزوی خود را که قرب الاهی و نوشیدن شراب وصل با معبود است بر زبان جاری می‌سازد. اما ناگاه درمی‌یابد که تا رسیدن به آن آرزو راه درازی در پیش دارد و اکنون باید متناسب با حالش خواسته‌هایش را مطرح کند و به‌تدریج خواسته‌ها و آرزوهای بزرگ‌تر و بزرگ‌تر را مطرح سازد. بدین‌‌سان دست‌های خویش را در پیشگاه خداوند بلند می‌کند و می‌گوید: خدایا، من خود را در معرض نسیم رحمت تو قرار داده‌ام و منتظرم نسیم رحمت تو در جانم بنشیند و دلم را از

آلودگی‌ها و گناهان پاک سازد تا لایق دریافت رحمت فزون‌تر تو گردم. خدایا، من از گناهان و آنچه خشم و غضب تو را برمی‌انگیزاند و عذاب تو را در پی دارد به تو پناه آورده‌ام؛ چون پناهگاهی جز تو ندارم و هرجا که بروم و به هرجا پناه آورم، آرامش و آسایش نمی‌یابم و بالأخره، چاره‌ای جز پناه آوردن به رحمت بی‌کران تو ندارم.

بنده گناهکار که خود را مستحق عقاب خدا می‌یابد، گرچه می‌داند که پناهگاهی جز جوار رحمت الاهی ندارد و می‌داند هرکجا که برود سروکارش با خداست، اما خجالت و حیا مانع می‌شود که به نزد خداوند برگردد و تا در پناه خدا قرار نگرفته حالت انقباض و گرفتگی بر دل او چیره می‌گردد. اما پس از آنکه به‌سوی خداوند برگشت و در آغوش رحمت و عنایت الاهی آسود، آن حالت به حالت انبساط مبدل می‌گردد. برای تقریب به ذهن و در حد تشبیهی ناقص و نازل، نظیر کودکی که در خانه شیطنت و خطایی انجام می‌دهد و برای رهایی از تنبیه و مجازات مادر از خانه می‌گریزد. او که پناهگاهی جز آغوش مادر ندارد و هرکجا که برود ناچار است به خانه و به نزد مادر برگردد، وقتی گرسنه شد و بالاتر از آن، نیاز به نوازش و مهربانی در او برانگیخته شد، پیش خود می‌اندیشد که به جز مادر چه کسی به من غذا می‌دهد و نوازش و آغوش مهرش را نصیبم می‌گرداند و با سرافکندگی و احساس شرم و حیا به نزد مادر برمی‌گردد و زبان به عذرخواهی و اظهار پشیمانی از کردار زشت خود می‌گشاید و خود را در آغوش مادر می‌افکند. وقتی مادر دست بر سر و روی او کشید و مهر و محبتش را نثارش ساخت، آن حالت گرفتگی و انقباض کودک به حالت انبساط و گشادگی دل مبدل می‌گردد و در پی این حالت زبانش باز می‌شود و در آغوش مادر به شیرین‌زبانی می‌پردازد.

پرواضح است که محبت مادر که کودک خطا‌کار را در سایه امنیت و آرامش خاطر قرار می‌دهد، قابل مقایسه با محبت نامحدود خدا نیست و اگر همه محبت‌های مادران

از آغاز تا قیامت را یک‌جا انباشته سازیم، باز در مقابل محبت الاهی چیزی به ‌شمار نمی‌آید؛ چون محبت خداوند نامحدود و محبت دیگران هرچقدر عظیم باشد محدود می‌باشد. پس گرچه گناه ما عظیم است، اما در مقابل محبت و عطوفت الاهی نامحدود و غیرقابل توصیف است و رحمت و محبت مادر که خالص‌ترین و سرشارترین محبت‌های انسانی است، خود جلوه‌ای از تجلیات محبت و رحمت بی‌انتهای خداوند می‌باشد. رحمتی که شامل همه بندگان خدا حتی گناهکاران می‌شود و آنان با توبه و پشیمانی از کردار زشت خود از آن بهره‌مند می‌گردند. امام باقر(علیهم السلام) فرمودند:

أَلَا إِنَّ اللَّهَ أَفْرَحُ بِتَوْبَه عَبْدِهِ حِینَ یَتُوبُ مِنْ رَجُلٍ ضَلَّتْ رَاحِلَتُهُ فِی أَرْضٍ قَفْرٍ وَعَلَیْهَا طَعَامُهُ وَشَرَابُهُ، فَبَیْنَمَا هُوَ کذَلِک لَا یَدْرِی مَا یَصْنَعُ وَلَا أَیْنَ یَتَوَجَّهُ حَتَّى وَضَعَ رَأْسَهُ لِیَنَامَ فَأَتَاهُ آتٍ فَقَالَ لَهُ: هَلْ لَک فِی رَاحِلَتِک؟ قَالَ نَعَمْ قَالَ: هُوَ ذِهْ فَاقْبِضْهَا، فَقَامَ إِلَیْهَا فَقَبَضَهَا فَقَالَ أَبُو جَعْفَر(علیه السلام): وَاللَّهُ أَفْرَحُ بِتَوْبَه عَبْدِهِ حِینَ یَتُوبُ مِنْ ذَلِک الرَّجُلِ حِینَ وَجَدَ رَاحِلَتَهُ؛(1) «همانا شادمانی خداوند از توبه بنده‌اش افزون‌تر از شادمانی مردی است که شترش را که آب و غذایش بر آن قرار دارد در بیابانی خالی از آبادانی گم کرده و درآن گیرودار که او نمی‌داند چه‌ کند و به کجا روی آورد و سرش را بر زمین می‌نهد تا بخوابد (و تسلیم مرگ می‌گردد)، ناگاه کسی نزد او می‌آید و به او می‌گوید: در جست‌وجوی شترت هستی؟ او می‌گوید: بله. آن شخص می‌گوید، شترت اینجاست، آن را بگیر؟ آن مرد برمی‌خیزد و شترش را می‌گیرد. امام باقر(علیه السلام) فرمودند: همانا شادمانی خداوند از توبه بنده‌اش افزون‌تر است از شادمانی آن مرد به هنگام یافتن شترش».


1. مجلسی، بحار الانوار، ج 6، باب 20، ص38‌ـ 39‌، ح 67.

هرکس که از عذاب الاهی فرار می‌کند ناچار است که به خدا پناه آورد، ازاین‌‌روی حضرت فرمودند: خدایا، من تو را شفیع خود قرار دادم تا عذاب و غضبت را از من برداری، و از عذاب و قهرت به خودت پناه آوردم چون پناهی جز تو وجود ندارد. لطف و کرم بی‌نهایت خدا اقتضا می‌کند که هرکس به او پناه آورد، ناامیدش نسازد و رحمت و عنایت خویش را از او باز نگیرد. حتی خداوند به پیامبرش فرمان می‌دهد که اگر مشرکان به او پناه آوردند به آنان پناه دهد و آنان را مورد محبت و لطف خود قرار دهد، حال آیا سزد که خود به بندگان مؤمن خطاکار که از کردار زشت خود پشیمان گشته‌اند پناه ندهد و لطف و رحمتش را از آنان دریغ گرداند: وَإِنْ أَحَدٌ مِّنَ الْمُشْرِکینَ اسْتَجَارَک فَأَجِرْهُ حَتَّى یَسْمَعَ کلاَمَ اللّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ ذَلِک بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَّ یَعْلَمُونَ؛(1) «و اگر یکی از مشرکان از تو پناه خواست پناهش ده تا کلام خدا را بشنود، سپس او را به مکان امنش برسان؛ چراکه آنان قومی نادان‌اند».

طمع مؤمن به احسان و نعمت‌های الهی

خدایا، اکنون که جز تو پناهگاهی ندارم و جز درگاه تو جایی را ندارم که بدان روی آورم و کسی جز تو نمی‌تواند خواسته‌ها و نیازهایم را برطرف سازد، با چشمداشت و طمع فراوان به احسانت به نزدت آمده‌ام: اَتَیْتُکَ طامعاً فی احسانِک راغباً فِی امْتِنانِک؛ «آمدم به درگاهت درحالی‌که به احسان تو طمع و به نعمت‌هایت رغبت دارم».

برخی از واژگان مشترک بین زبان عربی و فارسی، در زبان فارسی در معنایی متفاوت از معنایی که در زبان عربی به کار می‌رود استعمال می‌گردد. مثلاً واژه «غرور» دارای معانی متعددی نظیر «فریب»، «گول‌خوردگی»، «اغفال» و «خودبینی» است و در زبان عربی بیشتر به معنای «فریب» به کار می‌رود؛ به‌عنوان نمونه خداوند وقتی


1. توبه (9)، 6.

می‌خواهد زندگی دنیا را وسیله فریب و اغفال انسان و وسیله سرگرمی و غفلت از سعادت واقعی معرفی کند می‌فرماید:

کلُّ نَفْسٍ ذَآئِقَه الْمَوْتِ وَإِنَّمَا تُوَفَّوْنَ أُجُورَکمْ یَوْمَ الْقِیَامَه فَمَن زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَأُدْخِلَ الْجَنَّه فَقَدْ فَازَ وَما الْحَیَاه الدُّنْیَا إِلاَّ مَتَاعُ الْغُرُورِ؛(1) «هرکسی چشنده مرگ است، و جز این نیست که مزدهایتان را روز رستاخیز تمام بدهند. پس هرکه از آتش دوزخ دور داشته و به بهشت درآورده شود به‌راستی رستگار شده است، و زندگی دنیا چیزی جز کالای فریب نیست».

اما در زبان فارسی «غرور» به معنای نوعی «خودخواهی» به کار می‌رود. همچنین «امتنان» از «منت» به معنای «نعمت» اشتقاق یافته و این دو واژه و سایر واژگان هم‌خانواده آنها در زبان عربی بیشتر به معنای نعمت و بخشش به ‌کار می‌روند و کمتر به معنای «منت نهادن» به کار می‌روند. به‌عنوان نمونه خداوند می‌فرماید:

لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَى الْمُؤمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولاً مِّنْ أَنفُسِهِمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکتَابَ وَالْحِکمَه وَإِن کانُواْ مِن قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُّبِینٍ؛(2) «به‌راستی خداوند بر مؤمنان نعمت و بخشش [بزرگ] خود را ارزانی داشت که در میانشان پیامبری از خودشان برانگیخت که آیات او را بر آنان می‌خواند و پاکشان می‌سازد و کتاب و حکمتشان می‌آموزد، درحالی‌که پیش از آن [آمدن پیامبر] هرآینه در گمراهی آشکاری بودند».

برخلاف تصور برخی که «منّ الله» در آیه شریفه را به معنای «منت نهادن خدا» تلقی کرده‌اند، آن جمله به معنای نعمت و انعام خداوند در حق مؤمنان است و خداوند


1. آل عمران (3)، 185.

2. همان (3)، 164.

بدین‌وسیله از بزرگ‌ترین نعمت خود که همان بعثت نبی خاتم(صلی الله علیه و آله) است خبر می‌دهد. البته در مواردی «منّ» به معنای «منت نهادن» نیز به ‌کار رفته است؛ نظیر آیه:

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تُبْطِلُواْ صَدَقَاتِکم بِالْمَنِّ وَالأذَى کالَّذِی یُنفِقُ مَالَهُ رِئَاء النَّاسِ وَلاَ یُؤْمِنُ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ فَمَثَلُهُ کمَثَلِ صَفْوَانٍ عَلَیْهِ تُرَابٌ فَأَصَابَهُ وَابِلٌ فَتَرَکهُ صَلْدًا لاَّ یَقْدِرُونَ عَلَى شَیْءٍ مِّمَّا کسَبُواْ وَاللّهُ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ؛(1) «ای کسانی که ایمان آورده‌اید، صدقه‌های خود را به منت نهادن و رنجانیدن تباه مکنید، مانند آن‌کس که مال خویش را برای نمایاندن به مردم انفاق می‌کند و به خدا و روز واپسین ایمان ندارد [و نتیجه‌ای از انفاق خود نمی‌یابد]؛ داستان او چون داستان سنگ سخت صافی است که بر آن خاکی [غباری] باشد و بارانی تند به آن برسد [و آن خاک را ببرد] و سنگ را همچنان سخت و صاف [بدون خاک] بگذارد، [ریاکاران نیز] بر هیچ‌چیز از آنچه کرده‌اند دست نمی‌یابند؛ و خداوند گروه کافران را راه نمی‌نماید».

امّا در زبان فارسی «امتنان» و «منت» و سایر واژگان هم‌خانواده آنها به معنای «منت نهادن» و «منّت‌پذیری» به ‌کار می‌روند.

مُسْتَسْقِیاً وابِلَ‏ طَوْلِک، مُسْتَمْطِراً غَمامَ فَضْلِک؛ «تشنه باران احسانت هستم و از ابر فضل و کرم تو باران عنایت می‌جویم».

تعبیر فوق به نوعی تکرار تعبیر پیشین است و معنای آن را به دست می‌دهد و این تکرار و ارائه الفاظ مترادف و هم‌معنا و متناسب با اصول بلاغت، حاکی از حال انبساط روحی حضرت در مناجات با خداوند است که سرشار از انس با معبودْ خواسته خود را با تعابیر و


1. بقره(2)، 264.

الفاظ گوناگون مطرح می‌سازد تا گفت‌وگوی با معبود به طول‌ انجامد و بیشتر از لذت‌ انس با معبود بهره‌مند گردد. حضرت در آن جملاتْ خود را سخت نیازمند احسان و الطاف الاهی می‌داند و چونان زمین تشنه‌ای که با باران درشت و انبوه بهاری حیات دوباره می‌یابد، خود را محتاج و تشنه نعمت‌های بی‌کران خداوند می‌داند و از خداوند درخواست می‌کند که پیوسته با باران نعمت‌ها و الطاف خویش جسم و جان ایشان را حیات و طراوت بخشد.

«وابل» به معنای باران درشت می‌باشد و در مقابل آن، «طل» بر نم‌نم باران اطلاق می‌شود. این دو واژه در قرآن و از جمله در آیه 265 سوره بقره با هم به‌ کار رفته‌اند؛ آنجا که خداوند در تبیین آثار صدقه و انفاق در راه خدا می‌فرماید:

وَمَثَلُ الَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمُ ابْتِغَاء مَرْضَاتِ اللّهِ وَتَثْبِیتًا مِّنْ أَنفُسِهِمْ کمَثَلِ جَنَّه بِرَبْوَه أَصَابَهَا وَابِلٌ فَآتَتْ أُکلَهَا ضِعْفَیْنِ فَإِن لَّمْ یُصِبْهَا وَابِلٌ فَطَلٌّ وَاللّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ؛ «و داستان کسانی که مال‌‌های خود را برای جستن خشنودی خدا و استوار کردنِ [باور و اخلاصِ] نفس‌های خویش انفاق می‌کنند، چون داستان بوستانی است بر جایی بلند که تندبارانی بدان رسد پس بار و برِ خود را دوچندان دهد و اگر باران درشت و تندی بدان نرسد باران نرمی رسد؛ و خداوند به آنچه می‌کنید بیناست».

طالِباً مَرْضاتَک، قاصِداً جَنابَک، وارِداً شَریعَه رِفْدِک؛ «به جست‌وجوی خشنودی تو برخاسته‌ام و آهنگ توجه به درگاهت را دارم و به جویبار عطایت وارد گشته‌ام».

درخواست‌های ره‌یافته به بارگاه ربوبی

«جناب» عنوان احترام و تکریم و نیز به معنای درگاه، پیشگاه و آستان است و این واژه

پس از انتقال به زبان فارسی به معنای احترام و تکریم به ‌کار می‌رود، اما در زبان عربی بیشتر به معنای درگاه و پیشگاه به ‌کار می‌‌رود. معمولاً کسانی که بر شخصیت‌های بزرگ وارد می‌شوند برای تجلیل و احترام می‌گویند که به پیشگاه و درگاه فلان شخصیت وارد شدیم و نمی‌گویند به نزد او رفتیم. در این مناجات نیز حضرت برای رعایت ادب و احترام نمی‌گویند که خدای من نزدت آمدم بلکه می‌گویند آهنگ بارگاه تو را کرده‌ام.

«شریعه» بر نهری که از رود بزرگ منشعب می‌گردد و به‌وسیله آن باغستان‌ها و دشت‌ها سیراب می‌شوند اطلاق می‌گردد. گویا حضرت عطایای خداوند را به رود بی‌کرانی تشبیه کرده‌اند که به فراخور بندگان جویبارهایی از آن انشعاب یافته است و نهر و جویباری نیز به آن حضرت اختصاص یافته که از طریق آن از عطایا و بخشش‌های الاهی بهره‌مند می‌گردند.

مُلْتَمِساً سَنِىَّ الْخَیْراتِ مِنْ عِنْدِک، وافِداً اِلى‏ حَضْرَه جَمالِک، مُریداً وَجْهَک، طارِقاً بابَک، مُسْتَکیناً لِعَظَمَتِک‏ وَجَلالِک؛ «درخواست عالی‌ترین خیراتت را دارم و در پیشگاه جمال تو بار یافته‌ام و خواهان مشاهده تو هستم، حلقه در رحمتت را می‌کوبم و نیازمند عظمت و جلالت هستم».

چنان‌که گفتیم حضرت پس از توجه به عوامل عذاب و بیم از قهر و غضب الهی، به رحمت و کرم پروردگار توجه یافته‌اند و این توجه به ایشان حالت انبساط بخشیده و در پی آن به معاشقه با خداوند و بیان کلمات متناسب با لحظات انس با معبود پرداخته‌اند و از جمله می‌فرمایند: خدایا، من از تو عالی‌ترین خیرات و بخشش‌هایت را می‌جویم. خدایا، من به پیشگاه جمال تو بار یافته‌ام و هردَم از فیض حضور و نور جمالت سرشار می‌گردم و جانم را غنا و کمال و تعالی می‌بخشم.

اضافه «وجه» به خداوند در تعبیرات قرآنی و فرهنگ اسلامی رایج است و وقتی کسی کاری را خالص برای خداوند انجام‌ دهد و چشمداشتی به پاداش نداشته باشد، گفته می‌شود «یرید وجه الله». حضرت نیز با جمله «مریداً وجهک» اعلام می‌دارند که خدایا، همه کارها و عبادات من برای توست و خواسته اصلی من نیل و وصل به ذات بی‌همتای توست. آن‌گاه حضرت، متناسب با ادب عبودیت به وضعیت خود توجهی دوباره‌ می‌افکنند و در کنار آن آرزوهای بلند و درخواست‌های متعالی، می‌فرمایند: خدایا من گدای درگاه تو هستم و هرگز ذلت و حقارت خویش و عظمت ذات کبریایی تو را فراموش نکرده‌ام و سخت نیازمند عظمت و جلال تو هستم. این فراز از مناجات حالت کسی را مجسّم می‌کند که در پرتو عنایات و نوازش خداوند دلش بسط یافته و به چرب‌زمانی و شیرین‌زبانی با خداوند پرداخته و سخنان خود را به اوج رسانده و عالی‌ترین درخواست‌ها و آرزوهایش را مطرح ساخته است، اما ناگاه به خود می‌نگرد که از خود هیچ ندارد و هرچه دارد از آنِ مالک هستی است و می‌گوید خدایا، من در پیشگاه تو ذلیل و خوارم و لایق عقوبت، توبیخ و سرزنش‌ام، و تو شایسته مغفرت،‌ رحمت و مهربانی هستی. خدایا،‌ با من‌ با رحمت و بخشایشی که خود شایسته آن هستی رفتار کن نه با عذاب و کیفری که من شایسته آن می‌باشم.