گفتار نهم

شرح

مناجات الشاکین

گفتار نهم

(نبرد دشوار و پیوسته انسان با نفس سرکش (1))

شکوه از نفس سرکش و عصیانگر

دومین مناجات از مناجات‌های پانزده‌گانه منقول از امام زین‌العابدین(علیه السلام)، مناجات شکایت‌کنندگان نزد خداوند است. شکایت‌های امام سجاد(علیه السلام) در این مناجات مربوط به امور دنیوی، مادی و ظلم‌هایی که متوجه ایشان شده نیست، بلکه معطوف به مشکلاتی است که در راه انجام وظایف، طریق تعبد و بندگی خدا و راه رسیدن به کمال انسانی وجود دارد. محور این شکایت‌ها سه چیز است که عبارتند از: نفس، شیطان و قلب سخت و سیاه. در فراز اول این مناجات حضرت می‌فرمایند:

اِلهى،‏ اِلَیْک اَشْکو نَفْساً بِالسُّوءِ اَمَّارَه، وَاِلىَ الْخَطیئَه مُبادِرَه، وَبِمَعاصیک مُولَعَه، وَلِسَخَطِک مُتَعَرِّضَه، تَسْلُک بى‏ مَسالِک‏ الْمَهالِک، وَتَجْعَلُنى‏ عِنْدَک اَهْوَنَ هالِک، کثیرَه الْعِلَلِ، طَویلَه الْأَمَلِ، اِنْ‏ مَسَّهَا الشَّرُّ تَجْزَعُ، وَاِنْ مَسَّهَا الْخَیْرُ تَمْنَعُ، مَیَّالَه اِلَى اللَّعِبِ وَاللَّهْوِ، مَمْلُوَّه بِالْغَفْلَه وَالسَّهْوِ، تُسْرِ عُ بى‏ اِلىَ الْحَوْبَه، وَتُسَوِّفُنى‏ بِالتَّوْبَه؛ «خدایا، به تو شکایت می‌کنم از نفسی که پیوسته مرا به زشتی و پلشتی فرمان می‌دهد، و به خطا و سرپیچی مبادرت می‌ورزد، و به معصیت و نافرمانی تو حریص است، و مرا در

معرض خشم و غضب تو می‌افکند. نفسی که مرا به راه‌های نابودی و بدفرجامی می‌کشاند، و در پیشگاه تو مرا پست‌ترین هلاک شده می‌گرداند. نفس بهانه‌ساز و درازآرزو که اگر شرّی به او رسد بی‌تابی کند، و اگر به خیری دست یابد از احسان باز ایستد. پیوسته به لهو و لعب مایل، و غرق بی‌خبری و فراموشی است. با شتاب مرا به گناه و هلاکت می‌کشاند و توبه‌ام را به تأخیر می‌افکند».

اصطلاح «نفس امّاره» که از «نفس» و «اماره» که صیغه مبالغه از امر و به معنای بسیار امر کننده است تشکیل یافته، در فرهنگ دینی کاربرد فراوانی دارد و در قرآن نیز به کار رفته است و دراین‌باره خداوند از قول حضرت یوسف(علیه السلام)می‌فرماید: وَمَا أُبَرِّىءُ نَفْسِی إِنَّ النَّفْسَ لأَمَّارَه بِالسُّوءِ إِلاَّ مَا رَحِمَ رَبِّیَ إِنَّ رَبِّی غَفُورٌ رَّحِیمٌ؛(1) «و من نفس خود را تبرئه نمی‌کنم، که نفس بسی به بدی و گناه فرمان می‌دهد مگر آنکه خدا رحم کند که پروردگار من آمرزگار و مهربان است».

نفس در قرآن

گرچه اصطلاح نفس امّاره شناخته شده است و در مکالمات عرفی و روزمره فراوان به کار می‌رود، اما مصداق و حقیقت آن و ارتباطش با عقل و قلب و اینکه چرا خداوند این قوه را در درون ما قرار داد و چگونه می‌توان با آن مبارزه کرد و از تأثیراتش جلوگیری کرد، چندان روشن نیست و در این زمینه ابهام‌هایی وجود دارد. ما بر آنیم که در حد مقدور به توضیح و تبیین ماهیت نفس امّاره بپردازیم و قبل از آن، بایسته گفتن است که قرآن برای نفس سه صفت برمی‌شمارد که نفس امّاره یکی از آنها می‌باشد و عبارت است از نفس سرکشی که انسان را به گناه و عصیان فرمان می‌دهد و به هر سو


1. یوسف (12)، 53.

که خود بخواهد می‌کشاند. در این مرحله از نفس، عقل انسان از چنان قدرتی که بتواند نفس سرکش را کنترل کند برخوردار نگشته است و به‌دلیل عدم بلوغ و ضعفی که دارد، یا در برابر نفس تسلیم می‌گردد و یا اگر بخواهد با آن مبارزه کند، در مصاف با آن شکست می‌خورد.

صفت یا مرحله دومِ نفسْ «لَوّامه» است که معمولاً پس از تعلیم و تربیت و مجاهدت، برای انسان حاصل می‌گردد. در این مرحله، اگر انسان بر اثر طغیان غرایز مرتکب گناهی شد، فوراً پشیمان می‌گردد و به ملامت و سرزنش خویش می‌پردازد و تصمیم می‌گیرد که توبه کند و گناه و کوتاهی‌های خود را جبران سازد. در این مرحله و در کشاکش مبارزه بین نفس و عقل در نهایت عقل بر نفس چیره می‌گردد. این مرحله از نفس از چنان اهمیتی برخوردار است که خداوند به آن قسم می‌خورد و می‌فرماید: لا أُقْسِمُ بِیَوْمِ الْقِیَامَه * وَلَا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَه؛(1) «سوگند می‌خورم به روز رستاخیر و سوگند می‌خورم به نفس سرزنشگر [که آدمی را به روز رستاخیر برمی‌انگیزیم]».

اما مرحله سوم، یعنی نفس مطمئنه مرحله‌ای است که پس از تهذیب و تربیت نفس و تصفیه درون از آلودگی‌ها، غرایز سرکش در برابر انسان رام می‌گردند و عنان اختیار و تدبیر انسان بر عهده عقل و فطرت قرار می‌گیرد و دیگر نفس امّاره توانایی پیکار با عقل را ندارد. خداوند خطاب به این نفس می‌فرماید: یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّه * ارْجِعِی إِلَى رَبِّک رَاضِیَه مَّرْضِیَّه * فَادْخُلِی فِی عِبَادِی * وَادْخُلِی جَنَّتِی؛(2) «ای نفس مطمئنه [و آرامش یافته]، به‌سوی پروردگارت بازگرد، درحالی‌که تو از او خشنودی و او از تو خشنود است. سپس در میان بندگان [ویژه] من درآی، و در بهشتِ [ویژه] من درآی».


1. قیامت (75)، 1، 2.

2. فجر (89)، 27ـ30.

بازشناسی نفس امّاره

گرچه اجمالاً ما می‌دانیم که عاملی در درون ما هست که ما را به کارهای بد دعوت می‌کند و نام آن «نفس امّاره» است، اما اطلاع کامل و جامعی از ماهیت آن نداریم و ارتباطش را با قلب و عقل و با خودمان نمی‌دانیم. همچنین چون کمتر دراین‌باره بحث شده، به روشنی نمی‌دانیم که چرا خداوند چنین قوه‌ای را در ما قرار داده و چگونه می‌توان با آن مبارزه کرد و از تأثیرات سوء آن جلوگیری کرد. یکی از راه‌هایی که برای شناسایی نفس امّاره فراروی ماست، شیوه عقلی و نیز شیوه تجربی است که در مباحث روان‌شناسی پیگیری می‌شود. اما از این طریق نمی‌توانیم ماهیت نفس امّاره را به‌درستی بشناسیم، و کارکرد و چگونگی امر و دعوت آن به گناه و بدی را درنمی‌یابیم. راه دیگر شناسایی نفس امّاره، بررسی آیات و روایاتی است که درباره نفس امّاره وارد شده است. بهترین راه برای شناسایی نفس امّاره گزینش شیوه تلفیقی از مباحث تجربی، عقلی و تعبدی است و در این راستا با درون‌کاوی و با الهام از آیات و روایات و استفاده از مباحث علمی، بهتر می‌توان به شناخت نفس امّاره و رابطه نفس و عقل(1) و جنگ نفس با عقل که در کتاب‌های اخلاقی مطرح شده است نایل آمد و از محصول این بررسی و تحقیق در جهت تربیت نفس و مدیریت قوا سود جست.

صرف‌نظر از بحث‌های فلسفی و علمی و آموزه‌های تعبدی، ما وقتی به درون خود می‌نگریم، درمی‌یابیم که خداوند ما را از امیال غریزی و فطری برخوردار ساخته که حرکات و رفتار ما از آنها سرچشمه می‌گیرند. برخی از این امیال نظیر میل به خوردن و آشامیدن و دفاع از خویش که باعث تداوم حیات می‌گردند از آغاز حیات در انسان وجود


1. در اینجا منظور از عقل، عقل عملی است که به‌وسیله آن بایدها و نبایدهای اخلاقی و فقهی و حقوقی، یعنی آنچه مربوط به حکمت عملی است ادراک می‌شود، در مقابل عقل نظری که به‌وسیله آن بودها و نبودها و هست و نیست‌هایی که مربوط به طبیعیات، ریاضیات، منطق و الهیات و به‌طورکلی حکمت نظری است ادراک می‌شود.

داشته‌اند. اما برخی از امیال و غرایز، نظیر غریزه جنسی که باعث بقای نسل است، در مراحل بعدی زندگی در انسان پدید می‌آیند. یک سلسله از امیال که مربوط به کمالات و جنبه‌های عقلانی و انسانی وجود انسان هستند، گرچه مایه اولیه آنها در انسان وجود دارد، اما آنها به‌تدریج و با تکامل انسان شکوفا و فعال می‌گردند. این بخش از امیال، عالی‌ترین و برترین امیال انسانی به‌حساب می‌آیند و برجسته‌ترین آنها در مؤمنان و اولیای خدا و به‌تناسب کمال آنها شکوفا می‌گردد. اما سایر امیال که مربوط به جنبه‌های حیوانی انسان هستند و در اصطلاح امیال حیوانی و پست نامیده می‌شوند، فروتر به‌حساب می‌آیند. و نکته این نام‌گذاری آن است که بُعد انسانی و کمالات انسانی «اصیل» و بُعد حیوانی وجود انسان و کمالات مربوط به آن «غیر اصیل» به‌حساب می‌آید.

بر اساس آنچه گفته شد، بر اثر عوامل طبیعی، نیازها و حالاتی چون گرسنگی، تشنگی، خستگی، خشم و شادی در انسان برانگیخته می‌شوند. این حالات و امیالی که به تبع آنها در انسان پدید می‌آیند، به‌خودی‌خود، ضد ارزش‌ به‌حساب نمی‌آیند و با ارزش‌های اخلاقی منافات ندارند. غریزه گرسنگی، میل به خوردن و رفع گرسنگی را در انسان برمی‌انگیزاند، اما ما را به خوردن غذای حلال و یا حرام فرا نمی‌خواند و ما را به گناه وانمی‌دارد. پس این غریزه و سایر غرایزی که بر اثر عوامل طبیعی برانگیخته می‌شوند «شرّ» نیستند؛ چه اینکه گاهی ارضای غرایز، مستحب و واجب نیز می‌گردند. شر و صفت ضد ارزشی وقتی به این میل‌ها نسبت داده می‌شود که آنها با یکدیگر تعارض و تزاحم پیدا کنند و انسان در ارضاء برخی از این امیال زیاده‌روی کند و خود را از خواسته‌ها و امیال دیگری که تأمین آنها نیز لازم است محروم سازد. نظیر کودکی که با برانگیخته شدن غریزه و میل به بازی کردن، آن‌قدر به بازی سرگرم می‌شود و علاقه نشان می‌دهد که از تأمین غریزه خوردن و آشامیدن باز می‌ماند، یا جوان و نوجوانی بر اثر توجه بیش از حد به امور حیوانی، از درس خواندن باز می‌ماند و میل

فطری علم‌دوستی و حقیقت‌جویی در او سرکوب می‌گردد. توجه بیش از حد به امیال حیوانی و طغیان آنها باعث می‌گردد برخی از امیالی که در انسان شکوفا گردیده‌اند ارضا نگردند. بدتر آنکه باعث می‌گردند مقدمات شکوفایی امیال و غرایز متعالی انسانی فراهم نگردد، تا آنجا که انسان نه فقط آن امیال لطیف و برتر را در خود نمی‌یابد، ‌بلکه امکان تحقق چنین امیالی را نیز باور ندارد. به‌عنوان نمونه عشق و محبت به خدا میلی فطری و برین در انسان است و با توجه به وجود این میل در انسان و آیات و روایات فراوانی که درباره محبت به خدا وارد شده، برخی از اشخاصی که این میل در آنها شکوفا و بارور نگردیده، وجود آن میل را انکار می‌کنند و می‌گویند خدا دوست‌داشتنی نیست و تعابیر مربوط به ‌محبت به خدا در آیات و روایات را مجازی می‌دانند و آنها را بر محبت رحمت خدا و یا ثواب الاهی حمل می‌کنند.

انسان هرچه بیشتر به غرایزش پاسخ مثبت دهد، بدان‌ها حریص‌تر و علاقه‌مندتر می‌گردد، نظیر کسی که به منظره زیبایی نگاه می‌کند و لذت می‌برد و بار دوم با علاقه بیشتری به آن منظره نگاه می‌کند و بیشتر لذت می‌برد، همچنین بار سوم با علاقه بیشتری بدان نگاه می‌کند تا آنکه به مشاهده آن منظره معتاد می‌گردد و نمی‌تواند از مشاهده آن خودداری کند. پس نگاه کردن در آغاز در حد یک خواسته برای او مطرح بود و وقتی بدان پاسخ داد، قوی‌تر گردید و کار به جایی رسید که مانع تأمین خواسته‌های عالی‌تر گردید. صِرف خواسته و نیاز برای انسان مذموم نیست و چنان‌که گفتیم، ذات نیاز و خواسته مقتضی ارتکاب حرام و گناه نیست و چنان نیست که انسان در تأمین خواسته‌ها و نیازهایی که خداوند در وجود او تعبیه کرده ناگزیر از انجام گناه باشد. وجود خواسته‌ها و نیازها و از جمله نیازهای مشترک بین حیوان و انسان، غیرارادی و غیراختیاری هستند و احساس گرسنگی و یا احساس سیری و دیگر امیالی که در انسان وجود دارند اختیاری نیستند. این نیازها لغو نیستند و اگر برای وجود ما لازم و ضروری نمی‌بودند، خداوند آنها

را در ما تعبیه نمی‌کرد. همچنین ارضای این نیازها و لذت بردن از آنها نیز‌، به‌خودی‌خود، بد و ناپسند نمی‌باشد؛ چه اینکه اگر لذت بردن، به‌خودی‌خود، بد می‌بود خداوند لذت بردن از نعمت‌های بهشتی را به بهشتیان وعده نمی‌داد. تأمین نیازها، خواسته‌ها‌ و امیال در صورتی بد و ناپسند است که از حد بگذرد و باعث محروم‌گشتن انسان از نیازهای اصیل گردد. همچنین لذت در صورتی بد و ناپسند است که انسان در تأمین آن از حد بگذرد و اسیر وسوسه‌های شیطانی گردد و آن لذت موهوم مانع دستیابی به لذت‌های اصیل و عالی گردد. حتی غضب، خودبه‌خود، بد و ناپسند نیست و در مقام دفاع و در برابر دشمن، انسان باید از غریزه غضب استفاده کند و با اِعمال آنْ خود را از خطر برهاند. آنچه ناپسند است عدم رعایت اعتدال در اِعمال غضب و طغیان در استفاده از آن می‌باشد. بنابراین، نفس امّاره عبارت است از نیرو و عاملی در درون انسان که باعث طغیان و زیاده‌روی در استفاده از برخی از امیال و خروج از حد اعتدال و اعمال نابجای غرایز، و در نتیجه، بازماندن از ارضای امیال برتر می‌گردد. به‌تعبیر‌دیگر، عاملی که انسان را به تأمین امیال پست وامی‌دارد و مانع شکوفایی ابعاد متعالی وجود انسان و در نتیجه مانع رسیدن به کمال اصیل انسانی می‌گردد، «نفس امّاره» نامیده می‌شود.

نفس امّاره انسان را به تأمین لذت‌های پست وامی‌دارد و مانع می‌شود که انسان به تأمین و ارضای لذت‌هایی برین و متعالی چون رضوان الاهی بپردازد که برای ره‌یافتگان به مراتب عالی انسانی و کمال، غایت و هدف حیات به‌حساب می‌آیند و برای رسیدن به آن دست از ماسوی‌ الله می‌شویند و خداوند آن را عالی‌ترین و بزرگ‌ترین نعمت‌ و موهبت خویش معرفی می‌کند، آنجا که می‌فرماید: وَعَدَ اللّهُ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَمَسَاکنَ طَیِّبَه فِی جَنَّاتِ عَدْنٍ وَرِضْوَانٌ مِّنَ اللّهِ أَکبَرُ ذَلِک هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ؛(1) «خداوند به مردان و زنان مؤمن بوستان‌هایی وعده داده است که


1. توبه (9)، 72.

از زیر [درختانِ] آنها جوی‌ها روان است، در آنها جاویدان‌اند و نیز جای‌های خوش و پاکیزه در بهشت‌های پاینده و خشنودی خدا از همه برتر و بزرگ‌تر است. این است رستگاری و کامیابی بزرگ».

نفس امّاره صرفاً درصدد تأمین خواسته‌های حیوانی است و انسان را وامی‌دارد که حد و مرز تأمین آن خواسته‌ها را رعایت نکند و درهرصورت به آن خواسته‌ها دست یابد، خواه حلال و حرام خدا رعایت شود و خواه نشود. در نتیجه کسی که اسیر نفس امّاره است، در راه رسیدن به خواسته‌ها و لذت‌های الاهی به هر کار ناصوابی دست می‌زند و حریم احکام الاهی را می‌شکند و غرایز و خواسته‌هایی را که تأمین صحیح آنها بستر کمال انسان را فراهم می‌آورد، وسیله تیره‌روزی و هلاکت قرار می‌دهد و با سوءاستفاده از نعمت‌های الاهی و عدم استفاده درست از آنها خود را از تعالی و کمال انسانی محروم می‌سازد.

همه خواسته‌های نفسْ بد و ناپسند نیست بلکه اصل خواسته‌ها و تمایلات نفس، نعمت خدا به‌حساب می‌آید، و اگر کسی از بخشی از خواسته‌ها و قوای نفس محروم باشد ناقص به‌حساب می‌آید. چیزی که هست باید این خواسته‌ها و تمایلات با شرایط خاص و طبق ضوابط عقلی و دینی تأمین گردند. نفس امّاره، ازآن‌جهت که انسان را به گناه و معصیت وامی‌دارد و باعث می‌گردد که انسان در مسیر تأمین خواسته‌های خود حقوق الاهی را رعایت نکند و همچنین حقوق دیگران را زیر پا نهد و به ورطه فساد و انحطاط افتد، دعوت کننده و امر کننده به بدی نام گرفته است.

دراین‌باره در روایتی از امام رضا(علیه السلام) وارد شده:

قَالَ سَأَلْتُهُ فَقُلْتُ: اللَّهُ فَوَّضَ الأمْرَ إِلَى الْعِبَادِ؟ قَالَ: اللَّهُ أَعَزُّ مِنْ ذَلِک. قُلْتُ فَجَبَرَهُمْ عَلَى الْمَعَاصِی؟ قَالَ: اللَّهُ أَعْدَلُ وَأَحْکمُ مِنْ ذَلِک. قَالَ: ثُمَّ قَالَ: قَالَ اللَّهُ: یَا ابْنَ آدَمَ، أَنَا أَوْلَى بِحَسَنَاتِک مِنْک، وَأَنْتَ أَوْلى بِسَیِّئَاتِک مِنِّی،

عَمِلْتَ الْمَعَاصِیَ بِقُوَّتِیَ الَّتِی جَعَلْتُهَا فِیک؛(1) «[وشاء] می‌گوید که از امام رضا(علیه السلام) پرسیدم: خدا کار را به خود بندگان وانهاده است؟ حضرت فرمودند: خدا قادرتر از این است. گفتم: پس ایشان را بر گناه مجبور کرده است؟ فرمود: خدا عادل‌تر و حکیم‌تر از این است. سپس فرمود: خدا می‌فرماید: ای پسر آدم، من به کارهای نیک تو از خود تو سزاوارترم و تو به کارهای زشتت از من سزاوارتری و تو به‌وسیله‌ نیرویی که من در وجودت قرار داده‌ام مرتکب گناه می‌شوی».

روشن است که انسان از خود چیزی ندارد و همه چیز از خداوند است و همه رفتار انسان با اراده و قدرت الاهی انجام می‌گیرد. اما درعین‌حال خداوند او را مختار آفریده و انسان در حوزه رفتار اختیاری خود دست به انتخاب و گزینش می‌زند و به‌واسطه نیروی انتخاب، رفتار اختیاری انسان علاوه بر آنکه به خداوند مستند می‌گردند به انسان نیز استناد داده می‌شوند. اما چنان‌که از روایت مزبور استفاده می‌شود، ادب بندگی و عبودیت اقتضا می‌کند که انسان رفتار خوب و پسندیده خود را به خداوند نسبت دهد و رفتار بد و زشت خود را به خودش نسبت دهد. چون آنچه خداوند به انسان عنایت کرده خیر و نعمت است و ناپسند آن است که انسان نعمت‌ها و تمایلاتی را که خداوند در وجود او به ودیعت نهاده، در راه ناصواب و شر به کار بندد.

ویژگی‌های نفس امّاره در سخن امام سجاد(علیه السلام)

پس از بررسی نفس امّاره، اکنون به بررسی و توضیح فراز اول مناجات شکایت‌کنندگان که شامل صفات و ویژگی‌های نفس است می‌پردازیم:


1. کلینی، اصول کافی، ج 1، ص157، ح 3.

1. نفساً بالسوء اماره؛ نفس به بدی امر می‌کند: وقتی انسان عنان اختیارش را به نفس بسپارد طبیعی است که نفسْ بنای طغیان و سرکشی می‌نهد و پیوسته انسان را به خطا و بدی و سرپیچی از دستورات الاهی وامی‌دارد و در نتیجه این دشمن خطرناک و سرسخت فرجامی شوم را برای انسان رقم می‌زند. امیر مؤمنان(علیه السلام) درباره دشمنی نفس امّاره در حق انسان و چگونگی تسلط آن بر دل انسان می‌فرمایند:

النّفسُ الأَماره الْمُسَوَّلَه تَتَمَلُّقَ تَمَلّقُ الْمُنافِقِ وَتَتَصَنَّعُ بِشیمَه الصَّدیقِ الْمُوافِقِ، حتّى إذا خَدَعَتْ وتَمَکنَتْ تَسَلّطَتْ تَسَلُّطَ الْعَدُوِّ، وتَحَکمَتْ تَحَکمَ الْعُتُوِّ، وأورَدَتْ مَوارِدَ السُّوء؛(علیه السلام) «نفس امّاره آرایش‌دهنده [گناه] مانند یک منافق به تملق و چاپلوسی می‌پردازد و چهره دوست همراه به خود می‌گیرد، تا آنکه انسان را فریب ‌دهد و در خانه دل او جای گزیند. آن‌گاه مانند یک دشمن بر وی مسلط می‌گردد و به زورگویی می‌پردازد، و در نهایتْ انسان را به جایگاه‌های بدی وارد می‌سازد».

2. والی الخطیئه مبادره؛ به‌سوی گناه پیشی و سبقت می‌گیرد. عقل و فطرت پاک انسانی با توحید و احکام شرع و حرکت در مسیر راستی و درستی هماهنگ است و ازاین‌روی اگر کسی عقل سلیم و فطرت را بر وجود خویش حاکم و مسلط سازد، در مسیر سعادت و نیک‌بختی و نیل به تعالی و کمالات برین گام می‌نهد. اما در مقابل، طبیعت و جنبه حیوانی وجود انسان گرایش به آلودگی‌ها و بدی‌ها دارد و ازاین‌روی، کسی که کاملاً در حصار نفسانیات و خواسته‌های حیوانی گرفتار شده نمی‌تواند مطابق با شرع عمل کند و به کنترل و تعدیل خواسته‌های طبیعت حیوانی خود بپردازد و در نتیجه، موانعی که بر سر راه ارضاء تمایلات نفسانی وجود دارد را کنار می‌نهد و شتابان به‌سوی رسیدن به خواسته‌ها و آرزوهای نفسانی حرکت می‌کند. امیر مؤمنان(علیه السلام)


1. آمدی، غرر الحکم، ص234.

دراین‌باره می‌فرمایند: إنّ هذه النّفسَ لأمّاره بالسوءِ فَمَنْ أهمَلَها جَمَحتْ به إلى المآثم؛(1) «همانا این نفس بسیار فرمان‌دهنده به بدی است، پس هرکس آن را واگذارد، سریع و سرکشانه او را به‌سوی گناهان می‌کشاند».

3. وبمعاصیک مولعه؛ آزمند بر نافرمانی و عصیان خداوند است نفس به انجام معصیت و گناه آزمند و حریص است و هر بار که انسان گناهی مرتکب گردد و به خواسته نفس پاسخ گوید، خواهش و طمع نفس قوی‌تر می‌شود و بیشتر انسان را به گناه و عصیان خدا وامی‌دارد، ازاین‌روی امیر مؤمنان(علیه السلام) درباره علاج آزمندی نفس به عصیان و گناه می‌فرمایند:قَیِّدُوا أَنْفُسَکمْ بِالْمُحَاسَبَه وأَمْلِکوهَا بِالْمُخَالَفَه؛(2) «با محاسبه نفس خود را در بند کشید و با مخالفت با خواسته‌هایش مالک آن گردید».

4. ولسخطتک متعرّضه؛ خود را در معرض خشم تو قرار می‌دهد. طبیعی است وقتی نفس انسان نسبت به گناه حریص گشت و دستورات الاهی را زیر پا نهاد و حریم احکام الاهی را شکست، مورد سخط و خشم خداوند قرار می‌گیرد. البته خشم و سخط الاهی مانند خشم انسان‌ها با تغییر حالت همراه نیست، چون دگرگونی و تغییر در خداوند راه ندارد و منظور از آن استحقاق عذاب الاهی است و کسی که سخط الاهی را فراهم آورده، خود را در معرض عذاب خداوند قرار داده است.

5. تسلک بی مسالک المهالک؛ انسان را به هلاکت می‌کشاند. پیروی از نفس و تن دادن به خواسته‌های آن، انسان را در معرض غضب و سخط الاهی قرار می‌دهد و در نتیجه انسان را به هلاکت می‌افکند. وقتی کسی به مخالفت با خداوند برخاست و در پی کسب رضایت الاهی نبود، خداوند او را از سعادت دنیا و آخرت محروم می‌سازد و او را در دنیا و آخرت خوار می‌سازد و از آنجا که اراده، قدرت و مشیت الاهی بر عالم


1. همان، ص237.

2. همان، ص236.

حاکم است، هیچ‌کس نمی‌تواند به مدد و کمک کسی برخیزد که مورد خشم خداوند قرار گرفته و او را از هلاکت و بدبختی برهاند. وقتی خطری متوجه کسی می‌شود، دیگران به کمک او می‌شتابند و از روی ترحم و دل‌سوزی می‌کوشند که او را از خطر برهانند. اما کسی که با پیروی هوای نفس خود را در معرض هلاکت قرار داده، چنان خوار و ذلیل می‌گردد که هیچ‌کس به او توجه نمی‌کند و چون خداوند به او اعتنایی ندارد و مقدر کرده که از آن فرجام شوم نرهد، دیگران نیز نمی‌توانند به او کمک کنند، بلکه او علاوه بر خداوند نزد بندگان خدا نیز خوار و ذلیل می‌گردد. درباره این فرجام شوم هواپرستی، امیر مؤمنان(علیه السلام)فرمودند:إذا غَلَبَتْ علیکم أهواؤُکم أوَرَدَتْکمْ مَوارِدَ الْهَلَکه؛(1) «آن‌گاه که هواهای نفسانی بر شما چیره گشت، شما را به جایگاه‌های هلاکت وارد می‌سازد».

6. کثیره العلل؛ در سر باز زدن از اطاعت خدا بهانه‌ساز و توجیه‌گر است. نفس علاوه بر آنکه به بدی فرمان می‌دهد و انسان را به گناه و معصیت وادار می‌سازد، درصدد توجیه خطاها برمی‌آید و سعی می‌کند قبح و زشتی خطاها را از دید انسان پنهان ‌سازد. انسان را به غیبت کردن وامی‌دارد و آن غیبت را از موارد مجاز می‌شمارد. انسان را به دروغ گفتن وامی‌دارد و آن دروغ را مصلحتی معرفی می‌کند. بی‌تردید سنگینی و قبح توجیه گناه از خود گناه بیشتر است، چون اگر گنهکار به قبح و زشتی گناه واقف باشد، درصدد توبه و جبران برمی‌آید؛ اما وقتی با توجیه‌گری گناه موجه جلوه داده شد و قبح و زشتی آن از نظر انسان پنهان ماند، راه توبه به روی انسان سد می‌شود و عزم انسان بر انجام گناه راسخ‌تر می‌گردد.

7. طویله الامل؛ درازآرزوست. امید زمینه‌ساز تداوم حیات و عامل حرکت و پویش و کوشش انسان برای دستیابی به اهداف و مقاصد زندگی است. انسان بدون امید،


1. همان، ص360.

افسرده و پژمرده است و از حرکت و کوشش بازمی‌ایستد و حیات و زندگی برای او بی‌معنا می‌گردد. اما اگر امید و آرزو از حد گذشت و متوجه اهداف دست‌نایافتنی گشت و یا باعث سلب توجه انسان به کمال و اهداف اصلی و باعث توجه به امور فانی و زودگذر مادی گشت، انسان را از حیات برین اخروی و سعادت دنیا و آخرت بازمی‌دارد. آرزوهای دورودراز انسان را به خود مشغول می‌سازند و او را در عالم خیال‌پردازی غرق ساخته از پرداختن به هدف نهایی حیات و زندگی بازمی‌دارد. با توجه به خطری که آرزو‌های طولانی برای انسان دارد، امیر مؤمنان(علیه السلام) به ما هشدار می‌دهند که در ورطه خیال‌پردازی و دام آرزو‌های دورودراز نیفتیم و می‌فرمایند:أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَیْکمُ اثْنَانِ: اتِّبَاعُ الْهَوَى وَ طُولُ الْأَمَلِ، فَأَمَّا اتِّبَاعُ الْهَوَى فَیَصُدُّ عَنِ الْحَقِّ وَ أَمَّا طُولُ الْأَمَلِ فَیُنْسِی الْآخِرَه؛(1) «ای مردم، از دو چیز بیش از هر چیز بر شما ترسانم: پیروی از هوای نفس و آرزوی دراز. اما پیروی از هوای نفس و اطاعت از شهوات، آدمی را از حق جدا می‌کند و از برکات آن محروم می‌سازد، و اما آرزوی دراز، رستاخیر را از یاد می‌برد».

8 و 9.إن مَسَّها الشرُّ تَجْزَعْ وإن مَسَّها الخیرُ تَمْنَعْ؛«اگر شر و بدی به او رسد بی‌تابی کند و اگر خیری به او رسد خودخواهانه از احسان بازایستد». انسانی که صرفاً به بُعد حیوانی خویش می‌پردازد و بر مدار عقلانیت و پیام فطرت گام برنمی‌دارد، کم‌طاقت و سبک‌سر است و ازاین‌روی، وقتی با خسارت مالی و جانی مواجه می‌شود و سختی و بلا می‌بیند، صبر و طاقت از دست می‌دهد و بی‌تابی می‌کند. اما آن‌گاه که خیر و منفعتی به او می‌رسد، از روی خودخواهیْ آن خیر و دارایی را برای خود حفظ می‌کند و در اختیار دیگران قرار نمی‌دهد. این دو ویژگی نفس انسان در قرآن این گونه آمده است: إِنَّ الْإِنسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا * إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا * وَإِذَا مَسَّهُ الْخَیْرُ


1. نهج‌ البلاغه، خطبه 42.

مَنُوعًا؛(1) «به‌راستی که انسان سخت آزمند [و بی‌تاب] خلق شده است. چون صدمه‌ای به او رسد عجز و لابه کند، و چون خیری به او رسد بخل ‌ورزد».

10. میّاله الی اللعب واللهو؛ پیوسته به لهو و لعب مشغول و مایل است. «لهو» به معنای سرگرمی و هر کاری است که انسان را از مسائل مهم و اصلی بازمی‌دارد و «لعب» به معنای «بازی» بر کارهایی اطلاق می‌شود که به‌منظور اهداف خیالی و بُرد و باخت‌های قراردادی انجام می‌گیرد. ما به تجربه دریافته‌ایم که نفس، میل شدیدی به بازی و سرگرمی دارد و این میل او را از رشد و تعالی در جنبه‌های مادی و معنوی بازمی‌دارد. به‌خصوص امروزه سرگرم شدن به تماشای فیلم‌های سینمایی و استفاده از اینترنت و اعتیاد بدان‌ها آفت و بلای خانواده‌ها گشته است و علاوه بر آنکه آنها را از پرداختن به سایر امور بازداشته، باعث تخریب اخلاق و فرهنگ آنها گردیده است. گاه مشاهده می‌شود که کودک و یا نوجوانی فیلمی را مشاهده می‌کند و چون از آن لذت می‌برد، دوباره به تماشای آن می‌پردازد و حتی سی‌دی آن را فراهم می‌کند و مکرر به تماشای آن می‌پردازد و از درس و بحث و حتی تغذیه خود بازمی‌ماند. همچنین اینترنت چنان جاذبه‌ای برای مردم دارد که برخی تا آنجا بدان اعتیاد یافته‌اند که از سلامتی و آسایش خود نیز غافل می‌مانند. چندی پیش گزارشگر تلویزیون می‌گفت که در چین مردی سه روز پیوسته خود را به بازی‌های اینترنتی مشغول ساخت و چنان غرق در آن کار گشت که فراموش کرد غذا بخورد و در نهایت جان‌ سپرد. این ویژگی نفس است که وقتی از کاری لذت برد و بدان عادت کرد و بر آن تمرکز یافت، حتی به آسایش و سلامتی خود نیز نمی‌اندیشد و حاضر است خود را در اتاق تنهایی محبوس کند و ساعت‌ها به استفاده از اینترنت بپردازد، اما حاضر نیست از طبیعت آزاد استفاده کند و به تماشای جلوه‌های زیبای آن بپردازد و لذت برد. امیر مؤمنان(علیه السلام) می‌فرمایند: لا


1. معارج (70)، 19ـ21.

یُفْلَحُ مَنْ وَلَه باللعبِ واسْتَهْتَرَ باللهوِ والطّرب؛(1) «کسی که شیدای بازی و لعب و شیفته لهو و طرب باشد رستگار نمی‌شود».

11.مملوّه بالغفله والسّهو؛ غرق در غفلت و فراموشی است. غفلت و پرداختن به کارهای بی‌ارزش و غیراصلی و بازماندن از فضایل و خوبی‌ها و سهو و اشتباه در تشخیص مصالح و عمل، از جمله پیامدهای حاکمیت نفس امّاره بر دل انسان است. به تعبیر امیر مؤمنان(علیه السلام) پیامد غفلت و فریفته دنیا گشتن، سُکر و مستی است که رهایی و به هوش آمدن از آن دشوارتر از به هوش آمدن از مستی شراب است:

سُکرُ الْغَفْله وَالغُرورِ اَبْعَدُ إفاقه مِنْ سُکرِ الْخُمُور.(2)

12 و 13.تُسْرِعُ بی اِلی الحَوْبه وتُسَوِّفُنی بالتوبه: با شتاب مرا به گناه می‌کشاند و توبه‌ام را به تأخیر می‌افکند. نفس با شتاب و سرعت انسان را به گناه و عصیان خدا می‌کشاند و او را در کمند دنیا اسیر می‌سازد و از این طریق خواری و مسکنت را برای او رقم می‌زند. اما وقتی اندیشه توبه در انسان پدید می‌آید، نفس انسان را به تأخیر در توبه وامی‌دارد و باعث می‌گردد که انسان فرصت‌ها را صرف استفاده از لذت‌های دنیوی و تن‌دادن به خواسته‌های شیطانی کند و با تأخیر در توبه، موفق به جبران خطاهای خود نگردد. چنان‌که شیطان نیز با وعده‌های بی‌اساس انسان گنهکار را فریب می‌دهد و با بهانه‌تراشی توبه را به آینده موکول می‌کند. درصورتی‌که ادب بندگی ایجاب می‌کند که پس از نافرمانی و عصیان معبود، انسان از کرده خود نادم و پشیمان گردد و درصدد جبران خطای خویش براید. امیر مؤمنان(علیه السلام) درباره این دو ویژگی نفس می‌فرمایند: إیّاک أن تُسْلِفَ المعصیه وتُسَوِّفَ بالتوبه؛(3) «بپرهیز از آنکه گناه را جلو اندازی و توبه را به تأخیر افکنی».


1. آمدی، غرر الحکم، ص460.

2. همان، ص266.

3. همان، ص194.