گفتار بیست و هشتم

گفتار بیست و هشتم

(جستاری در ظاهر و باطن رفتار و نعمت‌ها)

جلوه ملکوتی ایمان و الطاف الاهی

توجه ما بیشتر به نعمت‌های مادی و دنیوی است و کمتر به نعمت‌های معنوی توجه داریم، ازاین‌روی وقتی درصدد شکرگزاری از نعمت‌های خداوند برمی‌آییم، به نعمت‌های مادی و دنیوی نظیر مسکن، خوردنی‌ها و موقعیت اجتماعی و مقام که در اختیارمان قرار گرفته نظر می‌افکنیم و به‌پاس برخورداری از آنها شکر خداوند را به جا می‌آوریم و از نعمت‌های معنوی نظیر نعمت ولایت اهل‌بیت(علیهم السلام) که بسیار والاتر و ارزشمند‌تر از نعمت‌های مادی هستند و نعمت‌های مادی در مقایسه با آنها حقیر و ناچیز است غافلیم. اما حضرت بدون آنکه به نعمت‌های مادی تصریحی داشته باشنـد‌ ـ گـرچه اطلاق سخن ایشان درباره نعمت‌ها به نعمت‌های مادی نیز ناظر می‌باشـد‌ـ به نعمت‌های معنوی تصریح دارند و برخی از آنها را نام می‌برند و می‌فرمایند:

جَلَّلَتْنى‏ نِعَمَک مِنْ اَنْوارِ الْأیمانِ حُلَلاً، وَضَرَبتَ‏ عَلَىَّ لَطآئِفَ بِرّک مِنَ الْعِزِّ کلَلاً، وَقَلَّدَتْنى‏ مِنَنَک قَلائِدَ لا تُحَلُّ، وَطَوَّقَتْنى‏ اَطْواقاً لا تُفَلُّ؛ «نعمت انوار ایمان مرا با جامه‌ها و زیورهای مجلل آراسته است و لطایف جود و کرمت تاج عزت بر سرم نهاده و احسان‌هایت

رشته علاقه‌ و طوق‌های شرافتی برگردنم افکنده که دیگر گشوده نمی‌گردد».

حضرت در سخن ادبی خود که با تشبیهات لطیف و زیبایی همراه گشته انوار ایمان را به جامه و زیورهایی تشبیه می‌کنند که باعث آراستگی انسان گردیده‌اند. همچنان احسان‌های خداوند را به مثابه تاجی معرفی می‌کنند که بر سر انسان نهاده شده است. در زبان فارسی وقتی کسی دیگری را مورد تکریم و احترام قرار می‌دهد و از او تجلیل می‌کند، به وی می‌گویند: «چه گلی بر سر او نهادی» این ضرب‌المثل و تعبیر ازآن‌روست که برای آرایش و تزیین برخی از اشیاء از گل استفاده می‌کنند. به‌عنوان نمونه، وقتی کادویی برای کسی تهیه می‌کنند روی آن گل قرار می‌دهند، یا در زمان سابق برای تزیین شتر که به‌عنوان مرکب از آن استفاده می‌شد، برآمدگی جلوی هودج که روی شتر قرار می‌گرفت و نیز بر سر و روی شتر منگوله نصب می‌کردند تا باعث زیبایی و شکوه آن مرکب گردد. شاید در بدو امر به نظر رسد که این تعابیر صرفاً جنبه استعاره‌ای و کنایی دارند و آراسته شدن به جامه‌هایی از انوار ایمان و یا افکنده شدن طوق‌ها و رشته‌هایی از احسان بر گردن، صرفاً تعابیری کنایی و استعاره‌ای هستند، چنان‌که نظیر این تعابیر در آیات و روایات نیز وارد شده و برای آنها تأویل‌هایی ذکر کرده‌اند. اما بر اساس آنچه از آیات و روایات استفاده می‌شود که به‌وسیله تجربیات برخی از بزرگان و اولیای خدا تأیید شده است، آن تعابیر از ملکوت و حقایق و صورت‌های باطنی رفتار و گرایش‌هایی چون ایمان به خدا خبر می‌دهند. چیزهایی که ما در این عالم مشاهده و درک می‌کنیم، علاوه بر صورت‌های ظاهری که به‌وسیله آنها برای ما قابل مشاهده‌اند، دارای صورت‌های باطنی نیز هستند که درک آنها از افق عقل ما خارج می‌باشد. ازاین‌روی، برخی از رفتارها که در ظاهر زیبا هستند، صورت باطنی آنها زشت و نازیباست و کسانی که چشم باطن دارند،

زشتی باطن آن رفتار را مشاهده می‌کنند. در مقابل، برخی چیزها و برخی رفتارها در ظاهر زیبا به نظر نمی‌رسند، اما در باطن زیبا هستند و زیبایی باطنی آنها برای کسانی که چشم باطن دارند قابل مشاهده است.

هویت باطنی رفتار زشت

پس برحسب آنچه از آیات و روایات استفاده می‌شود گذشته از انوار حسی و ظاهری، انوار باطنی نیز وجود دارند و رفتار علاوه بر هویت ظاهری، دارای هویت باطنی نیز هست و آنچه درباره توصیف برخی از رفتارها در روایات و آیات آمده فراتر از تشبیه و کنایه است و حاکی از صورت باطنی آنها است. از این منظر، کسانی که مال یتیم را می‌خورند و نیز کسانی که برای حفظ منافع مادی خود حقایق دین را کتمان می‌کنند و از این راه به سود و منفعت می‌رسند، در حقیقت آتش می‌خورند و این آتش در برزخ و قیامت تجسم و عینیت می‌یابد و در این دنیا گرچه از چشم افراد ظاهربین پنهان است، اما افرادی که خداوند چشم باطن به آنها عنایت کرده، در این دنیا نیز آن آتش و لهیب سوزان آن را مشاهده می‌کنند. خداوند می‌فرماید:

إِنَّ الَّذِینَ یَکتُمُونَ مَا أَنزَلَ اللّهُ مِنَ الْکتَابِ وَیَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَنًا قَلِیلاً أُولَـئِک مَا یَأْکلُونَ فِی بُطُونِهِمْ إِلاَّ النَّارَ وَلاَ یُکلِّمُهُمُ اللّهُ یَوْمَ الْقِیَامَه وَلاَ یُزَکیهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ؛(1) «همانا کسانی که آنچه را خدا از کتاب فروفرستاده پنهان می‌کنند و آن را به بهایی اندک می‌فروشند، اینان در شکم‌های خویش جز آتش نمی‌خورند و خداوند روز رستاخیز با آنان سخن نمی‌گوید و پاکشان نمی‌سازد و آنان را عذابی است دردناک».

در آیه دیگر می‌فرماید: إِنَّ الَّذِینَ یَأْکلُونَ أَمْوَالَ الْیَتَامَى ظُلْمًا إِنَّمَا یَأْکلُونَ فِی بُطُونِهِمْ


1. بقره (2)، 174.

نَارًا وَسَیَصْلَوْنَ سَعِیرًا؛(1) «همانا کسانی که مال‌های یتیمان را به ستم می‌خورند جز این نیست که در شکم‌های خود آتش می‌خورند و به‌زودی به آتش افروخته جهنم درآیند».

قرآن در تبیین حقیقت و باطن غیبت نیز می‌فرماید:

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کثِیرًا مِّنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَلَا تَجَسَّسُوا وَلَا یَغْتَب بَّعْضُکم بَعْضًا أَیُحِبُّ أَحَدُکمْ أَن یَأْکلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتًا فَکرِهْتُمُوهُ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَّحِیمٌ؛(2) «ای کسانی که ایمان آورده‌اید، از بسیاری از گمان‌ها [گمان‌های بد] بپرهیزید، زیرا برخی از گمان‌ها گناه است، و [در احوال و عیب‌های پنهان مردم] کاوش مکنید و برخی از شما غیبت برخی را نکند، آیا یکی از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده خود را بخورد؟ بی‌گمان آن را ناخوش و ناپسند می‌‌دارید؛ و از خدا پروا کنید که خدا توبه­پذیر و مهربان است».

از منظر قرآن حقیقت غیبت و بدگویی پشت سر دیگران، خوردن گوشت مرده برادر است و اهل کشف و شهود و اهل باطن در برخی از مکاشفات خود این واقعیت را مشاهده کرده‌اند.

جلوه ملکوتی نماز و قرائت قرآن

همچنین روایات بسیاری حکایت از آن دارند که رفتار ما در شب اول قبر و سپس در عالم برزخ و نیز در عالم قیامت با صورت‌هایی زیبا و یا با صورت‌هایی زشت و وحشتناک ظاهر می‌گردند. از جمله رسول خدا(صلی الله علیه و آله) درباره نماز می‌فرمایند: انَّ الصَّلوه تَاْتی إلَی المَیِّتِ فی قبرِه بصوره شخصٍ اَنْوراللون یُؤنِسهُ فی قبرِه ویَدْفَعُ عَنْهُ اَهْوالَ


1. نساء (4)، 10.

2. حجرات (49)، 12.

البرزخ؛(1) «نماز به‌صورت انسانی نورانی نزد مرده در قبر می‌آید و با او در قبر مأنوس و هم‌نشین می‌گردد و ترس‌ها و وحشت‌های عالم برزخ را از او دور می‌سازد».

برحسب ظاهر، نماز عبارت ‌از اذکار، حرکات و رفتارهایی است که به‌عنوان عبادت انجام می‌پذیرد، اما بر اساس روایت مزبور، در عالم برزخ که اعمال انسان تجسم می‌یابد و هویت ملکوتی و باطنی خود را بروز می‌دهد، آن نماز به‌صورت دوستی نورانی و دل‌سوز در عالم قبر حاضر می‌گردد و پیوسته در کنار کسی که در دوران حیات خود به بندگی و عبادت خداوند پرداخته باقی می‌ماند و از او جدا نمی‌شود و با او انس می‌گیرد و آرامش و آسایش هم‌نشین خود را فراهم می‌کند و بیم و ترس را از او زایل می‌گرداند. اینکه چگونه اعمال انسان در سرای آخرت تجسم می‌یابد و نمازی که مرکّب از اذکار و رفتارها است به‌صورت شخصی نورانی مجسم می‌گردد، با نظام حاکم بر جهان آخرتْ قابل توجیه است. نظامی که با نظام دنیا متفاوت است و قوانین حاکم بر آن با قوانین حاکم بر این جهان متفاوت می‌باشد و ازاین‌روی، درک چنین امری برای ما ممکن نمی‌باشد و تلاش برخی برای همانندسازی آن با نظامات و قوانین تکوینیِ این دنیا ناصواب است. نظیر آنکه برخی تجسم اعمال را از قبیل تبدیل انرژی به ماده و تبدیل ماده به انرژی به‌حساب آورده‌اند. مسلماً چنین نیست و تبدیل ماده به انرژی و بالعکس مربوط به این جهان است و رابطه این عالم با عالم ملکوت و رابطه عالم دنیا و عالم برزخْ نظام دیگری دارد و تحت قانون تبدیل انرژی به ماده نمی‌گنجد. مگر حرکات و سکنات در نماز چقدر انرژی دارد که تبدیل به انسانی زیبا گردد. برحسب ظاهر، حرکات شخص نمازگزار با حرکات یک ورزش‌کار چه تفاوتی دارد و چرا حرکات آن ورزشکار تبدیل به انسان یا چیز دیگری نمی‌گردد؟ پس نمی‌توان از آنچه در روایات درباره صورت ملکوتی رفتار انسان آمده تفسیر مادی داشت.


1. علی‌رضا صابری یزدی، الحکم الزاهره، ص140ـ141، ح724.

در برخی از روایات آمده است خانه‌هایی که در آنها قرآن تلاوت می‌شود به‌مانند ستارگان برای فرشتگان و سماواتیان می‌درخشند و نورافشانی می‌کنند:

قَالَ النَّبِیُّ(صلی الله علیه و آله) نَوِّرُوا بُیُوتَکمْ بِتِلَاوَه الْقُرْآنِ وَلَا تَتَّخِذُوهَا قُبُوراً کمَا فَعَلَتِ الْیَهُودُ وَالنَّصَارَى، صَلَّوْا فِی الْکنَائِسِ وَالْبِیَعِ وَعَطَّلُوا بُیُوتَهُمْ، فَإِنَّ الْبَیْتَ إِذَا کثُرَ فِیهِ تِلَاوَه الْقُرْآنِ کثُرَ خَیْرُهُ وَاتَّسَعَ أَهْلُهُ وَأَضَاءَ لِأَهْلِ السَّمَاءِ کمَا تُضِی‏ءُ نُجُومُ السَّمَاءِ لِأَهْلِ الدُّنْیَا؛(1) «رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمودند: خانه‌های خود را با تلاوت قرآن روشن کنید و آنها را گورستان قرار ندهید، چنان‌که یهود و نصارا چنان کردند، ‌در کلیساها و عبادتگاه‌های خود نماز گزاردند و خانه‌های خود را معطل نهادند (و در آنها عبادتی انجام ندادند) زیراکه هرگاه در خانه بسیار قرآن تلاوت شد، خیر و برکتش زیاد می‌شود و برای اهل آن فراخی و وسعت فراهم می‌آید و آن خانه برای اهل آسمان درخشندگی دارد چنان‌که ستارگان آسمان برای اهل زمین می‌درخشند».

امیر مؤمنان(علیه السلام) نیز در این باره فرمودند:

الْبَیْتُ الَّذِی یُقْرَأُ فِیهِ الْقُرْآنُ وَیُذْکرُ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ فِیهِ تَکثُرُ بَرَکتَهُ وَتَحْضُرُهُ الْمَلَائِکه وَتَهْجُرُهُ الشَّیَاطِینُ، وَیُضِی‏ءُ لِأَهْلِ السَّمَاءِ کمَا تُضِی‏ءُ الْکوَاکبُ لِأَهْلِ الْأَرْض‏...؛(2) «خانه‌ای که در آن قرآن خوانده شود و خداوند در آن یاد شود، برکتش بسیار گردد و فرشتگان در آن حاضر گردند و شیاطین از آن دور شوند و برای آسمان می‌درخشد، چنان‌که ستارگان برای اهل زمین می‌درخشند».


1. کلینی، کافی، ج2، ص610، ح1.

2. همان، ح 3.

وقتی انسان در شب به آسمان صاف و خالی از ابر می‌نگرد، جلوه‌گری ستارگان چشم او را می‌نوازد و از تماشای آسمانی که با ستارگان زیبا گشته است لذت می‌برد و از نگاه کردن به آن منظره فرحناک سیر نمی‌گردد. به‌خصوص به هنگام سحر که زیبایی و جلوه‌گری ستارگان بیشتر می‌گردد، انسان شدیداً تحت تأثیر آن زیبایی قرار می‌گیرد. زیبایی آسمان پرستاره برای همه قابل درک است و در ادبیات و اشعار اقوام، فرهنگ‌ها و ملت‌های گوناگون به­خوبی نمود یافته است. حتی برخی از کسانی که اعتقادی به خدا و دین الاهی ندارند گفته‌اند که در عالم چیزی زیباتر از آسمان پرستاره وجود ندارد. از کانت که در زمره فلاسفه و اندیشمندان بزرگ غربی به شمار می‌آید نقل شده که گفته است دو چیز در این عالم مرا شدیداً تحت تأثیر زیبایی خود قرار داده است: یکی آسمان پرستاره، و دیگری وجدان انسان. قرآن درباره زینت یافتن و زیبا گشتن آسمان به‌وسیله ستارگان می‌فرماید: إِنَّا زَیَّنَّا السَّمَاء الدُّنْیَا بِزِینَه الْکوَاکبِ؛(1) «ما آسمان این دنیا را به زیور اختران آراستیم».

همان‌طور که ستارگان به آسمان زیبایی می‌بخشند و برای زمینیان می‌درخشند و آنان را سرشار از لذت و سرور می‌کنند، خانه‌هایی که در آنها قرآن تلاوت می‌گردد برای ملکوتیان و فرشتگان نورافشانی می‌کنند و آنان از مشاهده این کانون‌های قرآنی و نورانی لذت می‌برند. بی‌شک درس تفسیر حضرت آیت‌الله جوادی آملی (حفظه‌الله) از کانون‌های نورانی و فیض­گستر است که برای ملکوتیان درخشش و نورافشانی دارد و از آن لذت می‌برند. امیدواریم که خداوند بر توفیقات ایشان بیفزاید و به دیگران نیز توفیق دهد که به آموزش و فهم قرآن اهتمام بورزند.

مسئله نورافشانی قرآن و خانه‌هایی که قرآن در آنها تلاوت می‌شود فراتر از تشبیه و تمثیل است و واقعیت و حقیقتی است که برای اهل مکاشفه و دوستان خاص خدا به‌وضوح قابل درک و مشاهده است. مرحوم کربلایی کاظم ساروقی(رضوان الله علیه) کسی است که بر


1. صافات (37)، 6.

اثر اهتمام جدی به احکام الاهی و انجام تکالیف شرعی و از جمله بر اثر اهمیت دادن به مسئله خمس و زکات، مورد عنایت خاص خداوند و حضرت ولی‌عصر(عجل الله فرجه الشریف) قرار گرفت و با وجود آنکه روستایی ساده و بی‌سواد بود، به یک‌باره حافظ قرآن گردید و نورانیت آیات قرآن را به وضوح درک می‌کرد. درباره کرامات و شرح حال آن بنده خالص خدا کتاب‌هایی نوشته شده و برخی از بزرگان مطالبی را درباره ایشان نقل کرده‌اند. از جمله مرحوم آیت‌الله حاج‌آقا مرتضی حایری(رضوان الله علیه) نقل کردند که کتاب جواهر الکلام را که کتابی فقهی است در برابر مرحوم کربلایی کاظم گشودند. او چون سواد نداشت نمی‌توانست مطالب کتاب را بخواند، اما به‌خوبی آیات قرآن که در لابه‌لای سطور برخی از صفحات کتاب نوشته شده بود و از نظر قلم و رنگ تفاوتی با سایر نوشته‌ها نداشت تشخیص می‌داد و دست می‌نهاد روی آیه قرآن و می‌گفت: این آیه قرآن است. وقتی از او سؤال کردم که از کجا متوجه شدی که آن جمله آیه قرآن است؟ در پاسخ گفته بود آن جمله نورانی است و من از نورانیت آن متوجه گردیدم که آیه قرآن است! آیت‌الله خزعلی نقل کردند که روزی کربلایی کاظم در حجره مهمان طلبه‌ها بود و یکی از طلبه­ها به‌قصد قرآن یک واو روی کاغذ نوشت و واو دیگری بدون قصد قرآن نوشت و از آن مرحوم پرسید کدام‌یک از آن دو از قرآن است، کربلایی کاظم دست گذاشت روی واوی که به قصد قرآن نوشته شده بود و گفت این حرف نورانی و از قرآن است و حرف دیگر نورانی نیست. این کرامت‌ها حاکی از آن هستند که در عالمْ اسرار و حقایقی وجود دارد که درک و فهم ما به آنها نمی‌رسد. اما با توجه به آنکه آیات و روایات و مشاهدات بزرگان بر حقانیت آنها دلالت دارد، ما نباید آنها را دروغ بپنداریم.

نگاهی دوباره به تجسم اعمال

روشن گردید که تعبیرات ادبی در این مناجات و سایر روایات مبنی‌بر اینکه انوار ایمان

بسان جامه‌ها و زیور‌هایی مؤمن را آراسته می‌سازد و جود و کرم و احسان الاهی تاج عزت و رشته شرافت بر سر و گردنش می‌نهد، حکایت از حقیقتی معنوی دارد که ایمان به انسان می‌بخشد و البته این هویت معنوی و الاهی به‌وسیله افراد ظاهربین قابل درک نیست. چه‌بسا قیافه کافری که تمیز و مرتب است در نظر ما زیباتر و خوشایندتر از قیافه مؤمن به نظر رسد، اما در نظر اهل باطن قیافه کافر، زشت و بدمنظر است، هرچند در ظاهر زیبا باشد و قیافه مؤمن زیبا و نورانی است، هرچند در ظاهر آراسته نباشد. این نعمت‌های معنوی بسیار فراتر از نعمت‌های ظاهری است و نعمت‌های مادی و ظاهری در مقایسه با آنها چیزی به‌حساب نمی‌آید. ازاین‌روی، حضرت روی آنها تأکید می‌کنند و آنها را زیباترین زینت‌های انسان معرفی می‌کنند. این زینت‌ها و زیورهای معنوی که بازنمود اعمال صالح انسان است، در قیامت که تجلی­گاه اعمال است، انسان بهشتی و ره‌یافته به رضوان حق را آراسته می‌سازند و بر گردن و دست‌های او آویخته می‌شوند و به او زیبایی و جلوه بهشتی می‌بخشند:عَالِیَهُمْ ثِیَابُ سُندُسٍ خُضْرٌ وَإِسْتَبْرَقٌ وَحُلُّوا أَسَاوِرَ مِن فِضَّه وَسَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَابًا طَهُورًا؛(1)«[بهشتیان] جامه‌هایی سبز از دیبای نازک و ستبر در بردارند و با دستواره‌های سیمین زیور شده‌اند و پروردگارشان به آنان شرابی پاکیزه بنوشاند».

تعبیر حلّو أساور من فضّه ازآن‌روست که در فرهنگ عرب بهترین زیورها را به طلا و نقره نسبت می‌دهند و بر اساس آن فرهنگ و ذهنیت، قرآن می‌فرماید که بهشتیان با دستواره‌هایی از نقره زینت یافته‌اند و این تمثیل و تشبیه با هدف ایجاد فهم و درک ناقصی از برخی از نعمت‌های بهشتی است و الا زینت‌های بهشتی قابل مقایسه با طلا و نقره و سایر زینت‌های دنیایی نیستند و چون درک حقیقت آنها برای ما میسور نیست، خداوند بر آن شده که در حد فهم و درک ما زینت‌های بهشتی را به ما معرفی کند. آن


1. انسان (76)، 21.

نعمت‌ها و زیورها تجسم و بازنمود رفتار و اعمال ما هستند و دقیقاً آنچه در آخرت در اختیار ما قرار می­گیرد متناسب با رفتار ما در دنیاست. ازاین‌روی، اعمال صالح ما در آخرت هویت حقیقی خویش را باز می‌یابند و به‌صورت جامه‌ها و زیورآلات و سایر نعمت‌های بهشتی در اختیار ما قرار می‌گیرند و در مقابل، اعمال ناشایست ما در قالب عذاب‌های الاهی ظاهر می‌گردند. قرآن درباره متجاوزان به حقوق و اموال مردم و کسانی که از راه حرام برای خویش ثروت و زر و سیم فراهم می‌آورند می‌فرماید:

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ إِنَّ کثِیرًا مِّنَ الأَحْبَارِ وَالرُّهْبَانِ لَیَأکلُونَ أَمْوَالَ النَّاسِ بِالْبَاطِلِ وَیَصُدُّونَ عَن سَبِیلِ اللّهِ وَالَّذِینَ یَکنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّه وَلاَ یُنفِقُونَهَا فِی سَبِیلِ اللّهِ فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِیمٍ*یَوْمَ یُحْمَى عَلَیْهَا فِی نَارِ جَهَنَّمَ فَتُکوَى بِهَا جِبَاهُهُمْ وَجُنوبُهُمْ وَظُهُورُهُمْ هَـذَا مَا کنَزْتُمْ لأَنفُسِکمْ فَذُوقُواْ مَا کنتُمْ تَکنِزُونَ؛(1) «ای کسانی که ایمان آورده‌اید، هر‌آینه بسیاری از علمای یهود و راهبان مال‌های مردم را به ناشایست می‌خورند و [آنان را] از راه خدا باز می‌دارند؛ و کسانی که زر و سیم می‌اندوزند و آن را در راه خدا انفاق نمی‌کنند پس آنان را به عذابی دردناک مژده ده. روزی که آن [زر و سیم] را در آتش دوزخ بگدازند و با آن پیشانی‌ها و پهلوها و پشت‌های آنها را داغ نهند و [گویند:] این است آنچه برای خویشتن می‌اندوختید، پس [کیفر] آنچه را می‌اندوختید بچشید».

خداوند می‌فرماید کسانی که به دنبال زراندوزی و انباشت ثروت هستند و حقوق شرعی مالشان را نمی‌پردازند و اعتنایی به فقرایی که از تأمین حداقل امکانات زندگی نیز بی­بهره‌اند ندارند، چنان‌که به پیشانی اسب داغ و نشان می‌نهند، خداوند ثروت انباشته آنها را می‌گدازد و با آنها به بدن ایشان داغ می‌نهد و این‌گونه آنها را عذاب می‌کند و رسوا می‌سازد.


1. توبه (9)، 34-35.

اعتراف به ناتوانی از شکر خدا

فَآلاؤُک جَمَّه ضَعُفَ لِسانى‏ عَنْ اِحْصآئِها، وَنَعْمآؤُک کثیرَه قَصُرَ فَهْمى‏ عَنْ اِدْراکها، فَضْلاً عَنِ اسْتِقْصآئِها، فَکیْفَ لى‏ بِتَحْصیلِ الشُّکرِ، وَشُکرى‏ اِیَّاک یَفْتَقِرُ اِلى‏ شُکرٍ؟! فَکلَّما قُلْتُ لَک الْحَمْدُ وَجَبَ عَلَىَّ لِذلِک اَنْ اَقُولَ لَک الْحَمْدُ؛ «بخشش‌های تو چنان زیاد است که زبانم از شمارش آنها ناتوان است و نعمت‌های تو فراوان است که فهم از ادراک آنها قاصر است تا چه رسد که همه آنها را بتوان به نهایت سنجه کرد. پس من چگونه می­توانم شکر آن نعمت‌ها را به جای آورم و حال آنکه بر شکر من از تو شکری لازم است و هرگاه که من بگویم که حمد تو را سزد باید که به‌پاس آن حمد تو را حمد و ستایشی دیگر گویم».

گاهی چیزهایی به‌قدری زیاد و فراوان است که انسان نمی‌تواند آنها را بشمارد، اما ذهن انسان می‌تواند آنها را تصور کند. اما حضرت می‌فرماید که نعمت‌های خداوند به حدی زیاد است که هم شمارش آنها امکان‌پذیر نیست و هم نمی‌توان آنها را در قالب محدود ذهن تصور و فهم کرد. پس با توجه به اینکه امکان شمارش و بازشناسی همه نعمت‌ها فراهم نیست و هم تصور و فهم ما از آنها ممکن نمی‌باشد و ما از بسیاری از نعمت‌ها بی‌اطلاع هستیم، امکان به ‌جا آوردن حق شکر آنها نیز میسور نمی‌باشد. علاوه بر آن، هر شکری نعمت و توفیقی است که خداوند به ما عنایت کرده است و باید به‌پاس آن خداوند را شکر کرد. مضمون این سخن در بسیاری از روایات آمده، از جمله در روایتی که در یکی از جلسات پیشین بدان اشاره کردیم، امام صادق(علیه السلام) فرمودند: «موفقیت در انجام شکر و سپاس خود نعمت تازه‌ای است که شکر آن لازم است و این موفقیت باارزش‌تر و پرقیمت‌تر از آن نعمتی است که موفق به شکر آن شده‌ای. پس برای هر شکری، شکری برتر از آن بایدت تا بی‌نهایت که انسان

شکرگزار غرق در نعمت حق است و از رسیدن به غایت و نهایت شکرْ قاصر و عاجز می‌باشد».(1)

خداوند باید به ما توفیق دهد و امکان سخن گفتن را برای ما فراهم آورد تا در برابر برخورداری از نعمت او حمد او را بگوییم و اگر این توفیق فراهم نیامد و زبان ما بسته ماند، نمی‌توانیم حمد او را بگوییم. پس گفتن «الحمدلله» نیز نعمت خداست که باید به‌پاس عنایت آن خدا را شکر گزارد و ستایش کرد و بر هر ستایشی، ستایشی دیگر باید و چون بی‌نهایت ستایش و حمد از انسان ساخته نیست، انسان نمی‌تواند ستایش و شکر واقعی یک نعمت خداوند را به جای آورد، تا چه رسد که درصدد شکرگزاری از نعمت‌های بی‌شماری که در اختیار او قرار گرفته برآید. بااین‌حال انسان باید در حد توان به شکرگزاری نعمت‌های خدا برآید که در این صورت مشمول عنایات فزون‌تر خداوند قرار می‌گیرد و اگر به‌جای شکر نعمت، به کفران و ناسپاسی نعمت‌های الاهی بپردازد، خداوند او را به کیفر و عذابی سخت گرفتار می‌سازد.

وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکمْ لَئِن شَکرْتُمْ لأَزِیدَنَّکمْ وَلَئِن کفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِی لَشَدِیدٌ؛(2) «و هنگامی که پروردگارتان به شما آگاهی داد که اگر سپاس گزارید همانا شما را [نعمت] بیفزایم و اگر ناسپاسی کنید هرآینه عذاب من سخت است».

اِلهى‏ فَکما غَذَّیْتَنا بِلُطْفِک، وَرَبَّیْتَنا بِصُنْعِک، فَتَمِّمْ عَلَیْنا سَوابِغَ النِّعَمِ، وَادْفَعْ عَنَّا مَکارِهَ النِّقَمِ، وَآتِنا مِنْ حُظُوظِ الدَّارَیْنِ اَرْفَعَها وَاَجَلَّها عاجِلاً وَآجِلاً، وَلَک الْحَمْدُ عَلى‏ حُسْنِ بَلائِک وَسُبُوغِ نَعْمآئِک، حَمْداً یُوافِقُ رِضاک،


1. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج71، باب61، ص52، ح77.

2. ابراهیم (14)، 7.

وَیَمْتَرِى الْعَظیمَ مِنْ بِرِّک وَنَداک، یا عَظیمُ یا کریمُ، بِرَحْمَتِک یا اَرْحَمَ الرَّاحِمینَ؛ «خدایا، چنان‌که ما را در پرتو لطف خود غذا دادی و در مهد حکمت و صنعت خود پرورش دادی، نعمت‌های بی‌شمارت را بر ما به اتمام رسان و ناگواری‌های انتقامت را از ما برگردان و به ما در دو سرا بالاترین و برترین بهره‌ها را کرامت فرما. ستایش تنها تو را سزد در برابر آزمایش نیکویت و وفور نعمت‌هایت، آن‌گونه ستایشی که مورد رضایت توست و احسان و بخشش تو را بر ما سرازیر می‌سازد. ای خدای بزرگ. ای خدای کریم و بخششگر، به حق رحمتت ای مهربان‌ترین مهربانان».