پیوست | اندازه |
---|
پس از بررسی دو مناجات از مناجاتهای امام سجاد(علیه السلام) مجال پرداختن به مناجات خائفین رسیده است. قبل از بحث و بررسی این مناجات، این نکته را متذکر میگردیم که منظور از عناوین مناجات خمس عشر، نظیر عنوان «شاکین»، «راجین» و «خائفین» این نیست که مردم چند دستهاند و برخی ترساناند و برخی امیدواران، و کسانی که ترسانند باید مناجات خائفین را بخوانند و کسانی که امیدوار هستند مناجات راجین را بخوانند. بلکه عناوین آن مناجاتها ناظر به حالات بندگان خداست که بر اثر عوامل خاصی در آنها پدید میآید. مثلاً گاهی بر اثر عوامل و شرایط خاصی ترس بر انسان غلبه میکند و در مقابل، گاهی بر اثر توجه به اموری خاص و یا مطالعه برخی از آیات و روایات حالت امید بر انسان غلبه مییابد و در چنین شرایطی است که خواندن مناجات خاصّی توصیه میشود.
نکته دیگر آنکه حالات، احساسات و عواطف انسان ریشه فطری دارند و در جای خود و با رعایت شرایط خاصی مفید و مؤثرند. حالت شادی در انسان فطری است و خداوند انسان را بهگونهای آفریده که در شرایط خاصی شاد گردد و همینطور حالت
غم، فطری است و طبیعت انسان ایجاب میکند که در شرایط خاصی غمگین گردد و این دو حالت در جای خود و با رعایت اعتدالْ مفید و ثمربخش میباشند. و تعیین موارد صحیح و حدّ اعتدال آنها در مواردی با دلیل عقلی مشخص میگردد. البته حوزه تشخیص عقل محدود است و عقل بهطور کامل نمیتواند انسان را به همه مواردی که اعمال حالات روانی صحیح و بجاست راهنمایی کند و گاهی عقل در تشخیص مصادیق صحیح آن حالات دچار ابهام و اشتباه میشود. البته برای متدینان، بهترین راه برای تشخیص درست آموزهها و دستورات دینی است و آنان با مراجعه به آن تعالیم سعادتبخش، درمییابند که دین در چه مواردی شادی را مفید و لازم میداند و در چه مواردی حزن و اندوه را. در چه مواردی ما را به تقویت حالت خوف و خشیت، و یا رجا و امید دعوت میکند.
گفته شد که همه حالات، احساسات و عواطف و از جمله حالت خوف برای انسان مفید و لازم است، چنانکه در جای خود امیدْ مفید و لازم است. اما در مقابل این رویکرد، امروزه در مباحث روانشناسی بهطور مطلق، امید مطلوب و مفید و رمز موفقیت، سعادت و پیشرفت و عامل اصلی تداوم حیات معرفی میشود و در مقابل، از ترس نکوهش میشود. تا آنجا که برخی از ناآگاهان به دروغ به امیر مؤمنان(علیه السلام) نسبت دادهاند که آن حضرت فرموده است که «ترس از بزرگترین گناهان است.» از نظر اسلام و عقل، هم غلبه ترس بر انسان بهگونهای که اعتمادبهنفس و توکل را از انسان بازستاند مردود و مذموم است و هم نفی و رد مطلق ترس، و اسلام حفظ تعادل و بروز بهجای این حالت روانی را توصیه میکند.
اگر نیک بنگریم درمییابیم که هیچ انسان عاقلی خالی از ترس و امید نیست و همه
فعالیتها و کارهای فردی و اجتماعی او (از کارهای ساده چون خوردن و خوابیدن گرفته تا درس خواندن، عبادت، مبارزه با دشمنان و زحمت و تلاش برای تأمین زندگی) ناشی از انگیزه ترس و یا انگیزه امید است. ما هیچ کار اختیاری انسان را نمییابیم که عامل ترس و یا عامل امید و یا هر دو در آن دخالت نداشته باشند و آن دو لازمه زندگی انسان به شمار میآیند و نقش اساسی در زندگی ما دارند. همه عقلای عالم از هر دین و مذهبی به حفظالصحه و رعایت بهداشت پایبند هستند و از آنچه بهداشت روانی و جسمی انسان را تهدید میکند و باعث مرگ و یا بیماری میگردد پرهیز میکنند و بیتردید ترس از بیماری و مرگ آنان را به رعایت بهداشت وامیدارد که اگر آن ترس نبود بهداشت را رعایت نمیکردند. ترس از گرسنگی و فقر همراه با امید به دریافت مزد جهت تأمین نیازمندیهای زندگی، کارگر را وامیدارد که از صبح تا شب سختی کار، گرما و سرما را بر خود هموار کند.
بهطورکلی در هر کار فردی و اجتماعی به نوعی ترس دخالت دارد، منتها متعلق ترس در موارد گوناگون متفاوت است: گاهی ترس از بیماری انسان را به واکنش و فعالیت وامیدارد و گاهی ترس از گرسنگی و گاهی ترس از آبروریزی در رفتار انسان دخالت دارد. همچنین امید دارای متعلق واحدی نیست و نسبت به افراد و فعالیتهای گوناگون متعلقهای گوناگونی دارد. مثلاً دانشآموز برای اینکه نظر معلم را به خود جلب کند، درس میخواند و یا کودک برای اینکه از نوازش مادر برخوردار شود، از او اطاعت میکند.
افراد متدین و خداشناس ترس و امید خود را به خداوند ارتباط میدهند و سعی میکنند ترس و امید آنان با انگیزه الاهی و دینی همراه گردد. بهعنوان نمونه، آنان از
آنچه باعث بیماری و زیان انسان میشود، با این انگیزه که خداوند راضی نیست انسان به خودش زیانی وارد کند پرهیز میکنند. آنها بر این باورند که خداوند مسببالاسباب و منشأ همه امور است و همه عوامل موجود در عالم ابزار و وسیلهاند و بدون اذن و اراده خداوند تأثیری ندارند و خداوند است که از طریق اسباب به انسان نفع میرساند و یا از طریق عوامل و اسبابی دیگر به وی زیان میرساند. آتش بر اساس نظامی که خداوند وضع کرده میسوزاند و میکروب بر اساس نظمی که خداوند قرار داده تولید بیماری میکند و آن دو عامل، همچون سایر عوامل هستی تحت اراده و مشیت خداوند هستند و بدون اذن او کاری از پیش نمیبرند. بههرروی، موحد خداوند را مؤثر حقیقی میداند و هرچند معرفتش فزونی گیرد، در این اعتقاد و باور راسختر میشود و غیر خدا را هیچکاره میشناسد:
قُلِ اللَّهُمَّ مَالِک الْمُلْک تُؤْتِی الْمُلْک مَن تَشَآءُ وَتَنزِعُ الْمُلْک مِمَّن تَشَاء وَتُعِزُّ مَن تَشَاء وَتُذِلُّ مَن تَشَاء بِیَدِک الْخَیْرُ إِنَّک عَلَىَ کلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ؛(1) «بگو: بارخدایا، تویی که فرمانروایی، هر آنکس را که خواهی فرمانروایی بخشی و از هرکه خواهی فرمانروایی را بازستانی، و هرکه را خواهی عزت بخشی و هرکه را خواهی خوار گردانی؛ همه خوبیها به دست توست و تو بر هرچیز توانایی».
در آیه دیگر خداوند پس از آنکه فراگیری سحر و جادو و اِعمال آن را مورد نکوهش قرار میدهد، میفرماید که بدون اذن و خواست خداوند سحر به کسی زیان نمیرساند:
وَاتَّبَعُواْ مَا تَتْلُواْ الشَّیَاطِینُ عَلَى مُلْک سُلَیْمَانَ وَمَا کفَرَ سُلَیْمَانُ وَلَـکنَّ الشَّیْاطِینَ کفَرُواْ یُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَمَا أُنزِلَ عَلَى الْمَلَکیْنِ بِبَابِلَ هَارُوتَ وَمَارُوتَ
1. آل عمران (3)، 26.
وَمَا یُعَلِّمَانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّى یَقُولاَ إِنَّمَا نَحْنُ فِتْنَه فَلاَ تَکفُرْ فَیَتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا یُفَرِّقُونَ بِهِ بَیْنَ الْمَرْءِ وَزَوْجِهِ وَمَا هُم بِضَآرِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ ...؛(1) «و [یهود] از آنچه شیاطین [جن] در عصر سلیمان بر مردم میخواندند پیروی کردند. سلیمان هرگز [دست به سحر نیالود و] کافر نشد، ولی شیاطین کفر ورزیدند و به مردم سحر آموختند؛ و [نیز یهود] از آنچه بر آن دو فرشته، هاروت و ماروت، در بابل فرود آمده [پیروی کردند] و این دو هیچکس را نمیآموختند مگر اینکه میگفتند: ما آزمونیم، پس کافر مشو و آنها از آن دو چیزی میآموختند که با آن میان مرد و همسرش جدایی افکنند و اینها با آن بیاذن خدا به هیچکس نمیتوانستند گزندی برسانند».
افراد از نظر اعتقاد و پایبندی به توحید و باورداشت تأثیر اراده الاهی در کارها متفاوتاند و برخی هیچ نقشی برای خدا در کارها قایل نیستند و برخی سهم خداوند را ده درصد و برخی بیشتر میدانند. اما موحد کامل همه کارها را ناشی از اراده خدا میداند و ازاینجهتْ خوف و امید او به خوف از خدا و امید به او منتهی میشود. او چون میداند که سررشته کارها در دست خداست به او امید دارد و نیز چون میداند همه اسباب و عوامل زیان و بلاآفرین تحت اراده الاهی هستند تنها از خداوند میترسد.
روشن شد که خوف و رجا نقشی اساسی در زندگی انسان دارند، منتها آن دو حالت در حدّی خاص و موارد خاصی مطلوب و لازم هستند و چنان نیست که هر خوف و امیدی و در هر جایی مطلوب باشد. ازاینروی حکما و نیز علمای اخلاق، در کتابهای
1. بقره (2)، 102.
خود، تأکید دارند که باید انسان در خوف و رجا حدّ اعتدال را رعایت کند، چون افراط و زیادهروی در ترس، آرامش را از انسان میستاند و دایماً او را در حال نگرانی و اضطراب نگه میدارد و در نتیجه انسان زیان میبیند. در مقابل، اگر اصلاً ترسی در دل انسان نباشد، از هیچ ضرر و خسارتی خودداری نمیکند و در نتیجه زیان میبیند. همچنین اگر انسان در امید به خدا افراط ورزد و زیادهروی کند، از هیچ گناهی پرهیز نمیکند، چون امید آن دارد که خداوند او را ببخشد و در مقابل اگر از رحمت خدا ناامید باشد، امیدی به رهایی و نجات خود ندارد و در نتیجه از هر کوشش برای نجات از گناهان و گرفتاریها دریغ میورزد. پس بنابر آنچه حکمای یونان به تبعیت از ارسطو گفتهاند و سایر حکما و علمای اخلاق نیز بدان گرایش دارند، در همه حالات و امور و از جمله در حالت ترس و امید باید حدّ وسط و اعتدال را رعایت کرد. البته با مراجعه به آیات قرآن، روایات، دعاها، مناجاتها و سیره پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) میتوان به تفصیل به مصادیق خوف و رجای مطلوب پیبرد و دریافت که در چه مواردی و از چه کسی باید ترسید و در چه مواردی و به چه کسی باید امید داشت.
متعلق خوف امر مضر است و انسان در اصل از چیزی که امروز یا فردا، در این دنیا و یا در آخرت، کم و یا زیاد، زیانی را متوجه انسان میکند میترسد، اما گاهی مجازاً و به جهت علاقه خاصی، نظیر علاقه سببیت و مقارنت، کسی که بالذات منشأ ترس نیست متعلق ترس قرار میگیرد. نظیر آنکه انسان از کسی که بهواسطه او ضرری متوجه انسان میشود میترسد، درحالیکه منشأ ترس همان ضرر است و چون آن شخص موجد و مسبب ضرر است متعلق ترس قرار میگیرد و علاقه سببیت باعث گردیده که انسان از او نیز بترسد.
«ترس» حالتی انفعالی و واکنشی روانی است که انسان در برابر تهدید، خطر و یا ضرر از خود بروز میدهد. ترس از آن نظر که بهصورت واکنش طبیعی و غیرارادی در انسان ظاهر میشود، رفتاری غیراختیاری و غیرارادی است و مورد ارزشیابی اخلاقی قرار نمیگیرد و بهخودیخود، به صفت «خوب» یا «بد» متصف نمیشود و مدح و ذمّی ندارد. از این نظر، در شمار حالتهای انعکاسی و بهاصطلاح روانشناسان «حالتهای رفلکسی» نظیر حالت غم، حزن و شادی قرار میگیرد. همچنان که وقتی سوزن به پای کسی فرو میرود و او بیاختیار واکنش نشان میدهد و پایش را کنار میکشد، کسی هم که با خطری مواجه میشود، بهصورت طبیعی و غیرارادی واکنش نشان میدهد و میترسد و رنگ رخسارهاش دگرگون میشود. البته مقدمات ایجاد ترس و رفتاری که انسان برای تضعیف، تقویت، کاهش و یا استمرار حالت ترس در خود انجام میدهد، میتواند اختیاری باشد و ارزشیابی اخلاقی شود و صفت خوب یا بد به خود گیرد. گاهی انسان افکاری را به ذهن خود راه میدهد یا رفتاری را انجام میدهد که باعث تقویت و تشدید حالت ترس در انسان میگردد. برای مثال، افراد ترسو و ضعیفالنفس بهویژه وقتی شب را به تنهایی در جایی به سر میبرند، با تخیلات خویش حالت ترس را در خود تقویت میکنند و در نتیجه، ترس آنان به دهشت و وحشت و وارد آمدن خسارتهای جدی روحی به آنان تبدیل میگردد. در مقابل، گاهی با رفتارها و تمرینهای خاصی، حالت ترس را در خود میکاهند یا به کلی زمینه ایجاد آن را از بین میبرند. این مقدمات که رفتار اختیاری انسان هستند، اخلاقاً خوب یا بد به شمار میآیند و اگر گاهی حالت ترس نیز ارزشگذاری اخلاقی میشود و مطلوب، خوب و یا بد معرفی میگردد، این ارزشگذاری به لحاظ همان مقدمات اختیاری است، نه به اعتبار حالت ترس فیحدنفسه.
در قرآن که کتاب هدایت است و محورهای اساسی تربیت و تزکیه در آن گرد آمده، فراوان بر روی عامل «خوف» تأکید شده و در آیات فراوانی خوف و واژگانی چون، «وجل»، «اشفاق»، «رهبت» و «خشیت»(1) که تقریباً مترادف هستند به کار رفتهاند و در اکثر آن آیات، متعلق خوفْ خداوند ذکر شده است. عامل خوف از خدا چنان در تصحیح رفتار انسان و توجه او به مسیر صحیح زندگی و خودداری از طغیان و انحراف مؤثر است که در قرآن انذار و بیم دادن یکی از وظایف اصلی پیامبران به شمار آمده و خداوند بهجای آنکه بفرماید ما برای هر قومی نبی یا رسولی فرستادیم، میفرماید که ما برای آنها نذیر و بیمدهنده فرستادیم: إِنَّا أَرْسَلْنَاک بِالْحَقِّ بَشِیرًا وَنَذِیرًا وَإِن مِّنْ أُمَّه إِلا خلا فِیهَا نَذِیرٌ؛(2)«ما تو را بهحق مژدهدهنده و بیمدهنده فرستادیم و هیچ امتی نبود مگر آنکه در میانشان بیمدهندهای [پیامبری] گذشت».
براساس آیه فوق یکی از وظایف اساسی پیامبران ترساندن و انذار مردم است، اما انذار پیامبران در کسانی اثر میگذارد که آمادگی روحی و فطری پذیرش نصایح و انذارهای پیامبران الاهی را داشته باشند و از آتش جهنم و عذاب الاهی بترسند، و الا انذار پیامبران در دلهای سخت که حالت فطری خوف خدا از آنها رخت بربسته است اثر نمیگذارد؛ چنانکه بسیاری از اقوام پیامبران تحت تأثیر انذار آنان قرار نگرفتند و بهجای آنکه به نصایح
1. این واژگان گرچه به نوعی مترادف هستند، اما بااینحال تفاوتهایی با واژه «خوف» دارند. تفاوت واژه «خوف» با «خشیت» در ادامه مباحث حضرت استاد بررسی خواهد شد. اما تفاوت واژه «خوف» و «رهبت» در این است که در رهبت استمرار و طولانی بودن خوف منظور گردیده است (حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن، ج3، ص16) و «رهبت» به معنای ترس همراه با اضطراب و پرهیز از متعلق ترس است (راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص366) «وجل» گرچه به معنای خوف به کار رفته اما به معنای اضطراب است که لازمه خوف به حساب میآید (حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن، ج13، ص43) اما «اشفاق» عنایتی است آمیخته به خوف که چون با «من» متعدی شود معنای خوف در آن آشکارتر میشود و چون با «فی» متعدی شود، معنای اعتنا در آن آشکارتر است و طبرسی گفته است که اشفاق خوف از وقوع مکروه با احتمال عدم وقوع آن است (علیاکبر قرشی، قاموس قرآن، ج4، ص57).
2. فاطر (35)، 24.
و انذار آنان گوش دهند، آنان را مسخره کردند. قرآن درباره گروهی که در منجلاب گمراهی و طغیان غرق گشتهاند و امیدی به هدایت و نجات آنها نیست میفرماید:
إِنَّا جَعَلْنَا فِی أَعْنَاقِهِمْ أَغْلاَلاً فَهِیَ إِلَى الأَذْقَانِ فَهُم مُّقْمَحُونَ * وَجَعَلْنَا مِن بَیْنِ أَیْدِیهِمْ سَدًّا وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَیْنَاهُمْ فَهُمْ لاَ یُبْصِرُونَ * وَسَوَاء عَلَیْهِمْ أَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ * إِنَّمَا تُنذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّکرَ وَخَشِیَ الرَّحْمَن بِالْغَیْبِ فَبَشِّرْهُ بِمَغْفِرَه وَأَجْرٍ کرِیمٍ؛(1) «ما در گردنهایشان غُلهایی نهادهایم که تا چانههاست، بهطوریکه سرهایشان بالامانده است. و از پیش رویشان دیواری و از پشت سرشان دیواری نهادهایم و بر دیدگانشان پردهای افکندهایم، ازاینروی هیچ نمیبینند [کنایه از اینکه از همه سو فرو گرفته شدهاند و راه حق را که هدایت و رستگاری است نمیبینند] و بر آنها یکسان است چه بیمشان دهی یا بیمشان ندهی، ایمان نمیآورند. جز این نیست که تو کسی را هشدار و بیم میدهی [بیم دادن تو کسی را سود دارد] که این ذکر [قرآن] را پیروی کند و از خدا و جهان در نهان بترسد، پس او را به آمرزش و مزدی نیکو و بسیار نوید ده».
در جای دیگر خداوند درباره کسانی که به خداوند و آخرت ایمان ندارند و آمادگی شنیدن انذار و نصایح را ندارند میفرماید:
وَإِذَا ذُکرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَه وَإِذَا ذُکرَ الَّذِینَ مِن دُونِهِ إِذَا هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ؛(2) «و چون خداوند به یگانگی یاد شود دلهای کسانی که به آن جهان ایمان ندارند برَمَد، و چون آنان که جز او هستند [معبودهایشان] یاد شوند ناگاه شادمان گردند».
1. یس (36)، 8 ـ11.
2. زمر (39)، 45.
پس شرط تأثیر انذار انبیا در مردم وجود حالت فطری خشیت در آنها و ترس از گرفتاریها و کیفرهایی است که ممکن است در آخرت گریبانگیر آنان گردد و این ترس آنان را وامیدارد که از پیش درصدد رهایی از عقوبتهای اخروی برآیند و در نتیجه، به نصایح و پند و اندرز پیامبران الاهی و علمای ربانی گوش میدهند و سختی دست کشیدن از خواستههای نفسانی و عمل به تکالیف الاهی را به جان میخرند، چون میدانند که بهای مخالفت با شیطان و هواهای نفسانی و اطاعت از خداوندْ سعادت ابدی و نیل به رضوان حضرت حق است:وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى * فَإِنَّ الْجَنَّه هِیَ الْمَأْوَى؛(1)«و اما هرکس که از ایستادن در پیشگاه پروردگار خود بیم داشته باشد و خویشتن را از آرزو و کام دل باز دارد، جایگاه او همان بهشت است».
البته در کنار خوف از خدا، عواملی چون شوق، محبت و امید نیز مؤثرند، اما دراینبین عامل خوف بیشترین تأثیر را دارد و برای همه طبقات انسانی و مراتب ایمان و معرفت عمومیت دارد.
چنانکه ملاحظه میشود در آیه فوق متعلق خوف حرمان از لقای الاهی و قرب اوست و در برخی از آیات متعلق خوف عذاب الاهی و جهنم معرفی شده است. خداوند درباره بندگان برگزیده خود که خانههایشان را محل عبادت و ذکر خدا قرار دادهاند و پیوسته در نجوای با معبود به سر میبرند میفرماید:
فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ وَیُذْکرَ فِیهَا اسْمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فِیهَا بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ * رِجَالٌ لا تُلْهِیهِمْ تِجَارَه وَلا بَیْعٌ عَن ذِکرِ اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلَاه وَإِیتَاء الزَّکاه یَخَافُونَ یَوْمًا تَتَقَلَّبُ فِیهِ الْقُلُوبُ وَالأَبْصَارُ؛(2) «[آن چراغ] در خانههایی
1. نازعات (79)، 40ـ41.
2. نور (24)، 36ـ37.
است که خدای رخصت داده است که بالا برده و بزرگ داشته شوند و نام وی در آنها یاد شود و او را در آنجا بامدادان و شبانگاهان به پاکی ستایند، مردانی که تجارت و خریدوفروش آنان را از یاد خدا و برپا داشتن نماز و دادن زکات مشغول نکند و از روزی میترسند که دلها و دیدگان در آن روز دگرگون [سرگشته و پریشان] شود».
عالم آخرت، عالم ظهور حقایق باطنی است و قلب و دل انسان که در دنیا به لذایذ و امور حسی مشغول گردیده است، در آنجا کاملاً دگرگون میگردد و چون طرفی از آن تعلقات مادی نبسته و چیزی جز زیان برای خود فراهم نیاورده است، در آنجا یارای درک حقایق، انوار و تجلیات الاهی را ندارد و چشمی که در دنیا به جلوهها و جاذبههای مادی و حرام دوخته میشده، در آن عالم از دیدن و مشاهده زیباییهای بهشت و نعمتهای الاهی محروم است. خداوند درباره گفتوگوی خود با گنهکاری که در آخرت کور محشور میشود میفرماید: قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِی أَعْمَى وَقَدْ کنتُ بَصِیرًا * قَالَ کذَلِک أَتَتْک آیَاتُنَا فَنَسِیتَهَا وَکذَلِک الْیَوْمَ تُنسَى؛(1) «گوید: پروردگارا، چرا مرا نابینا برانگیختی و حال آنکه بینا بودم؟ گوید: بدینگونه [امروز کور محشور شدی زیرا] آیات ما به تو رسید و تو آنها را به فراموشی سپردی [از آنها تغافل کردی] و همچنان امروز فراموش میشوی».
سؤال اساسی که همیشه پیش روی ماست این است که انسان از موجودات خطرناک و وحشتآفرین میترسد و با توجه به اینکه خداوند مظهر مهر و محبت و رحمت بینهایت است، ترس از او به چه معناست؟ پاسخ آن است که متعلق و منشأ ترس یا
1. طه (20)، 125ـ126.
خطری است که متوجه انسان میشود، یا منفعتی است که از وی سلب میگردد و یا محرومیت وی از چیزی است که دوست میدارد و در درجه اول، ترس به این امور نسبت داده میشود. اما به دلیل علاقه سببیت و مسببیت، گاهی کسی یا چیزی که سبب پیدایش خطر یا سلب منفعت یا محرومیت است نیز متعلق ترس قرار میگیرد. برای مثال، کسی که از گرگ میترسد، ترس او درواقع از دریده شدن و آسیب دیدن بدنش است و چون چنین زیانی بهوسیله گرگ متوجه او میگردد، از آن میترسد. یا کسی که از تاریکی میترسد، ترس او درواقع از خطری است که ممکن است در تاریکی متوجه او گردد.
با توجه به اینکه گاهی ترس به سبب و عامل خطر و ضرر و سلب منفعت نسبت داده میشود، در کلمات انبیا و در آموزههای وحیانی و قرآنی انسان به علتالعلل و مسببالاسباب توجه داده شده است. بر اساس آن آموزهها، گرچه انسان از گرگ که خطری متوجه او میسازد میترسد، اما چون گرگ آفریده خداست و اختیار و تدبیر آن را خداوند به عهده دارد، انسان باید از خداوند که آفریننده گرگ و مسببالاسباب است بترسد. در حوزه رفتار اختیاری و اعمالی که ارزشگذاری اخلاقی میشوند، در واقع ترس ما از رفتار زشت و ناپسند خودمان است که بر اساس قوانین تشریعی الاهی عذاب و کیفر خداوند بر آنها مترتب میگردد و ترس ما از خداوند عرضی است و بهواسطه آن است که خداوند بر اساس نظام حکیمانه خود جهنم را آفریده که در آن معصیتکاران مجازات و کیفر شوند. ترس از خداوند ازآنروست که سلطنت و حکومت مطلق عالم در اختیار اوست و بر اساس نظامی که در این عالم فراهم شده متخلفان از حدود الاهی مجازات و کیفر شوند. همچنین تعلق ترس به آخرت عرضی است و ترس ما در حقیقت از عذابها و کیفرهایی است که در آن روز متوجه انسان میشود و ترس از آخرت ازآنروست که آن روز ظرف آن
مجازاتها و کیفرهاست. خداوند متعال دراینباره که ترس ما از خدا، به معنای ترس از اعمال خود ماست که به سلب نعمت الاهی و یا گرفتار شدن به عذاب الاهی میانجامد میفرماید: ظَهَرَ الْفَسَادُ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا کسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ لِیُذِیقَهُم بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ؛(1) «به سبب آنچه دستهای مردم فراهم آورده، فساد در خشکی و دریا نمودار شده است، تا [خداوند جزای] برخی از آنچه را کردهاند به آنها بچشاند، باشد که بازگردند».
خداوند در آیه دیگر نیز میفرماید: وَمَا أَصَابَکم مِّن مُّصِیبَه فَبِمَا کسَبَتْ أَیْدِیکمْ وَیَعْفُو عَن کثِیرٍ؛(2) «و هر[گونه] مصیبتی به شما برسد به سبب دستاورد خود شماست، و [خدا] از بسیاری درمیگذرد».
توضیح فزونتر مفهوم ترس از خدا این است که در زمینه ترس، چند عنصر و عامل تحقق مییابد: یکی خود ترس، دوم شخص ترسنده، سوم عامل ترس و چهارم منشأ و متعلق ترس. مثلاً در مورد دانشآموزی که از مردود شدن میترسد، شخص ترسنده خود دانشآموز است که در او ترس از مردود شدن به وجود آمده. عامل ترس درس نخواندن و کوتاهی در فراگیری دروس است که زمینه ترس او را فراهم میآورد. متعلق و منشأ ترس او «مردود شدن» است. پس در این مثال متعلق مستقیم و بیواسطه ترس مردود شدن است. اما در مثال مزبور عامل دیگری نیز وجود دارد و آن معلم است که دانشآموز را مردود میسازد و ازاینروی معلم نیز متعلق ترس قرار میگیرد ولکن تعلق ترس دانشآموز به معلم باواسطه و ازآنجهت است که معلم او را مردود میکند و الاّ کسی از معلم ازآنجهت که معلم است و درس میدهد ترسی ندارد. درواقع ترس دانشآموز از مردود شدن است و ترس او از معلم به آن جهت است که او را مردود میکند.
1. روم (30)، 41.
2. شوری (42)، 30.
در مورد ترس از خدا نیز، عامل ترس گناه انسان است و متعلق ترس عذاب و کیفری است که بر آن گناه مترتب میشود و چون خداوند بر اساس نظام حکیمانه خود پدید آورنده کیفر و عذاب است، متعلق ترس قرار میگیرد. پس آنچه اولاً و بالذات انسان از آن میترسد عذاب و کیفر گناهان است و ترس از خدا معالواسطه و به آن جهت است که وی نظام ترتب عذاب بر گناه را مقرر فرموده است. پس متعلق اصلی ترس و آنچه باید از آن ترسید عذاب و کیفری است که بهواسطه گناه متوجه انسان میگردد. چنانکه مجرم حقیقتاً از زندان، تازیانه و مجازات میترسد و منشأ ترس او جرمی است که مرتکب گشته است و ترس او از حاکم شرع ازآنروست که او مجری قانون است و الاّ او در درجه اول از کیفر و مجازات میترسد.
بنابراین، منشأ ترس ما گناهانی است که مرتکب میشویم و متعلق ترس ما حقیقتاً عذاب و کیفری است که متوجه آن گناهان میشود و تعلق آن ترس به خداوند ازآنروست که وی کسانی را که از دستورات و مقرراتش سرپیچی کنند کیفر میکند و در نظامی که وی مقرر کرده، فرجام گناه جهنم و عذاب است و یا بنابر قانون تجسم اعمال وضعیتی که برای گنهکار در قیامت رقم میخورد، جلوه حقیقی گناهانی است که در دنیا مرتکب میگردد. چه اینکه براساس نظام الاهی اگر کسی چاقو به چشمش فرو برد کور میشود و چون این نظام به خداوند مستند است و اساساً همه کارها به خداوند مستند میگردند، میشود گفت که خداوند او را کور کرده، اما دراینبین کسی که به چشمش چاقو فرو برده مقصر و خطاکار است و مورد مؤاخذه قرار میگیرد و برای همیشه باید خسارت حرمان از چشم را تحمل کند. پس خداوند موجودی ترسناک نیست و دارای جود، کرم، رأفت و رحمت بینهایت است، اما بر اساس نظام حکیمانه او هرکس بخواهد به تکلیف خود عمل نکند و با دستورات او مخالفت ورزد، کیفر و مجازات میشود و ترس ما از عِقاب و کیفر الاهی است و
منشأ آن گناهی است که مرتکب میگردیم و ترس ما از خدا ازآنروست که خطاکاران را کیفر و عقوبت میکند.
با توجه به آنچه گفتیم شبهه کسانی که میگویند خداوند مظهر رأفت و مهربانی است و ترس از او بیمعناست مرتفع میگردد. چه اینکه این شبهه ناشی از مغالطه و خلط بین بالذات و بالعرض است.