فهرست مطالب

مشكل امام زمان(علیه السلام) با اهل تأویل

مشكل امام زمان(علیه السلام) با اهل تأویل

حدیث عجیبى داریم كه بسیار جاى تأمل است. مضمون این حدیث این است كه وقتى وجود مقدس ولى عصر [عجل الله تعالى فرجه الشریف] ظهور مى فرمایند با مشكلاتى مواجه مى شوند كه پیغمبر اكرم(صلى الله علیه وآله) هم آن مشكلات را نداشتند. معمولاً ما تا به حال هر چه درباره زمان ظهور آن حضرت، شنیده ایم این بوده كه در آن زمان نعمت ها زیاد شده، بساط ظلم برچیده، روزى فراوان و نرخ ها ارزان مى شود و... اما در این حدیث آمده است كه وقتى امام دوازدهم ظهور مى فرمایند، از ناحیه بعضى مسلمانان با مشكلاتى مواجه مى شوند كه پیغمبر اكرم(صلى الله علیه وآله) هم این مشكلات را از ناحیه كفار نداشتند! روایت این است:

عن الفضیل قال سمعت اباعبدالله(علیه السلام) یقول: «اِن قائمنا اذا قام استقبل من جهلة الناس اشدَّ مما استقبله رسول الله(صلى الله علیه وآله) من جهّال الجاهلیة...»1 مى فرماید وقتى حضرت ظهور مى كند با دشوارى هایى از جانب مردم مواجه مى شود كه پیغمبر(صلى الله علیه وآله) از مردم جاهلیت، این سختى ها را نكشیده است. به طور طبیعى انسان تعجب مى كند كه در این زمان بعد از این همه علوم و معارف و تربیت مردم، چگونه حضرت با چنین مشكلاتى مواجه مى شود؟ راوى خیلى تعجب مى كند و مى گوید: «و كیف ذلك؟» چگونه چنین مشكلاتى براى ایشان پیش مى آید؟

قال: «انّ رسول الله(صلى الله علیه وآله) اتى الناس و هم یعبدون الحجارة و الصخور و العیدان و الخشب المنحوتة و ان قائمنا اذا قام أتى الناس و كلهم یتأول علیه كتاب الله و یحتج علیه به»

مى فرماید: وقتى پیغمبر اكرم(صلى الله علیه وآله) مبعوث شد، با مردمى مواجه شد كه كارشان پرستش سنگ ها و چوب ها بود، سنگ ها یا بتهایى را كه از سنگ مى تراشیدند، نصب مى كردند و جلوى آنها به سجده مى افتادند، دستشان را دراز كرده و مى گفتند مریضمان را شفا بده، روزى مان را زیاد كن و... بعضى بت ها چوبى، و بعضى ها نیز فلزى بودند و كارشان به آن جا رسیده بود كه گاهى از خوردنى ها بت درست مى كردند كه بعضى از عرب هاى آن زمان قره قروت و خرما را مخلوط كرده بت درست مى كردند و وقتى گرسنه مى شدند همان بت را مى خوردند.

كسى كه مختصر عقلى داشته باشد، مى توان به او فهماند كه تو این بت را ساخته اى و او تو را نساخته است. چطور چیزى كه به دست خودت یا انسان دیگرى مثل تو تراشیده شده، خداى تو مى شود و تو آن را صدا مى زنى؟ همان احتجاجى كه حضرت ابراهیم(علیه السلام) با بت پرستان زمان خود كرد. بت پرستان، در مقابل این احتجاج عقلانى، جوابى نداشتند. حرف آخر آنها این بود كه این یك سنّت آباء و اجدادى است. مثل چهارشنبه سورى كه آباء و اجداد ما این كار را مى كردند و سنّت ملى است. اگر بگویید این كار چه فایده دارد؟ مى گویند فایده نمى خواهد، ما مى خواهیم سنّت نیاكان خود را حفظ كنیم! آنها هم همین را مى گفتند. وقتى مى پرسیدند: «چرا اینها را مى پرستید؟» مى گفتند: «پدران ما آنها را مى پرستیدند، ما هم این كار را مى كنیم.»، «و انّا على آثارهم مقتدون»2 ما همان آثار آنها را دنبال مى كنیم. منطق آنها همین بود. پیغمبر اكرم(صلى الله علیه وآله) براى آنكه اثبات كند كار آنها غلط است، در مقام بحث و استدلالْ دشوارى نداشت. چون آنها در مقابل پیغمبر(صلى الله علیه وآله) دلیل و منطقى نداشتند كه بیان كنند. اما وقتى امام دوازدهم ظهور مى فرمایند با مردمى مواجه مى شود كه اینها خودشان را مفسر قرآن دانسته و هر كدام معنایى براى قرآن بیان مى كنند و با آن معناى خود ساخته شان علیه امام احتجاج مى كنند. مى گویند ما قرآن را بهتر از تو مى فهمیم و قرائت ما از قرائت تو بهتر است. «اتى الناس و كلهم یتأول علیه كتاب الله یحتج علیه به» مى فرماید وقتى حضرت ظهور مى كنند مردم علیه او بحث مى كنند و مستندشان هم فهم خودشان از قرآن است. مى گویند: «ما از قرآن این را مى فهمیم و این غیر از چیزى است كه تو مى گویى. تو غلط مى گویى و حرف ما درست است!!!» آنان با قرآن علیه امام احتجاج مى كنند. وقتى بفرماید: مطلبى كه شما مى گویید معنى قرآن نیست، مى گویند: خوب، قرائت ما این است. مى گوید: معناى قرآن این است، چنانكه پیامبر و امامان گفتند، من امام معصوم و قرآن ناطقم. مى گویند: تو اشتباه مى كنى، قرائت تو براى خودت خوب است، فهمت را مطلق نكن، ما هم فهم داریم! به این منطق چه جوابى باید داد؟ وقتى پیغمبران یا علما با یهودى ها، با نصرانى یا با هر طایفه و مذهبى بحث مى كردند و دلیل مى آوردند كه این كار شما غلط است و دلیل شما درست نیست زیرا بر خلاف نصّ كتاب خودتان است، یا علما در برابر فرقه اى از فرقه هاى مسلمان استدلال مى كردند كه این كار شما درست نیست، چون بر خلاف آیات قرآن و روایات معصومین است با بحث و استدلال مى توانستند آنها را قانع كنند كه مطلب شما غلط است. در زمان خود پیغمبر اكرم(صلى الله علیه وآله) در زمان امام باقر(علیه السلام)، امام صادق(علیه السلام)، امام رضا(علیه السلام)، به خصوص مجالسى تشكیل مى شد و علماى ادیان مى آمدند و بحث مى كردند و ائمه اطهار(علیهم السلام) آنها را قانع مى كردند. چون یك مبناى مشترك و اصول قابل قبولى بین طرفین بود كه براساس آن استدلال مى كردند. اما وقتى براى هر چه استدلال كنى، مى گوید "این فهم شماست"، "این قرائت شماست"، "ما قرائتمان غیر از این است"، چه جوابى مى توانیم بدهیم؟ راه بحث مسدود مى شود و نمى توان گفت حق و باطلى وجود دارد. مى گویند این مطابق قرائت شما حق است، اما قرائت ما برعكس است. نام بدترین فسادها را اصلاح مى گذارند و مى گویند قرائت ما از اصلاح، این است. قرائت ما از اصلاح این است كه اسلام باید حذف شود، ولایت فقیه باید حذف شود! شما با چه دلیلى مى توانید اثبات كنید كه این اصلاح نیست؟ مى گویند: به قرائت ما اصلاح همین است!


1. بحارالانوار، ج 52، ص 362.

2. زخرف، 23.