فهرست مطالب

پاسخ این شبهه

پاسخ این شبهه

براى پاسخ به این شبهه، بهتر است ابتدا نگاهى به روش و نحوه عملكرد علما بیندازیم تا متوجه شویم كه آنها چگونه مطلبى را از منابع دینى برداشت مى كنند و تفاوت روش علما با روش كسانى كه مى گویند ما روش علما، فقها، مفسرین و محدثین را قبول نداریم و مى خواهیم خودمان مستقیماً از این منابع برداشت كنیم، چیست؟

همچنان كه مى دانید، منابع دینى ما از جمله متن قرآن و متون احادیث، كه از پیغمبر اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم)و ائمه اطهار(علیهم السلام) به ما رسیده، به زبان عربى است. حال، اگر كسى بخواهد علما، مفسرین، فقها و مجتهدین را رها كرده و خود به این منابع مراجعه و از آنها استفاده كنم، آیا معنى این كار این است كه قبل از یاد گرفتن زبان عربى مى تواند از قرآن و سنت استفاده كند؟ آیا تنها به این دلیل كه قرآن مى گوید قرآن نور است، فهمیدن معناى آن احتیاج به چیز دیگرى، حتى یاد گرفتن زبان عربى ندارد؟ دلیل كسانى كه این شبهه را مطرح كرده اند این است كه قرآن مى گوید: قرآن نور است، «قد جاءكم من الله نور و كتاب مبین»1. نور به طور ذاتى روشن است و نیازى نیست كه عامل دیگرى آن را روشن كند. بنابراین، براى روشن شدن معنى آیات قرآن به علما احتیاج نداریم. در اینجا از آنها سؤال مى كنیم كه آیا با استناد به اینكه قرآن نور است، كسى كه زبان عربى را نمى داند، با رو خوانى قرآن مى توانم معنى آیات را فهمیده و از مطالب آن استفاده كند؟ گمان نمى كنم هیچ آدم عاقلى اینگونه حرف بزند! آنها هم خواهند گفت: ما چنین مقصودى نداشتیم. البته براى فهمیدن قرآن باید زبان عربى را یاد گرفت یا از ترجمه قرآن استفاده كرد. دوباره سؤال مى كنیم كه ما هر اندازه كه بر زبان عربى تسلط داشته باشیم، آیا از كسانى كه زبان مادریشان عربى است، عربى را بهتر مى فهمیم؟ در موارد زیادى معانى آیات قرآن براى بسیارى از عرب زبانان ـ كه زبان مادریشان عربى است ـ روشن نیست. حتى در صدر اسلام هم گاهى خود عرب ها به درستى معنى بعضى از آیات را نمى دانستند و براى فهمیدن آن نزد پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم) آمده سؤال مى كردند. حتى در مورد بعضى از كسانى كه بعد از پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) به خلافت رسیدند، نقل شده است هنگامى كه بعضى از آیات نازل مى شد معناى آن را نمى فهمیدند.از جمله معناى كلمه «ابّاً» را در آیه «و فاكهة و ابّاً»2 نمى دانستند. با وجود این كه، آنها عرب زبان بودند بنابراین، یكى از دلایل ضرورت مراجعه به علما براى فهم متون دینى این است كه معانى همه متونى كه به زبانى نوشته شده كاملا روشن نیست و دست كم فهم بخشى از آنها نیاز به مراجعه به علما و متخصّصین دارد.

نكته دوم كه از این مهم تر است این كه زبان در طول تاریخ تحول پیدا مى كند. بسیارى از كلمات در یك زمان معنایى دارند و به تدریج در معناى آنها تغییراتى ایجاد مى شود و ممكن است بعد از چند قرن معناى خاصى از آن فهمیده شود كه در زمان اول از آن فهمیده نمى شد. مثال روشنى را در این مورد بیان كنم ـ كه شاید از شنیدن آن تعجب كنید كه چگونه در همان صدر اسلام، طى فاصله چند دهه این تحول پیدا شد . تا متوجه شوید كه فهمیدن معناى یك متن عربى، به خصوص یك متن بلیغ قرآنى چندان ساده نیست.

ما امروز كلمه «تقیه» را به كار مى بریم، همچنان كه 1300 سال قبل هم این كلمه به كار برده مى شد. یكى از معانى این واژه را همه مى دانیم. هنگامى كه گفته مى شود فلانى تقیه مى كند، به این معنى است كه او اعتقادى دارد كه آن را اظهار نكرده و بر خلاف اعتقاد خود عمل مى كند. مثلاً در صورتى كه كسى جان یا مالش در خطر باشد، براى حفظ جان یا مال خود تقیه مى كند. هم چنین ممكن است براى مدارات یعنى براى حفظ وحدت بین مسلمانان، كسانى اعتقاد خود را ابراز نكرده و طبق فتواى خود عمل نكنند، تا رفتار همه مسلمانان یكنواخت شود. همچنان كه كسانى كه به حج مشرف مى شوند، در نماز برادران اهل تسنن شركت مى كنند، با وجود این كه طبق فتواى آنها این نماز صحیح نیست. چون اهل سنت نماز را قبل از وقت مى خوانند و بسم الله را در حمد نمى گویند. ولى فقها به خصوص حضرت امام(قدس سره) تأكید مى كنند شیعیان هم در نماز اهل سنت شركت كنند و ثواب این نماز از نمازى كه طبق فتواى خودشان بخوانند، بیشتر است. به این كار "تقیه" مى گویند. در صورتى كه تقیه به منظور حفظ جان یا مال باشد، به آن تقیه خوفى و در صورتى كه به منظور حفظ وحدت باشد تقیه مداراتى گفته مى شود.

این معنایى است كه امروزه ما از تقیه مى فهمیم. اما این كلمه در نهج البلاغه به معنى دیگرى استعمال شده است. به عنوان مثال حضرت امیر(علیه السلام) مى فرماید: «اتقوا اللَّه تقیة من شمّر تجریداً و جدّ تشمیراً»3. در این جمله و در بعضى موارد دیگر واژه «تقیه» به عنوان مصدرى براى تقوا به كار رفته است. این یكى از معانى كلمه «تقیه» است. از زمان نزول قرآن تا عصر صادقین، ـ امام جعفر صادق(علیه السلام) و امام محمد باقر(علیه السلام) در معنى كلمه تقیه تحول ایجاد شد و این كلمه اصطلاح جدیدى پیدا كرد. در روایتى از حضرت صادق(علیه السلام)نقل شده است كه ایشان فرمودند: «التقیة دینى و دین آبائى»4. در این روایت تقیه به معناى تقوا نیست، بلكه به همین اصطلاحى است كه ما هم امروز به كار مى بریم. پس، «تقیه» در نهج البلاغه به معنى تقوا به كار رفته است در حالى كه چند دهه بعد این واژه متحول شده و معنى دیگرى از آن فهمیده مى شده است.

نكته سوم این است كه در تمام زبان ها از جمله زبان عربى الفاظ مشترك وجود دارد. این شعر مولانا را همه شنیده اید:

آن یكى شیر است اندر بادیه *** وان دگر شیر است اندر بادیه

آن یكى شیر است كآدم مى خورد *** وان دگر شیر است كآدم مى خورد

در این شعر لفظ «بادیه» و «شیر» استعمال شده است. اما یك مرتبه «بادیه» به معنى بیابان است و در جاى دیگر به معنى ظرف شیر. همچنین «شیر» یك جا به معنى نوشیدنى لذیذى است كه انسان از آن استفاده مى كند و در جاى دیگر شیر به معنى حیوان درنده اى كه انسان را مى خورد. واژه شیر یكى است، اما معانى متعددى دارد. امروزه معنى سوم هم براى «شیر» پیدا شده است یعنى این واژه براى شیر آب هم به كار مى رود. حال، اگر كسى به ادبیات یك زبان آشنا نباشد، هنگامى كه با لفظ مشتركى مواجه شود، متوجه نمى شود كدام یك از معانى آن مراد است. كسانى كه در ادبیات تخصص دارند، مى توانند از قرائن كلامى، مقدمات و مؤخرات عبارت و از قرائن مقامى استفاده كنند و بفهمند كدام یك از معانى لفظ مشترك مورد نظر بوده است. اما كسانى كه به ادبیات زبانى آشنا نیستند، ممكن است به اشتباهات زیادى گرفتار شوند. در این مورد هم براى روشن شدن این مسأله ـ كه فهمیدن معناى یك لفظ چندان ساده نیست ـ مثالى را نقل مى كنم. یكى از مترجمان بسیار معتبر قرآن كه از نظر علم و تقوا بسیار ممتاز و مرد بزرگى بوده است، ترجمه اى براى قرآن كرده است. [اگر خصوصیات آن را بگویم، مصداق آن مشخص مى شود، اما براى اینكه اسائه ادب نشود، از ذكر خصوصیات آن خوددارى مى كنم. خداوند ان شاء الله درجات آن بزرگوار را متعالى كند و او را با مولایش امیرالمؤمنین(علیه السلام) محشور كند]. همچنان كه مى دانید آیه «فاسلك فیها من كل زوجین اثنین و اهلك الا مَن سبق علیه القول منى»5 در مورد داستان حضرت نوح است. هنگامى كه آن حضرت كشتى را ساخت، خدا به او دستور داد كه از هر نوع حیوانى یك جفت در كشتى سوار كند. چون قرار بود آب پهنه زمین را فرا گیرد و حیوانات هم از بین بروند. اما براى این كه نسل حیوانات از بین نرود، خداوند به حضرت نوح(علیه السلام) دستور داد از هر نوع از حیوانات اهلى یك جفت را سوار كشتى كند. قرآن در این مورد مى فرماید: «فاسلك فیها»، یعنى از هر نوع از این حیوانات دو جفت را در كشتى وارد كن، «زوجین اثنین و اهلك». آن مترجم بزرگوار در ابتداى كار، كلمه «اهلك» را اینگونه ترجمه كرده بود: «و هلاك كرد». ایشان چنین پنداشته بود كه معنى آیه این است كه همه مردم هلاك شدند، مگر همراهان حضرت نوح، «الا من سبق علیه القول»، بر اساس همین تصور عبارت «اهلك» را به «هلاك كرد» معنى كرده بود. در صورتى كه «اهلك» در اینجا مضاف و مضاف الیه است، یعنى اهل خودت را. بر این اساس، منظور آیه این است كه غیر از حیواناتى كه سوار كشتى مى كنى، خاندان خودت را هم سوار كشتى كن.

شخصیتى كه از نظر علمى، تقوا و دقت جاى بحث و تردیدى در مورد او نیست، عبارت «اهلك» را در این آیه به «هلاك كرد» معنا كرده بود. البته گویا مدتى بعد به ایشان تذكر داده شد و در چاپ هاى بعد این اشتباه اصلاح شده است. اگر فردى كم سواد یا كسى كه تحصیلات دینى نداشت چنین اشتباهى را مرتكب مى شد، جاى تعجب نبود، اما مى بینید كسى كه بیش از پنجاه سال با قرآن و حدیث سر و كار داشته، در ترجمه آیه دچار اشتباه مى شود.

بنابراین، براى فهمیدن یك كلامْ آشنایى به اصول كلى ادبیات زبان كافى نیست، بلكه انسان باید از بسیارى جزئیات هم اطلاع داشته باشد تا بتواند معناى صحیح كلام را بفهمد و در فهم آن اشتباه نكند.

نكته دیگرى كه مخصوص زبان عربى است و در فارسى چنین مشكلى وجود ندارد این است كه در زبان عربى با تغییر حركت و اِعراب كلمه، معناى كلام از زمین تا آسمان تفاوت پیدا مى كند. در اینجا هم نمونه عینى دیگرى را نقل مى كنم. چون این قبیل شبهه ها آن قدر رایج شده كه حتى بسیارى از افراد متدین را نیز گمراه كرده است. اگر من در مورد این مسایل شرح و توضیح زیادى براى نوجوانان عزیز مى دهم، ان شاء الله بزرگ ترها مرا مى بخشند.

نقل شده است كه علم نحو را امیرالمؤمنین(علیه السلام) ابداع كردند. علت این كار هم این بود كه روزى آن حضرت شنیدند شخصى مشغول خواندن آیه سوم از سوره برائت بود. «و أذان من اللّه و رسوله إلى النّاس یوم الحجّ الأكبر أن اللّه بریء من المشركین و رسوله». آن مرد «و رسوله» را به كسر لام خواند در صورتى كه باید به ضمّ لام خوانده شود. اگر آیه به كسر لام خوانده شود، معنى آیه این مى شود كه خدا در روز حج اكبر اعلام مى كند كه مشركین و از پیغمبرش بیزار است. در صورتى كه اگر به ضمّ لام قرائت شود معنایش این مى شود: همچنان كه خدا از مشركین بیزار است، پیغمبر او هم از مشركین بیزار است. بر اساس آنچه در تاریخ نقل شده است، این جریان انگیزه اى شد براى این كه امیرالمؤمنین(علیه السلام)قواعد نحو را به ابوالاسود دؤلى تعلیم فرمایند. ما چنین مشكلى را در فارسى نداریم; اما در زبان عربى با تغییر حركت و اِعراب كلمه، معنى تفاوت پیدا مى كند. بسیارى از علما بودند كه با وجود این كه سال ها در زمینه بحث و تحقیق زحمت كشیده بودند، اما گاهى در بعضى موارد به خاطر اشتباه در ادبیات معنى كلام را اشتباه مى فهمیدند. من نمونه هاى دیگرى را به خاطر دارم، ولى براى این كه به بعضى از نویسندگان و بزرگان توهین نشود، آنها را ذكر نمى كنم. بنابراین، حتى براى فهمیدن معناى ساده یك آیه قرآن، آشنایى اندكى كه یك دانشجوى رشته پزشكى یا دندانپزشكى با آیات قرآن پیدا مى كند، كافى نیست.


1. مائده، 15.

2. عبس، 31.

3. نهج البلاغة، خطبه 210

4. وسائل الشیعه، ج 16، ص 210.

5. مؤمنون، 27.