فهرست مطالب

داستان یك كرامت

داستان یك كرامت

براى اینكه یادى از كرامت الهى در زمان خودمان كرده باشیم، براى كسانى كه چنین علاقه و آمادگى را دارند كه دلشان با نور معرفت آشنا شود، به داستان كربلایى كاظم اشاره مى كنم. نمى دانم آیا در این مجلس، كسانى هستند كه ایشان را دیده باشند یا نه؟ بیش از پنجاه سال پیش، مردى میانسال و روستایى در اطراف اراك زندگى مى كرد كه بى سواد بود و توانایى خواندن و نوشتن را نداشت. ایشان از ابتداى دوران تكلیف، قطعه اى زمین از پدرش گرفته بود و در آن پنبه و جو مى كاشت. او نانش را از محصول زمین خودش و لباسش را از پنبه اى كه خودش مى كاشت، فراهم مى كرد. چندین سال از عمر این مرد به این صورت گذشت. تا اینكه در كرامتى استثنائى در امامزاده روستاى محل سكونت این مرد بزرگ، حالت مكاشفه اى بر او عارض مى شود و در آن مكاشفه قرآن را یاد مى گیرد و حافظ تمام قرآن مى شود به صورتى كه هر جا آیه اى از قرآن بود، آن را تشخیص مى داد. مرحوم آیة اللّه حاج شیخ مرتضى حائرى ـ رضوان الله علیه ـ براى آزمایش این مرد، كتاب جواهر را در مقابل او گذاشته و گفته بودند: بخوان! اما او تنها بر مواردى كه آیه قرآن بود، دست گذاشته و گفته بود: این آیه قرآن است. از او سؤال كردند: چگونه آیات را تشخیص مى دهى؟ او در جواب گفته بود: آیات قرآن براى من نورانیتى دارد كه به كمك آن، آیات را تشخیص مى دهم. در زمان مرحوم آیة الله بروجردى(قدس سره)، مرحوم نواب صفوى(قدس سره)، كربلایى كاظم را به مصر برد و علماى مصر ایشان را امتحان كردند. مرحوم كربلایى كاظم تمام قرآن را از اول تا به آخر و از آخر تا به اول تلاوت مى كرد و شماره كلمات و حتى شماره نقطه هاى هر آیه را مى دانست. بعضى از افرادى كه با ایشان محشور بودند، مى گفتند: ایشان خواص آیات را هم مى داند. من خودم ایشان را زیارت كرده بودم; انسان ساده و بى پیرایه اى بود كه لباس ساده روستایى به تن مى كرد و كلاه نمدى بر سر مى گذاشت و عبایى هم بر دوش مى انداخت كه مرحوم آیة الله بروجردى(قدس سره) به او داده بودند. او در كمال سادگى و تواضع به مدرسه فیضیه و مدرسه حجتیه مى آمد و در گوشه اى مى نشست; طلبه ها نیز اطراف او جمع مى شدند و او را امتحان مى كردند و این كار براى آنها سرگرمى شده بود. ایشان نیز در كمال خونسردى پاسخ آنها را مى داد. این مرد، بسیار متواضع بود. چنین نبود كه به خاطر تفاوتى كه با دیگران دارد، در خود احساس غرور كند. مانند فرد بى سوادى كه در برابر عالمى خضوع مى كند، او هم در برابر طلبه هاى جوان تواضع مى كرد. ایشان چندین بار توسط علماى بزرگ و مراجع آن زمان، مورد امتحان قرار گرفت. پس از وفات، نیز پیكر مطهر این مرد بزرگ در قبرستان نو قم دفن شد و اكنون مقبره اى بر آن ساخته شده و شرح حال ایشان در جزوه اى تكثیر شده و در اختیار مردم قرار گرفته است.

معجزه قرآن را ملاحظه كنید! فرد بى سوادى كه توانایى خواندن عبارت فارسى را ندارد و حتى الفبا را نمى شناسد، در جریان مكاشفه اى حافظ قرآن مى شود. خدایى كه مى تواند شخص بى سوادى را كه پیامبر نیست و تنها دستورهاى خدا و پیامبر را در حد توان انجام داده است، مورد لطف و عنایت خود قرار دهد و چنین توانایى را به او عطا كند، آیا نمى تواند قرآن را به صورتى به پیامبر خود بیاموزد كه در الفاظ آن تغییرى ایجاد نشود؟ آیا باید گفت وحى حالت مبهم عرفانى بود كه بر پیامبر عارض مى شد و بعد از آن، پیامبر(صلى الله علیه وآله) بصورت الفاظ درمى آورد؟ آیا غیر از این نمى توان تفسیرى براى وحى ارائه كرد؟ به راستى شما اى كارگزاران شیطان! از حقایق این عالم چه فهمیده اید كه در صدد هستید وحى قرآنى را بى اعتبار كنید؟ این حرفها بلندتر و عالى تر از حد من و شماست. افتخار ما این است كه خاك پاى امثال كربلایى كاظم را توتیاى چشم كنیم. حال، در مورد پیامبر(صلى الله علیه وآله) این گونه قضاوت كنید كه ـ نعوذ بالله ـ او نمى فهمید یا اینكه آیات را خود او درست مى كرد؟!

مجدداً به شما نوجوانان و جوانان توصیه مى كنم، داستان مرحوم كربلایى كاظم را كه قریب پنجاه سال از آن مى گذرد، مطالعه كنید تا ببینید خداوند چه كراماتى را به بنده هاى معمولى خود عطا كرده است، چه رسد به انبیا و اولیا!