مرورى بر مطالب جلسه پیشین
پیش از این بیان شد كه در زمان ما شبهات متعددى درباره مبانى فكرى و اعتقادى اسلام و بخصوص مكتب تشیع، مطرح شده است كه احیاناً آهنگ علمى و فلسفى هم دارد و به شكل جدیدى بیان شده كه براى جوانان و به خصوص دانشگاهیان جاذبه خاصى داشته باشد و متأسفانه در بعضى موارد آثار سویى هم به جا گذاشته است. این شبهات یا اصلا سابقه نداشته و یا اگر پیش از این هم وجود داشته، امروز در قالب جدیدى مطرح شده است. در جلسه گذشته بعضى از این شبهات را مطرح كردیم و در جلسات آینده بعضى دیگر را كه عمومیت بیشترى دارند به شرط توفیق الهى، بررسى خواهیم كرد.
شبهه اى كه در جلسه گذشته مطرح شد این بود كه آنچه به نام اسلام و تشیع مطرح شده و مردم به آن اعتقاد دارند، برداشت خاصى است كه توسط روحانیون صورت گرفته و آنها با هدف فراهم كردن زمینه براى استفاده شخصى خود، فهم اسلام را منحصر به خود كرده و مى گویند: «همه مردم باید آنچه را ما مى گوییم، بپذیرند». در صورتى كه قرآن براى همه مردم نازل شده و «بیانٌ للناس» است.
بر این اساس، ما باید بدون توجه به نظر روحانیون كه یك گروه و صنف خاص و در پى منافع خود هستند، قرآن را مطالعه كنیم و هر چه از آن فهمیدیم، مبناى عمل قرار دهیم.
طرح شبهه مذكور یك حیله شیطانى است. و ما پیش از این، امور لازم براى فهم قرآن را بیان كرده و به نمونه هایى از برداشت هاى غلط از آیات الهى اشاره كرده ایم. سرانجام به این نتیجه رسیده ایم كه فهمیدن معانى چنین كتابى كه براى همیشه متكفل سعادت بشر در دو عالم است، به سادگى و با مراجعه به كتب لغت و ترجمه فارسى میسّر نیست. از سوى دیگر به برخى از آثار سویى كه بر این روش مترتب است نیز اشاره كرده و گفته ایم كه بر طبق این پیشنهاد یك معنى قابل قبول و مورد اتفاق همه به دست نخواهد آمد. اما اگر كسانى واقعاً قصد داشته باشند به درستى شرایط فهم معنا را رعایت كنند، لازم است ابتدا صرف و نحو عربى را به خوبى بیاموزند; چون بدون مراعات قواعد صرف و نحو و با یك تغییر مختصر در حركت و اِعراب كلمه، معنى آیه هم تغییر مى كند. رعایت قواعد معانى بیان و فصاحت و بلاغت نیز لازم است تا نكاتى كه بر اساس این قواعد از آیات استفاده مى شود، روشن گردد. در نهایت، آشنایى با قواعد اصول فقه و شناختن عام و خاص، مطلق و مقید، ناسخ و منسوخ و امورى از این قبیل هم لازم است.
فراگرفتن تمام این موارد، تخصص كاملى مى طلبد و سالیان متمادى تحصیل و دقت لازم است تا كسى این فنون را فرا گیرد. به اصطلاح امروز استفاده از متون دینى باید بر اساس روش تحقیق یا متدولوژى خاصى باشد. این امر در دنیا شناخته شده است كه استفاده از هر منبعى با هر متد و روشى صحیح نیست. هر علمى روش تحقیق خاص خود را دارد. علومى كه مستند به متون هستند، متد تحقیق خاص خود را دارند; و نیازمند به بررسى اسناد، فهم معانى لغات، ادبیات، و در نهایت اصول محاوره ـ كه در اصطلاح علمى به آنها "اصول الفقه" گفته مى شود ـ هستند. این موارد از امورى هستند كه باید براى استنباط احكام، رعایت شوند و اگر كسى قصد داشته باشد بر اساس آنها از قرآن و روایات استفاده كند، او هم یك روحانى (عالم دینى) خواهد بود. چون روحانى هم براى استنباط احكام، كار دیگرى انجام نمى دهد. اگر كسى بخواهد این موارد را رعایت كند، باید این علوم را بیاموزد و روحانى (عالم دینى) شود; اما اگر بخواهد بدون یاد گرفتن روش استفاده از متون یا به اصطلاح روزْ متدولوژى تحقیق در علوم نقلى ـ از قرآن و حدیث استفاده كند، چنین تحقیقى در عرف دانشمندان و عقلاء جهان قابل قبول نیست و نتیجه قابل پذیرشى هم نخواهد داشت.
بنابراین، امر دائر است بین اینكه شخص این قواعد را مراعات كند چنانكه عالمان دین شناس انجام مى دهند یا اینكه صرف نظر از آنها كند و بخواهد بدون رعایت آنها از قرآن و حدیث استفاده كند. در صورت اول كسى كه چنین كند، خود او هم یك روحانى است زیرا روحانى تفاوتى با افراد عادى ندارد، جز اینكه زحماتى را متحمل شده و این قواعد را آموخته و تمرین كرده است تا آنها را درست اجرا كند. اما اگر این قواعد اجرا نشود، همانند سایر علوم، بدون رعایت روش تحقیق مناسب، نتیجه صحیحى حاصل نخواهد شد. این، بیان شبهه و جواب آن بود كه در جلسه گذشته مطرح كردیم.
شبهه دیگرى كه در جلسه پیش اشاره اى به آن داشتیم، شبهه اى است كه امروزه در جامعه رایج شده است مبنى بر این كه دین قرائت واحد ندارد بلكه قرائت هاى متعددى دارد. آنها بر این باورند كه بر فرض پذیرش قرائت علما، آن هم قرائتى در كنار سایر قرائت هاست و به این معنا نیست كه نباید قرائت دیگرى باشد. درست است كه علما زحمات زیاد و قابل تقدیرى براى فهم دین مى كشند امّا بالاخره، آنها برداشت و قرائت خود را دارند و باید بپذیرند كه قرائت هاى دیگرى هم هست.
شاید این تعبیرات را زیاد شنیده باشید. ابتدا مقدارى در مورد مبدأ پیدایش این طرز فكر و چگونگى رواج آن در دو دهه اخیر و عمدتاً در چند سال اخیر در ادبیات علمى توضیح خواهم داد. البته بهتر است گفته شود ادبیات سیاسى، چون مطرح كردن این قبیل شبهات غالباً اگر نه كلاًّ بر اساس اغراض سیاسى است، نه اغراض علمى.