پاسخ شبهه
مقدمه پاسخ به این شبهه، اثبات وجود خداوند و قدرت و حكمت اوست كه ثابت كردن آنها با ادله عقلى در حد فرصت این جلسه نیست، از این رو، این مسأله را ثابت شده در نظر مى گیریم و بحث در مورد وجود خدا و صفات او را به محل خود واگذار مى كنیم. اگر ما پذیرفتیم كه خدا وجود دارد و او علیم و حكیم است، در این صورت مى توانیم به شبهاتى كه در مورد راستگویى خدا و عصمت پیامبران و ائمه(علیهم السلام) مطرح مى شود، پاسخ دهیم.
پاسخ این شبهه، این است كه خداوند حكیم انسان را آفریده تا بتواند صراط مستقیم را از مسیر انحراف تشخیص دهد و با اراده و اختیار خود، راه درست را انتخاب كند. «انا هدیناه السبیل امّا شاكراً و امّا كفورا»1، «فمن شاء فلیؤمن و من شاء فلیكفر»2. هم چنین این ویژگى به انسان اختصاص دارد كه براى تأمین این هدف علاوه بر عقل، پیغمبران نیز براى هدایت او فرستاده شده اند. چون عقل به تنهایى براى ارشاد بشر كافى نیست. البته عقل براى حل بعضى از مسایل به تنهایى كافى است و كسانى كه عقل را به طور كلى عاجز مى دانند و در اعتبار آن خدشه مى كنند، در عمل تصدیق مى كنند كه بسیارى از مسایل به كمك عقل قابل فهم است. اما از سویى عقول انسانها به تمام آنچه كه براى رسیدن به سعادت، به آنها نیاز دارند، نمى رسد و از سوى دیگر قوه تعقل افراد مختلف در یك سطح نیست. از این رو، خداوند براى تكمیلِ زمینه لازم براى هدایت تمام انسان ها، وحى را از طریق پیامبران به یارى بشر فرستاده است. بنابراین، نقش پیامبران جبران نواقص عقل و هم چنین حل اختلاف میان انسان ها در مورد مسایلى است كه بشر براى رسیدن به سعادت، به آنها نیاز دارد. ما اگر پذیرفتیم كه خداوند حكیم است، حكمت چنین اقتضا مى كند كه اسباب لازم براى هدایت انسان را در اختیار او قرار دهد. در غیر این صورت مانند میزبانى است كه كسى را با اصرار به منزل خود دعوت كند، اما آدرس خود را در اختیار او قرار ندهد. چنین كارى از شخص حكیم سر نمى زند.
انبیا آمده اند تا راه سعادت را به بشر نشان دهند و آنچه آنها گفته اند آدرسهایى است كه ما را در رسیدن به قرب خداوند و رحمت و رضوان الهى كمك مى كند. گاهى ممكن است میزبانى كسى را به جایى دعوت كند، اما خود او هم آدرس آن محل را نداند یا توانایى تفهیم آدرس را نداشته باشد. در این صورت خود میزبان از راهنمایى میهمان عاجز است. اما اگر میزبان با وجود اینكه قادر به راهنمایى میهمان است، از ارائه آدرس خوددارى كند یا آدرسى را در اختیار او قرار دهد كه احتمال خطا در آن باشد و میهمان به صحت آن اطمینان نداشته باشد، آیا چنین كارى حكیمانه است؟ آیا شخص حكیم، چنین كارى را انجام مى دهد؟ اگر كسى قصد آزار و اذیت دیگرى را دارد و یا درصدد انجام كار لغو و عبث است، چنین كارى را انجام مى دهد. اما خداوند حكیم كار لغو و بیهوده انجام نمى دهد. «لو أردنا أن نتخذ لهوا لاتخذناه من لدنا إن كنا فاعلین»3; «أفحسبتم أنما خلقناكم عبثاً»4. خلقت انسان براساس حكمت است، هم چنین تمام كارهایى كه خداوند براى هدایت انسان انجام مى دهد، براساس حكمت است، به همین جهت باید راههایى كه به وسیله انبیا به ما نشان داده شده است، درست باشد. به عبارت دیگر اگر در وحى، تا هنگام رسیدن آن به پیامبر یا ابلاغ آن توسط پیامبر به مردم اختلالى ایجاد شود، در این صورت باید در قدرت خدا و یا در حكمت او تردید كرد و اگر به كمك ادله عقلى ثابت شده باشد كه خداوند عالم، قادر و حكیم است، این مسأله با صفات خداوند سازگار نیست. بنابراین، اگر خداوند از قدرت بى نهایت برخوردار است و كارهاى خود را براساس حكمت انجام مى دهد، باید زمینه لازم را براى درست رسیدن پیام خود به مردم و تفسیر و تبیین صحیح آن فراهم سازد. در غیر این صورت، اگر خداوند قادر باشد كه ابزار هدایت مردم را فراهم سازد، اما این كار را به درستى انجام ندهد و امور مشتبه و خطابردارى را در اختیار بشر قرار دهد، این كار برخلاف حكمت خواهد بود.
بنابراین، دلیل عصمت پیامبر(صلى الله علیه وآله) و امام(علیه السلام) حكمت خداوند است. چون اگر خداوند زمینه لازم را براى درست فهمیدن و درست فهماندن پیامبر(صلى الله علیه وآله) فراهم نكند، یا باید گفت خداوند از انجام این كار عاجز است و یا باید گفت كه او حكیم نیست و كار عبثى را انجام داده است. اما چون با ادله عقلى ثابت كردیم كه خداوند قادر و حكیم است، باید پیامبرى را براى هدایت مردم مبعوث كند كه پیام الهى را به همان صورت كه خدا فرموده، به مردم برساند و آن را مطابق خواست خدا براى مردم تفسیر و تبیین كند; نه اینكه در فهمیدن و یا بیان آن براى مردم مرتكب اشتباه شود، در این صورت وجود و عدم چنین راهنمایى كه گفته هاى او قابل اعتماد نیست، برابر است و فرستادن او براى هدایت مردم كار حكیمانه اى نیست. بنابراین، عصمت انبیا بر اساس حكمت خداوند ثابت مى شود. البته اگر كسى اصل عقل را انكار و ادله عقلى را از اعتبار ساقط دانست، جایى براى چنین استدلالهایى باقى نمى ماند. در این صورت با سفسطه بازى روبرو هستیم و باید به صورت دیگرى رفتار كنیم. اگر كسى بگوید من عقل ندارم، یا نمى توانم نسبت به مسأله اى یقین پیدا كنم، بحث با چنین كسى، كار عاقلانه اى نیست. كسى كه اعتراف مى كند كه نمى تواند به هیچ چیز یقین پیدا كند و نسبت به همه مسایل تردید دارد، بحث با چنین كسى چه فایده اى دارد؟ تنها باید به او گفت: اگر تو به هیچ مسأله اى یقین ندارى، با چه انگیزه اى شكیات خود را براى دیگران بازگو مى كنى و اصرار دارى آنها هم سخن تو را بپذیرند؟ اگر شما معتقد هستید كه به كمك عقل نمى توان به معرفت یقینى رسید و در تمام شناختها، به خصوص در زمینه متافیزیك و امور غیر حسى، عقل اعتبارى ندارد، در این صورت این چه سخنانى است كه شما مى گوئید؟ این قبیل موضوعات از مسایل متافیزیكى است، با این وجود چرا شما اصرار دارید كه چنین حرفهاى مشكوكى را مطرح كنید؟
با فرض این نكته كه بپذیریم عقل داریم و عقل مى تواند وجود خدا و قدرت و حكمت او را اثبات كند، در این صورت عصمت انبیا، هم در فهم و هم در تفسیر كلام خدا ثابت مى شود. هم چنین راستگویى خدا هم به كمك اصل حكمت خدا ثابت مى شود.
كلام خدا و نازل كردن قرآن و احادیث قدسى به چه منظورى است؟ آیا این كار، عبث و بیهوده است یا خداوند قصد دارد مطلبى را به مردم بفهماند؟ خداوندِ حكیم قرآن را نازل كرده است، تا مردم راه راست را بشناسد و آن را انتخاب كنند و از این راه، مستحق رحمت بى نهایت او شوند. حال اگر خداوند مطلبى را بیان كند كه مردم نسبت به آن اطمینان پیدا نكنند و احتمال خطا و دروغ در آن وجود داشته باشد، ارائه چنین مطلبى چه ثمره اى دارد؟ اگر در كلامى كه خدا براى هدایت انسانها نازل كرده است، احتمال خطا و دروغ وجود داشته باشد و یا گفته شود كه او درصدد فریب ماست در این صورت نمى توان به این كلام اعتماد كرد و وجود و عدم آن برابر خواهد بود. بنابراین، نزول وحى بر پیامبر زمانى حكیمانه است كه از ضمانت صحت برخوردار باشد; یعنى هم خدا در كلام خود صداقت داشته باشد و هم پیامبر در فهمیدن، ابلاغ و تفسیر آن مرتكب اشتباه نشود. اگر در هر یك از این موارد اختلالى ایجاد شود، فرستادن كلام از جانب خداوند لغو و خلاف حكمت الهى است. بنابراین، دلیل عصمت انبیا و صدق گفته خدا، حكمت خداوند است. چگونه ممكن است كسى كه از قدرت بى نهایت برخوردار است، به دروغ متوسل شود؟ چون كسى كه دروغ مى گوید، براى این كار خود انگیزه اى دارد. اما خداوند با قدرت بى نهایت خود، داعیه اى براى دروغگویى ندارد و اگر كلام او كذب باشد و یا احتمال كذب در آن وجود داشته باشد، نقض غرض و خلاف حكمت او خواهد بود. ممكن است، كسانى براى اثبات این مسأله به آیاتى از قبیل «من اصدق من الله حدیثاً»5 و یا «من اصدق من الله قیلا»6 استناد كنند، كه این كار استدلال دورى است. چون براى اثبات صداقت خداوند به كلام خود او استناد شده است.
نتیجه بحث این شد كه اگر كسى واقعاً اصل وجود خدا و قدرت و حكمت او را بپذیرد، چاره اى جز پذیرفتن راستگویى خداوند ندارد; هم چنین باید قبول كند كه پیامبر در تلقى وحى و رساندن آن به مردم، مرتكب خطا و اشتباه نمى شود. چون اگر پیامبر در فهمیدن و فهماندن وحى اشتباه كند، یا خداوند نخواسته و یا نتوانسته است از اشتباه پیامبر جلوگیرى كند; و به هر حال، مستلزم جهل و عجز یا نقض غرض و خلاف حكمت خداوند خواهد بود.
بنابراین، اگر ما از اثبات اصل وجود خداوند و قدرت و حكمت او بحث را آغاز كنیم، به صورت منطقى باید راستگویى خداوند را هم بپذیریم، عصمت انبیا و تمام كسانى را كه خداوند كلام آنها را معتبر دانسته است نیز باید بپذیریم. با توجه به این مسأله ما ابتدا صحت آیات قرآن و معجزه بودن آن را به كمك دلیل عقلى اثبات و پس از آن، با اتكا به آیات قرآن صحت كلام پیامبر(صلى الله علیه وآله) را ثابت مى كنیم. هنگامى كه قرآن مى فرماید: «من یطع الرسول فقط اطاع الله»7، این گفته به معنى اعتبار بخشیدن به تمام كلمات پیامبر(صلى الله علیه وآله)است. بنابراین، از این آیه فهمیده مى شود كه پیامبر (صلى الله علیه وآله) معصوم است و اطاعت او اطاعت خدا است. علاوه بر این آیه، دلایل دیگرى نیز براى اثبات عصمت پیامبر(صلى الله علیه وآله)وجود دارد كه عرض شد; از جمله این دلیل عقلى است كه اگر پیامبر(صلى الله علیه وآله) معصوم نباشد، غرض الهى از خلق بشر نقض مى شود، و خداى متعال به هدف خود از آفرینش انسان و هدایت او به وسیله وحى نخواهد رسید و اگر این هدف تأمین نشود، یا خداوند نتوانسته مقدمات لازم براى رسیدن به این هدف را فراهم كند و از این كار عاجز بوده است، یا اینكه قصد آزار و اذیت انسانها را داشته و هدف حكیمانه و عاقلانه اى از آفرینش انسان نداشته است. و همچنان كه بیان شد، تمام این احتمالات از ساحت قدس الهى به دور است. بنابراین، پیامبر(صلى الله علیه وآله) و به تبع او ائمه اطهار، كه پس از پیامبر(صلى الله علیه وآله) مرجع تفسیر و تبیین آیات قرآن هستند، از خطا و اشتباه مصون مى باشند.
در پایان به اندازه فرصت به برخى از سؤالات كتبى پاسخ خواهم داد.
]1. انسان، 3.
]2. كهف، 29.
]3. انسان، 17.
]4. مومنون، 115.
]5. نساء، 87.
]6. نساء، 122.
]7. نساء، 80.