فهرست مطالب

متشابهات قرآن و شبهه تعدد قرائت ها

متشابهات قرآن و شبهه تعدد قرائت ها

درست است كه خود قرآن مى فرماید: برخى از آیاتش متشابه هستند و چنین قابلیتى را دارند كه افرادى از آنها سوءاستفاده كنند. چنانكه در آیه هفتم سوره آل عمران مى فرماید: «منه آیات محكمات هن ام الكتاب و اُخر متشابهات»; آیات قرآن دو دسته است; دسته اى «آیات محكمات» كه در معنا و مفاد آنها هیچ تردیدى نیست، دسته دیگر «آیات متشابهات» است. «فأما الذین فى قلوبهم زیغ فیتبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنة و ابتغاء تأویله». این آیه مى فرماید كسانى كه انحرافى در دل دارند; (زیغ یعنى انحراف و كجى) كسانى كه دلشان كج است و مرض دارند، آنها به سراغ آیات محكمات نمى روند تا بر اساس آنها مقاصد دین را بفهمند; آنها ابتدا به سراغ آیات متشابه مى روند. چرا این كار را انجام مى دهند؟ آنها دو هدف از این كار دارند: «ابتغاء الفتنة و ابتغاء تأویله»، یكى از اهداف آنها ایجاد فتنه است. فتنه اى كه اساس آن انحراف در دین است; سوء فهم، سوء اعتقاد، اختلاف در عقاید و افكار. آنها قصد دارند فتنه اى را بر پا كنند و براى این كار به دنبال دستاویزى مى گردند تا چنین القا كنند كه افكار ایشان درست است، افكارى را به عنوان تفكر صحیح به مردم تحمیل و آنها را به ذهن مردم تزریق كنند. چنین كارى سند مى خواهد; به همین منظور آیه متشابهى را پیدا كرده و مى گویند مطلب مورد نظر ما از آن آیه استفاده مى شود، آیه اى كه معناى اصلى آن براى همه به درستى روشن نیست.

در این زمینه كه آیه متشابه چیست و چرا در قرآن آیات متشابه وجود دارد، بزرگان علما و مفسرین از زمان هاى خیلى قدیم، تحقیقات فراوانى انجام داده و كتاب هایى هم نوشته اند. حتى كتاب هایى تحت عنوان «متشابهات القرآن» داریم. یكى از این كتاب ها از مؤلف نهج البلاغه، مرحوم سید رضى است. ایشان كتابى هم درباره «متشابهات القرآن» دارد. مفسران جدید مانند مرحوم علامه طباطبایى رضوان الله علیه ـ و سایر مفسران معاصر هم بحث ها و تحقیقاتى دارند. كسانى كه مایل باشند در این زمینه مطالعه كنند مى توانند تفسیر آیه هفتم سوره آل عمران را در تفاسیر جدید ملاحظه فرمایند.

در قرآن، آیات متشابه وجود دارد و این آیات متشابه دست آویزى است براى كسانى كه قصد ایجاد فتنه در دین و مشوب كردن ذهن ها را دارند یا به فرمایش مقام معظم رهبرى، قصد دارند ایمان جوانان را هدف قرار دهند.

درست است كه ما چنین آیاتى را در قرآن داریم، اما خود قرآن راه حل استفاده از این آیات را بیان فرموده است، در آنجا كه پیغمبر(صلى الله علیه وآله وسلم) و امام(علیه السلام) را مفسر قرآن قرار داده است و ما باید براى تفسیر آیات متشابه به آن بزرگواران مراجعه كنیم. این راه حل كلى است. در جاى دیگر هم قرآن فرموده است: ابتدا ما باید آیات محكم را كه معنایش مسلّم است، ملاك قرار دهیم و متشابهات را بر اساس آنها تفسیر كنیم. یعنى تفسیر متشابهات هیچ گاه نباید به گونه اى باشد كه با مفاد آیات محكم تنافى داشته باشد. آیات محكم اصل بوده و هیچ ابهامى در آنها نیست، آنها را باید پذیرفت، سپس بر اساس آنها، آیات متشابه را كه به چند صورت قابل تفسیر است، به معنایى كه موافق با آیات محكمات است تفسیر كرد و معناى مخالف با محكمات را رها كرد. خود قرآن به این مطلب اشاره دارد كه مى فرماید: «هنّ اُمُّ الكتاب» آیات محكمات، نسبت به سایر آیات اصل و مادر هستند. براى این كه ما بتوانیم سایر آیات را بفهمیم و از آنها استفاده كنیم، باید آنها را به آیات محكمات كه جنبه اصل دارند، ارجاع دهیم.

به هر حال، كسانى كه قصد سوء استفاده دارند و مى خواهند قرآن را به صورتى تفسیر كنند كه با اغراض خود یا اربابانشان مطابق باشد، از آیات متشابه سوء استفاده مى كنند. استفاده از این روش، امر تازه اى نیست و قدر متیقن از زمان امیرالمؤمنین(علیه السلام)وجود داشته و نام آن هم تفسیر به رأى بوده است. كسانى بوده اند كه تفسیر قرآن را از پیغمبر(صلى الله علیه وآله وسلم) و امام(علیه السلام) یاد مى گرفتند و آیات متشابه را بر اساس استفاده از آیات محكمات تفسیر كردند، در مقابل آنها هم كسانى بودند كه قرآن را به دلخواه خود تفسیر مى كردند. تفسیر به رأى یعنى تفسیر به دلخواه و بر اساس رأى خود. هر چه هوى و هوسشان اقتضا كند مى گویند معنى آیه همان است. اگر مرورى بر نهج البلاغه كنید، ملاحظه خواهید كرد كه امیرالمؤمنین(علیه السلام) در چندین خطبه نسبت به كسانى كه تفسیر به رأى مى كنند، هشدار مى دهد. براى نمونه قسمتى از یك خطبه را براى شما نقل مى كنم و بعد به اصل شبهه و پاسخ آن بر مى گردم.

حضرت امیر(علیه السلام) در یكى از خطبه ها مى فرماید: «و آخَرُ قدَّ تسمى عالماً و لیس به فاقتبس جهائل من جهّال و أضالیل من ضلّال و نصب للناس أشراكاً من حبائل غرور و قول زور قد حمل الكتاب على آرائه و عطف الحقّ على أهوائه»1. امیرالمؤمنین(علیه السلام) در زمان خودشان از كسانى یاد مى كنند كه نام خود را عالم گذاشته اند، «قد تسَّمى عالما»، نام عالم را بر خود نهاده اند، «و لیس به»، ولى عالم نیستند. خصوصیت چنین اشخاصى این است كه «اقتبس جهائل من جهال»، از عده اى جاهل اقتباس و خوشه چینى كرده اند، به عبارت دیگر از هر جاهلى مطلبى را یاد گرفته اند، «و أضالیل من ضلَّال»، از عده اى گمراه مطالب نادرستى را اخذ كرده اند. «فاقتبس جهائل من جهال و أضالیل من ضلَّال»، مجموعه اى از افكارى را كه از جاهلان و گمراهان نشأت گرفته است، جمع آورى كرده و اطلاعات خود را از این افكار «علم» و خود را هم «عالم» نامیده اند. چنین كسى هنگامى كه با مطالب قرآن مواجه مى شود، چه مى كند؟ «قد حمل الكتاب على آرائه»، قرآن را طبق آراء خود حمل و تفسیر مى كند، به عبارت دیگر معنایى را به آیه نسبت مى دهد، كه موافق أى خود اوست، «و عطف الحقّ على أهوائه» حق را به آن سویى كه هوى و هوس او اقتضا كند، متمایل مى كند، «عطف الحق»، حق را به سوى امیال و هوس هاى خود منعطف كرده و مى گرداند. در ادامه آن حضرت مى فرماید: «فالصورة صورة إنسان و القلب قلب حیوان»، چنین كسى ظاهرش آدمیزاد ولى باطنش حیوان است. سرانجام حضرت امیر(علیه السلام)مى فرماید: «ذلك میت الأحیاء»، چنین كسى زنده نیست، بلكه مرده اى است كه خود را در میان زندگان جا داده است.

این خطبه نشان مى دهد حتى در زمان خود امیرالمؤمنین(علیه السلام) كسانى بودند كه چنین بلایى را بر سر مردم مى آوردند; بر مسندى مى نشستند، قیافه اى به خود گرفته و ادعا مى كردند ما عالم هستیم و براى این كه با دیگران تفاوت داشته باشند، مجموعه اى از افكار گمراهان را جمع آورى كرده و آنها را عرضه مى كردند. مردم نیز چون از ماهیت آنها خبر نداشتند، تصور مى كردند این حرف ها مطالب جدید و ابتكارات خود آنهاست. این جریان همیشه بوده، امروز هم هست; لكن به صورتى نوین.

بعضى از افكارى كه امروزه كسانى به عنوان ابتكارات خودشان عرضه مى كنند، مطالبى است كه پنجاه تا صد سال پیش از این، اروپایى ها و آمریكایى ها گفته اند و اسناد آن هم موجود است. این آقایان آن حرف ها را به عنوان حرفهاى جدیدى كه ابتكار خودشان است عرضه كرده و خود را پدر یك رشته علمى معرفى مى كنند. اما این افكار چیست؟ این افكار متعلق به افرادى است كه خودشان شكاكند و اعتراف مى كنند كه انسان نمى تواند به علم یقینى برسد. حال، این آقایان سعى مى كنند این افكار را به من و شما القا كنند. اگر این مطالب مشكوك است و نمى توان به صورت یقینى به آنها رسید، پس چه اصرارى دارید كه این حرفها را به مردم القا و تزریق كنید؟ خود شما مى گویید انسان نمى تواند علم پیدا كند; یعنى این حرفها مشكوك است. بنابراین، چه اصرارى دارید كه حرفهاى مشكوك خود را به دیگران بقبولانید؟

به هر حال، این افراد از همان شیوه اى استفاده مى كنند كه خود قرآن آن را پیش بینى كرده است، «فاما الذین فى قلوبهم زیغ فیتبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنة و ابتغاء تأویله».


1. نهج البلاغه، خطبه 87.