وحى قرآنى، سالم از هر تغییر و تحریف
قرآن، وحى خداست كه به پیامبر(صلى الله علیه وآله) ابلاغ شده و خداوند از آن حفاظت مى كند، تا كسى در آن تصرف نكند و نه تنها به صورت كامل و تمام به پیامبر(صلى الله علیه وآله) برسد، بلكه به درستى از پیامبر(صلى الله علیه وآله) به مردم ابلاغ شود. اما اینكه خداوند این كار را چگونه انجام مى دهد، ما نمى دانیم. همچنان كه چگونگى سایر كارهاى خدا را هم نمى دانیم; «انما امره اذا اراد شیئاً ان یقول له كن فیكون»1. خدا هر چه را اراده كند، به همان صورت تحقق مى یابد. این مسأله در مورد همه انبیا(علیهم السلام) صادق است. وحى بر هر پیامبرى نازل شود، چنین ضمانتى را دارد كه تا رسیدن آن به مردم صحیح بماند. اما بعد از رسیدن آن به مردم، ممكن است خود آنها در كلام خدا تصرفاتى كنند. در مورد كتابهاى پیشین چنین اتفاقى افتاده است. زمانى كه تورات نازل شد، علماى یهود در آن تصرف كرده و آن را تحریف كردند. در بعضى موارد، قسمتى از آیات تورات را به مردم نمى گفتند، «تجعلونه قراطیس تبدونها و تخفون كثیرا»2. قرآن خطاب به آنها مى فرماید: بعضى از بخش هاى تورات را روى كاغذ مى نوشتید ولى همه آنها را به مردم نمى گفتید. یكى از تحریف هاى علماى بنى اسرائیل در تورات این بود كه بخشى از آیات تورات را كه براى مردم قابل استفاده و به ضرر عالمان یهود و دست اندركاران كنیسه ها بود، مخفى كرده در انحصار خود نگاه مى داشتند تا به دست مردم نرسد. تحریف دیگرى كه آنها در تورات انجام مى دادند این بود كه خود آنان مطالبى را نوشته به عنوان تورات به مردم معرفى مى كردند. «فویل للذین یكتبون الكتاب بأیدیهم ثم یقولون هذا من عند اللّه»3. این هم نوع دیگرى از تحریف بود كه توسط علماى بنى اسرائیل صورت مى گرفت. آنها همچنین تحریف هاى لفظى و معنوى فراوانى را در تورات انجام مى دادند اما آنچه در بین تحریف هاى علماى یهود نسبت به تورات چشمگیرتر بود، این بود كه از یك سو بعضى از آیات را در اختیار مردم نمى گذاشتند، به عبارت دیگر تحریف به نقیصه مى كردند از سوى دیگر خود آنها مطالبى را به تورات اضافه كرده و آنها را جزء تورات معرفى مى كردند كه به این كار هم تحریف به زیاده گفته مى شود. نمونه هایى را كه پیش از این از تورات نقل كردم، مطالبى است كه بشر درست كرده است. مطالبى از قبیل كشتى گرفتن خدا با حضرت یعقوب(علیه السلام) و اعمال زشتى كه به بعضى از انبیا(علیهم السلام) مانند حضرت لوط نسبت داده شده، همه مطالبى است كه علماى یهود آنها را درست كرده اند. از نسخه اصلى انجیل هم چیزى باقى نمانده و خود مسیحیان ادعا نمى كنند كه این كتاب از جانب خدا نازل شده است. آنها اصلا حضرت عیسى(علیه السلام) را خدا مى دانند و نمى گویند عیسى پیغمبر است و انجیل بر او نازل شده است. در مورد انجیل موجود هم مى گویند خدا آن را به حواریین و شاگردان عیسى(علیه السلام) الهام كرده است و آن ها هم الهامات خود را نوشته اند. تعداد انجیل ها هم زیاد بوده و در نهایت پس از بحثها و كشمكشها، چهار عدد از آنها را انتخاب كردند و گفتند اینها كتاب مقدس است.
بنابراین، بعد از اینكه وحى توسط انبیاء به مردم مى رسید، ضمانتى وجود نداشت كه از تحریف در امان بماند اما خداى متعال براى قرآن چنین امتیازى را قرار داد كه پس از ابلاغ آن به مردم نیز آن را از تحریف حفظ كرده است. چرا؟ چون در مورد كتب پیشین چنین انتظارى بود كه بعد از وقوع تحریف در آنها، پیامبر دیگرى مبعوث شود و آن را اصلاح كند ولى در مورد قرآن و پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) كه خاتم پیامبران بود چنین انتظارى وجود نداشت.
یكى از حكمت هاى بعثت انبیا، چنانچه پیش از این بیان شد، این بود كه كتابهاى آسمانى پیشین كه دستخوش تحریف یا فراموشى شده بود، اصلاح و احیا شود. هنگامى كه تورات تحریف شد، حضرت عیسى(علیه السلام) آن را تصحیح كرد; تحریفات انجیل را نیز پیغمبر اسلام(صلى الله علیه وآله)اصلاح كرد. اما اگر قرآن تحریف شود، پیغمبر دیگرى براى اصلاح آن نخواهد آمد از این رو، خداى متعال براى قرآن این مزیت را قائل شد كه آن را از دستبرد تحریف كنندگان نیز مصون نگاه داشت. تنها قرآن چنین امتیازى را دارد و سایر كتابهاى آسمانى این امتیاز را نداشتند، «انّا نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون»4، ما این قرآن را نازل كردیم و خود ما حافظ آن خواهیم بود; خداوند این مسأله را با ادوات متعدد تأكید بیان مى كند، «انّا له لحافظون»; در این عبارت، جمله اسمیه و «انّ» همراه با «لام» تأكید ذكر شده است و خداوند با نهایت تأكید مى فرماید: ما به طور حتم قرآن را حفظ خواهیم كرد و به هیچ وجه قرآن دستخوش تحریف واقع نخواهد شد زیرا اولا همه وحى ها تا زمانى كه در اختیار مردم قرار گیرد، مصونیت دارد اما قرآن علاوه بر چنین مصونیتى، تا روز قیامت هم مصونیت دارد و تغییر و تحریف در آن راه نخواهد یافت. این بیانى است كه قرآن درباره آیات الهى دارد.
آیات دیگرى هم كیفیت نزول قرآن را بیان مى كند. «نزل به الروح الامین على قلبك لتكون من المنذرین بلسان عربى مبین»5; قرآن را روح الامین بر قلب تو به زبان عربىِ روشن نازل كرد. پس، روح الامین آن را به زبان عربى از طرف خدا نازل كرد نه اینكه تو آن را به زبان خودت درآوردى. اما چرا مى فرماید «یسّرناه بلسانك»؟ قرآن یك، قاعده كلى را بیان مى كند و مى فرماید: ما هر كتاب آسمانى كه فرستادیم و هر پیامبرى را كه مبعوث كردیم، او را به زبان امّت خود مبعوث كردیم. این امر كاملا طبیعى است كه پیامبرى كه در میان اعراب مبعوث مى شود، اگر زبان عربى نداند، نمى تواند به درستى با مردم ارتباط برقرار كرده و مقصود خود را به آنها بفهماند. طبیعى است كسى كه در میان اعراب مبعوث مى شود، باید عرب زبان باشد. پیامبر در هر امّت دیگرى هم مبعوث مى شد به طور طبیعى باید به زبان همان مردم صحبت مى كرد. اتفاقاً قرآن بر این مطلب تأكید مى كند; «ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه»6; ما هیچ پیغمبرى را نفرستادیم مگر به زبان همان مردم; همان مردمى كه باید در آغاز، كلام او را بشنوند. هر قومى كه اولین مخاطبان پیام وحى بود، كتاب الهى به زبان همان قوم نازل مى شد، «و ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه لیبین لهم». دلیل این امر هم این است كه او باید كلام خدا و وحى را به مردم تفهیم كند. اگر فقط وحى را براى مردم مى خواند و آن را تبیین نمى كرد، مردم به درستى استفاده نمى كردند. بنابراین، پیامبر باید به زبان قوم خود سخن بگوید تا بتواند كلام خدا را به درستى براى مردم بیان كند. به همین جهت پیغمبر اسلام(صلى الله علیه وآله) را نیز از میان عرب مبعوث و قرآن نیز به زبان عربى نازل شد. قرآن در ادامه همین آیه مى فرماید: «نزل به الروح الامین على قلبك لتكون من المنذرین بلسان عربى مبین». روح الامین قرآن را بر قلب تو نازل كرد تا تو به زبان عربى انذار كننده باشى. بنابراین، «بلسانك» یعنى «بلسان عربى مبین». با توجه به این آیه، معنى آیه قبل، این است كه ما قرآن را به زبان عربى میّسر و آسان كردیم، نه به زبان دیگر. ما این قرآن را به زبان عربى نازل كردیم، و روح الامین آن را بر قلب تو نازل كرد، نه اینكه قرآن از زبان تو باشد و تو الفاظ آن را ساخته باشى. بنابراین، آیات قرآن بر این مطلب تصریح دارد كه نازل كننده آیات قرآن، خداست و خدا قرآن را توسط جبرئیل به زبان عربى بر پیغمبر(صلى الله علیه وآله) نازل كرده و تضمین كرده است كه به درستى به دست مردم برسد و علاوه بر این ضمانت كه در مورد سایر كتب آسمانى نیز بوده است، خداوند تضمین كرده كه قرآن تا روز قیامت دست نخورده و عارى از تغییر و تحریف باقى بماند. بنابراین، چنین ادعایى كه تعبیر «بلسانك» به این معنى است كه پیامبر(صلى الله علیه وآله) الفاظ قرآن را درست كرده و آیات قرآن، كلام پیامبر(صلى الله علیه وآله) است، ادعاى بیجا و بدون دلیلى است. و نه تنها آیاتى كه براى اثبات این شبهه مورد استناد قرار گرفته است، بر چنین ادعایى دلالت ندارند بلكه آیات صریحى هم برخلاف آن وجود دارد.
حاصل آنكه: طراحان شبهه براى اثبات این شبهه كه قرآن كلام خدا نیست، بلكه كلام پیامبر(صلى الله علیه وآله) است، دو دلیل مطرح كرده اند كه دلیل اول آنها تمسك به خود قرآن است. با توضیحاتى كه دادیم بطلان این ادعا روشن شد. قرآن مى فرماید: این كتاب، كلام خداست كه جبرئیل آن را بر پیامبر(صلى الله علیه وآله) نازل كرده است; و قرآن به زبان عربى نازل شده است تا مردم آن را بهتر بفهمند. آیات فراوانى در این زمینه وجود دارد. «انا جعلناه قرآناً عربیاً»7. این آیه بر این مطلب تصریح دارد كه خدا آن را قرآنِ عربى قرار داده است. گوینده این آیه كه خداست، مى فرماید: ما این كتاب را قرآن عربى قرار دادیم و این خود پیغمبر(صلى الله علیه وآله) نبوده كه قرآن را به این زبان درآورده است. بنابراین، دلیل درون دینى آنها با آیات فراوانى رد مى شود; آیاتى كه دلالت دارد بر اینكه قرآن كلام خداست و خدا آنرا به زبان عربى قرار داده و جبرئیل آن را بر پیامبر(صلى الله علیه وآله) نازل كرده است.
1. یس، 82.
2. انعام، 91.
3. بقره، 79.
4. حجر، 9.
5. شعراء، 195 ـ 193.
6. ابراهیم، 4.
7. زخرف، 3.