پاسخ سیدالشهدا(علیه السلام) به تحلیل جامعه شناسان
ادامه پاسخ این مطلب را از كلمات خود حضرت سیدالشهدا(علیه السلام) نقل مى كنم. كلماتى كه غالب آنها یا در شب عاشورا یا روز عاشورا از زبان مبارك آن حضرت صادر شده است. حاصل همه آن سخنان این است كه درد اصلى این شیاطین و منحرفین، دنیاپرستى است. علاج آن هم مبارزه با دنیاپرستى است. دنیاپرستى غیر از بهره مندى از حیات دنیا و متعلقات آن است. دنیاپرستى، دلبستگى به دنیا است، به گونه اى كه انسان را از مسیر حق باز داشته به گناه وادار كند.
قال الحسین بن على(علیه السلام) «ان جمیع ما طلعت علیه الشمس فى مشارق الارض و مغاربها، بحرها و برّها و سهلها و جبلها عند ولیّ من اولیاء الله و اهل المعرفة بحق الله كفیى الظلال»1. از امام حسین(علیه السلام) به ندرت روایت نقل شده و اكثر مواردى كه از آن حضرت نقل شده است، پیرامون داستان عاشوراست. آن حضرت مى فرماید: همه آنچه در مشرق و مغرب زمین وجود دارد و خورشید بر آن مى تابد از دریاها و خشكى ها تا كوهستان ها و بیابان ها، تمام این موارد در نظر شخص خداپرست مانند سایه اى است كه بر زمین مى افتد و پس از ساعتى از بین مى رود. اگر كسى خدا را بشناسد و با خدا رابطه داشته باشد، همه امور ارزنده عالم مانند جواهرات، معادن و ثروتهاى عالم، در نظر چنین شخصى مانند سایه اى است كه بامدادان بر زمین مى افتد و هنگام غروب از بین مى رود. این كلام امام حسین(علیه السلام) است. آن حضرت در ادامه فرمود: «أو لا حرّ یدع هذه اللماظة لأهلها». لماظه به معنى مقدار غذایى است كه لابه لاى دندان باقى مى ماند و حضرت آن را به عنوان كنایه براى دنیا به كار برده اند. امام(علیه السلام) مى فرماید: آیا آزادمردى نیست كه این ذره نیم جویده غذا را جلوى اهل آن بیندازد و به آن دل نبندد؟! «أو لا حرّ یدع هذه اللماظة لأهلها، فلیس لأنفسكم ثمن الا الجنه»، یاران من، جان هاى شما قیمتى جز بهشت ندارد، بهشت ابدى بالاترین قیمت براى جان شما است، «فلا تبیعوها بغیرها»، كالاى ارزشمندى را كه در اختیار شماست، ارزان نفروشید. این كلام نیز از حضرت سیدالشهدا(علیه السلام)نقل شده است كه آن حضرت در شب عاشورا در یكى از سخنرانى هایى كه براى دوستان خود ایراد كردند، فرمودند: «و اعلموا أن الدنیا حُلوها و مُرَّها حلم»2، شیرینى ها و تلخى هاى دنیا، هر دو خواب است. آنچه طى سال هاى گذشته در زندگى شما اتفاق افتاده است با آنچه شبى در خواب دیده اید چه تفاوتى دارد؟ در حال حاضر چه چیزى از هر دو در اختیار شماست؟ شیرینى ها و تلخى هاى دنیا، هر دو خواب است. «و الانتباه فى الاخرة»، انسان زمانى از این خواب بیدار مى شود كه از این عالم مى رود. عالم آخرت جاى بیداریست و آن زمان متوجه خواهیم شد كه همه آنچه در این دنیا گذشت، نسبت به حقیقتى كه در آن عالم وجود دارد، همانند خواب بوده است. آنجا است كه انسان مى گوید: «یا لیتنى قدمت لحیاتى»3، كاش براى حیات خود چاره اى اندیشیده بودم. در آن دنیا است كه انسان با خود مى گوید زندگى دنیا مرگ تدریجى بود، كاش براى حیات خود فكرى كرده بودم. حضرت سیدالشهدا(علیه السلام) در شب عاشورا با بهترین كلامْ یاران خود را براى شهادت در روز عاشورا آماده مى كند. حضرت سیدالشهدا(علیه السلام) چه مطلبى سازنده تر از این مى توانست به دوستان خود بگوید؟ شب آخر است و آن حضرت مى داند كه همه یارانش فردا كشته مى شوند. در آخرین ساعات همه یاران آن حضرت جمع شده اند. حضرت ابوالفضل، على اكبر، قاسم بن الحسن، حبیب ابن مظاهر، مسلم بن عوسجه و دیگران. حضرت مى خواهد كلامى را به عنوان هدیه به ایشان بگوید. لذا، اگر آن حضرت سخنى بهتر از این داشت، گفته بود. امام حسین(علیه السلام) فرمود: عزیزان من! بدانید آنچه از تلخ و شیرین در این دنیا مى گذرد، خوابى بیش نیست. بیدارى در آخرت است «و الانتباه فى الاخرة، والفائز من فاز فیها و الشقىّ من شقى فیها»، خوشبخت كسى است كه در آنجا سعادتمند باشد و بدبخت كسى است كه در آنجا محروم باشد. فرمایش دیگرى از حضرت ابى عبدالله(علیه السلام) در روز عاشورا نقل شده است. دقت كنید كه در مجموع این فرمایش ها، محور اصلى كلام حضرت سیدالشهدا(علیه السلام) چیست. «عباد الله اتقوا الله». امام حسین(علیه السلام) در روز عاشورا مكرراً براى نصیحت مردم به میدان مى آمد. آنها هم براى اینكه امام(علیه السلام) نتواند سخنرانى كند، همهمه و هلهله مى كردند، اما غالباً امام(علیه السلام) با اشاره اى آنها را ساكت مى كردند. گفته شده كه این امر كرامتى از امام(علیه السلام) بوده كه با تصرف ولایى آنها را با اشاره اى ساكت مى كردند. امام(علیه السلام) بعد از آن همه تشنگى قصد سخنرانى براى سى هزار لشگرى را دارد كه با همهمه، مانع سخن گفتن او مى شوند; حال ببینید آن حضرت در این شرایط چه مطلبى را براى این مردم مطرح مى فرماید. «عباد الله اتقوا اللّه»، بندگان خدا تقوا داشته باشید، «و كونوا من الدنیا على حذر»، از دنیا بر حذر باشید. اگر سیدالشهدا(علیه السلام) در این شرایط مى توانست براى مردم كوفه دارویى شفابخش تر از این ارائه دهد، آیا از گفتن آن خوددارى مى كرد؟! اگر ممكن بود كلامى در مردم تأثیر گذارد و آنها را از مسیر نادرست بازگرداند، همین كلامِ شفابخش بود. «كونوا من الدنیا على حذر». دنیا چیست؟ همین دل بستگى هاى انسان به خوردن و خوابیدن، پست و مقام، ماشین، دكور خانه، و امورى از این قبیل. دلبستگى به این امور شما را از انسانیت ساقط مى كند و از سعادت ابدى باز مى دارد. پس، به اندازه ضرورت و در حدى كه بتوانید به سیر معنوى نائل شوید، از این امور استفاده كنید. چون اینها هدف نیستند. «كونوا من الدنیا على حذر فان الدنیا لو بقیت لأحد أو بقى علیها أحدٌ كانت الانبیاء احقَّ بالبقاء» اگر قرار بود دنیا براى كسى باقى بماند یا كسى در دنیا باقى بماند، سزاوارترین مردم، انبیاء بودند. اگر دنیا ارزشى داشت و بقاء در آن مطلوب بود، خدا به این بندگان شایسته خود مرحمت مى كرد. اینكه دنیا در اختیار انبیاء و دوستان خدا قرار نگرفته و ایشان غالباً از امور دنیا محروم بوده اند، به این دلیل است كه دنیا ارزش ذاتى نداشته است. ارزش متعلق به امر دیگرى است. هر چند آنها كار و تلاش مى كردند و درآمدى داشتند، اما به آن دل نمى بستند. امام(علیه السلام) در سخنرانى دیگرى فرمود: «الحمدلله الذى خلق الدنیا فجعلها دار فناء و زوال»4، شما این صحنه را مجسم كنید كه امام حسین(علیه السلام) در روز عاشورا براى مردم سخنرانى و موعظه مى كند و كلام خود را با این جمله شروع مى كند، حمد خدایى را كه دنیا را دار فنا و زوال قرار داد. «الحمدلله الذى جعل الدنیا دار فناء و زوال، متصرفة بأهلها حالا بعد حال فالمغرور من غرّته و الشقّى من فتنته»، فریب خورده كسى است كه دنیا او را فریب داده باشد و بدبخت كسى است كه فریفته دنیا شود. كلام دیگرى نیز از آن حضرت نقل مى كنم. سخنان حضرت سیدالشهدا(علیه السلام) با آن نرم و ملایم در آن مردم هیچ تأثیرى نكرد و فرمایش هاى آن حضرت را با حرف هاى زشت و بى ادبانه پاسخ دادند. گویا این، آخرین سخنرانى امام(علیه السلام) بود كه براى اتمام حجت فرمودند:«تبّا لكم أیتها الجماعة و ترحا أفحین استصرختمونا والهین متحیرین فأصرختكم مؤدین مستعدین سللتم علینا سیفا فی رقابنا و حششتم علینا نار الفتن خبأها عدوكم و عدونا»5.آن حضرت آنها را نفرین كرد و فرمود: شما ما را براى فریادرسى دعوت كردید و گفتید بیا به فریاد ما برس و ما را از ظلم بنى امیه نجات بده! ما در معرض گمراهى هستیم، بیا و ما را نجات بده! شما در حالى كه متحیر و سرگردان بودید و راه حق و باطل را از هم تمیز نمى دادید، فریادرس خواستید و ما به فریادرسى شما آمدیم. پاداش ما این بود كه شمشیرهایى را كه ما به دست شما داده بودیم، به روى ما كشیدید. این شمشیرهایى كه اكنون در دست شماست، به بركت اسلام به دست شما آمده است، ما بودیم كه شما را مسلمان كردیم و این شمشیرها به دست شما آمد و امروز شما همین شمشیرها را به روى ما مى كشید. آیا این مزد ما است كه به فریادرسى شما آمدیم؟! این قسمت از فرمایش امام مورد نظر من است كه مى فرماید: اى مردم! شما با یكدیگر متحد شدید، ائتلاف كردید، گروه ها و حزب هاى مختلف، همه براى دشمنى با ما، با هم متحد شدید، وجه اشتراك همه شما از شامى، كوفى، بصرى و سایر بلاد، با وجود گرایش هاى مختلف، دشمنى با ما اهل بیت است. چرا؟ مگر ما چه گناهى كردیم؟ چه مالى از شما را تصرف كردیم؟ چه خونى از شما بر زمین ریختیم؟ كسانى كه شما به خاطر آنها با ما مى جنگید و به یارى آنها آمده اید، براى شما چه خدمتى انجام داده اند؟ آیا عدالتى را بین شما حاكم كردند و ظلمى را از شما برطرف كردند؟ شما مى دانید كه بنى امیه اهل عدالتخواهى نیستند و جز ظلم بر شما روا نمى دارند. پس، چه امرى موجب شده است كه از ظالمین حمایت كرده و قصد كشتن ما را دارید كه اهل خدمت به شما هستیم و براى فریادرسى شما آمده ایم؟ در ادامه حضرت سیدالشهدا(علیه السلام) فرمود: آنچه باعث ایجاد چنین روحیه اى در شما شده است كه حاضر به ارتكاب بدترین گناه هستید، چیزى نیست جز مال حرامى كه به شما داده اند، «الا الحرام من الدنیا أنالوكم»، مال حرام موجب شد كه شما از آنها حمایت كنید و آنها را براى جنگ با ما یارى كنید. «و خسیس عیش طمعتم فیه»، آنچه اكنون به شما داده اند، مال حرامى است. علاوه بر اینكه آرزو دارید كه بعد از كشته شدن ما و گسترش سلطنت آنها، زندگى شما رفاه بیشترى داشته باشد. این طمعى است كه شما دارید، اما هرگز به آن نخواهید رسید. مال حرامى كه به شما داده اند و امید رسیدن به مال بیشتر موجب شده است دست از حق بردارید و خون پسر پیغمبر(صلى الله علیه وآله وسلم) را بریزید. این موعظه ها دیگر در شما تأثیرى نمى گذارد.
1. بحار الانوار، ج 1، ص 144.
2. بحارالانوار، ج 11، ص 149.
3. فجر، 24.
4. بحارالانوار، ج 45، ص 5.
5. بحارالانوار، ج 45، ص 7.