وراثت و محیط، تنها عوامل صعود و سقوط انسان؟
طبیعى است كه نمى توان چنین مباحثى را به صورت تفصیلى در این مجلس مطرح كرد. اما با توجه به نظریات روان شناسان، به صورت خلاصه مى توان گفت: عوامل مؤثر در شكل گیرى شخصیت انسان را مى توان به دو دسته تقسیم كرد: دسته اول عوامل وراثتى و ژنتیك هستند. به تعبیر دیگر خصوصیاتى كه فرزندان از پدران و مادران به ارث مى برند. اگر پدرانى داراى صفات رذیله اى باشند، كما بیش این صفات به فرزندان آنها هم سرایت كرده و آن را به ارث مى برند. همچنان كه با مشاهده تیره بنى امیه متوجه مى شویم همه افراد این تیره كمابیش فاسد بودند. در مقابل با مشاهده امام حسین(علیه السلام)، امیرالمؤمنین(علیه السلام)، پیغمبر اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم) و اجداد ایشان ملاحظه مى كنیم كه تمامى این بزرگواران افرادى شایسته و با فضیلت بوده اند.
بنابراین، روشن مى شود عامل وراثت در شكل گیرى شخصیت هر یك از این دو گروه مؤثر بوده است.
دسته دیگرى از عواملى كه مى توان گفت به صورت كلى در شكل گیرى شخصیت انسان مؤثر است، عوامل محیطى است. به تعبیر دیگر بخشى از ویژگى هاى شخصیتىِ انسان در اثر تربیت و یادگیرى براى انسان فراهم مى شود و به اقتضاى وراثت نیست. اما شرایط محیط، اعم از شرایط خانواده، مدرسه، محیط بزرگ، گروه هاى سنى مختلف، قشرها و طبقات اجتماعى هستند كه در شكل گیرى شخصیت افراد مؤثر مى باشند. خلاصه بررسى هاى روان شناسان این است كه شخصیت هر فردى معلول عوامل ارثى و محیطى است. پس براى پاسخ به این سؤال كه چرا افرادى مانند یاران حضرت سیدالشهدا(علیه السلام) تا به این حد پاك و برجسته شده اند، مى توان گفت آنها از سویى در خانواده اى شریف و پاك متولد شده بودند و از سوى دیگر محیط تربیتى آنها، محیطى پاك و سالم بوده است. این دو عامل موجب شده است كه ایشان از صفات خوب و پسندیده برخوردار شوند. بر خلاف گروه مقابل، كه در خانواده اى ناپاك متولد شده و در محیطى پلید پرورش یافته اند. این جوابى كلى است كه روان شناسان درباره عوامل مؤثر در پیدایش شخصیت انسان ارائه مى كنند.
البته یك اشكال كلى بر این نظریه وارد است كه گاهى در یك خانواده و در شرایط واحد ارثى و محیطى دو گونه شخصیت به وجود مى آید. حتى در میان فرزندان پیغمبران و ائمه(علیهم السلام)افراد نابابى وجود داشته اند. فرزند نوح یكى از معروف ترین مصادیق این امر است. همچنین جعفر كذاب كه برادر و عموى امام بود فرد نابابى از كار درآمد. بنا بر این، مشخص مى شود كه تأثیرگذارى عوامل ارثى و محیطى كلیت ندارد، بلكه ممكن است عوامل دیگرى نیز در این میان مؤثر باشد. از سوى دیگر گاهى افرادى را مى توان یافت كه شخصیت آنها به تدریج تحت تأثیر عوامل ارثى و محیطى خاصى شكل گرفته و ثبات یافته است. اما این شخصیت ناگهان در شرایط خاصّى تغییر مى كند و فردى كه سال ها با ویژگى هاى خاص شخصیتى زندگى كرده است، در نتیجه حادثه اى تغییر كرده و به شخصیت دیگرى تبدیل مى شود.
همچنان كه مى دانید حربن یزیدریاحى در ابتدا، كسى بود كه راه را بر حضرت سیدالشهدا(علیه السلام) بست. اما در نهایت توبه كرد ونزد حضرت ابى عبد الله(علیه السلام) آمد و از احرار و آزادگان واقعى شد. حرّ به مقامى رسید كه امامان و اولیاى خدا به زیارت او مى روند و به او احترام مى گذارند. اگر شخصیت انسان تنها معلول عوامل ارثى و محیطى است، چگونه یكباره طى مدت چند روز، شخصیت فردى عوض مى شود. در داستان كربلا نمونه هاى مختلفى از این قبیل یافت مى شود.
زهیر بن قین از جمله كسانى است كه به طرفدارى از عثمان معروف بود. در سفرى كه حضرت سیدالشهدا(علیه السلام) از مكه به سوى كربلا مى رفتند در بین راه زهیر با قافله آن حضرت نزدیك مى شود. آن حضرت با پیغام و گفتگو زهیر را منقلب كرده به یكى از طرفداران خود تبدیل مى كند، به صورتى كه زهیر یكى از سرداران بزرگ عاشورا مى شود. انسانى كه عمرى را در مسیر دیگرى گذرانده است، طى چند لحظه گفتگو با حضرت سیدالشهدا(علیه السلام) مسیر خود را تغییر مى دهد. ممكن است چنین تصور شود كه تحول حاصل در شخصیت این دو بزرگوار ناشى از تأثیر كلام حضرت سیدالشهدا(علیه السلام)بوده است، اما با مشاهده مواردى دیگر متوجه مى شویم كه این گونه نیست. حضرت سیدالشهدا(علیه السلام) با عبیدالله بن حرّ جعفى نیز ملاقات كرده و او را به همراهى با خود دعوت كرده است. اما در نهایت او تنها مى گوید: من اسب و شمشیرم را در اختیار تو قرار مى دهم، اما نمى خواهم خودم در این ماجرا شركت كنم. اگر كلام امام حسین(علیه السلام) از چنان تأثیرتكوینى برخوردار بود كه افراد را تغییر دهد، چرا كلام آن حضرت عبید الله را تغییر نداد؟ بنابراین، متوجه مى شویم عوامل وراثت و محیط گرچه تأثیر فراوانى در شكل گیرى شخصیت انسان دارند، اما این گونه نیست كه به تنهایى شخصیت انسان را بسازند و بتوان رفتار اشخاص را بر اساس عوامل ارثى و محیطى پیش بینى كرد.
بنابر این، از سویى این اشكال بر مبناى روان شناسان وارد مى شود كه نمى توان گفت تنها عامل تشكیل دهنده شخصیت افراد، وراثت و محیط است و سرنوشت آنها بر اساس عامل ارثى و عامل محیطى ساخته مى شود; بلكه عوامل دیگرى نیز در این زمینه دخالت دارند. از سوى دیگر، اگر ما تأثیر وراثت و محیط را تأثیر كامل بدانیم، در این صورت باید به نوعى جبرگرایى قائل شویم زیرا بر این اساس، هر انسانى هنگام تولد خصوصیاتى را به ارث برده و خصوصیات دیگرى را نیز از محیط مى آموزد. نوزادى كه در خانواده اى متولد مى شود، خود او محیط پیرامونش را نمى سازد; بلكه این محیط است كه از پیش ساخته شده و طفل در آن محیط متولد مى شود، از آن محیط تأثیر مى پذیرد و ساختار آن نیز در اختیار او نیست. نه عوامل وراثتى در اختیار طفل است و نه عوامل محیط، به خصوص محیط خانواده. پس از آن، كودك وارد محیط مدرسه مى شود. ساختار این محیط نیز به اختیار این كودك نیست. در نهایت، محیط اجتماع بزرگ است كه این مورد نیز به اختیار انسان نیست. پس مجموعه اى از عوامل غیر اختیارى، شخصیت انسان را مى سازد كه یا ارثى است و یا محیطى. بنابراین، انسان در واقع مجبور است زیرا شخصیت هر فردى برآیند مقتضاى عوامل ارثى و محیطى است. پس جاى نكوهش و مذمت نسبت به افراد منحرف وجود ندارد. اگر در مورد شخصى سؤال شود كه چرا این شخص منحرف شده است؟ بر اساس این نظریه یا پدران و مادران او منحرف بوده اند و یا محیط پیرامون او نامناسب بوده است. از سوى دیگر اگر در مورد علت خوبى شخصى سؤال شود، مى توان چنین پاسخ داد كه چون پدر و مادرش خوب بوده اند و در محیط مناسبى پرورش یافته، این چنین شده است. از این رو جایى براى تمجید و تحسین خوبان و مذمت و نكوهش بدان باقى نمى ماند.
چنین طرز تفكرى كه گرایشى جبرگرایانه است، امروزه در بسیارى از كشورهاى غربى وجود دارد و مى توان گفت گرایش مسلط است. یكى از عوامل رواج فرهنگ تساهل و تسامح در مغرب زمین هم همین گرایش است. به تعبیر دیگر افراد چنین تصور مى كنند كه هر كس خوب است، عوامل غیر اختیارى ارثى یا محیطى او را خوب ساخته است. در مقابل نیز هر كس بد است، اجتماعى كه او در آن زندگى مى كند خراب بوده و در نتیجه او را فاسد كرده است و یا عوامل ارثى كه در اختیار او نیست، در شخصیت او تأثیر گذاشته است. لذا چنین شخصى را نیز نباید مذمت كرد. باید به یكدیگر احترام بگذاریم و برخوردى همراه با «تولرانس» داشته باشیم! باید تحمل داشته باشیم و خشونت به خرج ندهیم نباید افراد را مذمت كنیم! بالاخره شرایط، افراد را این گونه ساخته است. ما هم اگر خوبیم، به این دلیل است كه پدرانمان خوب بوده اند و محیط تربیتى ما نیز خوب بوده است. همچنین اگر ما بد هستیم، به این دلیل است كه پدران ما بد بوده اند، یا این كه محیط ما بد بوده است. لذا، ما را هم كسى نباید مذمت كند.
این روحیه بالطبع نوعى حالت بى تفاوتى و سهل انگارى نسبت به دیگران را ایجاب مى كند. اگر این روحیه را در مغرب زمین به صورت عمومى مشاهده مى كنید، به دلیل چنین گرایشى است. باید مراقب باشیم كه فرهنگ تساهل و تسامح كه زاییده این گرایش جبرآمیز است، به كشورهاى اسلامى سرایت نكند. اما همچنان كه مى دانید برخورد انبیاء با مردم این گونه نبوده است، كه خوب بودن یا بد بودن افراد را میراثى از پدر و یا در نتیجه تأثیر محیط دانسته و با سادگى از كنار آن بگذرند. با مطالعه در بیانات قرآن كریم درمى یابیم كه قرآن كریم مطلبى غیر از این را مى فرماید.