پاسخ شبهه تعدد قرائت ها
در هر یك از حوزه هاى معرفتى بخشى از مسائل، قطعى، یقینى و حل شده است، به صورتى كه جاى بحثى در مورد آنها نیست; بخش دیگرى از مسائل هم وجود دارد كه هنوز حل نشده و دانشمندان نظریات مختلفى درباره آنها ابراز مى كنند. همچنین بعضى از علوم، یقینیات بیشترى نسبت به سائر علوم دارند. مثل ریاضیات. به طور كلى در علومى كه مسائل آن با برهان اثبات مى شود، اختلاف كمترى پیدا مى شود. اما در بعضى از علوم، مطالب یقینى كمتر و مطالب ظنى بیشتر است. گاهى عالمى نظریه اى را ارائه مى كند، كسانى آن را تأیید مى كنند و به تدریج این نظریه رواج و شهرت پیدا مى كند. اما بعد از چندى عالِم دیگرى به آن، ایراد وارد كرده و براى رد كردن آن دلایلى مى آورد. در نتیجه آن نظریه متروك شده و نظریه دیگرى رایج مى شود. تاریخ علم درباره پیدایش و زوال این گونه نظریات علمى بحث مى كند. حال، آیا به خاطر وجود مسائل حل نشده و اختلاف نظر در آنها تمام مطالب آن علم زیر سؤال مى رود یا اینكه باید بین مطالب یقینى و مطالب حل نشده و غیریقینى، مرزى قائل شد؟ اگر هنوز در ریاضیات مسائل حل نشده وجود داشته باشد، باید بگوییم دو دو تا چهار تا هم غلط است؟ یا این كه باید گفت این یك قرائت است، قرائت دیگرى هم هست كه مى گوید دو دو تا مى شود ششصد و هفتاد و نه تا؟ در قطعیات یك علم كه برهان یقینى دارد همه علماى آن علم در مورد آنها اتفاق نظر دارند، هیچ گاه اختلافى پیدا نمى شود; البته در صورتى كه بدون غرض و براساس متد صحیح، در مورد آنها تحقیق شود. ولى در هر علمى بعضى از مسائل وجود دارد كه به دلایلى ممكن است حل نشده و یا ظنى باشد و در آنها اختلاف واقع شود. در علوم دینى هم مانند سایر علوم دو دسته مطالب وجود دارد: دسته اى از مطالب، هم در زمینه اعتقادات و هم در زمینه احكام وجود دارد كه هیچ اختلافى در آنها نیست و تا جایى كه تاریخ اسلام نشان مى دهد، تا به حال هیچ مسلمانى درباره آنها تشكیك نكرده است، مگر اینكه مزدور خارجى ایجاد اختلاف كند. چنین كسى استثناست و در واقع چنین كسى مسلمان نیست. مسلمان واقعى درباره این قبیل مسائل تشكیك نكرده است. عرب و عجم، ترك و فارس، ایرانى و غیر ایرانى، صد سال، دویست سال، هزار سال پیش، همه همین مطلب را گفته اند. شما یك نفر مسلمان را پیدا كنید كه بگوید خدا دو تاست; بگوید در یك قرائت از اسلام، خدا دو تاست. آیا احتمال مى دهید این چنین مسلمانى هم پیدا شود؟ آیا تا به حال كسى چنین حرفى زده است؟ آیا مى توانید تصور كنید مسلمانى در گوشه دور افتاده اى از دنیا پیدا شود كه بگوید نماز صبح سه ركعت است؟ یا نماز را باید به طرف بیت المقدس یا كاخ سفید خواند؟ آیا تا به حال كسى پیدا شده كه چنین حرفى بزند؟
هر كس با اسلام آشناست و مى داند اسلام چه نمازهایى دارد، مى داند نماز صبح دو ركعت است یا هر نماز خوانى مى گوید باید به طرف قبله یعنى كعبه نماز خواند. آیا هیچ كس پیدا شده است كه در مورد این مسائل تشكیك كند؟ چرا؟ چون این مسأله قطعى و ضرورى است و دلیل یقینى غیرقابل تردید دارد. به اصطلاح منطقى، دلیل آن از متواترات و نصوص قطعى است; هم از نظر سند متواتر و هم از نظر دلالت قطعى است. در چنین مطالبى جاى اختلاف نظر نیست. اگر كسى بگوید من قرائت دیگرى در مورد این گونه مسایل دارم مصداق همان كسى است كه امیرالمؤمنین(علیه السلام) به آن اشاره فرمود: «الصورة صورة انسان و القلب قلب حیوان». چنین كسى مرض دارد، قصد ایجاد فتنه دارد و مى خواهد ایمان مردم را از بین ببرد. آیا هیچ كس شك دارد كه شهرى به نام لندن وجود دارد؟ آیا شما خودتان این شهر را دیده اید؟ تصور نمى كنم در این مجلس ده نفر پیدا شوند كه لندن را دیده باشند; ولى همه یقین دارند كه چنین شهرى هست. چرا؟ چون این مسأله متواتر است. به حدّى در این زمینه خبر نقل شده است كه هیچ جاى شبهه اى در آن نیست. در مورد این مسأله نمى توان گفت قرائت من این است كه اصلا لندن خواب و خیال است و وجود خارجى ندارد. مطلبى كه با دلایل قطعى ثابت شود، یعنى دلیلش از نظر سند متواتر باشد و از نظر محتوا و مضمون هم، یقینى باشد، هر عاقلى كه با متدلوژى آن علم آشنا باشد، همین معنى را خواهد فهمید. اگر كسى غیر از این بگوید یا متد تحقیق این علم را نمى داند، درس آن را نخوانده، زبان و ادبیات آن را نمى داند یا اینكه مرض دارد!
این گونه مسایل قرائت پذیر نیست. اما در اسلام مطالبى هم داریم كه به دلایلى، به این حد از یقین نرسیده است. چرا؟ دلیل روشنى كه در اینجا مى توانم به آن اشاره كنم این است كه دست ما به امام معصوم(علیه السلام) نمى رسد. حداقل یكى از مهمترین دلایل این مطلب، این است. اگر امروز دست ما به وجود مقدس حضرت ولى عصرـ ارواحنا فداه ـ مى رسید، هر مطلب مشكوكى را از آن حضرت مى پرسیدیم و جوابى كه ایشان بفرمایند، یقینى خواهد بود. اما بسیارى از مطالبى كه امروز ما در دین به آنها احتیاج داریم و باید عمل كنیم، به وسیله روایاتى به دست ما رسیده است كه در طول 1400 سال هزاران آفت، به آنها وارد شده است. بسیارى از كتب روایى ما به خاطر تقیه و از ترس اینكه مبادا نویسنده اش كشته شود، مدتها زیر خاك دفن شده بود. مدتها پس از اینكه سلسله اى مغلوب یا منقرض مى شدند، این كتابها را از زیر خاك بیرون مى آوردند. همچنین هنگامى كه این كتابها از خطى به خط دیگرى بازنویسى مى شد، تغییراتى در روایات ایجاد مى شد. همچنان كه مى دانید اوایل اسلام، خط كوفى رایج بود. خط كوفى نقطه ندارد و بسیارى از حروف، شبیه به هم نوشته مى شود. خواندن این خط و تشخیص مواردى مثل «راء» و «زاى» تنها به كمك قرینه امكان پذیر است. دلایل دیگرى هم براى این مسأله وجود دارد. از جمله اینكه ممكن است روایتى از روى تقیه گفته شده باشد. تشخیص این كه مطلب از روى تقیه است یا نه، قرائنى لازم دارد كه باید آنها را بررسى كرد. یك مجتهد پس از سال ها زحمت كشیدن چنین توانى را پیدا مى كند كه به صورتى، احكام را استنباط كند كه اطمینان بیشترى به حكم داشته باشد. ممكن است در نهایت هم به یقین نرسد و بگوید: اقوى این است كه باید این گونه عمل كرد. چرا؟ به خاطر همین مطالبى كه گفتم. در دلایلى كه باید احكام به وسیله آنها اثبات شود، شكوك، شبهات و خدشه هایى هست كه به سهولت نمى توان به یقین رسید. مجتهد سعى مى كند فتواى نزدیك به واقع را پیدا كند ولى در نهایت هم به اطمینان نمى رسد. به خاطر همین دلایل، مى گوید اقوى این است یا مى گوید احتیاط ترك نشود یا «فیه تأمل». اختلاف فتاواى علما به واسطه این قبیل اسباب است. اما آیا در هیچ رساله اى دیده اید كه در مورد ركعات نماز نظرى غیر از سایرین داده باشند؟ آیا درباره احكام جزایى اسلام; مانند حد سارق و حد زنا اختلافى دیده اید؟ این مسائل نص قرآن است. به همین دلیل اختلاف نظرى در آنها وجود ندارد. اما كسانى كه امروز مدعى قرائت هاى جدید هستند، مى گویند با این كه این احكام نص قرآن است، اما قرائت ما این است كه نباید به آنها عمل كرد. روشنفكران مذهبى نمى گویند اسلام را قبول نداریم; بلكه مى گویند اسلام 1400 سال پیش از این نازل شد; اما احكام آن امروز كاربرد ندارد. آنها مى گویند ما هم مسلمانیم، ما هم نمى گوییم پیغمبر(صلى الله علیه وآله) دروغ است; اما آن احكام، امروز به كار نمى آید. اصلا احكام اسلام براى امروز نیامده است. قرائت ما از قرآن و دین این است!!
در جایى كه قرائت و فتواى دیگرى مى توان مطرح كرد، مطلبى است كه دلیل یقینى ندارد. به این دلیل كه ما دسترسى به امام معصوم(علیه السلام) نداریم; دلیل متواترى هم براى آن وجود ندارد. براى اینكه خبرى به حد تواتر برسد، شرایط زیادى باید فراهم گردد، تا اثبات شود كه این خبر متواتر است و تردیدى در آن نیست. چنین مطالب متواترى در همه احكام نداریم. اما اگر در بعضى از احكام مطالب ظنى داریم، به این معنى نیست كه از خبر متواتر هم دست برداریم. همین تئوریسین ها امروز مى گویند: درباره مفهوم خدا هم نمى توانیم مفهوم واحدى عرضه كنیم و بگوییم حتماً منظور قرآن همین است. حتى در مورد خدا! درست است كه قرآن مى فرماید: «الهكم اله واحد» اما »إله» یعنى چه؟ و «واحد» یعنى چه؟ ما نمى دانیم. قرائت ها مختلف است!!
این كه بعضى از مطالب ظنى است و در بعضى از احكام فتاواى مختلفى هست، به این معنى نیست كه همه مسایل قابل اختلاف است. بین ضروریات، یقینیات و مسلّمات از یك سو و مظنونات و مشكوكات از سوى دیگر، باید تفاوت قایل شویم. این یك مطلب است.
مطلب دوم این كه: اگر در مورد مظنونات، فتواى یكى از مراجع، مثلاً مرحوم آیة الله بروجردى(قدس سره) با مرجع دیگرى تفاوت دارد، آیا این امر موجب مى شود كه منِ بقّال هم بگویم من هم فتوایم این است؟ چون فتواى مرحوم آیة الله بروجردى(قدس سره) با فتواى مرجع دیگرى تفاوت دارد، پس، من هم حق دارم فتواى سومى بدهم؟ در مورد مسأله اى كه محل اختلاف است تنها صاحب نظرانِ متخصص حق اظهار نظر دارند، نه هر كسى. در همه علوم به همین صورت است. امروزه در پزشكى مسائلى وجود دارد كه بین متخصصین مورد اختلاف است. در مورد معالجه بعضى از بیمارى ها بین پزشكان اختلاف نظر وجود دارد كه آیا بیمارى خاصى را باید به این صورت معالجه كرد یا به صورت دیگرى. حتى دو پزشك در یك شهر درباره معالجه یك بیمارى اختلاف نظر دارند; یكى از آنها مى گوید: من تجربه كرده ام، این دارو بهتر است. دیگرى مى گوید: من هم تجربه كرده ام، داروى دیگر بهتر است. در اینجا چون دو پزشك با هم اختلاف دارند، بنده كه اصلا از الفباى پزشكى سردرنمى آورم، آیا حق دارم نسخه سومى را تجویز كنم؟ به من خواهند گفت: آقا! تو با چه اجازه اى نسخه مى دهى؟ آیا مى توانم بگویم چون دو پزشك با هم اختلاف دارند، من هم نظر خودم را ارائه مى كنم؟ البته نه، زیرا آنها پزشك هستند; درس پزشكى خوانده اند، گواهى نامه دارند، دكترا دارند، اساتیدشان تصدیق كرده اند كه اینها حق نسخه نوشتن دارند. زحمات زیادى كشیده اند تا تجربه لازم را براى تجویز دارویى كسب كرده اند. كسى كه اصلا الفباى پزشكى را نمى داند، او چه حقى دارد كه نسخه بنویسد؟ چنین كسى فوراً تحت تعقیب قرار مى گیرد! مگر به هر كسى اجازه داده مى شود نسخه بنویسد و طبابت كند؟ روش همه عقلاى عالم در رشته هاى تخصصى همین است. در حوزه هاى معرفتى كه مطالب غیر یقینى وجود دارد، فقط متخصصان همان حوزه حق اظهار نظر دارند و دیگران اگر نظرى بدهند، اعتبارى نخواهد داشت بلكه احیاناً قابل پیگرد قانونى است.