درس هایى از نهضت عاشورا (2)
مرورى بر مطالب جلسه پیشین
پیش از این بیان شد كه در واقعه كربلا دو گروه كاملا متمایز در برابر یكدیگر قرار گرفته بودند; گروه اول عده اى از انسان ها كه در نهایت پاكى و اوجِ تعالى روح و قرب به خداى متعال بودند و گروه دوم دسته اى انسان نما بودند كه در نهایت پلیدى، قساوت و درندگى بودند. با توجه به تفاوت چشمگیر این دو گروه كه از سویى نمونه بارز عروج انسان به عالى ترین مرتبه انسانیت و از سوى دیگر سقوط او به پست ترین مراتب حیوانیت است، این سؤال مطرح مى شود كه چگونه ممكن است عده اى از انسان ها به این درجه از علوّ، عزت و قرب به خدا نائل شوند، در حالى كه گروهى دیگر تا مرتبه اى از پستى، ذلت و زبونى سقوط مى كنند كه لیاقت نام انسان را نیز نداشته باشند; با وجود این كه هر دو گروه انسانند و از عقل و مواهب انسانى برخوردار هستند، خداى متعال به همه آنها وجدان بشرى و نیروى عقل را عطا فرموده و پیامبران را براى همه آنها فرستاده است تا همگى از هدایت او بهره مند شوند; با این وجود، چرا باید تا این حد از جهت رشد و شكوفایىِ استعدادها و مظاهر انسانیت، بین افراد بشر تفاوت وجود داشته باشد؟ این سؤال را مى توان در دو سطح مطرح كرد; ابتدا، در سطح فردى این سؤال مطرح مى شود كه چگونه ممكن است انسان تا این حد، تعالى یا تنزل پیدا كند و در مرحله بعد در سطح اجتماعى این سؤال مطرح است كه چگونه گروهى از انسان ها در جهت رشد و تعالى و گروه دیگرى در نقطه مقابل آنها شكل مى گیرند و حتى ممكن است هر یك از این گروه ها در طول تاریخ جریان خاصى را تشكیل دهند. پاسخ دادن به این سؤال علاوه بر بالا بردن سطح معرفت انسان نسبت به ذات خود، موجب مى شود كه ما بتوانیم با شناخت علل انحراف، در جهت جلوگیرى از انحراف و لغزش خود گام برداشته از سقوط خود جلوگیرى كنیم. همچنین در بُعد اجتماعى خواهیم فهمید براى داشتن جامعه اى صالح كه به تدریج تكامل مى یابد و شایستگى ظهور حضرت ولى عصر ارواحنا فداه ـ را پیدا مى كند، چه عواملى را باید تقویت كرد با تقویت آنها تا به تدریج چنین لیاقتى در جامعه ما پدید آید و خداى ناكرده ـ در مسیر سقوط و انحطاط قرار نگیریم و به عقب باز نگردیم.
پیش از این، بیان كردیم كه در بُعد فردى روان شناسان این جواب كلى را ارائه كرده اند كه شخصیت هر انسانى ساخته و پرداخته دو دسته از عوامل است; یك دسته عواملِ وراثتى یا عوامل ژنتیك و دسته اى دیگر عواملِ تربیتى و اجتماعى. بر این اساس، كسانى كه صالح شده و ترقى یافته اند، هم از نظر عوامل وراثتى از پشتوانه خوبى برخوردار بوده اند، ـ به تعبیر دیگر از پدران و مادران خوبى برخوردار بوده اند ، و هم در محیطى صالح و سالم تربیت شده اند و در نتیجه، آنها نیز افرادى خوب و صالح شده اند. در نقد این نظریه بیان كردیم: تردیدى نیست كه عامل وراثت و همچنین محیط در شكل گیرى شخصیت انسان مؤثر است اما این گونه نیست كه فقط این دو عامل نقش تعیین كننده داشته باشند. همچنین براى روشن شدن ایراد این دیدگاه، به موارد نقض آن اشاره كردیم.