شبهه عدم نیاز بشر به شریعت در عصر حاضر
پیش از این بیان كردیم شبهاتى كه در این زمان درباره معارف اسلامى مطرح مى شود، یا از طرف افرادى است كه اساساً ایمانى به دین ندارند و دین را افیون جامعه مى دانند و یا از طرف كسانى است كه به اصل دین معتقدند، لكن تحت تأثیر زرق و برق دنیاى غرب قرار گرفته و تمایل دارند ضمن پذیرفتن اساس اعتقادات دینى، از عمل به احكام اسلام سر باز زنند و در درون آنها كشمكشى بین دیندارى از یك سو و غرب گرایى از سوى دیگر بر قرار است.
یكى از شبهاتى كه چند دهه است در این كشور مطرح شده و حتى قبل از انقلاب از طرف برخى از روشنفكران غرب زده، مطرح مى شد این است كه اساساً در این عصر، ما دیگر نیازى به شریعت نداریم. شریعت زمانى مورد نیاز بود كه هنوز عقل بشر كامل نشده بود و احتیاج داشت كه كسى از بیرون از جامعه انسانى، او را كمك كند تا روى پاى خود بایستد. مانند طفل خردسالى كه تازه راه افتاده است و هنوز نمى تواند روى پاى خود بایستد و احتیاج به كسى دارد كه دست او را بگیرد و پا به پا ببرد. این كودك پس از اینكه بزرگ تر شد و توانست روى پاى خود بایستد، دیگر احتیاج به كسى ندارد كه دست او را بگیرد. حتى اگر كسى این كار را انجام دهد، او را كنار زده و مى گوید مى خواهم روى پاى خودم بایستم.
پایه گذاران این شبهه، تصریح كرده اند كه دین اسلام در كنار تمدن هاى شرق و غرب و ایران و مصر و نظائر آنها، به انسان كمك كرد تا به حدى برسد كه بتواند روى پاى خود بایستد و از قرن هفتم میلادى به بعد بشر به تدریج روى پاى خود ایستاد و دیگر احتیاج به كمك نداشت. این ادّعایى است كه در مقام اثبات باید دلیلى براى آن مطرح شود. به تدریج كسانى كه بعد از آنها این شبهه را دنبال كردند، درصدد برآمدند كه توجیهى براى اثبات مدعاى خود ارائه دهند. در نتیجه دو نوع دلیل براى این مطلب اقامه كردند: یك دلیل ـ به اصطلاح عقلى ـ و یك دلیل نقلى.