فهرست مطالب

بنى امیه در كمین خلافت

بنى امیه در كمین خلافت

از دیدگاه بنى امیه رقیبان آنها سلطنت را ربوده و بنى امیه را از میدان خارج كرده بودند. آنها هم مغلوب حریف شده و باید روزى این مغلوبیت و شكست را جبران كنند. عده اى از همین مسلمانان نمازخوان چنین تفكرى داشتند و حتى گاهى بعضى از ایشان در جامعه به مقامات عالى هم رسیدند. كسانى كه در روایات در مورد آنها گفته شده است: «لم یؤمنوا بالله طرفة عین». آنها حتى لحظه اى به خدا ایمان نیاورده بودند; اما عمرى مردم را با تظاهر به ایمان، فریب مى دادند. البته شیاطینى كه بتوانند به عنوان مغز متفكر، چنین توطئه هاى عظیمى را طراحى كرده و در فرصت مناسب این فتنه هاى بزرگ را بر پا كنند، زیاد نیستند ولى سرچشمه تمام فتنه ها همین مغزهاى متفكر هستند. عده دیگرى نیز فریب ایشان را خورده و بازیچه دست آنها مى شوند و تحت تأثیر آنها قرار گرفته، به امید اینكه در سایه حمایت از ایشان به نوایى برسند، از آنها حمایت مى كنند. به خصوص زمانى كه این شیاطین از قدرت و سرمایه برخوردار باشند، زمینه مناسب ترى را براى فریب دیگران در اختیار دارند. فراموش نكنید كه ابوسفیان هم یكى از ثروتمندهاى عرب بود. گرچه عده اى از مردم ساده دل، فریب سادگى خود را خورده و نوكر بى جیره و مواجب بودند اما هواداران بنى امیه به طمع مال یا مقام، تابع دستورهاى آنها بودند. زمانى كه بنى امیه از تمكن مالى برخوردار بودند، عده زیادى به طمع سكه هاى طلا از آنها حمایت كردند و زمانى كه بنى امیه صاحب قدرت شدند، به امید كسب پست و مقام تابع آنها بودند. حتى زمانى كه بنى امیه به قدرت نرسیده بودند، بعضى افراد حمایت از ایشان را مشروط به گرفتن پست و مقام از آنها مى كردند. آنها هم در آن روزگار با یكدیگر ائتلاف مى كردند كه هر زمان به مقامى رسیدند، به فكر یكدیگر باشند.

اما اكثریت افرادى كه دنباله رو آنها بودند، مردم ساده دلى بودند كه با تبلیغات، تهدید یا تطمیع مختصرى فریفته آنها شده بدون مزد و پاداش براى آنها كار مى كردند.

بنابراین گروه اول، تعداد اندكى از افرادى مانند ابوسفیان، مغیره، ابوعبیده جراح و بعضى دیگر بودند كه جمع شیاطین طراح و مغزهاى متفكر فتنه را تشكیل مى دادند. عده دیگرى هم به واسطه وابستگى قبیلگى یا به طمع مال و مقام در پى گروه اول به راه مى افتادند. اما گروه سوم كه اكثریت را تشكیل مى دادند تنها به واسطه ساده دلى دنباله رو این جریان بودند. اگر گفته شود بزرگ ترین عامل انحراف اسلام از مسیر صحیح خود، سادگى توده مردم بوده است، سخن گزافى نیست. البته نقش شیطان هایى كه فتنه ها را طراحى مى كردند قابل انكار نیست چون آنها نقش اصلى را بازى مى كردند. اما اگر توده مردم از آنها تبعیت نمى كردند، آنها هم كارى از پیش نمى بردند. اگر سادگى مردم نبود، شیاطین نمى توانستند نقشه هاى خود را پیاده كنند.

پس از استقرار معاویه در شام، بنى امیه به صورتهاى مختلف مردم را فریب دادند تا به جنگ با على(علیه السلام) كشاندند و جریانات دیگرى كه همه كمابیش از آن اطلاع دارید.

به عنوان مثال در ماجراى قتل عثمان بعضى از آنها بیشترین نقش را در كشته شدن عثمان داشتند. در كتب معتبر تاریخ نقل شده است كه عایشه از كسانى بود كه مردم را به كشتن عثمان تحریك مى كرد و مى گفت «اقتلوا نعثلا»1. عایشه، عثمان، را «نعثل» مى نامید. همچنین معاویه از افرادى بود كه علاقه فراوانى به كشته شدن عثمان داشت تا خودش به نان و نوایى برسد چون مى دانست تا زمانى كه عثمان زنده است نوبت به خلافت او نمى رسد. معاویه مى توانست از قتل جلوگیرى كند ولى هیچ عكس العملى نشان نداد. اما همین افرادى كه بیشترین نقش را در قتل عثمان داشتند، زمانى كه عثمان كشته شد، فریاد "وا عثمانا!" سردادند و پیراهن عثمان را عَلَم كردند تا به این بهانه با على(علیه السلام) بجنگند. با وجود این كه على(علیه السلام) هیچ نقشى در كشته شدن عثمان نداشت و حتى زمانى كه عثمان در محاصره بود و آب را به روى او بسته بودند، امیرالمؤمنین(علیه السلام)توسط امام حسن(علیه السلام)براى او آب فرستاد. با این حال، این شیاطین به على(علیه السلام)گفتند كه «تو قاتل عثمان هستى.» تبلیغات، غیر از این نیست. به اندازه اى بر علیه امیرالمؤمنین(علیه السلام) تبلیغات منفى كردند كه مردم شام كه ساده لوح تر از دیگران بودند، باور نمى كردند كه اصلا على(علیه السلام) مومن و نمازخوان باشد. حتى زمانى كه گفته شد على(علیه السلام) در مسجد كوفه در حال نماز كشته شده است، آنها گفتند: مگر على نماز مى خواند؟!!!

در مورد ساده لوحى مردم شام داستانهاى فراوانى در تاریخ نقل شده است. یكى از آن داستانها این است بعد از جنگ صفین سربازان معاویه شتر یكى از یاران حضرت امیر(علیه السلام) را غصب كرده بودند. او براى باز پس گرفتن شترش نزد معاویه آمد. معاویه از او خواست كه براى اثبات ادعاى خود شاهدى بیاورد. اما كسى در شام او را نمى شناخت. لذا نتوانست ادعاى خود را ثابت كند. اما كسى كه شتر او را غصب كرده بود، دو نفر شاهد آورد كه به نفع او شهادت دادند و گفتند: «این شتر ماده متعلق به فلان شخص است». معاویه هم بر اساس شهادت آن دو نفر گفت كه شتر از آنِ همان شخص شامى است. صاحب اصلى شتر در اعتراض به قضاوت گفت: شتر من شتر نر است، چگونه این دو نفر شهادت دادند كه این شتر ماده متعلق به این فرد شامى است و تو هم بر اساس گفته آنها قضاوت كردى؟! معاویه در جواب گفت: برو به على بگو معاویه صدها هزار سرباز دارد كه شتر نر و ماده را از هم تشخیص نمى دهند. من با این چنین سربازانى به جنگ با على مى آیم.

 


1. بحارالانوار، ج 31، ص 295.