پیشینه شبهه تعدد قرائت ها
تاریخچه مسأله تعدد قرائت ها از این قرار است كه در اروپا قرن ها كلیساى معتبر مسیحیت مطالبى را به عنوان معارف دینى عرضه كرده و چنین وانمود مى كرد كه آنچه این كلیسا مى گوید وحى آسمانى است. شاید سؤال كنید چرا آنها چنین كارى انجام مى دادند؟ اگر با كتاب مقدس، یعنى تورات و انجیل آشنایى داشته باشید، مى دانید كه ادعا مى شود كه بخش عمده و اصلى كتاب تورات از همان كتابى است كه بر حضرت موسى(علیه السلام) نازل شده است; اما در مورد هیچ یك از چهار انجیل موجود در كتاب مقدس، حتى ادّعا هم نشده است كه حضرت عیسى(علیه السلام) آنها را آورده است; بلكه مسیحیان معتقدند چهار نفر از حواریون حضرت عیسى(علیه السلام) اناجیل اربعه را نوشته اند و بین آنها اختلافاتى هم وجود دارد. اگر كسى سؤال كند كتابى كه دیگران آن را نوشته اند، چگونه كتاب مذهبى مى شود و چه ارتباطى با وحى دارد؟ علماى مسیحیت مى گویند: این مطالب در حالات خاصّى به حواریّین و نویسندگان انجیلها الهام شده است و حكم وحى را دارد. مطالبى كه در اناجیل آمده است، بیشتر لحن تاریخى دارد و گویا داستان زندگى حضرت عیسى(علیه السلام) بیان شده است. این كتاب ها در مورد احكام، قوانین اجتماعى و معارفى كه مورد نیاز بشر است، چندان مطلبى ندارد.
كلیسا با استفاده از نظریات علمى رایجِ زمان خود كه عمدتاً از افكار فیلسوفان یونان و به خصوص ارسطو نشأت گرفته بود، مجموعه مطالبى را تنظیم كرد و بر آن مهر اعتبار زد و آنها را به عنوان محتواى دین مسیحیت معرفى نمود، به طورى كه همه مسیحیان باید به آنها معتقد شوند و اگر كسى آنها را انكار كند، كافر مى شود. این جریان ادامه داشت تا پس از كشفیات علمى كه از زمان گالیله، كوپرنیك و كپلر آغاز شده بود با این كشفیات روشن شد كه گفته هاى ارسطوییان و بطلمیوسیان ـ كه كلیسا به عنوان اعتقادات دینى پذیرفته و معرفى كرده بود ، درست نیست. در ابتدا كلیسا در مقابل این كشفیات علمى سرسختى زیادى نشان داد و حتى افرادى را به اعدام و سوزاندن در آتش محكوم كرد. همچنان كه مى دانید، گالیله نیز ـ كه یكى از كسانى بود كه با كشفیات خود بطلان حرف هاى كلیسا را ثابت كرد ـ، به توبه از گفته ها و عقاید خود مجبور شد. البته بعد از این كار هم گفت كه با توبه گالیله زمین از حركت نمى افتد. به هر حال، كلیسا برخورد بسیار متعصبانه و جاهلانه اى نسبت به كشفیات علمى كرد. به عبارت دیگر كلیسا مطالبى را كه مبناى عقلانى یا وحیانى نداشت، به نام دین معرفى كرده بود و پس از اینكه مشخص شد این مطالب درست نیست، مدتى در برابر پذیرش اشتباه خود مقاومت كرد. اما سرانجام مقاومت را بى فایده و مانع ادامه تبلیغات خود دید. كلیساییان به فكر افتادند براى حفظ دین و دیندارى مردم، راه حلى بیندیشند تا هم جایگاه مطالب علمى حفظ شود و هم به كتاب مقدس ضربه وارد نشود و چاره هاى مختلفى اندیشیدند كه بتوانند اعتبار كتاب مقدس و درست بودن اكتشافات علمى را با هم جمع كنند.
آنها براى این كار، راه هاى مختلفى را پیشنهاد و تجربه كردند كه هر یك از آنها كمابیش موفقیت هایى را به همراه داشت. از جمله راه حل هایى كه توسط آنها ارائه شد، این بود كه گفتند برداشت هایى كه تا به حال از كتاب مقدس صورت گرفته، یكى از برداشت ها بوده است; برداشت هاى دیگرى هم از كتاب مقدس مى توان داشت. این مسأله به تدریج موجب پیدایش این نظریه شد كه اصلا زبان كتاب مقدس یا زبان دین، زبان خاصى است. (قبلا هم موقع شمردن فهرست شبهات، به این مطلب اشاره شد) یعنى همچنان كه زبان شعر را زبان خاصى مى دانیم و براى تعبیرات شاعرانه معنایى غیر از مفهوم متعارف آنها در نظر مى گیریم، دین هم زبان خاصى دارد; لكن ما تاكنون تصور مى كردیم زبان دین همان زبان عرفى است و بر اساس آن برداشت هایى از متن كتاب مقدس مى كردیم. اما اكنون فهمیده ایم كه دین، زبان خاص خود را دارد.
این، یكى از راه حل هایى بود كه كلیسا پیشنهاد كرد تا راهى براى تفسیر انجیل به صورتى كه منافاتى با كشفیات علمى نداشته باشد، باز شود. به مرور زمان، تئورى هاى علمى هم براى این نظریه ساخته شد و امروز شاخه اى از علوم فلسفى در مغرب زمین به نام «هرمنوتیك» براى بحث و بررسى این تئوریها شكل گرفته و عده اى از فیلسوفان و اندیشمندان در این رشته مشغول به كار هستند. انگیزه اصلى مطرح كردن این نظریه، این بود كه متون دینى به گونه اى تفسیر شود كه با كشفیات علمى منافاتى نداشته باشد. پس از چندى، دامنه بحث ها گسترده تر شد و از متون دینى به متون علوم دیگر هم سرایت كرد و به تدریج از بحث پیرامون متون هم فراتر رفت و به قضایاى علمى هم سرایت كرد. امروزه بعضى از طرفداران افراطى این مكتب معتقدند اساساً براى هیچ قضیه علمى هم نمى توان معنى واحدى تصور كرد كه همه بر آن معنى اتفاق نظر داشته باشند. هر كس طبق ذهنیات خود از یك قضیه یا گزاره برداشت خاصى دارد و تمام برداشت هاى بشر از كلام دیگران یا از متون، بر اساس ذهنیات قبلى اوست. زمینه ذهنى افراد در فهم آنها دخالت مى كند و موجب مى شود كه هر كس معنى خاصى از كلام بفهمد و چون ذهنیات اشخاص مختلف است، فهم هر شخص از متون و عبارات نیز مختلف خواهد بود. اساساً امكان ندارد كلامى را بیابیم كه همه مردم، حتى بدون دخالت غرض و مرض، معناى واحدى از آن بفهمند.
با وجود این تئورى، هر گاه اشكالى نسبت به فهم كتاب مقدس یعنى تورات و انجیل پیش آید، مى توان گفت این یك برداشت است; در كنار این برداشت، معانى دیگرى هم مى توان براى كتاب مقدس قائل شد. این تئورى گریزگاهى است براى ارباب كلیسا از پاسخگویى و حل اشكالاتى كه متوجه كتاب مقدس مى شود. امروزه این مسأله رواج یافته است و در بحث با هر كشیشى اگر به مطلبى از كتاب مقدس ایراد وارد شود و به عنوان مثال، تضاد آن با عقل، تاریخ و علم مطرح شود، جواب خواهد داد: این، قرائت شماست; این مطلب قرائت دیگرى هم دارد.
یكى از دوستان ما كه چند سال پیش براى تحصیل به كانادا رفته بود، نقل مى كرد كه كشیشى فرقه جدیدى در كانادا احداث كرده بود امروز، این مسأله در مسیحیت امر عجیبى نیست و هر از چندى مذهب و فرقه جدیدى در مسیحیت پیدا مى شود ـ و تلویزیون در مورد اعتقادات و نوآورى با او مصاحبه كرده بود. از جمله سؤالاتى كه از او پرسیدند این بود كه نظر شما در مورد همجنس بازى چیست؟ آیا فرقه جدید شما این كار را تجویز مى كند یا نه؟ باوجود اینكه كتاب مقدس مطالب زیادى علیه این كار مطرح كرده و آن را گناهى عظیم مى داند، شما چگونه این مطالب را با عقاید خود وفق مى دهید؟ آن كشیش هم چون در ابتداى كار بود و نمى خواست عقاید واقعى خود را مطرح كند، و احساسات گروهى را برانگیزاند جواب داد: آنچه فعلا مى توانم بگویم اینست كه باید انجیل را از نو قرائت كرد. یعنى من قرائت جدیدى را از انجیل ارائه مى دهم كه با این كار منافات نداشته باشد. امروز در مغرب زمین این مطلب رایج است كه هر گاه در مورد مخالفت مطلبى با عقل، اسناد تاریخى یا علم به مشكل برخورد كنند، مى گویند: متون، قرائت هاى مختلفى دارند. این یك قرائت است، قرائت دیگرى هم براى این مطلب وجود دارد كه بر اساس آن قرائت، منافاتى بین این مطلب و عقل وجود ندارد. اما اینكه آن قرائت چیست؟ بر اساس چه دلیلى آن قرائت صحیح است؟ بر چه اساسى آن قرائت پیدا مى شود؟ آن معنا را چگونه باید توجیه كرد؟ آنها چندان اهمیتى براى این قبیل مسایل قایل نیستند. براى آنها تنها این مسأله مهم است كه راه فرارى از اشكالات پیدا كنند و به صورتى از حل آنها طفره روند. امروزه این شیوه اى رایج براى فرار از اشكالات وارده بر كتاب مقدس است و همچنان كه مى دانید منظور آنها از كتاب مقدس، تورات و انجیل و از دین، مسیحیت است. آنها اصلا ادیان دیگر را به حساب نمى آورند. اگر فرصت شد، به بعضى از مطالبى كه در كتاب مقدس نقل شده است، اشاره خواهم كرد، تا ببینید این كتابى كه امروزه چند میلیارد انسان، خود را تابع آن مى دانند، چه محتوایى دارد. به عنوان نمونه، به یكى از این موارد اشاره مى كنم:
تورات قطعى ترین بخش كتاب مقدس است و در آن اختلافى وجود ندارد یعنى این كتاب یك نسخه رایج دارد و همه قبول دارند كه این كتاب حضرت موسى(علیه السلام) است. بر خلاف كه انجیل كه چهار نسخه دارد. در این تورات كه یهودیان و مسیحیان آنرا كتاب حضرت موسى(علیه السلام) مى شناسند آمده است كه موسى در فلان سال از دنیا رفت! اگر این آیه بر حضرت موسى نازل شده، چگونه مى گوید حضرت موسى از دنیا رفت؟ این نمونه اى از ایرادات متن تورات بود. از سوى دیگر در تورات مطالبى آمده كه از شدت افتضاح آنها، از نقل آنها شرم داریم. در متن تورات آمده است كه شبى خدا از آسمان پایین آمد و با حضرت یعقوب كشتى گرفت. سرانجام حضرت یعقوب خدا را بر زمین زد و روى سینه او نشست. هر چه خدا به حضرت یعقوب التماس كرد، او از روى سینه اش بلند نشد، تا اینكه سحر گذشت و طلوع فجر نزدیك شد. خدا به یعقوب گفت: مرا رها كن! الان مردم مى آیند و این صحنه را مى بینند! اما یعقوب گفت: تا به من بركت ندهى، تو را رها نمى كنم. خدا هم مجبور شد به یعقوب و آل یعقوب، به قول یهودیان، اسرائیل و بنى اسرائیل ـ بركت داد. پس از آن یعقوب، او را رها كرد و خدا به آسمان رفت. این كتاب مقدسى است كه بیش از یك میلیارد انسان روى زمین به آن معتقد هستند!
در مورد شراب خوردن حضرت لوط و زنا با دخترانش ـ العیاذ بالله ـ هم مطالبى نقل شده است. آنها با چنین كتابى چه مى توانند بكنند؟ آیا مى توانند بگویند دروغ است؟ در این صورت اساس كارشان بر هم مى ریزد و چیزى نخواهند داشت كه به نام دین عرضه كنند. زمانى كه دیدند این حرف ها را نمى توان پذیرفت، در یك مرحله گفتند زبان این كتاب، مثل زبان شعر، غیر از زبان عرفى است. این زبان واقع نما نیست، بلكه زبان خاصى است و معناى خاصى دارد. این توجیهات، مراحل مختلفى را طى كرد تا در نهایت به این جا رسید كه هر متنى تفسیرهاى مختلفى داشته و هر كسى برداشتى از آن مى كند. این گونه نیست كه یك متن تنها یك تفسیر داشته باشد; بلكه ممكن است معانى دیگرى هم داشته باشد كه آن معانى هم درست است.
این اصل ماجراى پیدایش تفكر تعدد معانى براى متون دینى است. به مرور زمان دانشجویان ما یا دیگرانى كه براى تحصیل به خارج رفته بودند البته ما حسن ظن داریم و مى گوییم كسانى كه واقعاً براى تحصیل به خارج رفته بودند و هیچ غرض سویى نداشتند ـ كم كم با فرهنگ غربى آشنا شدند، به خصوص كسانى كه در زمینه علوم انسانى كار مى كردند، تحت تأثیر این افكار قرار گرفتند; چون این مسأله، موجى است كه بر آن جامعه حاكم است. فرض كنید دانشجویى كه قصد نوشتن رساله دارد، تا زمانى كه استاد رساله او را نپذیرد، مدرك به او نخواهند داد. به همین جهت مجبور است رساله خود را به صورتى بنویسد كه استاد از او بپذیرد. استاد هم رساله او را نمى پذیرد، مگر این كه به صورتى كه او مى پسندد، بنویسد. به هر حال، آنها تحت تأثیر شرایط خاص قرار مى گیرند. صرف نظر از این كه خداى ناكرده ـ بین آنها مزدور یا جاسوس هم وجود داشته باشد. ولى به هر حال، شرایط فرهنگى آنجا موجب شده كه تحت تأثیر این افكار قرار گیرند و به تدریج این تفكر از مسیحیت به جهان اسلام سرایت كرده است.
مدت هاست كه این تفكر رواج پیدا كرده است ولى نمى توان تردید داشت كه دست هایى در كار بوده است كه به بعضى از دانشجویان چنین القا كنند كه در قرآن هم مشكلاتى وجود دارد و این مشكلات راه حلى جز قائل شدن به تعدّد قراءات و چند معنایى بودن متون دینى ندارد. به تعبیر دیگر همان مشكلى كه انجیل داشت، قرآن هم دارد و براى نجات از این مشكل باید همان راهى را پیمود كه اروپاییان رفتند. مدتها تلاش كردند تا به صورت هاى مختلف به خیال خودشان مواردى را در قرآن پیدا كنند كه با علم سازگار نیست. سپس با استناد به این موارد گفتند: چون بین قرآن و علم ناسازگارى وجود دارد، قرآن هم با انجیل تفاوتى ندارد و هچنان كه به دلیل تضاد انجیل با علم، ما مجبور شدیم از چنین شگردهایى استفاده كنیم، شما هم اگر قصد دارید قرآن را نجات دهید، چاره اى غیر از استفاده از این راه حل ندارید.
حدود بیست و پنج سال قبل، من از جانب بعضى از دانشجویان ایرانى كه امروز بعضى از آنها وزیر هستند ـ به لندن دعوت شدم و حدود دو ماه در آنجا بودم تا بعضى از مباحث اعتقادى و فلسفى را براى آنها تبیین كنم. در آن جا نسخه تایپ شده كتابى را به من ارائه دادند كه یك ایرانى، در مورد وجود چنین اشكالاتى در قرآن نوشته و نتیجه گرفته بود كه قرآن براى همه زمان ها نازل نشده و مطابق ادبیات خاصى كه متناسب با زمان نزول آن بوده، سخن گفته است; آن ادبیات هم امروز كاربردى ندارد. مجموع این كتاب، شبهه هایى بود كه به تصور آن شخص بر قرآن وارد بود. بگذریم از اینكه آن شخص چه كسى بود و چه سوابقى داشت و الآن در چه موقعیتى قرار دارد.
از آن به بعد، به خصوص بعد از انقلاب، ترویج این گونه اصطلاحات و شبهه ها در داخل كشور نیز شروع شد كه اسلام هم قرائت هاى مختلف دارد و این گونه نیست كه اسلام حتماً مطالب مسلّم و قطعى داشته باشد; بلكه این ادعاى بعضى از مسلمانان است; بعضى دیگر هم معتقد به اسلام هستند، اما این نظریه را قبول ندارند. آنها هم قرائت دیگرى از اسلام دارند.
اصطلاح «قرائت دیگر» از اروپایى ها گرفته شد; آن به اصطلاح ـ راه حل هم از آنها گرفته شد و به تدریج نسبت به قرآنى كه با انجیل در ایجاد اشكال هیچ مشابهتى ندارد، تعمیم داده شد.