كافى نبودن قرآن براى فهم همه معارف و احكام اسلام
اما آنچه از همه این موارد مهم تر است، مطلب دیگرى است; و آن این كه قرآن كریم حجم محدودى دارد به گونه اى كه در این زمان كودكان خردسال ما هم الحمد للّه ـ مى توانند به راحتى آن را حفظ كنند; اما این حجم محدود، متكفل بیان حقایقى است كه بشر تا روز قیامت به آنها احتیاج دارد. قرآن گاهى این حقایق را به صورت كلى بیان كرده و تشخیص مصادیق آن را ابتدا به عهده پیغمبر اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم) و بعد از آن حضرت هم به عهده ائمه اطهار(علیهم السلام) گذاشته است. طبعاً هر زبانى محدودیت هایى دارد كه موجب مى شود ابهاماتى در كلام به وجود آید و معناى آن به درستى براى هر شنونده اى روشن نشود; از این رو گاهى فهم قرآن به كسى نیاز دارد كه آن را تفسیر كند. تفسیر قرآن هم بر عهده پیغمبر اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم) گذاشته شده است. آن حضرت در حدیثى كه بین الفریقین متواتر است و حضرت امام(قدس سره) هم در مقدمه وصیت نامه خود، این حدیث را نوشته اند، مى فرمایند: «انى تارك فیكم الثقلین كتاب الله و عترتى»1، من دو چیز گرانبها را در میان شما به امانت مى گذارم كه این دو از هم جدا نمى شوند، یعنى باید به هر دو آنها تمسك كنید و اگر بین آنها فاصله انداختید و گفتید یكى را قبول داریم و دیگرى را نه، گمراه خواهید شد; «ما ان تمسكتم بهما لن تضلّوا»، اگر به هر دوى آنها تمسك كردید هلاك نمى شوید. اما اگر گفتید یكى را قبول داریم، اگر گفتید «حسبنا كتاب الله»، و عترت را رها كردید، ضمانتى براى هدایت شما نخواهد بود. این دو چیز را باید با هم داشته باشید تا بتوانید به هدایت برسید. سرّ این فرمایش پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم) این است كه تمام آنچه ما به آن احتیاج داریم در نصّ و منطوق قرآن نیامده است. و ممكن است پیغمبر اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم) و ائمه اطهار(علیهم السلام)به كمك دقت هاى خدادادى از ریزه كارى هاى الفاظ و ادبیات، مطالبى را استفاده كنند كه ما به ذهنمان نمى رسد. به هر حال، زمانى كه ما به قرآن مراجعه مى كنیم، بسیارى از مطالبى را كه احتیاج داریم، از قرآن به دست نمى آوریم، در حالى كه یقین داریم كه در اسلام چنین مطالبى هست.
در اینجا به عنوان مثال دو نمونه براى شما بیان مى كنم. [البته اگر قرائت هاى جدید تغییرى در این مطلب نداده باشد!] تا جایى كه ما اطلاع داریم، شیعه، سنى، زیدى، كیسانى و تمام مذاهب مختلف اسلام، هر كس كه نام خود را مسلمان گذاشته، معتقد است نمازهاى واجب روزانه هفده ركعت است; نماز صبح دو ركعت، ظهر چهار ركعت، عصر چهار ركعت، مغرب سه ركعت، عشا چهار ركعت. ما در طول هزار و چهارصد سال از تاریخ اسلام، مسلمانى را سراغ نداریم كه غیر از این را گفته باشد. حتى هیچ كس احتمالى غیر از این هم نداده است. تمام مسلمانان در هر نقطه از دنیا و با هر مذهبى، این مطلب را معتقدند و مى دانند كه اسلام چنین مطلبى را گفته است. اما در هیچ یك از آیات قرآن نگفته است كه نمازهاى یومیه هفده ركعت است و نماز صبح دو ركعت. اگر قرار باشد كه ما فقط به قرآن تمسك كنیم و به كلمات پیغمبر(صلى الله علیه وآله وسلم) و اهل بیت(علیهم السلام) مراجعه نكنیم، از كجا بفهمیم كه نماز صبح دو ركعت است؟ اگر فردا كسى پیدا شود [البته بعید نمى دانم صبح كه از خواب بیدار شدیم چنین كسى پیدا شود، و بگوید قرائت جدیدى در قرآن پیدا شده است كه به جاى دو ركعت نماز صبح، ورزش كنید! این هم قرائت دیگرى است.] اگر بنا باشد ما فقط بخواهیم از قرآن استفاده كنیم، از كدام آیه قرآن مى توانیم استفاده كنیم كه نماز صبح دو ركعت است؟
مثال دیگرى را هم مطرح كنم. این مورد در مناظره اى بین من با شخصى، اتفاق افتاد. پیش از انقلاب سفرى به اصفهان داشتم و یك ماه در آنجا بودم. بحث و گفتگویى با یكى از افراد منتسب به فرقه اى منحرف داشتیم. آن آقا گفته بود من مى خواهم با فلانى مباحثه كنم; من هم پذیرفتم [بعضى از كسانى كه بعدها به وزارت رسیدند در جلسه مباحثه ما حضور داشتند، بعضى از رجال و شخصیت هاى فرهنگى اصفهان هم بودند]. آن شخص گفت من در صورتى با شما بحث مى كنم كه فقط از قرآن استدلال كنى. من چیز دیگرى را قبول ندارم. گفتم قبول است. من این كار را انجام مى دهم، اما به شرط این كه ابتدا یك سؤال مرا جواب دهى، در آن صورت قول مى دهم كه هر چه مى گویم از قرآن باشد. او هم پذیرفت و گفت: بسیار خوب! سؤال شما چیست؟ گفتم: به نظر شما آیا در اسلام گوشت سگ حلال است یا حرام؟ گفت: آقا! این چه حرفى است؟ مرا مسخره كرده اى؟! همه مى دانند گوشت سگ حرام است. گفتم: آیا واقعاً شما معتقدى كه اسلام گوشت سگ را حرام مى داند؟ گفت: بله! هیچ جاى شكى در این مطلب نیست. گفتم: لطفاً یك آیه بیاورید كه در آن صحبتى از حرمت گوشت سگ شده باشد. ما در قرآن آیات متعددى داریم كه مى گویند گوشت خوك حرام است; اما هیچ آیه اى نداریم كه بگوید گوشت سگ حرام است. گفتم: شما حرمت گوشت سگ را براى من از قرآن اثبات كنید در این صورت، من همه چیز را با قرآن براى شما اثبات مى كنم.
این مطلب، دلیل گفته پیغمبر(صلى الله علیه وآله وسلم) است كه فرمود قرآن به تنهایى كافى نیست; بلكه باید در كنار آن فرمایش هاى خود پیغمبر(صلى الله علیه وآله وسلم) و بعد از آن هم كلام عترت(علیهم السلام) ضمیمه شود. در غیر این صورت، شما نمى توانید واضح ترین مسائل را از قرآن استفاده كنید. شاید خود امام(علیه السلام) و پیغمبر(صلى الله علیه وآله وسلم) بتوانند از آیاتى استفاده كنند كه گوشت سگ هم حرام است اما این مطلب به گونه اى نیست كه ما بفهمیم. امام باقر(علیه السلام) در روایتى فرمود: ما هر چه مى گوییم از قرآن كریم استفاده مى كنیم. اما نحوه استفاده آنها از قرآن به صورت دیگرى است. آیا الهام الهى است یا امرى دیگر؟ ما نمى دانیم. بر اساس روشى كه ما مى توانیم از آیات استفاده كنیم، آیه اى براى حرمت گوشت سگ نداریم. شاید روزى بیاید كه قرائت جدیدى یا فقه جدیدى پیدا شود و بگوید گوشت سگ در اسلام حلال است! چون آیه اى براى حرمت آن نداریم! همچنان كه مسائل فراوان دیگرى پیدا شده كه كسى باور نمى كرد!
به هر حال، خود قرآن مى فرماید كه تبیین قرآن بر عهده پیغمبر(صلى الله علیه وآله وسلم) است. «وانزلنا علیك الذكر لتبیّن للناس ما نزّل الیهم»2، ما قرآن را بر تو نازل كردیم تا تو حقایقى را كه براى مردم نازل شده است، براى آنها بیان كنى. پیغمبر اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم) یك شأن، موقعیت و وظیفه اى داشت كه باید آنچه بر او نازل مى شد براى مردم بخواند; «یتلوا علیهم آیاته»3، «فاذا قرأناه فاتبع قرآنه»4، مطالبى را كه ما بر تو نازل مى كنیم، براى مردم قرائت و تلاوت كن. این یكى از شؤون پیغمبر(صلى الله علیه وآله وسلم) است; اما خداوند به دنبال آن مى فرماید: «و یزكّیهم و یعلّمهم الكتاب والحكمة»، یعنى قرآن را براى ایشان بخواند و پس از آن قرآن را به ایشان تعلیم دهد. پس آموزش دادن و تعلیم قرآن غیر از تلاوت قرآن است. تعلیم، به معنى تفهیم معانى است. یك معلم، زمانى كه در كلاس، كتابى درس مى دهد، اگر فقط متن كتاب را بخواند، شاگردان مى گویند: خود ما هم بلد بودیم متن كتاب را بخوانیم. معلم باید الفاظ را بخواند و معانى آنها را بیان كند. این معنى تعلیم است. قرآن دو شأن براى پیغمبر(صلى الله علیه وآله وسلم) مشخص مى كند; اول «یتلوا علیهم»، دوم «یعلمهم». آیه دیگرى مى گوید: «لتبیّن للناس ما نزّل الیهم»; این آیه نمى فرماید ما قرآن را بر تو نازل كردیم تا تو آن را براى مردم بخوانى. خواندن غیر از تبیین است. براى تبیین باید معانى آیات و مصادیق آن را بیان كند، به گونه اى كه پس از آن براى مردم هیچ ابهامى باقى نماند. خاصیت زبان این است كه در یك جمله نمى توان تمام ابعاد مطلب را بیان كرد; و اگر درصدد چنین كارى برآیند كه با عبارات متعدّد ابعاد مطلب را روشن كنند كلام از فصاحت و بلاغت ساقط مى شود. مقتضاى بلاغت، كلام را در هر مقامى به نحوى سوق مى دهد; از این رو نقاط ابهامى در كلام باقى مى ماند كه باید در فرصت دیگرى این ابهام ها روشن شود. این كار پیغمبر(صلى الله علیه وآله وسلم) است. اگر ما براى فهمیدن قرآن، دست از سنت و بیانات پیغمبر(صلى الله علیه وآله وسلم) و امام(علیه السلام) برداریم، نمى توانیم بسیارى از تفاصیل را از قرآن استفاده كنیم. خدا هم در قرآن فرموده است كه مردم باید به پیغمبر(صلى الله علیه وآله وسلم) مراجعه كنند تا او مفاهیم قرآن را براى ایشان تبیین كند.
1. وسائل الشیعه، ج 27، ص 33.
2. نحل، 44.
3. آل عمران، 164.
4. قیامة، 18.